روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اساتید و دانشجویان بسیجی - ۱۳۸۲/۳/۱۸

ثبت‌شده در جمعه، ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۳۲ ق.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اساتید و دانشجویان بسیجی - ۱۳۸۲/۳/۱۸

به جهت افزایش سرعت در بارگذاری آثار منتشرنشده‌ی حضرت امام خامنه‌ای، از ابتدای سال ۱۴۰۲ شمسی، «روشنی خورشید» متن بیانات ایشان را بدون ویرایش و بررسی منتشر خواهد کرد. ان‌شاءالله پس از بارگذاری کامل آرشیو موجود، مجددا به ویرایش و بررسی این متون خواهیم پرداخت.

تاریخ: ۱۸ خرداد ۱۳۸۲

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

جلسه‌ی بسیار زیبا و پُرمعنایی است؛ اجتماع اساتید و دانشجویان با عنوان پرمعنای بسیجی. بسیج یعنی آمادگی؛ مجموعه‌ای از انسان‌های بافکر در هر جامعه‌ای از جمله در جامعه‌ی ما؛ سرشار و لبریز از آرمان‌ها و آرزوهای اجتماعی، که آرزوهای شخصی آن‌ها خیلی درخور توجه در این مقام نیست. شما هر جوانی را، بخصوص اگر دانشجو، اهل علم یا استاد و دانشگاهی باشد نگاه کنید، می‌بینید برای آینده‌ی کشور، وضع کنونی و زندگی مادی و معنوی مردمش آرزوها و آرمان‌هایی دارد. آن کسی که آماده است تا برای این آرمان‌ها کار کند و در جهت تحقق آن‌ها تلاش کند، اسمش بسیجی است. خیلی‌ها آرزوهای بزرگی دارند، اما فقط به داشتن و اندیشیدن درباره‌ی آن‌ها اکتفا می‌کنند، لکن انسان‌های والا و باارزشی هم هستند که به این اکتفا نمی‌کنند؛ قدم در راه تحقق این آرمان‌ها می‌گذارند؛ اسم این افراد بسیجی است. بسیج وقتی اضافه شد به دانشگاه، یعنی گفته شد «بسیج دانشگاه، بسیج استاد، بسیج دانشجو» ، باز معنای برتری پیدا می‌کند. چرا؟ چون دانشگاه بذر آینده است. دیگران دارند از موجودی بالفعل مصرف می‌کنند؛ مثل کشاورزی که محصول خود را چیده است و از گندم‌هایش استفاده می‌کند، ولی اگر بهترین و سالم‌ترین گندم‌ها را برای بذرِ کشت فردا کنار نگذارد، ممکن است امروز سفره‌اش نان داشته باشد؛ اما فردا دیگر سفره‌ای نخواهد داشت. دانشگاه همان مجموعه‌ای است که دارد فردا را آماده‌سازی و طراحی می‌کند. چون این گونه است، پس روحیه‌ی تعهد، میل به اقدام و آرمان‌گرایی؛ آرمان‌ها را دیدن و اهمیت دادن و دل بستن به آن‌ها و حرکت و اقدام کردن برای آن‌ها در دانشجو و استاد دانشگاه بسیار بااهمیت است؛ اگر این نباشد، جامعه خیلی خسارت خواهد کرد. بنابراین می‌بینید که معنای بسیج دانشجویی و بسیج اساتید دانشگاه چقدر وسیع است.

بسیجی در دانشگاه یک نگاه به دانشگاه دارد، یک نگاه به دنیا. نگاه به دانشگاه یعنی نگاه برای علم و تحقیق و کار و درس و روابط دانشگاهی و رعایت اخلاق و جهت‌گیری سیاسی و نگاه به دنیا برای این است که ببیند این مجموعه که این همه حرف و گفت، علم، سیاست و فعالیت در آن هست، در کجای دنیا قرار دارد؛ نقش آن چه می‌تواند باشد و برایش چه جایگاهی در نظر گرفته‌اند. تا نداند در کجای تاریخ، دنیا و سیاست قرار گرفته است، نمی‌تواند نقش درونِ دانشگاهی خود را هم درست بفهمد. فرض کنیم ما امروز می‌گوییم تولید علم، که اگر یک مجموعه‌ی تحقیقاتی مشغول کار علمی شوند و ندانند امروز دنیا در چه مرتبه و مرحله‌ای از علم قرار دارد و ما در کجای قافله‌ی علم هستیم، حتماً سرگرم مسائلی از علم می‌شوند که نیاز این لحظه‌ی زمانی ما نیست؛ این یک مثال بود؛ در همه‌ی مسائل همین‌طور است. ممکن است در داخل دانشگاه، دانشجو یا استادی در زمینه‌ی کار سیاسی یا اجتماعی، موضوعی را با نگاه به دانشگاه تشخیص دهد که خوب است؛ اما به دنیا و اینکه دنیا الآن درباره‌ی آن موضوع و جایگاه و آینده‌اش چه تصمیمی می‌گیرد نگاه نکند، در این صورت این احتمال وجود دارد که در همین کار هم -که نگاهی به درون دانشگاه است- اشتباه کند. بنابراین اگر بسیج بخواهد زنده، آگاه و فعال باشد و بجا و مطابق نیاز عمل کند، باید یک نگاه به داخل دانشگاه -محیط کاری خود- کند، یک نگاه به دنیا؛ ببیند در دنیا چه خبر است و ما کجاییم، برای ما چه فکری می‌کنند، در مقابل و طرف ما و جانبدار ما چه کسانی هستند؛ این‌ها را باید دانست؛ این‌ها آگاهی‌های لازم است.

