بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با کارکنان دفتر مقام معظّم رهبرى - ۱۳۹۵/۲/۲۸

«روشنی خورشید» متن بیانات امام خامنهای در دیدار با کارکنان دفتر مقام معظم رهبری و خانواده آنان را منتشر میکند.
تاریخ: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
شرح:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّه الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید همکاران عزیز و مسئولان محترم این دفتر حسّاس و مرکز مهم؛ همچنین جدّا و صمیمانه خوشامد عرض میکنم به خانوادههای محترم، همسران، فرزندان، پدران، مادران؛ و امیدوارم که انشاءالله همهی شما، چه شماها که وسط گودید و در میدانید، چه این خانمها و حضراتی که پشت صحنه را اداره میکنند [مشمول رحمت الهی باشید]. ادارهی پشت صحنه گاهی مهمتر و سختتر است از جلوی صحنه و برابر چشم؛ لذا من همیشه گفتهام اجر خانوادهها از زحماتی که شماها میکشید، گاهی بیشتر از اجر شماها است، گاهی هم به قدر اجر شما است. اینها پشتیبانی میکنند، پشتیبانی عاطفی، پشتیبانی با محبّت و با همکاری؛ لذاست که ما به خانمها و به خانوادهها خوشامد عرض میکنیم؛ شاید بعضی از خانوادهها هم نتوانستهاند به دلیلی شرکت کنند، حضور پیدا کنند، به آنها هم سلام میکنیم و امیدواریم خداوند همه را مشمول لطف و رحمت خودش قرار بدهد.
نکتهی مهم این است که انسان هر کاری که -از کارهای زندگی- خود را مشغول به آن کار میکند آن کار را درست بشناسد، قدر آن کار را، اندازهی آن کار را، اهمیّت آن کار را بداند. اگر این حاصل شد، یعنی من و شما توانستیم اهمیّت کاری را که انجام میدهیم درست بشناسیم، آن وقت بهطور قهری در غالب اوقات نیروهای درونی ما بسیج خواهد شد در راه انجام نیکوی آن کار. نیروهای درونی ما چیست؟ عقل ما است، فکر ما است، احساسات ما است، تواناییهای جسمانی ما است، حوصلهی ما است؛ آن وقت کار دچار خلأ و خلل نمیشود. گاهی یک جسمی را انسان نگاه میکند، ظاهر سالمی دارد لکن اگر دقّت کنیم، نزدیک برویم، نگاه کنیم، میبینیم خللهایی، رخنههایی، شکافهایی در این هست. خب، این طاقتش کم است. اینجور جسمی سنگ باشد، آهن باشد، فولاد باشد، وقتی در درون خودش اختلال هست، رخنه هست، شکاف هست، آن انسجام درونی و اتّصال این اجزا به یکدیگر درست تأمین نیست، این شکننده است. امّا اگر چنانچه در این جسم -سنگ است، آهن است، پارچه است، هرچه- اختلال و خوردگی و زدگی و شکاف و رخنه و مانند اینها نباشد، سالم و یکپارچه و منسجم باشد، آنوقت از آن کار [بر] میآید؛ ما انسانها هم همینجور هستیم. اینکه شما میبینید در بخشی از مسائل کشور -در کارهای اقتصادی، در کارهای هنری، در کارهای اجتماعی، در کارهای سیاسی- گاهی اوقات اینجوری است که کار درست انجام نمیگیرد، یعنی کامل انجام نمیگیرد، ناقص انجام میگیرد، ضعیف انجام میگیرد؛ گاهی بالاتر از این، اصلاً غلط انجام میگیرد، در جهت عکس انجام میگیرد، این بهخاطر همان اختلالهای درونی است. در درون خودمان وقتی اختلالی وجود داشته باشد، در ایمان ما، در فکر ما، در جزم ما، در شناخت ما و معرفت ما از اهمیّت کار، اینجور حوادث دیگر طبیعی است. پس اوّلین قدم این است که کار را درست بشناسیم، اهمیتش را بدانیم.
