سخنان منتشر نشده آیت الله خامنه ای در مجلس ترحیم و بزرگداشت شهید مصطفی چمران - ۱۳۶۰/۴/۲
نوع اثر: بیانات
نوع سند: متن
تاریخ: ۱۳۶۰/۰۴/۰۲، عصر سوم شهادت شهید مصطفی چمران
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
قال الله الحکیم فی کتابه: "الم؛ أ حسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الّذین من قبلهم فلیعلمن الله الّذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین"
مسألهی امتحان و آزمایش افراد انسان در دوران زندگی در قبال امانت و تعهد تکلیف، یکی از مسائل اساسی و مهمی است که امروز یک مصداق آن در برابر چشم ما است. آزمایش الهی هم برای افراد است، هم برای امتها و ملّتها. امروز ما هر دو نوع آزمایش را در برابر خود داریم. ملت ما بعنوان یک ملت جدیدالولاده در قبال آزمایش سنگین الهی قرار گرفته است و تک تک ما نیز در بازار گرم جهاد و شهادت در برابر آزمایش سنگین الهی قرار داریم.
اجتماع بزرگ شما به مناسبت شهادت پُرافتخار سردار اسلام و برادر سربلندِ عزیزِ فراموشنشدنی ما، مرحوم دکتر مصطفی چمران - که یادش برای ما و برای ملت ما هرگز فراموش نخواهد شد - در حقیقت، قرار گرفتن در برابر یک چنین آزمایش عظیم و سنگین است. خداوند متعال میفرماید: "من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه"؛ بعضی از مردم در مقابل تعهدشان و تکلیفی که با خدا بر سر آن عهد بستهاند صدق و راستی به خرج میدهند. "فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر"؛ بعضی راهشان را پیمودهاند و به سرمنزل رسیدهاند، بعضی هم منتظر آن سرمنزل هستند، "و ما بدلوا تبدیلا"؛ اینها هرگز این تکلیف را عوض نکردند، عوضی نگرفتند و با کمال صدق و صفا و راستی این راه را تا آخر ادامه دادند.
برادر ما دکتر چمران نمونه کامل این صدق و راستی بود و من اگر دربارهی خصوصیات این برادر شهید حرف میزنم برای این است که یک نمونهی عملی و عینی از صدق و راستی در رفتار و گفتار را به شما و به همهی کسانی که در این حادثهی پُرافتخار قضاوت خواهند کرد، قرار داده باشم.
این مردِ مؤمنِ صادقِ مجاهد فی سبیل الله، از روزگاری که دوران تصمیم سرنوشتساز زندگی خود را گرفته بود، در راه چنین آزمایش و امتحانی قدم گذاشت. عمر پربرکت او یک عمر و دورانی بود که معمولا برای انسانهای مقاوم و مبارز، هر بخشی از این عمر قابل سرمشق گرفتن و پیروی کردن است. در دوران جوانی، در مبارزات سیاسی زمان خود وارد شد؛ با اینکه سرگرم تحصیل دانش و تجربه بود از فعالیت سیاسی و تلاش برای جهت دادن به زندگی آیندهی ملت خود غفلت نکرد. اما بهترین و شورانگیزترین دورانهای زندگی او، دورانی بود که وارد تلاش مستمر و مسلّحانهی پرخطر در راه آزادی ملت اسلام و سرگرم مجاهدت خونین با دشمنان سوگند خوردهی اسلام شد.
میدانیم که دکتر چمران یک مرد علم و دانش بود، یک متخصص سطح عالی در علوم تجربی رایج این عصر بود، او در ابتدا و در اصل مرد نظامی نبود، در بزرگترین و معروفترین دانشگاههای دنیا درس خوانده و دورههای درسی خود را با موفقیت به پایان رسانده بود؛ حالا هم که در جبهههای خون و شهادت مشغول جنگ بود و شب و روز خود را در آنجا میگذراند، باز از استفاده از تخصص و تجربهی خود برای نیازهای روزمرّه، در جبهههای جنگ غافل نبود.
این مرد با اینکه مرد علم و تخصص و تجربه بود در یک برههای از زمان احساس کرد که دنیای اسلام به وجود او بعنوان یک سرباز محتاجتر است تا به وجود او بعنوان یک متخصص و دانشمند؛ لذا به لبنان رفت و همانطور که این روزها همه شنیدهاید یک جنبش مسلّحانهی اسلامی را در لبنان با همکاری امام موسی صدر سازمان داد و خود سرگرم تعلیم و تربیت چریکهای مسلمان جنوب لبنان شد، میدانهای جنگ با دشمن متجاوز صهیونیست را عملا تجربه کرد، در سختترین حوادث لبنانِ خونین شرکت کرد و در همهی این تجربهها با دشمنان عالَمِ اسلام، یعنی صهیونیستها و همکاران مسیحی آنها در لبنان، روبرو و سینه به سینه بود.