کشور ما یک دوره‌ی طولانی را در استبداد مطلق؛ استبداد پادشاهی بی‌چون و چرا، گذراند که شرحش را در تاریخ یا خوانده‌اید یا اگر نخوانده‌اید، باید بخوانید تا ببینید در قرن‌های متمادی در این کشور همین پادشاهان خوشنام -که بعضی‌هایشان خوشنام هم هستند- چه‌طور حکومت کردند و مردم کشور و ایران را چه می‌دانستند. من به شما بگویم که در دوران استبداد، تمام پادشاه‌ها، مگر استثناهای بسیار ناچیزی، کشور و ملت ایران را ملک شخصی خود می‌دانستند که باید آن را اداره کرد؛ مثل یک خان و صاحب و مالک یک ده. آن‌ها مملکت را مال خودشان می‌دانستند. اینکه در این مملکت مردمی هم دارند زندگی می‌کنند و یک طوری هم باید با این‌ها کنار بیایند، در کار نبود. در دوران طولانی استبداد، نگاه به ملت ایران که صاحبان و مالکان اصلی این کشورند، چنین نگاهی بود.

از حدود دو قرن پیش پدیده‌ای در دنیا به وجود آمد به نام «استعمار» . استعمار هم خیلی شنیده شده، اما کمتر دنبال این پدیده می‌روند که ببینند اصلا استعمار چیست. به‌طور خلاصه پدیده‌ی استعمار این بود که در آغاز یک یا دو دولت اروپایی کشف کردند که در شرق عالم منابع عظیم ثروت وجود دارد. البته آن روز نفت را کشف نکرده بودند، اما منابع دیگر ثروت وجود داشت. مثلا در هندوستان انواع و اقسام منابع ثروت از داروهای گیاهی، ادویه‌ی گوناگون، طلا و... وجود داشت که منابع ثروت به‌حساب می‌آید. این دولت‌ها از امکاناتی که داشتند استفاده کردند و از اطراف دنیا راه افتادند برای تصرف این سرزمین‌ها. این مسأله حدود دویست یا دویست‌وپنجاه سال پیش اتفاق افتاد. البته این کارها قبلا هم می‌شد؛ اما اینکه به صورت یک سنت رایج و متداول دربیاید و برایش فلسفه درست کنند، مربوط به حدود دویست یا دویست‌وپنجاه سال قبل است. فلسفه‌ای هم که برای این کار درست کردند -که البته این فلسفه برای این بود که آن را تحویل ملت‌هایی بدهند که می‌خواهند آن‌ها را تصرف کنند- این بود که شما مردم عقب‌افتاده‌ای هستید، ما آمده‌ایم کشور شما را آباد کنیم! استعمار یعنی آباد کردن؛ از عمران است و ترجمه‌ی فارسی و عربی آن، همان تعبیری است که خود فرنگی‌ها آن را به کار می‌بردند. در بعضی از کشورها استعمار حالت مستقیم پیدا کرد؛ مثل هند، الجزایر، کشورهای آفریقایی و خیلی از کشورهای آسیایی؛ اما در بعضی جاها این گونه نبود، زیرا صرفه نداشت یا مصلحت و ممکن نبود، بنابراین استعمار را غیرمستقیم کردند؛ یعنی آمدند حکام محلی -همان مستبدان- را با پول، وعده و ارعاب فریفتند و آن‌ها را به ایادی خودشان تبدیل کردند. استعمار در کشور ما این گونه عمل کرد. استعمار غیرمستقیم در کشور ما متأسفانه از اواخر دوران قاجار، یعنی در واقع از نیمه‌های حکومت ناصرالدّین شاه، به وجود آمد. این‌ها حوادث عجیب و سرنوشت سازی است که بر کشور ما گذشته است.

وقتی پدیده‌ی استعمار در کشور به وجود آمد، بلای حکومت مضاعف شد؛ استبداد بود، استعمار هم به آن اضافه شد؛ یعنی هم دیکتاتوری وجود داشت، هم وابستگی. حالا نادرشاه افشار دیکتاتور و خبیث و ستمگر بود، اما وابسته به قدرتی نبود؛ بالاخره ایرانی بود، برای ایران تلاش کرد؛ اما از دوره‌ی ناصرالدّین‌شاه به بعد آن دیکتاتورِ آدم‌کشِ بی‌رحمِ بی‌اعتنای به حقوق انسان یک آفت دیگری هم پیدا کرد و آن این بود که دست بیگانگان را هم در این کشور باز گذاشت؛ امتیاز به آن‌ها داد و هرچه خواستند در اختیارشان گذاشت و بیگانگان را بر سرنوشت کشور مسلط کرد؛ این پدیده‌ی بسیار خطرناکی برای کشور بود که پیش آمد. بدیهی است هرچه شما با دشمنان فزون‌طلب، مداخله‌گر، قدرت خارجی سلطه‌طلب مماشات و به او کمک کنید، پُرروتر و طلبکارتر می‌شود؛ همین هم شد. مماشات پادشاهان قاجار کار را به آن‌جا رساند که در اواخر دوران آن‌ها استعمارگر عمده‌ی کشور ما؛ انگلیسی‌ها، احساس کردند که غیرمستقیم سخت است، تشویق شدند به اینکه یک عامل مستقیم را بگذارند؛ رضاخان را پیدا کردند؛ حکومت پهلوی از این‌جا شروع شد. تقریباً پنجاه یا پنجاه‌وهفت سال حکومت پهلوی در این کشور حکومتی بود که آمیخته‌ای از استبداد بسیار تاریک و سیاه بود؛ همه‌ی آن چیزهایی‌که راجع به دیکتاتوری شنیده‌اید و خوانده‌اید و فکر کرده‌اید، در این پنجاه‌وچند سال وجود داشت. علاوه‌ی بر این، نفوذ و تسلط خارجی هم بود.