من نمیخواهم خصوص دفتر رهبری را مطرح کنم که البته یکی از جاهای حسّاس، دفتر رهبری است، اگر نگوییم حسّاسترین جا است؛ بالاخره یکی از آن درجهی یکهای کارهای حسّاس، این مرکز است. من حالا دفتر رهبری را فقط نمیگویم، مجموع مراکز کاری نظام جمهوری اسلامی را میگویم -چه آنجایی که در تحت قوهی مجریّه یا مقنّنه یا قضائیّه است، چه آنجایی که نیروهای مسلّح است، چه آنجایی که نهاد انقلابی است- این مجموعه باید قدر خودش را بداند. قدر آن چیست؟ اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، قدر آن عبارت است از اینکه منعکسکننده و پیادهکننده و ادامهدهندهی کاری است که پیغمبران شروع کردند. پیغمبران الهی کاری را که شروع کردند و آن همه زحمت کشیدند، کشته شدند، زحمت کشیدند، خون دل خوردند، اعصابشان خرد شد، جسماً و روحاً آسیب دیدند، با دشمنهای کذایی روبهرو شدند و ایستادگی کردند -که ایستادگی کردن خیلی کار سختی است- برای چه بود؟ برای این بود که جامعه را اصلاح کنند؛ جامعه را در مسیر صحیح بیندازند؛ آن کشوری و آن جامعهای که آنها در آن زندگی میکردند، آن را در مسیر الهی قرار بدهند، یعنی تحت قوانین الهی آن را حرکت بدهند؛ هدف پیغمبران این بود؛ ما هم هدفمان همین است. ما هدفمان این است که فعلاً کشورمان را -حالا خیلی بلندپروازی نمیکنیم و به جاهای دیگر نگاه نمیکنیم؛ فعلاً کشور خودمان را- که یک کشوری است، یک سرزمینی است دارای استعدادهای زیاد، دارای نیروی انسانی خوب، دارای امکانات فراوان میخواهیم در جهت هدایت الهی پیش ببریم؛ هدف از نظام جمهوری اسلامی این است. اگر ما خیال کنیم که هدف از تشکیل نظام جمهوری اسلامی و تغییر نظام پادشاهی و مانند نظام وراثتی و مانند اینها به نظام مردمی و جمهوری اسلامی، این بوده که ما بلکه بتوانیم مثلاً خودمان را به پای فلان کشور غربی برسانیم، این یک خطای خیلی بزرگی است؛ این یک اشتباه خجلتآور است؛ اشتباه خجلتآور است. آنهایی که در فیلمها و در تبلیغات و در ظواهر امور و در ویترینشان اینجور زرقوبرق دارند و پول دارند و سلاح دارند و رسانه دارند و قدرت دارند، در باطنشان هزارجور بدبختی هست؛ نه عدالت هست، نه انصاف هست، نه انسانیّت به معنای واقعی هست، نه خانواده هست، نه محبّت هست؛ ما میخواهیم مثل آنها بشویم؟ آنکه جاهلیّت است؛ هدف این نیست. اگر کسی خیال کند که ما میخواهیم زحمت بکشیم، تلاش کنیم، خودکشان کنیم، عرق بریزیم تا آخرش بشویم مثل انگلستان؛ خب، انگلستان که منبع ظلم است، منبع ظلمت است، منبع کفر است، منبع بیخدایی است -انگلستان را بهعنوان مثال میگویم؛ حالا چون یکی از خبیثترینها انگلیسها هستند، قهراً به زبان ما انگلیس میآید و الّا خیلیهای دیگر هم مثل او هستند- ما میخواهیم اینجوری بشویم؟ ابداً! ما میخواهیم این زندگی دنیا را، این سرمایهی حیات را مصرف کنیم برای اینکه خدا از ما راضی بشود، به خدا نزدیک بشویم؛ این، راهش این است که جامعهی اسلامی درست کنیم؛ جامعهای که با هدایت الهی حرکت کند. این شد وظیفهی تشکیلات نظام جمهوری اسلامی که یکیاش دفتر رهبری [است] که من و شما باشیم.