بعد از انقلاب نیز وقتی به ایران آمد، بجای اینکه به دنبال تلاشهای ناسالمی - که خیلیها آن روز بیشترین همت خود را بر آن قرار داده بودند - برود، سختترین قسمت و دشوارترین بخش از مسئولیت را به عهده گرفت؛ لباس جنگ پوشید و به میدانهای جنگی که بوسیلهی مزدوران و ایادی استکبار جهانی در ایران بوجود آمده بود، به مقابله با دشمن شتافت و تمام توان خود را در این راه بکار برد.
در اول جنگ تحمیلیِ متجاوزان عراقی، پس از اولین هفته - آنوقتی که فضای غمانگیز صحنههای جنگ و شهرهای نزدیک به جبههی جنگ دل همه را میفشرد و ناراحت میکرد - چمران با عزمی جزم و مصمم تصمیم گرفت که در منطقهی خوزستان و در شهر اهواز - که آن روز به اشغال، تهدید میشد - بماند و همهی توان خود را برای نجات اهواز و خوزستان و کوبیدن دشمن متجاوز بکار برد. نه ماه متوالی تقریبا در آن منطقه ماند، بارها و بارها با خطر مواجه شد، چندین نوبت تا کام مرگ رفت و در هیچ یک از حوادث سخت که منطقه و اهواز را بخصوص تهدید میکرد از تلاش و مجاهدت شبانهروزی دریغ نکرد و جز به ضرورت و بخاطر امری فوقالعاده و لازم منطقه را ترک نکرد. حتی در ماجرای پس گرفتن سوسنگرد از نیروهای متجاوز - که شدیدا مجروح شده بود - علیرغم اصراری که به او میشد که به تهران بیاید قبول نمیکرد و میگفت من در اینجا میمانم. من خودم به بیمارستان رفتم؛ وقتی ایشان را از اتاق عمل بیرون آوردند، اصرار کردم که او را به تهران بیاورم - مبادا جراحتی که برداشته، ضایعاتی ببار آورد - ولی قبول نکرد. در بستر بیماری بر روی تخت بیمارستان و بعد از چند روز در اتاق خود - در ستاد جنگهای نامنظم - ماند و کارهای خود را ادامه داد، عملیات را رهبری کرد تا توانست بلند شود. در اولین فرصتی که توانست با چوب زیر بغل راه برود، لباس نظامی را پوشید و در پانزدهم و شانزدهم دی ماه، که یکی از روزهای مشکل و فراموشنشدنی جبهههای ما و نیروهای ما در اهواز بود، شرکت کرد در حالی که با چوب زیر بغل راه میرفت. یعنی در سختترین مراحل، مبارزه را رها نکرد و همینطور زندگی را ادامه داد و داد تا سرانجام هم در هنگامی که با ورود او به اهواز همهی غمها از دلها زدوده شده بود و سهم بخش عظیمی از مشکلات، از بین رفته بود، جام شهادت نوشید و به جوار قرب الهی پیوست.
این یک آزمایش است. برادران و خواهران، افراد همیشه در معرض چنین آزمایشی هستند. من اگر از دکتر چمران ستایش و تمجید میکنم، تمجید و ستایش از یک شخص نیست. اگر چنین بود من بعد از شهادت حتی مایل نمیشدم که دربارهی او، ستایشآمیز، لب به سخن باز کنم. اما به حقیقت، ستایش از شخصیتی چون دکتر چمران، ستایش و تمجید از یک خط کلی است.
امروز در اینجا چمران به عنوان یک راهروی در این خطِ کلی برای من مطرح است و من اگر (از) این برادر عزیزمان - که در دوران زندگی هم آدمی نبود که خود را مطرح کند، در اینجا و آنجا خود را بعنوان مجاهد و یک مبارز و سیاستمدار جلو بیندازد، بعد از شهادت او هم اگر - به عنوان یک چهرهی نشاندهنده یک خط مطرح نمیشد، ترجیح میدادم که بر طبق میل قلبی او در دوران حیاتش عمل کنم؛ اما حقیقت این است که دکتر چمران یک نمونه و یک اسوه است. ما باید این خط را بشناسیم که مشخّصات دکتر چمران بعنوان روندهی یک راه برای ما مطرح است. از این نظر است که من دربارهی او حرف میزنم و هر یک از خصوصیاتی را که من در طول دوستی و همکاری و همراهی کوتاه بعد از انقلاب - که در حدود دو سال یا اندکی بیشتر - با او داشتم و لمس کردم و دیدم بیان میکنم.