در واقع استعمار غیرمستقیم خارجی که اسم آن در اصطلاحات سیاسی دنیا، نواستعمار یا استعمار نوین است، عیناً در ایران وجود داشت. ملت ایران و صاحبان این سرزمین؛ میلیون‌ها انسان؛ این همه جوان و اندیشمند و نسل‌های با استعداد در این کشور دستخوش استبداد و سلطه‌ی خارجی شدند. سلطه‌ی خارجی هم هیچ‌وقت -برخلاف ادّعاهایی که امروز اروپایی‌ها و امریکایی‌ها می‌کنند- در کشور یک قدم به نفع آزادی و حقوق بشر و... برنداشتند، بلکه درست نقطه‌ی مقابل آن را عمل کردند. امروز شما نگاه کنید که این دولت‌های غربی در تعبیرات و حرفها و ادعاهای خود دایم دم از حقوق بشر می‌زنند؛ مثل یک متدینِ دلبسته به یک حقیقت دینی! طوری که اصلا حقوق بشر این‌هایند! البته دروغ می‌گویند و استعمارگرها در طول مدت استعمار -چه در ایران، چه در هر نقطه‌ای از دنیا- یک قدم به نفع حقوق بشر، آزادی و تساوی طبقات برنداشتند، بلکه به عکس، عامل خودشان را تقویت و پشتیبانی کردند، تا هرچه بیشتر دیکتاتوری و استبداد کند و هرچه می‌خواهد انجام بدهد. تاریخ ما تا دوران انقلاب این‌طوری گذشته است.

ملت ایران ملت بااستعدادی است؛ این را نه اینکه من بگویم؛ نه، این یک مطلب مسلمی است؛ همه‌ی کسانی‌که در این زمینه‌ها تحقیق کردند، این حقیقت را دریافته‌اند؛ هم با استعداد است، هم آگاه و آماده‌ی فعالیت. ملت ایران از آن ملتهای تنبلِ لختِ افتاده‌ای که هرچه بخواهند، بر سرش بیاورند، نیست. هر وقت هم شما رکود در تاریخ ایران می‌بینید، رکودهایی است که به ضرب و زور و با فشار داغ و درفش بر ملت تحمیل شده است؛ و الّا ملت ایران، ملت با نشاط و با استعدادی است.

از همان دورانی که سلطه‌ی خارجی در ایران شروع شد، مقاومتهای مردمی هم غالباً به رهبری علمای بزرگ و با پرچم دین در ایران شروع شد؛ همین نهضت‌هایی که شنیده یا خوانده‌اید؛ نهضت مقابله‌ی با امتیاز تنباکو، نهضت مشروطیت و نهضت‌های دوران فترت مثلِ: نهضت میرزاکوچک‌خان جنگلی، خیابانی، نهضت آزاد کردن صنعت نفت -که به برکت وجود مرحوم آیه‌الله کاشانی نهضت مردمی شد؛ و الّا نهضت، مردمی نمی‌شد و در سطوح حزبی باقی می‌ماند که کاری هم نمی‌توانست بکند- و بعد هم نهضت اسلامی. حالا در مقابله با این حرکت عظیمی که علیه ملتها، از جمله علیه ملت ایران، وجود دارد، چه فکری می‌توانست کارساز باشد؟ بدون تردید یک نهضت بزرگ لازم بود. یک نهضت بزرگ اگر بخواهد در میان مردم پا بگیرد؛ جا پیدا کند؛ با قبولِ نخبگان و زُبدگان جامعه مُواجه شود، باید حرف و سخن نو به صحنه بیاورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح می‌شود در صحنه نگه داشت؛ اما مبارزه‌ی بنیانی را با صِرف شعارهای سطحی و پوک -که در دهان بعضی‌ها می‌بینید- نمی‌توان راه انداخت، بلکه برای آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ برای پشتوانه‌ی حرکت عظیم مردمی، یک سد و تکیه‌گاه مستحکم فکری لازم است. امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه‌گاه مستحکم فکری را از اسلام استخراج کند.

پایه‌های عمده‌ی این تفکر همان اصول اسلامی بود که بازشناسی و بازفهمی می‌شد، بدون اینکه مورد بی‌اعتنایی قرار گیرد؛ مثلا توحید یکی از مبانی اصولی نهضت اسلامی است که در نگاه عامیانه‌ی عمومی آن را به معنای «خدا یک است و دو نیست» ، معنا کرده‌اند. البته معلوم است که خدا یک است و دو نیست، اما توحید فقط این نیست، بلکه به معنای یگانگی قدرت حاکم بر زندگی انسان است. این معنا یعنی چه؟ یعنی نفی همه‌ی قدرت‌هایی که بر انسان‌ها تحکم می‌کنند؛ ببینید ناگهان چه معنای عظیمی پیدا کرد! یعنی نفی سلطه و هر حاکمیت ظالمانه؛ نفی همه‌ی حکومت‌های کودتایی و موروثی؛ نفی حکومت همه‌ی کسانی که می‌خواهند بر مجموعه‌های انسانی با خودکامگی و تکیه بر احساسات و خواست و منافع شخصی حکومت کنند؛ خواه این حکومت، حکومت سیاسیون باشد، خواه حکومت اقتصادیّون. معنای توحید که یکی از پایه‌های اصلی این نهضت عظیم است، این می‌باشد.