خب، این کار، کار بزرگی است. حالا امثال بنده که از خدای متعال هفتاد هشتاد سال عمر گرفتیم و همهی میدانها را رفتیم و همهی تجربهها را کردیم و به همهجا سر کشیدیم، بیشتر از جوانها میدانیم که این کار چقدر سخت است، چقدر گوشه و سوراخ سمبه و کارهای بزرگ و کوچک و انواع و اقسام پیچوخمها در آن هست؛ کار بزرگی است. یکی از مشکلات این کار، وجود دشمنان است؛ یک جبههی دشمن [وجود دارد]. اگر کار شما کار انبیا است، پس دشمنان شما هم دشمنان انبیائند. «وَ کذلکَ جعلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عدُواً»؛ چه کسانی هستند این عدوّی که خدای متعال برای پیغمبران معرّفی میکند؟ شیاطینَ الإنسِ وَ الجِنِّ؛ شیاطین انس و جن. شیطان انس کیست؟ مثلاً آقای جان کِری(۱) ، آقای اوباما(۲) ، آن مردکِ رئیس فلان کشور اروپایی؛ رئیس سیا. شیطان انس اینها هستند؛ «شیاطینَ الإنس». «وَ الجِنّ»؛ شیاطین جن هم هستند؛ جن یک واقعیّتی است. «یوحی بَعْضَهُم الی بَعضٍ زخرفَ القولِ غُرُوراً»؛ اینها به همدیگر کمک هم میکنند؛ شیاطین انس و جن در مقابل جبههی انبیا به همدیگر کمک میکنند. حالا البته کار ما نسبت به کار انبیا خب خیلی رقیقتر و کممایهتر است، کار آنها غلیظ و خالص و یکپارچه بود؛ کار ماها در حدّ توان خودمان است و خیلی رقیقتر از آن است امّا همینکه بوی کار انبیا را میدهد، «جعلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عدُواً شیاطینَ الإنسِ وَ الجِنِّ»، صف شیاطین انس و جن در مقابل ما گسترده است. با جنگ روانی، با اعصابخردکردن، با فشارهای سیاسی، با فشارهای تبلیغاتی، با سختگیریهای اقتصادی، با فریب، با لبخند که یک جا اخم میکنند، یک جا لبخند میزنند، هرچه اقتضا بکند، برای اینکه بتوانند این حرکت را متوقّف کنند. من و شما در مقابل این جبهه قرار داریم؛ به این حواسمان باشد.
کار سخت است امّا بسیار بزرگ است؛ یعنی اگر این کار سخت را من و شما توانستیم سالم از آب در بیاوریم خیلی کار بزرگی کردهایم؛ اگر توانستیم نیتهایمان را خالص کنیم برای خدا، آیندهی خودمان را، آینده الهی را تضمین کردهایم؛ عمده، اخلاص است برای خدا. یعنی کار، یک کاری است که میتواند آیندهی انسان را -همان آیندهی عظیمِ مهیبِ عجیبی که اسمش عالم آخرت است، چه برزخش، چه قیامتش- [تضمین کند. اگر] توانستیم این را تضمین کنیم برای خودمان، خیالمان راحت است. دنیایمان را هم آباد میکند؛ نکتهی اساسیاش هم این است؛ «وَ أُخری تحبّونها نصرٌ مِنَ اللهِ وَ فتحٌ قریبٌ»؛ میفرماید اینکه به شما میگوییم جهاد کنید در راه خدا، فقط برای آن «جنّاتٍ تجری مِن تَحتِهَا الانهارُ» و «مسکن طیبه» و «جنّاتِ عَدنٍ» نیست؛ آنها که هست، امّا علاوهی بر اینها، همان چیزی [است] که شما به حسب طبع بشری بیشتر به آن مایل هستید؛ «وَ أخری» یعنی آن فایدهی دیگر، «تحبّونها» [یعنی] شما آن را خیلی دوست دارید؛ آن چیست؟ «نصرٌ مِنَ الله»، یاری از سوی خدای متعال، «وَ فتحٌ قریب»، و پیروزی نزدیک. خب، من و شما این را تجربه کردهایم یا نه؟ انسان خیلی باید نابینا و کمبین و کمدید باشد که نداند که ما این را تجربه کردهایم، لمس کردهایم.
آقا جان، جوانها، که ندیدهاید اوّل انقلاب را، ندیدهاید دوران مبارزه را، ندیدهاید آن سختیها را! آن روز اگر کسی میخواست فکر تشکیل نظام اسلامی را بکند دیگران مسخرهاش میکردند؛ من حالا خاطراتی دارم از آن روزها. حتّی [اگر] مقدّمات آن را هم بعضیها میگفتند، بعضیها تعجّب میکردند، انکار میکردند. مرحوم آقای طالقانی -رحمهاللهعلیه- به من گفت که این آقای خمینی -آن زمان هنوز «امام» نمیگفتند- گاهی حرفهایی میزند که به نظر انسان نشدنی میآید، بعد میبینیم شد؛ به نظرم به این آدم الهام میشود. قریب به این الفاظ را ایشان به خود من گفتند. مثلاً مثال میزد ایشان که او میگفت شاه باید برود؛ کسی باور میکرد؟ ببینید این حرف را آقای طالقانی میزند؛ طالقانی -مبارزِ زندانرفتهای که چهل سال از عمرش را، با کم و زیاد، در راه مبارزه گذرانده بود- میگفت. میگفت کسی باور میکرد که شاه از این مملکت برود؛ او گفت باید برود و همانجور شد و رفت؛ اینها را قبل از پیروزی انقلاب ایشان به ما میگفت. «فتح» این است -فتح قریب- «نصرٌ مِنَ الله» این است.