یکی از این خصوصیات که بسیار مهم است، توجه به روح اصلی این انقلاب و جهتگیری کلی این ملت و این امت و در حقیقت شناخت درست انقلاب ماست. همانطور که گفتم دکتر چمران قبل از رفتن از ایران نیز در دوران دانشجوییاش در ایران مبارزه سیاسی کرده بود - در حدود بیست یا بیست و چند سال پیش - و هم در خارج از ایران در دوران تحصیلش یا در دوران بعد از تحصیل در لبنان، با مسائل سیاسی و مبارزات سیاسی آشنا بود. او خیلی راحت میتوانست یک عنوان و تیتری برای خود درست کند و با مطرح کردن آن عنوان و تیتر، جایی برای خود در فضای سیاسی ایران دست و پا کند و مانند بسیاری از عناصر سیاست باز - که بجای هویت انقلاب اسلامی، هویت شخصی خود را مطرح میکردند و میکنند - از سیر کلی انقلاب غافل بماند و البته در آن صورت بجای اینکه اینطور نردبان ترقی و تعالی را بپیماید که امروز در کنار بندگان شایسته خدا قرار گیرد، یقینا امروز در اسفلالسافلین مراحل سیاستبازی قرار میگرفت.
کسانی که آن راه را رفتند در این اسفلالسافلین قرار گرفتند؛ اما دکتر چمران آن نقطهی اصلی انقلاب را شناخت. نقطه اصلی این انقلاب عبارت بود از روح اسلام و رهبری امام. من فراموش نمیکنم، در این یکی دو سال گذشته، با وقوع چند حادثه دقیقا این نکته در وجود مرحوم دکتر چمران مشخص و بارز بود.
یقینا یادتان هست که وقتی دکتر چمران در پاوه مشغول جنگ بود، پیامی از پاوه فرستاد که این پیام پخش شد. پیام حاکی از این بود که نیروهای ما به وسیله نیروهای مزدور دشمن محاصره شدهاند و شهر پاوه در معرض سقوط است. چمران در آنجا با چند نفر پاسدار در محاصرهی دشمن بود و بوسیلهی تلفن توانست تماس بگیرد، و امام به دنبال طلب یاری که از پاوه شد و سقوطی که پاوه را تهدید میکرد، دستور بسیج عمومی دادند (۱) و بعد از دستور امام وضع در تهران و شاید در بیشتر شهرهای ایران برگشت به روزهای اول انقلاب؛ یعنی ساعت سه یا چهار بعد از ظهر که تازه پیام امام از رادیو پخش شده بود، در خیابانهای تهران جوانان مسلمان در ماشینها و وانتها، اتوبوسها سوار شده بودند و به سوی سپاه پاسداران و سایر مراکزی که داوطلب قبول میکرد میرفتند تا خود را به جبههی کردستان برسانند و با ضد انقلاب بجنگند. همین حالت در پادگانهای نظامی نیز پیش آمده بود. چون امام دستور داده بودند که هر کس از هر جا که توانست حرکت کند و ملت به کردستان بروند و آنجا را نجات دهند، از پادگانهای دور، از خراسان، و زاهدان، فرماندهان و سربازان و افسران و درجهداران و همهی کسانی که میتوانستند، به اجابت فرمان امام امت حرکت کردند تا به پاوه بروند. هیجان عظیمی در مردم بوجود آمد. بعد از مدت کوتاهی - یعنی همان روز یا فردای آن روز - خبر آمد که پاوه از خطر نجات پیدا کرد و چمران و بقیهی برادران پاسداری که در آنجا بودند سالم ماندند. دشمن تار و مار شد، جادهها بعد از چند روز پاکسازی شد و همهی آن وضعیت به نقطهی عکس برگشت.
در همان روز، از سوی یکی از مسئولین گفتاری در رسانههای عمومی منتشر شد که این گفتار حکایت میکرد از اینکه این پیشرفت و موفقیت ارتباطی به فرمان امام نداشت، بلکه همهی کارها قبل از اینکه فرمان امام صادر شود، انجام گرفته بود. میخواست از این موقعیت به دلیل یک اشتباه یا به دلیل یک سوءاستفاده - که البته احتمال اولی بیشتر است - بهرهبرداری کند تا عظمت موقعیت امام و نفوذ فرمان امام در مسائل ایران در این سطح انکار شود.