یکی دیگر از پایه‌های اصلی این نهضت، کرامت انسان بود. تکریم انسان یعنی چه؟ یعنی برای انسان ارزش قائل شدن؛ نه به زبان، بلکه حق تصمیم‌گیری، انتخاب، مشخص کردن سرنوشت خود و تلاش برای رسیدن به آن را برای او باقی گذاشتن؛ این معنای تکریم انسان است. در یک بُعد دیگر، تکریم انسان یعنی او را زُبده‌ی موجودات و مخلوقات پروردگار دانستن؛ راهی برای او ترسیم کردن که آن راه او را به کمال و زیبایی مطلق؛ ذات اقدس پروردگار، برساند؛ این‌ها تکریم انسان است. انسان را محدود کردن درخواستهای جسمانی و جنسی و شکمی، کوچک کردن انسان است، همچنانی‌که محروم کردن انسان از معیشت و او را دچار فشار زندگی و خجلت زن و بچه کردن، باز خلاف تکریم انسان است. بنابراین تکریم انسان از هر دو طرف به ابعاد وجودی و نیازهای انسان می‌پردازد. این موضوع‌ها، همه‌ی دیکتاتوری‌های گوناگون و فلسفه‌هایی را که انسان را هیچ‌کاره در اداره‌ی آینده‌ی خود معرفی می‌کند، نفی می‌کند. این‌ها از جمله پایه‌های نهضت بزرگ اسلامی بود که سخن نو در دنیا بود، امروز هم این حرفها نو است. امروز هم کمپانی‌هایی که پشت صحنه‌ی حکومت‌های مستکبر دنیا هستند و آن‌ها این حکومتها را اداره و صحنه‌آرایی می‌کنند، برای انسان‌ها هیچ ارزشی -مگر به اندازه‌ای که برایشان دلار تولید کنند و سرمایه و سود به وجود بیاورند- قائل نیستند. تمام این جنجالهای جهانی را، مجموعه‌ای از کمپانی‌ها و سرمایه‌داران اداره می‌کنند و در کشورهای سرمایه‌داری هر حزبی و کاندیدایی که آن‌ها بخواهند، روی کار می‌آید؛ پول حرف اول را می‌زند. بنابراین تکریم انسان درست نقطه‌ی مقابل این شیوه و روش غیر انسانی است.

عدل، یکی دیگر از پایه‌های نهضت اسلامی بود. امروز ملاک ثروتمند بودن کشورها را این گونه معیّن می‌کنند که تولید ناخالص ملی این‌قدر است و سرانه این‌قدر؛ یعنی چه؟ یعنی سرمایه و ثروت به همه‌ی مردم نزدیک به هم و یکسان می‌رسد؟ ابدا! ثروتمندی یک کشور به معنای این نیست که در آن کشور انسان‌های فقیرِ محرومِ بدبختِ تهی‌دستِ از اولیات زندگی وجود ندارد؛ چرا، بلکه در همین امریکا و کشورهای ثروتمند دنیا، انسان‌هایی هستند که وضع فقر آن‌ها با وضع فقر انسانی که در کشور فقیری مثل هندوستان یا افغانستان زندگی می‌کند، هیچ تفاوتی ندارد. اسلام تولید و استخراج منابع ثروت را لازم می‌داند؛ اما می‌گوید ثروت باید متعادل تقسیم شود. البته عدل در اسلام، به معنای «تساوی» که کمونیست‌ها حرفش را زدند و هرگز هم به آن عمل نکردند نیست، بلکه تعادل یعنی این که این شکاف‌های طبقاتی و حفره‌های عمیق به‌هیچ‌وجه نباید وجود داشته باشد. به جامعه‌ی خودتان نگاه کنید؛ هر چیزی که بر خلاف این اصول است، نقاط انحراف ما است؛ جاهایی است که غلط رفتیم، مشکلاتی هم که داریم، ناشی از همین غلط رفتن‌هاست. بسیج آن مجموعه‌ی جاندار نظام است که تصمیم، عزم و امید دارد تا آرزوهایی را که برای خود ترسیم کرده -چون انسان بی‌آمالی نیست- عملی کند؛ می‌خواهد این کجروی‌ها و اشتباه‌رفتاری را اصلاح و درست کند.

امام و نهضت اسلامی با این گونه فکری وارد میدان مبارزه شد. البته ملت ناگهان و ابتدائاً وارد میدان نمی‌شود، خیلی خون دل لازم است تا یک مجموعه‌ی پیشرو بتواند یک ملت را آرام آرام وارد میدان مبارزه کنند و امام این کار را کرد؛ این مجموعه را به وجود آورد، این حرکت را رهبری کرد، تا آن‌جایی که مطلب برای این اقیانوس عظیم آشکار شد و اقیانوس به تلاطم درآمد. با این نگاه، نهضت امام که به انقلاب بزرگ اسلامی انجامید، چالشی در مقابل همه‌ی قله‌ها و حکومت‌های انحرافی در دنیا بود. می‌دانید در آن روزها دو قطبِ قدرت در دنیا وجود داشت: قطبِ سرمایه‌داری و به اصطلاح لیبرال دمکراسیِ سرمایه‌داری که هم لیبرالش به یک معنا دروغ است، هم دمکراسی‌اش؛ ولی سرمایه‌داری‌اش درست است. لیبرالیزم از نظر آن‌ها معنای مشخصی دارد، همچنان که دمکراسی. قطب یا جبهه دیگر که در مقابل این جبهه وجود داشت، جبهه‌ی مارکسیسم بود. آن‌ها هم معتقد به سوسیال دمکراسی بودند؛ یعنی جامعه‌ای که بر اساس شیوه‌ی اقتصادی سوسیالیسم اداره می‌شود. در این‌جامعه سرمایه‌ها متعلق به همه‌ی مردم است؛ ادّعایشان این بود و آن‌ها هم ادعای دمکراسی می‌کردند، در حالی‌که بدترین استبدادها و اختناق‌ها در کشورهای شوروی سابق که ادعای سوسیالیستی داشتند، وجود داشت که بعد از سقوط شوروی کتاب‌هایی نوشته شده، از جمله رمان «بچه‌های آربات» که اگر کسی آن را خوانده باشد، می‌بیند که چه فشارهای عظیم فکری و عملی بر تمام لایه‌های اجتماعی از طرف دستگاه دیکتاتوری وارد می‌شد، در صورتی‌که آن‌ها و حکومت استالین و جانشینان او خودشان را دموکرات می‌دانستند! به‌هرحال، هر یک از این دو دستگاه عظیم که هرکدام بر بخشی از دنیا مسلط بودند، با این نهضت و اصول آن که وارد میدان شد، دشمنی کردند و بنا کردند با آن جنگیدن. چرا؟ چون این فکر، یک ملت و بالقوه افکار هشتصد نهصد میلیون مسلمان را در آن روزها -که بعد به یک میلیارد و بالاتر از آن رسید- به دنبال خود داشت. به همین دلیل، این‌ها احساس خطر کردند. به انقلاب و به نظام اسلامی خودتان از این زاویه نگاه کنید. مسأله این نیست که امریکا بخاطر اینکه در این کشور یک سیاست مسلطی شکست خورده و بیرون رفته، می‌خواهد انتقام بکشد -بله، درست است که انقلاب اسلامی دست امریکایی‌ها را کوتاه و آن‌ها را که در کشور همه‌کاره بودند، هیچ‌کاره کرد که بدیهی است کینه‌ی عمیقی را در امریکا علیه ملت و نظام اسلامی به وجود می‌آورد- بلکه مسأله این است که آن فکر، شیوه و ایده‌ای که این انقلاب مطرح کرد، بالقوه در همه جای دنیای اسلام قابل تحقق است -کمااین‌که الان می‌بینید که امت اسلامی در طول این بیست و چند سال آن‌چنان مجذوب این انقلاب و افکار آن شده که اگر اندک روزنه‌هایی باز شود، مردم تحرک خود را نشان خواهند داد که نمونه‌هایی از آن وجود دارد و من به جهاتی نمی‌خواهم اسم بیاورم و تصریح کنم. البته تشکیل انقلاب اسلامی موجب شد که استعمار حواس خود را جمع کند و مواظب باشد که آن‌چنان که این حرکت عظیم در ایران به پیروزی رسید، در کشورهای دیگر به پیروزی نرسد؛ منتها تا مدتی می‌توانند جلوی این کار را بگیرند، همیشه که نمی‌شود- که شرطش این است که ملت و نظام اسلامی ایران؛ پیشروان این راه، پرچم خود را سرپا نگه دارند. تا این پرچم سرپا است، ممکن است گروه‌هایی به آن بپیوندند -اگر این پرچم نباشد، نمی‌گوییم نهضت اسلامی در دنیا خواهد خوابید، بلکه راه دوباره‌ای که آن‌ها باید بروند، بسیار طولانی خواهد بود و باعث می‌شود عده‌ای هم مأیوس شوند- زیرا این پرچم و نظام اسلامی نشان داده است که می‌شود این فکرها را در قالب عمل و یک نظام ریخت، در راه آن‌ها حرکت و کار کرد و می‌شود جامعه را بر اساس آن شکل داد؛ صرف گفتن و گپ زدن و در کتابها نوشتن -مثل بسیاری از ایده‌های دیگر- نیست. تا وقتی این تحقق در بیرون وجود دارد، احتمال اینکه از اطراف دنیای اسلام کشورها، ملتها و حرکت‌های اسلامی به این سمت حرکت کنند، همچنان قوی است و خطر برای استکبار، خطر بسیار بزرگی است.