اینجا گل سرسبد کشورهایی بود که امریکا به آنها چشم دوخته بود و به آنها امید داشت؛ خیالشان راحت بود که ایران مال خودشان است. بله دستگاه پهلوی و آن شاه روسیاهِ بدبختِ ضعیفِ حقیر، خیلی اوقات گِله هم داشتند از امریکاییها، بین خودشان که حرف میزدند گاهی یک چیزی هم علیه امریکاییها میگفتند -که این در خاطراتشان هست- امّا دستبسته و مثل نوکری که از اربابش ناراضی است؛ امّا بالاخره نوکر است دیگر، چارهای ندارد؛ همان چیزی را که آنها میخواستند عمل میکرد؛ ایران یک چنین جایی بود. از این چیزی که امروز شما سعودی را میبینید که دستبسته مجریِ سیاستهای امریکا است بدتر بود، از این شدیدتر بود؛ هر کاری که امریکاییها میخواستند در این منطقه انجام بگیرد و نیاز داشتند به اینکه یک کشوری بیاید وسط و آنجا ابلهانه و احمقانه نقش ایفا بکند، ایران حاضر بود؛ میرفت و آن نقش را ایفا میکرد. این کشور را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و اسلام انقلابی تبدیل کرد به این چیزی که امروز هست؛ این پیروزی نیست؟ این «نصرٌ مِنَ الله» نیست؟ از روز اوّل هم که اینجا [جمهوری اسلامی] تشکیل شد، شروع کردند معارضه کردن، مبارزه کردن، بدگویی کردن، سختگیری کردن، فشار اقتصادی، قطع رابطه و مانند اینها؛ برای اینکه بالاخره اوّل کار است، نابودش کنند، از بین ببرند؛ [فکر میکردند] اوّلِ کار از بین بردنش آسان است. کمااینکه دیدید در مصر و در جاهای دیگر، همان اوّل کار، عوامل خارجی دست به کار شدند و بهکلّی سفره را جمع کردند، کلک را کَندند؛ میخواستند اینجا هم همین کار را بکنند؛ کودتا راه انداختند، توطئه کردند، گروههای قومی را در اطراف کشور تحریک کردند، سلاح بهشان دادند، پول دادند، تشویقشان کردند، بعد جنگ را راه انداختند، بعد آن ترورها را کردند -قضیهی هفتاد و دو تن و قضیهی نخستوزیر و رئیس جمهور و آن ترورهای کذایی- اینها همه کارهایی بود که دشمن میکرد برای اینکه بتوانند جمهوری اسلامی را همان اوّل کار، وقتی نهال است از بین ببرند. حالا شما نگاه کن ببین آن جمهوری اسلامی، آن نهال باریک که هیچ غلطی دربارهاش نتوانستند بکنند، حالا شده یک درخت تناور که حرفش در سراسر منطقه روان [است] و برای مسائل منطقه بلکه برای برخی از مسائل جهان پای او را میخواهند وسط بکشند، با او صحبت بکنند. امریکاییها خودشان را دارند میکشند که بیایید با شما بنشینیم راجع به سوریه صحبت کنیم. البته معلوم است کلک است، ما این را میدانیم امّا نقش ایران و جایگاه ایران این است. آن بابا -رئیس جمهور امریکا- به بنده نامه نوشت که شما بیایید بنشینیم با شما مذاکره کنیم، مسائل جهانی را با یکدیگر حل کنیم؛ مسائل جهانی را! خب شأن جمهوری اسلامی این است، موقعیتش این است، به اینجا رسیده. این همان «نصرٌ مِنَ الله» است، این «فتحٌ قریب» است.