ما در جریان امر بودیم، یعنی از بیرون حوادث را تعقیب میکردیم، اما شهادت چمران میتوانست معنای دیگری داشته باشد. بعد از چند روز دکتر چمران برگشت به تهران؛ ماجرا را از او پرسیدیم که جریان پاوه از چه قرار بود و چطور شد ؟
دکتر چمران گفت: ماجرای پاوه اینطور بود که ما در نهایتِ شدت و مأیوسانه میجنگیدیم و هیچ روزنهی امیدی نبود. به مجرد اینکه فرمان امام دائر بر بسیج عمومی مردم از رادیو پخش شد، در آنجا نیز مثل سایر جاها پیام امام شنیده شد، به فاصلهی کوتاهی ناگهان احساس کردیم همه گرههای کار ما باز شد. یعنی نفوذ کلام امام و تأثیر فرمان امام به نحوی بود که اولا نیروهای دشمن را ترساند، مرعوب کرد و فهمیدند که همه عناصری که بتوانند سلاح به دست گیرند به سراغ آنها خواهند آمد و قال فتنهانگیزی آنها را خواهند کند؛ ثانیا عناصر دوست، عناصر همراه و نیروهای نظامی و انتظامی که در منطقه بودند و حال جنگیدن برای آنها نمانده بود و مأیوس و خسته بودند، ناگهان جان گرفتند. نتیجه این شد که بعد از چند ساعت، مطلب برعکس شد؛ یعنی بعد از آنکه پیام امام صادر شد و به گوش ما رسید، ما مغلوب بودیم، غالب شدیم؛ در شرف نابودی و شکست و اضمحلال بودیم، توانستیم دشمن را نابود و شکست خورده و مضمحل کنیم.
در جلسهای که تشکیل شد و مرحوم دکتر چمران همین گزارش را میداد، آن مسئولی که آن اظهار را کرده بود نیز حضور داشت و اظهار نظر میکرد، اما دکتر بعنوان یک شاهد قضیه و کسی که شهادت او و قضاوت او الحق قضاوتی بالاتر و درستتر بود، در مقابل او محکم ایستاد و گفت نه، این نفوذ کلام امام بود، این تأثیر فرمان امام بود که این کار را کرد.
این نمونه کار دکتر چمران نشان میداد که او بالاتر از گرایشهای گروهی و وابستگیهای سیاسی، یک فرد انقلابی مؤمنی است که جهت اصلی انقلاب را در ایران به درستی درک کرده است.
مرحوم دکتر چمران مدتی وزیر دفاع بود و در جلسات هیأت وزیران شرکت میکرد و در ماجرای توطئهای که از طرف بعضی برای بر هم زدن مجلس خبرگان در آنوقت چیده شده بود و به نحوی در هیأت وزرا مطرح میشد و مطرح شده بود، چمران در هیأت وزرا در آن جلسهای که حضور داشت و علیرغم توقع و انتظاری که از او میبردند و فکر میکردند که چمران هم مانند آنها همجهت و همفکر با آنهاست و دربارهی انحلال مجلس خبرگان قدمی بر میدارد و حرکتی میکند، بعکس چمران با آنها همفکر و همآواز نمیشد. خصوصیت این سردار شهید و سرباز مجاهد اسلام این بود.
مسأله گروگرائی، و خطوط سیاسی که برای بعضی در جامعه اصل است بههیچوجه برای چمران مطرح نبود. برای او فقط اسلام مطرح بود و پیروزی و حاکمیت اسلام، که حاضر بود در این راه جان خود را نیز از دست بدهد. در جبههی جنگ، دکتر چمران آنچنان پاکباخته و شجاعانه میجنگید و حرکت میکرد که نظیر این رفتار و روش را کمتر در کسی مشاهده کردهام، یا راجع به کمتر کسی شنیدهام. مجاهدتها و فداکاریها خیلی زیاد است، خیلیها هستند که از خطر نمیهراسند، اما در جبهه مشتاقانه و عاشقانه حرکت کردن و به خطر فکر نکردن، یکی از خصوصیات این مرد مؤمن و مجاهد در راه خدا بود.
خصوصیات دیگر اخلاقی دکتر چمران، تواضع او، دل نرم و رقیق و رحیم او، اخلاق ملایم و مهربان او، قاطعیت او با همه مهربانی و نرمی، تواضع او در مقابل زیردستان و کسانیکه زیر امر و فرمان او قرار داشتند، در مجموع از او یک شخصیت بزرگ و جامعالاطراف و همهجانبه از این انسان فداکار ساخته بود.
ما اگر از دکتر چمران تجلیل میکنیم، در حقیقت از خط اسلام و جهاد و مبارزه برای حاکمیت قوانین اسلامی با استفاده از شیوههای اسلامی تجلیل میکنیم و این همان چیزی است که امروز ملت ما باید متوجه آن باشد. امتحان عمومی ملت ما این است. جامعهی ما امروز در شرایطی قرار دارد که معمولا در زندگی یک ملت و در تاریخ یک ملت بسیار بهندرت پیش میآید. ما عادت کردیم به دیدن حوادث بزرگ و استثنایی و تاریخی، از پیش از پیروزی انقلاب تا امروز. حوادثی که هر روز در جامعه ما تکرار میشود، حوادث بزرگی است که بهندرت در تاریخ ملّتها به وقوع میپیوندد. در آینده، قضاوت تاریخ دربارهی ملتی که این همه حوادث بزرگ و دشوار را با موفقیت گذرانده و میگذراند و خط و راه خود را گم نمیکند قضاوت عجیبی خواهد بود.