بنابراین نظام و انقلاب اسلامی چالشی علیه نظام اختاپوسی سرمایه‌داری دنیا از یک طرف و نظام الحادی مارکسیستی از طرف دیگر بود؛ با هیچ‌کدام کنار نیامد، چون راه خودش راه مستقلّی بود؛ با هر دو مخالف بود. اگر سه جبهه یا چهار جبهه هم بودند و هرکدام هم یک راه مستقل داشتند، باز نظام اسلامی به سمت هیچ کس نمی‌رفت، چون راه مستقل و هدف معینی است؛ در راه خود حرکت کرد، لذا دشمنی همه‌ی آن‌ها را جذب کرد.

شما امروز می‌بینید که عده‌ای در ظاهر مصلحت اندیشانه و در باطن از روی رعب و ضعفِ پایه‌های باور و یقین، می‌گویند بیاییم کلمه‌ای بگوییم و قدمی به طرف این‌ها (قطب جهانی یا بخش‌هایی از این قطبِ قدرت جهانی که دنیایی که امروز می‌خواهند، دنیای تک قطبی است) برداریم! در آن روز هم همین حرفها بود؛ بعضی‌ها می‌گفتند بیایید به جناح شوروی و مارکسیستها مقداری نزدیک شویم، تا بتوانیم در مقابل این جناح دیگر مقابله و مقاومت کنیم یا به‌عکس. این‌ها توجه نمی‌کردند که نیرو و اقتدار یک نهضت به این است که از درونِ خود بجوشد و صدقِ خود را به پیروانش نشان دهد؛ راه‌حل‌ها را از فکر خود جستجو کند و بیابد؛ شیوه‌های کار را با انطباق با همان فکر و راه و ایده‌ی خود پیدا کند. نهضت اسلامیِ امام -با آن رهبری مدبّرانه و باصلابت خود- در برابر این افکار، محکم ایستاد.

شما خیال نکنید این هیاهو و جنجالی که امروز هست، در گذشته نبود؛ از اول انقلاب این هیاهوها وجود داشته است. بارها و بارها در همین دوران گذشته؛ در زمان امام و بعد از رحلت ایشان بخصوص، افرادی از کشورهایی به عنوان دوست و همراه، آرام؛ به شکلی که داریم یک راز را به شما منتقل می‌کنیم! به ما اطلاع دادند که الان موشک‌های امریکایی و اسرائیلی هدف‌های داخل ایران را نشانه گرفته‌اند؛ بدانید که یک اشاره کافی است تا ایران را منهدم کنند. هدفشان این بود که در مقابل این تهدیدها و ارعابی که می‌خواستند به وجود بیاورند، مسئولان بترسند و تسلیم شوند؛ مثل ظالم و چاقوکش قداره‌بندی که یک کوچه را قُرق می‌کند و می‌آید در خانه‌ی شما و می‌گوید درِ خانه را باز کن؛ و الّا چنین و چنان می‌کنم. اگر در خانه را باز کردید و او داخل دالان خانه‌ی شما شد، یک قدم به مقصود خود که غارت خانه و تسلط بر خانه‌ی شماست، نزدیک‌تر شده است. اگر وارد دالان خانه شد، گفت اجازه بدهید نگاهی به اتاق‌ها بیندازم، یک قدم دیگر به هدفش -که غارت کردن و مسلط شدن و آوردن همان بلایی به سر خانه‌ی شماست که بر سر خانه‌های دیگر در محله آورده- نزدیک‌تر شده است. اگر شما در را باز نکنید، چه کار می‌کند؟ تهدید می‌کند که خواهم زد. خب اگر در را باز کنید، نخواهد زد؟ اگر در را باز کنید، برای او راحت‌تر و آسان‌تر خواهد شد، تا بهتر بتواند بزند و بکوبد. این ارعاب‌ها برای عقب نشاندن مسئولان و ملت ایران بود، تا مواضع خودشان را حفظ نکنند. اولین زیانی که از عقب‌نشینی ملت ایران به وجود می‌آید، این است که این دستاورد عظیم افکار عمومی دنیای اسلام علیه او خواهد شد؛ این‌ها تلاش می‌کنند این کار انجام شود. ما خبر داریم که در دنیای اسلام پول‌ها خرج می‌کنند؛ مطبوعات، رسانه‌ها، اینترنت، که به افکار عمومی دنیای اسلام وانمود کنند که جمهوری اسلامی دو زبانه و دو رویه عمل می‌کند؛ در باطن کاری می‌کند، در ظاهر حرف دیگری می‌گوید؛ می‌خواهند این را ثابت کنند، تا ایمان و افکار عمومی امت اسلامی را سلب کنند و پشتوانه‌ی عمیق و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را از آن بگیرند؛ هدفشان این است. متأسفانه عده‌ای هم با حرفها و اظهاراتشان به آن‌ها کمک می‌کنند.