البته اینها وسط کار است؛ دنبالهی کار هم همین است؛ دنبالهی کار هم اگر بنده و شما اهمیّت کار خودمان را بدانیم، قدر کار خودمان را بدانیم، همّت خودمان را به کار بزنیم، استعدادهایمان را به کار بیندازیم، کاری که به عهدهی ما است درست انجام بدهیم -هرکسی هر کاری به عهدهاش است: یکی سیاستگزار است، یکی سیاستمدار است، یکی پشتیبانیکننده است، یکی پاسدار است، یکی محافظ است، یکی چه، یکی چه، یکی چه، که همه شریکند، همه سهیمند؛ همهی ما که اینجا هستیم، همه همکاریم، هرکدام یک نقشی داریم؛ آن کسی هم که چای میآورد به اتاق هم جزو همکاران است، او هم شریک است؛ همهی ما یک کار داریم انجام میدهیم؛ اینجا، قم، جاهای دیگر و هرجا که گسترهی این کار هست- اگر ما قدر کار خودمان را بدانیم، اهمیّت بدهیم و این کار را درست انجام بدهیم، پیش ببریم و دیگر دستگاهها هم البته همینجور، باز هم «نصرٌ مِنَ الله» در انتظار ما است، «فتحٌ قریب» در انتظار ما است؛ این را بدانید. البته راه، راه آسفالت نیست، راه دشواریداری است؛ یک جاهاییاش البته آسفالته است، آدم گاز میدهد و راحت جلو میرود، یک جاهایی هم نه، سنگلاخ است، یک جاهایی هم یک صخرهای وسط هست و باید یک پیچی زد و از صخره عبور کرد، یک جاهایی هم همّت میخواهد که دست به دست هم بدهیم و برویم از بالا عبور کنیم و رد بشویم. وقتی انسان تصمیم داشت که حتماً راه را طی کند، با موانع مختلف به شکلهای مختلف برخورد میکند. اگر این کار را کردیم، باز هم «وَ أُخری تحبّونها نصرٌ مِنَ اللهِ وَ فتحٌ قریبٌ».
من البته معتقدم وظیفهی ماها شکر است؛ یعنی اینکه ما این وظیفه را به عهده داریم، باید شکر کنیم که ما را خدای متعال آورده اینجا و این کار بزرگ را، این کار حسّاس را، این کار مهم را به عهدهی ما گذاشته؛ باید شکر کنیم. اگر در کار خودمان موفّقیّتی احساس کردیم شکر کنیم؛ این خانم هم باید شکر کند که شوهرش دارد این کار را با توفیق انجام میدهد؛ اگر خود خانم هم مشغول یک کاری است در این زمینه، خدا را شکر کند که توفیق داده که بتواند این کار را انجام بدهد؛ همهی ما باید شکر کنیم. راهِ اینکه بتوانیم ادامه بدهیم و شکر کنیم و با شوق و ذوق و انگیزه دنبال این کار برویم، این است که از خدای متعال کمک بخواهیم. همین مناجات شعبانیهای که یک قسمتش را بین دو نماز یکی از برادرها با صدای خوش خواندند، اینها همه راههای ارتباط با خدا است: «اسمَع دُعائی اذا دَعوتُکَ وَ اسمَع نِدائی اذا نادَیتُکَ وَ اقبل عَلیَّ اذا ناجَیتُک». از خدا کمک بخواهیم، از خدا هدایت بخواهیم. انسان وقتی از خدای متعال از دل، نه فقط لقلقهی زبان، چیزی خواست، قطعاً خدای متعال دست رد نمیزند؛ یا مستجاب میکند یا چیزی در قبالش به انسان [میدهد]. گاهی یک چیزی از خدا میخواهیم که مصلحت ما نیست -عقلمان نمیرسد، خیال میکنیم خوب است درحالیکه مصلحت ما نیست- آن او را خدا به ما نمیدهد امّا یک چیزی در قبال آن، در کنار آن، عوض آن به ما لطف میکند.
پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم همه را برای خودت و در راه خودت قرار بده؛ ما را عامل به آنچه میدانیم و آنچه میگوییم و آنچه میشنویم قرار بده؛ قلب مقدّس ولیّعصر را از ما راضی و خشنود کن؛ ماه شعبان را، ماه رمضان را بر همهی ما، بر همهی ملّت ایران، بر همهی مسلمین مبارک بفرما؛ در این ایّام شادی و مبارکی، به ملّت ایران عیدی بزرگ عنایت کن.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- وزیر وقت امور خارجهی امریکا ۲- رئیس جمهور وقت امریکامنبع: نرم افزار حدیث ولایت ۲