در همان حالی که یک خط کلی و اصلی در جامعهی ما حرکت میکند، چنین عناصر مؤمنی چون چمرانها در این خط هستند و امثال او در این راه حرکت میکنند و این خط کلی جامعهی ماست که خط امام است و راه انقلاب اسلامی ایران؛ و چه بسیار هستند عناصر مدعی و سیاستبازان دروغین و ماجراجویان و مزدورانی که با تکیه بر خواستها و تمایلات شخصی و مسائلی که به خود یا به گروهشان برمیگردد، راه شیطان را میروند، در مقابل راهِ الله که چمرانها میپیمایند.
اینجاست که راست از دروغ و ادعای پوچ از عمل جداست و تاریخ میتواند دربارهاش قضاوت کند. این گروهکهای سیاسی که امروز در ایران به خیال خود میدان جولان خواستهای پلید و فاسد خود را یافتهاند، در کدامیک از این دو خط حرکت میکنند؟ رهبران فاسدی که بخاطر میل خود حاضر هستند جامعهای را، انقلابی را و یک دولت اسلامی را به جنگ با خود بطلبند و جانهایی را فدا کنند، در چه راهی حرکت میکنند؟ آن سیاستبازانی که حاضر هستند برای دستمالی، قیصریهای را آتش بزنند و با تکیه بر خواستها و افکار و نظرات معوج خود در مقابل یک ملت قرار گیرند، در کدام راه حرکت میکنند؟
این یک آزمایش است برای ملّتهای جهان که به وضع کنونی جامعهی ما نگاه کنند و ببینند الحمدلله ملت خود ما هوشیار و آگاه هستند و میبینند این یک آزمایش است برای دیگران، یک آزمایش است برای تاریخ امروز؛ یک خط در ایران چنین خطی است، خط انقلاب اسلامی که خط روشن و مشخصی است و به هدف حاکمیت مطلق قوانین اسلامی و نجات و استقلال ملت زیر سایهی اسلام و آزادی انسان و رهایی از نیروهای انسانی در زیر سایهی اسلام به این سر منزل میانجامد.
در این خط همهی عناصر هم مشخص هستند؛ امام پیشوای این خط است، قشرهای عظیم مردم - همان کسانیکه جنازه چمرانها را تشییع میکنند و مانند برادر از دست دادهها و مانند پدر و مادرِ فرزند از دست داده و مانند فرزندی که پدر خود را از دست داده، میگریند و همان مردمی که در اجتماعات میلیونی شرکت میکنند - روندگان اصلی این راه هستند.
البته دنیا با این راه و با عناصر روندهی این راه دشمن است. دنیای سیاست در سطح جهانی و سلطههای جهانی با هدف این مردم دشمن هستند؛ اما همین روندگان و همین انسانهایی که تشکیلدهندهی بدنهی عظیم یک ملت هستند، کار را از پیش بردهاند و خواهند برد. همینها هستند که ارتش را تشکیل میدهند؛ همینها هستند که نیروهای مسلح را تشکیل میدهند؛ همین مردم هستند که نیروهای مسلح را حمایت میکنند؛ همین مردم هستند که با تجلیل از چمرانها ثابت میکنند که خون مجاهدان، شهیدان و فداکاران هدر نمیرود؛ همینها هستند که با شعارهایی که برای چمرانها میدهند ثابت میکنند که چهرههای خادم خود را میشناسند؛ همین مردم هستند که به جبههها میروند و هر روزی پیکر پاک شهیدانشان را روی دست میگیرند و عهد و پیمان خود را با راه و با خدای این راه تجدید میکنند. امروز، شما ببینید این خط، چقدر خط گرم و موفق و پررهرویست! خط اصلی انقلاب ما این خط است: خط الله، خط اسلام، خط مردم، خط امام، این خط امام است.
خط دیگر، خط منیّتهاست، و خط نظرات شخصی و مصالح شخصی است؛ - اگر هم همیشه مصالح شخصی به معنای خاص کلمه وجود ندارد، منیّتها و خودخواهیها و خودگرائیها در ترسیم خط دوم اثر دارد - خط طغیان بر قوانین الهی است؛ خط طغیان بر ارزشهای اسلامی است؛ خط طغیان بر نیروهای عظیم میلیونی مردم است؛ خط طغیان بر امام امت و بر سنت تاریخ است. این هم یک خط. فرق نمیکند که روندگان این خط چه کسانی باشند، همچنانکه فرق نمیکند که روندگان خط اول چه کسانی باشند. همانطور که گفتم شخص برای ما مطرح نیست، راه مطرح است. همچنانکه در خط اول، هر کس، با هر خصوصیتی، از هر قشری از قشرهای اجتماعی، یک مجاهد راه خدا محسوب میشد و قابل ستایش بود؛ همینطور در خط دوم که خط شیطان است، هرکس، با هر خصوصیتی که قرار بگیرد و حرکت کند محکوم است.