در چنین شرایطی شما جوان‌های مؤمن توجه داشته باشید که نظامِ از مبارزه برآمده‌ی ملت ایران، علیه منافع غدارترین ستمگران جهانی به پا خاسته و توانسته منافع آن‌ها را تهدید کند. درعین‌حال، ملت ایران در حرکت خود مظلوم است. چرا؟ برای اینکه ملت ایران این مبارزه را برای تجاوز و تعدی به کسی یا تهدید به وجود نیاورد، بلکه این حرکت عظیم را برای دفاع از حق خود و مبارزه‌ی با دیکتاتوری و سلطه‌ی خارجی انجام داد. هر ملت و انسانی حق دارد از آزادی و کرامت خود دفاع کند و زندگی‌اش را بسازد. بنابراین کسانی‌که به ملت ایران از طرق مختلف -سیاسی و غیرسیاسی- حمله می‌کنند، در واقع به ملت ایران ظلم می‌کنند، چون حرکت ملت ایران منافع زیاده‌خواهانه و تجاوزگرانه‌ی آن‌هارا تهدید کرده و آن‌ها می‌خواهند از ملت ایران انتقام بگیرند. پس حق با ملت ایران است. دشمن از روز اول تا امروز در مقابل این حرکت عظیم ملت ایران برنامه‌هایی داشته، امروز هم برنامه‌هایی دارد. امروز از زبان‌ها می‌شنوید: اوضاع حساس است! خطر هست! این خطر و این حساسیت در طول این سالهای متمادی وجود داشته و همیشه بوده است. خطر دشمن چیزی نیست که نشود آن را برطرف کرد؛ سیاست‌های استکباری دنیا علیه یک ملت چیزی نیست که مثل بلای آسمانی قابل علاج نباشد؛ نه، قابل علاج است؛ باید شناخت که دشمن چه کار می‌خواهد بکند و دید علاج آن چیست. این مسلم است که دشمن با یک ملت نمی‌تواند مبارزه کند؛ این را فهمیده‌اند، بخصوص با یک ملت بزرگِ شصت هفتاد میلیونی که کشور وسیعی دارد و این همه جوان، با اعتقادات بارور اسلامی که آن‌ها را به مجاهدت، شهادت و جانفشانی ترغیب می‌کند. آن‌ها فهمیده‌اند که جنگیدن با چنین ملتی فایده‌ای ندارد؛ در تحلیل‌هایشان هم می‌گویند و برای همه هم روشن است. از طرفی هیچ ابزار پیشرفته‌ای هم برای مبارزه‌ی با چنین ملتی کافی نیست، چون ابزار پیشرفته برای این است که ارتش‌ها را عقب بنشانند؛ حکومتها را وادار به تسلیم کنند.

باید سیاست‌های دشمن را شناخت و در نظر گرفت که در مقابل آن‌ها چگونه می‌توان عمل کرد. دشمن برای تغییر دادن این حالت و وضعیت که کاملا برای آن‌ها نامساعد است، در سطوح مختلف؛ در لایه‌های اجتماعی و مسئولان، با هدف مرعوب‌کردن آن‌هابرنامه‌ریزی می‌کند، تامسئولان را به تصمیم‌گیری‌های مرعوبانه بکشاند و این کار را به طرق مختلف می‌کنند؛ از طریق رادیوها، اخبار عمومی و پیغام‌های خصوصی.

امروز سیاست مرعوب سازی مسئولان کشور یکی از سیاست‌های جدی امریکاست که من درباره‌ی این موضوع با مسئولان صحبت‌هایی داشته‌ام -که بخشی از آن‌ها پخش شده و شما هم شنیده‌اید؛ با شما نمی‌خواهم در این مقوله صحبت کنم- و گفته‌ام که اگر مسئولان مرعوب شوند، تصمیم‌گیریِ غلط و مرعوبانه می‌کنند و هر تصمیم‌گیری‌ای که از روی رعب و ترس باشد، حتماً به ضرر است. در سطوح مسئولان این گونه کار می‌کنند، در سطوح مردم با شکل‌های گوناگون دیگر.