بعضیها عادت کردهاند که ادعاهای آزادیخواهانه یا انقلابیگری را از گروههایی که در خط دوم یعنی خط شیطان شنیده میشود، باز هم قبول کنند! این خط مردود است. بعضیها نیز عادت کردهاند که اگر در خط شیطان، یعنی خط منیّتها و خط جدایی از مردم، افرادی هستند ظاهرالصلوه و به ظاهر مؤمن یا حتی به ظاهر روحانی، دربارهی آنها با تردید و احتیاط و نرمش برخورد کنند، این راه نیز خطاست.
امروز هر کس به دنبال حاکمیت مطلق اسلام و همراهی با نیروی عظیم مردم و مبارزه با سلطه قدرتهای جهانی در سیاست ایران نباشد، محکوم است. هیچ فرقی بین این افراد با عناصر وابسته به رژیم سابق، ساواکیهای فراری، سلطنتطلبانی که هنوز خمیازهی دوران پادشاهی را در ایران میکشند، منفعت ازدسترفتگانی که اموال و مناصب و دستاوردهای غصبی خود را با روی کار آمدن اسلام از دست دادند، نیست. فرقی نیست بین اینها با آن جوانهایی که اگرچه به ظاهر جزو سلطنتطلبان نیستند اما همان راه را میروند به نام مجاهد خلق، به نام فدایی خلق، به نام پیکار و دمکرات و به هر نام دیگر. چه تفاوتی دارد؟ اینها چه میکنند؟ امروز با چه کسانی در ایران مبارزه میکنند؟ با کدام هدف دارند ستیزه میکنند؟ این را ملاحظه کنید که دنبال چه هدفی دارند حرکت میکنند؟ آنگاه که ملاحظه کردید، خواهید دید همهی اینها در کنار هم قرار دارند، همچنانکه قرار هم دارند.
کسانی که در خیابانها خود را به چریک فدایی خلق وابسته میدانند، همان کاری را انجام میدهند که وابستگان به مجاهدین خلق و پیکار و غیره انجام میدهند. اگر سر میبرند، همه میبرند؛ اگر شکم میدرند، مثل هم میدرند؛ اگر مردم را تهدید میکنند و کتک میزنند، مثل هم عمل میکنند؛ اگر به نهادهای انقلابی اهانت میکنند، حمله میکنند، نقشهی تصرف کمیته و امثال ذلک را میریزند، همهی آنها میکنند، همهی آنها یک کار را انجام میدهند؛ اگرچه امروز گروههایی که در ایران با حرکت انقلابی مردم میجنگند و مبارزه میکنند، هرکدام سر انگشت یک قدرت جهانی و یک ابرقدرت هستند، اما کارشان در داخل ایران یک نوع است، یک حرکت مشابه و هماهنگ از سوی همهی اینها انجام میگیرد و اینجا جایی است که سیاستهای بزرگ شرق و غرب به یکدیگر التقاء پیدا کردهاند و همکاری میکنند.
امروز یکی از موارد همکاری قدرتهای بزرگ شرقی و غربی، حرکت گروههای ضد انقلاب اسلامی در ایران است. اینها چه فرقی با یکدیگر میکنند؟ چرا ما باید در شناسایی دشمن اشتباه کنیم؟ ملت در این مورد درست فهمیده و امام درست فهمیده است. ما در طول مبارزه خود همیشه تشخیص دادیم و فهمیدیم که تشخیص امام که امت هم بطور طبیعی همان را تشخیص میدهد بر روی خط مستقیم است.
پس امروز در ایران دو خط وجود دارد و نه بیشتر، خط سوم و چهارم و پنجمی نیست یک خط، خط الله و یک خط، خط شیطان. یک خط، خط ایمان، یک خط، خط کفر و استکبار زیر هر نامی. امام امت پیشاهنگ و پیشوای خط الله است و روندگان این راه عموم ملت ایران هستند و میبینید که چگونه منیّتها و هوسها و هویپرستیها را از خود دفع میکنند.
دلیل خلوص این خط همین است که - در یکی از بحثهای نماز جمعه در باب منافقین گفتم که یک جریان انقلابی از نشانههای درستی و بقایش این است که هر چه میگذرد ناخالصیها را از خود دفع کند، و خود را به خلوص نزدیک کند، جامعه و ملت ما و جریان انقلاب ایران همین وضعیت را دارد - ناخالصیها را یکی پس از دیگری دفع میکند. همه آن شیطانهایی که به من، به منِ بشری، به منِ شیطانی دعوت میکنند و نه به الله و نه به ما - مای انسانی جامعه - همهی آن منها و منپرستیها یکی پس از دیگری دفع میشوند. همهی کسانی که به دنبال دعوت شیطان و طاغوت، دعوت و تلاش میکنند، رسوا میشوند. دو سال قبل کجا مردم ایران میتوانستند ماهیت این گروهکها را به این خوبی و به این روشنی بشناسند؟ این سنت خدا است که اینها باید به دست خود، خودشان را رسوا کنند.