یکی دیگر از کارها این است که در افکار عمومی مردم، تلقیِ آشفتگی را بنشانند؛ یعنی افکار عمومی این‌طور تصور کند که در دستگاه آشفتگی وجود دارد. و فکر، راه یا تصمیمی وجود ندارد؛ این را القا می‌کنند. الان میلیاردها خرج می‌کنند که با تبلیغات این کارها را بکنند. این تبلیغات هم فقط تبلیغات رادیوهای بیگانه نیست، بلکه گروه‌ها و تیم‌هایی را با نام‌های مختلف و بدون وابستگی ظاهر و آشکار، و پنهان از دید نیروهای انتظامی و امنیتی به داخل کشور گسیل می‌کنند، برای تماس با افرادی که می‌توانند به آن‌ها در این زمینه کمک کنند، تا به نحوی احساس آشفتگی را با شایعات، با نوشتن، با گفتن، با استفاده‌ی نامشروع از تریبون‌های مردمی، در اذهان عمومی القا کنند.

در یک بخش دیگر، سعی می‌کنند همین آشفتگی را خودشان در بین دانشجوها و طبقات مختلف مردم به وجود بیاورند. چقدر تلاش کردند که در محیط دانشگاه تشنج ایجاد کنند؛ برای چه؟ کسانی‌که دنبال ایجاد تشنج در دانشگاهند، یک برگ نشان دهند که حاکی از حسن نیت این‌ها و حسن فهم این‌ها در طول این سالهای بعد از انقلاب بوده است. کسانی‌که دست‌اندرکار آشوب و بلوا در محیطهای دانشجویی‌اند، آدم‌های سالمی نیستند؛ یا از لحاظ سیاسی ناسالمند یا از لحاظ فکری؛ یا وابستگی دارند یا فریب‌خورده و ساده‌لوحند. این چند سال که شما خودتان دانشجو هستید، دیده‌اید که هرچه توانستند تلاش کردند، تا محیط دانشگاه را به تشنج بکشانند؛ باز هم این تلاش ادامه پیدا خواهد کرد؛ ولی به فضل پروردگار موفق نخواهند شد.

یک بخش دیگر این است که جلوی کارهای اساسی در کشور را به انواع و اقسام مختلف بگیرند؛ ایجاد مانع، که این هم یک داستان مفصلی است. گاهی انسان سررشته‌ی کار و اقدامی را که متوقف مانده است دنبال می‌کند، به جاهایی می‌رسد که حیرت می‌کند چطور دشمن در برخی از کارها این‌طور سرمایه‌گذاری می‌کند. البته خوشبختانه در همه جای بدنه‌ی اجرایی کشور ما انسان‌های مؤمن و نیروهای علاقه‌مند حضور دارند و در برابر توطئه و بدخواهی و بددلی دشمن ایستادگی می‌کنند؛ شکی نیست؛ دشمن را هم رسوا می‌کنند؛ ناکام هم می‌شود؛ اما بالاخره کار در بسیاری از جاها دچار لنگی و کندی می‌شود.

یک بخش دیگر از کارهای دشمن، استفاده از اشتباه‌های مسئولان است. پناه بر خدا آن‌جایی که مسئولی یک فکر اشتباه، حرکت اشتباه، حرف اشتباه، قدم اشتباه بردارد و بگوید و از او صادر شود، دشمن از همین حداکثر استفاده را می‌کند. این که من یک وقتی به مسئولان گفتم که ما حق نداریم حتی یک اشتباه بکنیم، برای همین است. اشتباه دست خود انسان نیست، اما انسان باید مقدمات اشتباه کردن را از بین ببرد؛ نگذارد دچار اشتباه شود، چون دشمن از این اشتباه حداکثر استفاده را می‌کند.

کار علمی در دانشگاه‌ها، سازندگی در بخش‌های مختلف کشور، تلاش برای فعال کردن کار -چه در بخش صنعتی، چه در بخش کشاورزی و خدمات- از کارهایی است که علیه سیاست دشمن است. تلاش برای گسترش دین و اخلاق و معنویت و جلوگیری از اغتشاش و درگیری در محیطهای عمومی و مهم‌تر از همه بعضی از محیطها از قبیل دانشگاه یکی از کارهایی است که علیه دشمن و برخلاف مقاصد و جلوگیر کار دشمن است. انسان‌های مؤمن هر جا هستند، بایستی متوجه این مسائل باشند. در کارگاه علمی که مشغول کار علمی آموزشی و تحقیقی هستید، آن‌جایی که درس می‌خوانید، آن‌جایی که تحقیق می‌کنید، آن‌جایی که دنبال راه تازه‌ای در رشته‌ای از رشته‌های دانش هستید، دارید علیه دشمن کار می‌کنید؛ تلاش می‌کنید. آن‌جایی که جمعی را نصیحت می‌کنید، تا از اختلاف پرهیز کنند یا جمعی را توصیه می‌کنید که به دین و اخلاق پایبند باشند، دارید علیه دشمن کار می‌کنید. عرصه‌ی وسیع خدمت و مقابله‌ی با دشمن، باید در مقابل چشم یک انسان آگاه حضور داشته باشد؛ بداند چه کاری را می‌شود انجام داد که خدمت باشد که این خدمت مستقیماً در مقابله‌ی با اهداف و سیاست‌های دشمن است.

آنچه که من امروز علاج همه‌ی مشکلات کشور می‌دانم -که البته این کار با همت عمومی امکان‌پذیر است- استحکام ساخت داخلی نظام است؛ این مایه و پایه‌ی همه‌ی پیشرفت‌ها و خدمات و باز شدن همه‌ی گره‌هاست؛ یعنی حفظ وحدت، پایبندی هر انسان و هر بخشی از بخش‌های قانونی کشور -که مشغول فعالیتند- به وظایف خود، حفظ آرامش در محیط جامعه، تلاش برای کار کردن و فضا را انباشتن از فعالیتهای مخلصانه و مؤمنانه، بخصوص در مجموعه‌ی دانشجویی و دانشگاهی به‌طور عموم و کار روشن بینانه و آگاهانه‌ی دانشگاهی کردن با همان دو نگاه که اول گفتم: نگاهی به دانشگاه و نگاهی به سطح بین‌المللی و وضعیت جریان‌های جهانی.

شما جوان‌های عزیز بدانید یکی از آماج‌های دشمن خودِ بسیج است. دشمن از وجود بسیج عصبانی است؛ از تشکل بسیجی به شدت خشمگین است، چون کارایی آن را می‌داند. بسیج یعنی آمادگی برای اقدام؛ اقدام وسیع در برنامه‌ریزی کارهای بزرگی که برای پیشرفت کشور و بقاء انقلاب و نظام لازم است؛ چیز کوچکی نیست، جمع جوانِ مؤمنِ فرزانه‌ی اهل درس و اهل فکر که آماده‌ی اقدام و کار هم است؛ همین، آمادگی و احساسِ آمادگی است که دشمن را دستپاچه می‌کند. در هر میدانی این آمادگی به درد می‌خورد؛ وقتی میدان علم است یک‌طور؛ وقتی میدان کار و سازندگی است، یک‌طور؛ وقتی میدان سیاست و دفاع است، یک‌طور دیگر.

همین آمادگی است که روحیه‌ی شهادت‌طلبی و نترسیدن از مرگ را در انسان‌ها به وجود می‌آورد و همه‌ی معادله‌های جهانی را عوض می‌کند، زیرا همه‌ی معادله‌های جهانی بر این اساس است که انسان‌ها از مرگ بترسند؛ تهدید به مرگ در مقابل کسی کارآمد است که او از مرگ بترسد. اگر مجموعه‌ای از انسان‌های شجاع هستند که از مرگ نمی‌ترسند و آماده برای شهادت در راه اهداف و آرمان‌ها هستند، همه‌ی این معادله‌ها و محاسبه‌های جهانی را به‌هم می‌زند، لذا این‌ها به شدت خشمگین هستند. قدر بسیج را بدانید؛ قدر دانشگاه را بدانید؛ محیط دانشگاه را محیط بسیج علمی و سیاسی و فکری و اخلاقی قرار بدهید. دانشجوهای غیر بسیجیِ مؤمن بسیاری هستند که اصرار بر اینکه حتماً باید نام بسیجی روی آن‌ها باشد، نباید کرد. مؤمنین بسیاری هستند، حالا داخل این مجموعه هم نیستند؛ مانعی ندارد، اما همان‌ها هم از نظر تعریفی که برای بسیج قایلیم، بسیجی‌اند؛ اگر این آمادگی در آن‌ها هست، بسیجی‌اند؛ بسیاری هم هستند که بی‌تفاوتند. این‌ها اگر در عمل از جوان و استاد و دانشجوی بسیجی، حسن عمل و رفتار، متانت در کیفیت و استحکام کاری را مشاهده کنند، به‌طور طبیعی در مقابل آن‌ها احساس خضوع می‌کنند؛ احساس قبول می‌کنند.

بعضی مایلند مجموعه‌ی بسیج را به درگیری و کشمکش بکشانند. اصل درگیری و کشمکش بر خلاف مصلحت دانشگاه و جامعه است. گفتم که یکی از سیاست‌های دشمن این است که جامعه را جامعه‌ی پر تنش و دارای آشوب جلوه دهد و واقعیّت‌ها را این‌طور کند. در جامعه‌ای که دارای آشوب است، هیچ کار مثبتی نمی‌شود انجام داد؛ آن‌ها این را می‌خواهند و برایشان فرق هم نمی‌کند که طرف آشوب چه کسی باشد. نباید بگذارید بسیج را به این میدان بکشانند. بسیج منطقی و سیاسی است، اما سیاست را با منطق، حکمت و فکر همراه می‌کند و حرف خود را عاقلانه می‌زند؛ مثل یک متفکر و صاحب‌نظر، نه مثل آدمی که چون حرفی ندارد، مشتش را گره می‌کند.

عده‌ای دیگر، بسیج را متهم می‌کنند؛ چهار نفر دانشجونما را در یک جا به یک عمل اغتشاش‌آمیزی وادار می‌کنند، بعد بسیج را متهم می‌کنند. این‌ها مردمان بسیار پستی هستند، چون شریف‌ترین جوان‌ها و انسان‌ها را مورد تهمت قرار می‌دهند. شما مراقب باشید و خوب عمل کنید. شما قدر خود و راهتان را بدانید و بدانید تا وقتی کشور، این نیروهای مؤمن؛ جوانان مؤمن، بسیجیان با اخلاص و این مجموعه‌ی عظیم ملت را که برخوردار از ایمان و محبت و باور به این راه هستند، دارد، هیچ دشمنی نخواهد توانست مقاصد شرورانه‌ی خودش را در این کشور اعمال کند.

آینده‌ی این کشور و آینده‌ی شما ملت عزیز، بخصوص شما جوان‌ها، آینده‌ی درخشانی است. امیدواریم خدای متعال این آینده را هرچه نزدیک‌تر کند و ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت بقیه‌الله (ارواحنافداه) شامل حال همه‌ی شما باشد.

والسلام‌علیکم و رحمه‌الله و برکاته

منبع: کتاب سایه سار ولایت جلد ۵ صفحه ۸۳

پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای

دیدگاه‌ها

۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۱۰ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

ایام به کام

دعوت می کنم برای انتشار یادداشت ها و تصاویر و همچنین ارتباط بیشتر با خوانندگانتان از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید

+ اکنون نام کاربریتان ازاد است

https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app

با سپاس

پاسخ:
با تشکر از شما

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: بسیجی در دانشگاه یک نگاه به دانشگاه دارد، یک نگاه به دنیا. نگاه به دانشگاه یعنی نگاه برای علم و تحقیق و کار و درس و روابط دانشگاهی و رعایت اخلاق و جهت‌گیری سیاسی و نگاه به دنیا برای این است که ببیند این مجموعه که این همه حرف و گفت، علم، سیاست و فعالیت در آن هست، در کجای دنیا قرار دارد؛ نقش آن چه می‌تواند باشد و برایش چه جایگاهی در نظر گرفته‌اند. تا نداند در کجای تاریخ، دنیا و سیاست قرار گرفته است، نمی‌تواند نقش درونِ دانشگاهی خود را هم درست بفهمد.