شما ببینید در این چند روز، اینها در خیابانها چه کردند، با چه کسانی طرف شدند، با چه کسی روبرو بودند؛ کدام مبارزه است که در مقابل ملت انجام بگیرد و ضربه و آسیب به ملت بزند و قابل دوام و بقا و موفقیت باشد؟!
این بیچارههای مشتبه، در فهم و تشخیص اشتباه میکنند. یک روز ملت ایران قیام کرد در مقابل یک رژیم فاسد؛ هیچ پایگاه مردمی نداشت؛ دلیل شکست آن رژیم، باطل بود و نداشتن پایگاه مردمی بود. ملت هم یکپارچه حرکت کرد و آن رژیم را که هم باطل بود و هم پایگاه مردمی نداشت، نابود کردند و از بین بردند. امروز همان مردم در صحنه هستند، همان کسانیکه آن رژیم وابسته به امریکا و استکبار جهانی را از صفحهی عالم محو کردند، امروز با تجربهی بیشتر، با انگیزهی بیشتر، با تجهیزات قویتر در صحنه هستند. با این حال، این نادانها آمدند و در مقابل همین ملت عظیم ایستادهاند و خیال میکنند که این مبارزه، قابل مقایسه با آن مبارزه است! آن روز مبارزهکننده ملت بودند، امروز مبارزهکننده افراد ضد ملت؛ آن روز طرف مبارزه یک رژیم فاسد بود - بقول معروف یک هزار فامیل در مقابل خشم مردم قرار داشت، در مقابل خشم مبارزان قرار داشت - ، امروز طرف مبارزهی این گروههای بیچاره و مسکین، یک ملت است، یک امت عظیم است. با چه کسی مبارزه میکنند؟ آنوقت عدهای هم از اینها حمایت میکنند! آن (۲) در مقام ریاست بر کشور از این گروهها حمایت میکرد و کسان دیگری هم امروز هستند که یا در یک مقام مسئول، یا بدون مسئولیت از این گروهکهای فاسد و خبیث و خونریز و فسادانگیز حمایت میکنند. این حمایت به چه حساب است؟ به چه معنا است؟
به همین دلیل است که ما به وضوح و روشنی میبینیم که سرنوشت ملّتهای مستضعف جهان و قبل از همه، سرنوشت ملّتهای مستضعف در منطقه، با دست قدرتمند شما ملت که در راه الله و به سوی آن هدف استوار ایستادید، نوشته خواهد شد و به وضوح میبینیم که در ایران خط الله پیروز است، بیخود زحمت میکشند؛ اربابانشان و کمک کنندگانشان هم بیخود از آنها حمایت میکنند. این خط، خطی است که در همهی قشرهای مردم، مجاهدان و شهیدان و فداکارانی دارد.
دکتر چمران یک فرد عالم، دانشمند، تحصیلکرده در سطوح عالی، در کنار قشرهای دیگر مردم، در کنار جوانهای کارگر، پیرمردهای کشاورز که از آذربایجان و خراسان و مناطق دیگر به میدان جنگ رفتند تا به وظیفه خود عمل کنند، و در کنار روحانیون، در کنار آن روحانیِ پیرمردِ هفتاد سالهای که با پشتِ خمیده و عصا به دست، بلند میشود به اهواز میرود و لباس سپاهیان پاسدار انقلاب را میپوشد و به قصد شهید شدن در جبهه میماند و با جوانها خمپاره میزند و مبارزه میکند، با معنای واقعی کلمه میجنگد، همه در کنار هم، همه با هم، همه دست در دست هم، میدان شرف و شهادت را جمع میکنند، خونرنگ میکنند، این پیروز است، این آینده دارد، و ملت آن، اینطور قدرشناس یک شهید بزرگ و یک سردار جانباز و فداکار هستند.
شما اکثرا شاید دکتر چمران را شخصا ندیده بودید، اکثر کسانی که امروز در تشییع جنازه دکتر سینه میزدند و گریه میکردند شاید برای یک بار هم با او همصحبت نشده بودند، او را ندیده بودند، چرا برای او گریه میکردند؟ این گریه، گریهی قدرشناسی از یک عنصری است که برای خاطر خدا حاضر بود جانش را فدا کند. قدرشناسی از انسانی است که در مقابل ادعاهای دروغ، راست میگوید. در مقابل داعیههای پوچ، در مقابل پُرتوقّعیها، زیاد خواستنها و هیچ به انقلاب ندادنها.
این خط، خط ملت ایران است و این است که وقتی این حوادث پیش میآید و چمرانی شهید میشود و ملتی اینطور به حرکت در میآید، انسان بیش از پیش میفهمد و یقین میکند که خط اسلام و انقلاب اسلامی ایران در این کشور و در این منطقه خطی نیست که این موجودهای کوچک و حقیر بتوانند آن را پاک یا کمرنگ کنند.
ما یاد این شهید عزیز، این برادر کمنظیر، این یار روزهای دشوار و سخت، این امیددهنده در ساعات ناامیدی که بالاخره هم جان خود را در این راه داد، گرامی میداریم.
خدایا من شهادت میدهم که دکتر چمران از مرگ در راه تو نمیترسید، بارها خود را در معرض کشتهشدن قرار داد، بارها تا اینجایی که دیروز رفت و موفق شد، پیش بود. برای او بازدید از خطوط مقدم جبهه کار تازهای نبود، بارها در بین حلقهی محاصرهی دشمن، تنها یا با یک تعداد معدودی رزمیده و جنگیده بود؛ در محاصرهی تانکهای دشمن قرار گرفته بود؛ در محاصرهی نیروهای پیاده دشمن قرار گرفته بود؛ مرگ را در مقابل خود دیده بود؛ اما از او نمیترسید. یادش گرامی باد و در این مجلس یاد همرزمان او مخصوصا شهدای عزیز و گرانقدری که در همین راه در کنار او شهید شدند گرامی میداریم. شهید سرگردی، این جوان مؤمن و فداکار، این نظامی متعهد که از روزهای اولی که ستاد جنگهای نامنظم تشکیل شد، به آنجا رفت و مشغول خدمت شد، قبلا هم در کردستان همراه با آن بود، جنگیده بود و مجروح هم شده بود، پایش آسیب دیده بود و با عصا به اهواز رفت و خدمت کرد، خیلی زحمت کشید، او نیز چند ساعت قبل از شهید عزیز ما به شهادت رسید. همچنین دو برادری که در کنار مرحوم چمران شهید بودند و با او شهید شدند. یاد اینها گرامی باد و مجلس شورای اسلامی از اینکه این برادر شهید عزیز را از دست داده و همچنین یکی از برادران متعهد و مؤمن، یکی از نمایندگان واقعی مردم در مجلس شورای اسلامی، مرحوم کمالینیا، نماینده قوچان که او نیز یکی از چهرههای پاک و صادق و مؤمن در مجلس شورای اسلامی بود، در حادثهی دیروز جان خود را از دست داد، او هم به ملأ اعلی پیوست.
این دو ضایعه و این دو قربانی را مجلس شورای اسلامی برای خود افتخار میداند. ما امیدوار هستیم که ملت ما، این عزیزان را همواره به یاد داشته باشد. به خدا قسم که یاد این عزیزان و این شهیدان رونق محفل گرم انقلاب ما است. یاد اینها را همواره باید گرامی بداریم، زحماتشان را قدردانی کنیم و ارج بنهیم.
پروردگارا! به حرمت شهیدان و پاکان تو را سوگند میدهیم ما را نیز در راهی که این عزیزان، این فداکاران، این شهیدان رفتند و موفق به سر منزل رسیدند، با گام استوار موفق بدار!
پروردگارا! جام گوارایی که به این بندگان شایستهات نوشانیدی به ما هم بنوشان!
پروردگارا! به کمتر از این افتخار، برای آنها که مشتاق هستند و میخواهند در مردنشان راضی مشو!
پروردگارا! روح این شهید عزیز، این شهیدان و برادران عزیز از دست رفته را با ارواح انبیاء و اولیاء و شهیدان محشور کن!
یقینا هیجان مردم بهترین تسلی برای دلهای داغدیدهی پدرها و مادرها و بازماندگان خواهد بود. اگرچه پدرها و مادرهای مؤمن، مخصوصا آنطور که شنیدهام و اطلاع دارم مادر مؤمن و پاک و شجاع مرحوم دکتر چمران که خود نیز در راه این مبارزات بوده و خود در راه خدا گامهایی برداشته، از چنین حوادثی افسرده نخواهد شد بلکه شادابی و شادمانی دارد که افتخار بزرگی است، باید هم همینطور باشد، اما درعینحال این اجتماع، این هیجان، یقینا اگر هم افسردگی و ملالی باشد از بین خواهد برد.
پروردگارا! تسلیت و تبریک ما را برای این دلهای عزیز مؤثر و سودمند بگردان!
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- پیام امام مبنی بر لزوم پایان دادن به غائله پاوه - ۱۳۵۸/۵/۲۷ ۲- ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران، که سه روز پیش از این تاریخ، طرح عدم کفایت او در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و از ریاست جمهوری خلع شد.منبع: جزوۀ "مرد عمل، جهاد و شهادت" منتشرشده توسط "حزب جمهوری اسلامی"
پیوند مرتبط:
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای، به تازگی، متن این بیانات را منتشر کرده است که از این آدرس قابل مشاهده است.
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک