روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

مصاحبه منتشر نشده آیت الله خامنه ای به مناسبت دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامى ایران - ۱۳۶۷/۱۰/۴

ثبت‌شده در جمعه، ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۴۴ ب.ظ
مصاحبه منتشر نشده آیت الله خامنه ای به مناسبت دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامى ایران - ۱۳۶۷/۱۰/۴

به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «روشنی خورشید»، متن منتشرنشده‌ی مصاحبه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب پیرامون اهداف انقلاب و میزان نیل به این اهداف را منتشر می‌کند.

مخاطب: نماینده‌ى ستاد برگزارى دهه‌ى فجر

تاریخ: ۴ دی ۱۳۶۷

شرح:

سؤال: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم(۱) . اولین سؤال ما این است که انقلاب‌ها و تحولات، یک دستاورد بشری و تجربه‌ای است برای آینده؛ و بنابراین اگر ما فرض کنیم تجربیات این ده سال گذشته و حتی قبل از آن برای به دست آوردن پیروزی در وجود همه‌ی ما هست و امکان این می‌بود که عقربه‌ی زمان را ما برگردانیم به عقب، اگر واقعا زمان به عقب بر می‌گشت ما چه اقداماتی را حاضر بودیم دوباره تکرار کنیم و از تکرار چه کارهایی جلوگیری می‌کردیم؟ این فرض گرچه ممکن است نشدنی باشد، ولی حداقل برای آیندگان مؤثر خواهد بود.

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

این تجربه می‌تواند برای انقلاب‌های مشابه و کشور خودمان مفید واقع بشود. چون هر چه بشود غیر از آن چیزی است که در اول انقلاب می‌توانست انجام بگیرد و می‌توانست انجام نگیرد. بنابراین خوب است این چنین محاسبه‌ای را ما بکنیم، تا دیگرانی که کار مشابه کار ما در جاهای دیگری انجام خواهند داد، اگر خواستند استفاده کنند.

اما کارهایی که ما کردیم و نباید می‌کردیم را من نمی‌توانم الان فهرست کنم. زیرا هنوز ارزیابی خیلی روشن از همه‌ی اقدامات بزرگ و اساسی که تأثیرات مهمی داشته، الان نمی‌توانیم داشته باشیم، و برای اینکه بتوانیم یک ارزیابی از آن کارها بکنیم وقت باقیست. لکن برخی کارها هست که در دو سه سال اول انجام نشد و ای‌کاش می‌شد. البته برخی از آن‌ها بعدا شروع شد که یک مقدار دیر بود و بعضا فرصت را از ما گرفت. لکن اگر حالا می‌خواستم شروع کنم و در شرایط آن وقت قرار داشتم، از جمله کارهایی که حتما می‌کردم عبارت از ایجاد یک دستگاه تربیت مدیر، یا شناسایی مدیران خوب بود که این جزء اولین کارهایی است که در هر انقلابی باید بشود و ما چندان به آن توجه نکرده‌ایم. اما کار دیگری که باید از همان روزهای اول انجام می‌گرفت، تقویت دانشگاه‌ها و ایجاد یک ظرفیت حقیقی در آن‌ها بود که اگر می‌شد، ما امروز دو، سه نسل فارغ‌التّحصیل انقلاب را داشتیم. و این از جمله کارهایی ست که بعدها تا حدودی به آن پرداخته شد، لکن قدری فرصت از دست رفت. و از کارهایی که باید بگویم در روزهای اول می‌کردیم -اگر می‌خواستیم تجربه را تکرار کنیم- عبارت از ایجاد یک مرکز قوی فرهنگی برای طراحی شیوه‌ها و محتواها بود که متأسفانه این کار را همچنان تا امروز نکردیم. -بلکه- مراکز فرهنگی خوبی نسبتا وجود دارد اما فرهنگ یک کشور بزرگ انقلابی مثل کشور ما اگر می‌خواست و بخواهد رشد [و] بالندگی لازم را داشته باشد، بی‌شک نیاز به یک مرکزی دارد که در رأس آن زبدگان فرهنگی با ذهنیت‌های بسیار بالا و فاخر باشند و از همه‌ی امکانات برای سازمان‌دهی کار فرهنگی و طراحی و [تولید] روش‌های فرهنگی و محتوا استفاده کنند. از همه بالاتر و مهم‌تر، اگر می‌خواستم ما حالا شروع کنیم یا اگر خودمان را می‌توانستیم در آن وقت قرار بدهیم، یک تمرکز بیشتری در مدیریت اجرایی کشور است که اگر آن می‌بود، احتمالا همه‌ی این چیزهایی که گفتم عملی بود. این بعضی از کارهایی ست که ما احساس می‌کنیم که باید می‌شد و نشد.

سؤال: سؤال بعد این است که بعد از سالیان متمادی و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جهان شاهد تغییر و تحولات و انقلاب‌هایی بود؛ اگر واقعا بخواهیم به این انقلاب‌ها نگاه کنیم وجه تشابهشان با یک دیگر این است که به آن آرمان‌ها و شعارهای اولیه دست نیافتند و تقریبا ناموفق بودند. آیا تجربه‌ی ده سال گذشته‌ی انقلاب ما نشان نمی‌دهد که انقلاب اسلامی از همین روند تبعیت کرده باشد؟ و آیا تلویحا بر اساس این قضیه یک نکته‌ی دیگری را برای ما به خاطر نمی‌آورد که جهان کوچک شده و مرتبط با هم است؟ بنابراین دستاوردهای عظیم تکنولوژیکی ما را بر آن نمی‌دارد تا بجای انقلاب به اصلاح فکر کنیم؟

در مورد انقلاب‌های گذشته باید توجه داشت که نمی‌توان از دور نشست و انقلاب‌های بزرگی را که به قیمت سنگینی برای مردمشان تمام شده و در زمان خود و طرف(۲) خود کارهای بسیاری را انجام داده، قضاوت منفی کرد و آن‌ها را ناموفق دانست؛ و لذا اولین حرف من این است که آن وجه مشترکی را که شما برای این انقلاب‌ها فرض کردید، نه، این وجه مشترک نیست؛ بلکه شاید بتوانیم بگوییم وجه مشترک قطعی بین همه‌ی انقلاب‌ها یک توفیقی نسبی در برخی از هدف‌هاست که با هم دارند -یعنی درست نقطه‌ی مقابل-؛ برای اینکه شما هر یک از این انقلاب‌ها را نگاه بکنید می‌بینید در آن حدّی که هنر انقلاب است، این‌ها به موفقیت رسیده‌اند، مثلا در انقلاب کبیر فرانسه یک خانواده‌ی سلطنتی چند ساله‌ی بسیار ریشه‌دار که با خود ده‌ها قانون لایزال و لایتغیّر در شکل اجتماعی جامعه آورده بود و با کمال شدت هم حفظ می‌کرد، متلاشی کرد و اصول دیگر و سنت‌های دیگری را بنا کرد، به طوری که حتی بعدها هم که رژیم سلطنت در فرانسه برگشت، دیگر آن سلطنت، سلطنت دودمان‌های لوئی شانزدهم و قبل از لوئی شانزدهم نبود، بلکه یک چیز دیگری مثل قانون اساسی و اصلاحات بود. شما تاریخ فرانسه‌ی قرن نوزدهم را اگر نگاه کنید، خواهید دید که حتی در دوران بازگشت سلطنت، چه ناپلئون در دوران امپراتوری و پادشاهی‌اش و چه آن‌هایی که باز مجددا برگشتند مثل لوئی هجدهم، وضع فرانسه و وضع مردم به‌کلّی با آنچه که قبلا بود فرق داشت و این هنر انقلاب است. پس انقلاب تا آن‌جایی که خودش هست با همان معنایی که ما از انقلاب می‌فهمیم یعنی یک دگرگونی قهرآمیز در بنیان‌های اساسی جامعه که غالبا هم متوجه بنیان‌های غلط است، این خوب و موفق است و عین همین در انقلاب اکتبر و در انقلاب‌های قرن بیستم فراوان هست.

اما آن‌جا که ما مشاهده می‌کنیم که ناکامی‌هایی وجود دارد، یعنی به شعارهای اساسی که انقلاب مطرح کرده به‌طور کامل دسترسی پیدا نشده، آن‌جا دو عیب دیگر از خود انقلاب هست و آن دو عیب هستند که نمی‌گذارند آن هدف‌ها به‌طور کامل تحقق پیدا کنند: یکی ضعف و نقص(۳) ایدئولوژی‌هاست، زیرا انقلاب که بر مبنای یک ایدئولوژی به وجود می‌آید، آن ایدئولوژی یک دنیایی را ترسیم می‌کند و یک مکانیسمی هم برای ایجاد آن دنیا تصویر و پیشنهاد می‌کند و لذا اگر ایدئولوژی غلط بود، حرکت انجام می‌گیرد و جامعه براساس پیشنهادهایی که آن ایدئولوژی کرده تغییر و تبدیل پیدا می‌کند اما آن ایدئولوژی یا به صورت مطلب(۴) شکل نمی‌گیرد و یا اگر شکل گرفت، آثارش را نمی‌بخشد و این ناشی از غلط بودن ایدئولوژی است. پس این‌جا گناه، گناه فکر و نگاه مکتب است، همچنان که ما این مطلب را در انقلاب‌های مبتنی بر تفکر مارکسیستی مشاهده می‌کنیم. انقلاب با ارکان خودش انجام گرفته و یک آثار و نتایج شیرین و خوبی هم داشته است، اما آن زندگی ایده‌آلی که مارکسیسم دورنمایش را نشان داده تحقق نیافته است. چرا؟ چون آن تفکر در اصل مبتنی بر یک پایه‌ی غلط بوده و این یکی از عوامل ناکامی‌های نهادی و عدم توفیق در شعارها به‌طور کامل است.

اما عامل دوم ضعف و انحراف و خیانت رهبران و متصدیان انقلاب است. این افراد، بشر هستند و اگر بهترین ایدئولوژی را هم دست یک انسان بدهیم که یا ضعیف باشد یا جوان، یا دارای قاطعیت لازم نباشد، و یا به منافع شخصی و عیش شخصی خودش اهمیت زیاد بدهد و آن را مقدم بر مصالح انقلاب و جامعه بداند، قهرا نتایج مطلوب بر آورده نخواهد شد و این هم دومین عاملی ست که در بسیاری از این انقلاب‌ها وجود دارد. لذا در همین هرج‌ومرج‌های دوران پانزده ساله‌ی اول انقلاب کبیر فرانسه، ما شاهد ضعف رهبری‌ها هستیم و در دوران ناپلئون شاهد ضعف رهبری از نوع دیگری. یعنی ناپلئون ضعیف نبود به آن معنا که در میدان جنگ یا در میدان سیاست دربماند، اما در مقابل خواست‌های شخصی خودش و آن هواهای نفسانی و توقعاتی که یک انسان برای خودش می‌خواهد ضعیف بود و مثل یک انقلابی پارسا به‌هیچ‌وجه عمل نکرد و رفت در خط قدرت‌طلبی. بنابراین در حوادث انقلابی جهان، انقلاب‌ها تقصیر ندارند. پس انقلاب که -به و دگرگونی ناشی از آرمان خواهی و اراده‌ی مردم و رهبری غالبا و فداکار و دلسوز و آن تحوّل قهرآمیزی ست که(۵) - در جامعه انجام می‌گیرد، این هیچ گناهی ندارد و بزرگ‌ترین مانع را از سر راه بر می‌دارد و راه را باز می‌کند؛ منتها در ادامه‌ی راه به خاطر کمبود ایدئولوژی، همچون ماشین یا بنزین کم می‌آورد یا راننده خطا و اشتباه می‌کند و یا با تنبلی، اراده‌اش ضعیف می‌شود و راه را ادامه نمی‌دهد و لذا در مجموع(۶) ، انقلاب[ها] به اهدافشان نمی‌رسند.

اما در مورد انقلاب اسلامی ایران به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست که ما در طول این ده سال به توفیقاتی دست نیافته باشیم و سرنوشت انقلاب مثل انقلاب‌های دیگر شده باشد. من این را اصلا قبول ندارم، البته نه از روی تعصب و جانب‌داری از چیزی که به آن علاقه دارم، بلکه از روی انصاف و ملاحظه‌ی واقعیّت‌ها. شما ببینید دستگاه سیاسی ایران -حداقل دو قرن اخیر- در مقابله با موج سیاست‌های خارجی که نسبت به خود این کشور بالذّات، یا نسبت به موقعیت این کشور برای دست‌یابی به مناطق دیگر عالم، حساس بودند و سیاست‌هایی را اعمال می‌کردند، چه موضعی داشته است؟ در این مقطع از زمان که عرض شد، جز موضع انفعال و تسلیم -که تسلیم از روی قهر و اجبار یا تسلیم از روی خیانت و بددلی است- موضع دیگری نداشته است. آن وقت شما یک ملتی را در نظر بیاورید که دویست سال روسیه(۷) و انگلیس و یک مدت کوتاهی فرانسه و در نهایت امریکا سرنوشت او را در نظام سیاسی‌اش به دست گرفتند، پادشاهی را آوردند، پادشاهی را بردند، نخست‌وزیری را بر سریر قدرت نشاندند، حتی در زمان گردن‌کلفت‌ترین پادشاهان مثل ناصرالدّین شاه؛ که نخست وزیر خدمت‌گزاری(۸) را برداشتند و راه‌های سواد و فرهنگ و علم را بر روی این ملت بستند و در عوض، راه‌های فساد و فحشا و تنبلی و ضعف و اعتیاد را باز کردند و همچون مریض بی‌حال و بی‌جانی، هر چه از فرهنگ خودشان را خواستند، با آمپول به آن تزریق کردند، هر چه را که نخواستند، حتی نگذاشتند استنشاق کند. با ممانعت از پیشرفت در زمینه‌ی تکنولوژی مانع از رشد او در زمینه‌ی کشاورزی شدند؛ و حال آنکه کشورهای هم‌تراز او در دنیا پیشرفت‌ها کردند و کشورهای عقب‌تر از او -مثل بسیاری از کشورهای هم‌مرز اروپا- به مراتب از او جلو افتادند. یک ملتی را که یک فرهنگ دیرین عمیقی داشته -که در این منطقه لااقل فرهنگی به این عمق و وضوح وجود ندارد- این ملت را به یک ملت چشم به دست دیگران و منتظر قضا و قدر و عاشق و تشنه‌ی فرهنگ مصنوعی و بدلی بیگانه و بیزار از فرهنگ اصیل و حقیقی خود و بریده از معنویات و رهاشده در مرداب‌ها و لجنزارهای فساد اخلاقی و بی‌حال تبدیل کردند. این سرگذشت دویست ساله‌ی ماست و افسانه نیست. هر کس این را نمی‌داند به تاریخ مراجعه کند و این چیزها را ببیند تا بداند که انقلاب، این ملت را تبدیل کرد به یک ملت -که- طلبکار از همه‌ی کسانی که به او ستم روا داشتند و اکنون غرامت گذشته و سهم خودش را از حیات بشری طلب می‌کند؛ و در این بازگشت به شخصیت خودش، احساس حیات و استقلال می‌کند و سعی دارد عقب‌ماندگی‌هایش را جبران نموده و جلو بیفتد و هیچ یک از سیاست‌های مسلط و قهرآمیز جهان را قبول ندارد و در مقابل آن‌ها تسلیم نمی‌شود. لهذا به معنویات و به فرهنگ خودش عمیقا احترام می‌گذارد و از آنچه که از دست داده دلگیر و نگران و دارای احساس خسارت است و در مقابلِ عکس‌العمل بسیار خشن و تند -ی که- دنیای استکباری بی‌بدیل امروز -که در طول تاریخ بشری قدرتی به عظمت قدرت‌های استکباری امروز وجود نداشته است-، بی‌اعتنایی‌های اهانت‌آمیز این دنیا و جسارت‌ها و گستاخی‌های قهرآلود این دنیا و فشارها و تطبیق‌های(۹) اقتصادی این دنیا خم به ابرو نیاورده و همچنان مقاوم ایستاده و نمی‌ترسد و مصمم است راه خودش را ادامه بدهد و در مقابل این دنیا تسلیم نشود. شما اگر از انقلاب هیچ دستاوردی جز همین نداشته باشید که یک ملت را از لحاظ روحیه متحول کرده و او را از لجنزار بیرون کشیده و شستشو داده و از حالت خمار و سکر و مستی و نشئگی انواع و اقسام مخدرهای مرگ‌زا به هوش آورده و او را متوجه خودش کرده، این بزرگ‌ترین دستاورد است. و تا امروز که ده سال گذشته روزبه‌روز بیشتر شده که کم نشده است.

امروز ممکن است مردم شور انقلابی سال‌های ۵۷، ۵۸ را نداشته باشند، اما احساسات عمیق انقلابی را با بصیرت‌های بیشتری دارند و تازه همان شور انقلابی را هم که من اشاره کردم، در همین اواخر چند نفر از آن خالص‌ترین انقلابیون امروز دنیا که ملت‌های انقلابی آن‌ها را به انقلابی‌گری قبول دارند، به من می‌گفتند که ما همان روحی(۱۰) را الان در کشور شما و در میان مردم شما می‌بینیم که ده سال پیش، از شنیدن آن به رؤیا فرو رفتیم و احساس جذبه‌ی معنوی کردیم، درحالی‌که برای ما قابل باور نبود؛ و امروز همان را داریم از نزدیک لمس می‌کنیم. در مرداد گذشته وقتی که دشمن و دوست خیال می‌کردند مردم ما حضور در صحنه‌ی جنگ را فرو گذاشتند و منصرف شدند، شما دیدید که ناگهان چگونه با یک حادثه و با یک اشاره‌ی امام، آن جمعیت عظیم مردم از سراسر کشور آن‌چنان به طرف جبهه‌ها هجوم آوردند که مسئولین جنگ به من می‌گفتند از اول جنگ تا به امروز یک چنین حضوری وجود نداشته. و این تازه مربوط به گذشت هشت سال از جنگ و نزدیک به ده سال از پیروزی انقلاب است که شور مردم هنوز به حال خودش باقی است. -و- پس این یک هویت جدید و یک ولادت دیگر است که مردم ما پیدا کردند. و ما علاوه بر این‌ها، آثار عملی زیادی را در جامعه مشاهده می‌کنیم.

نظام حکومت و نظام سیاسی آن روز عبارت بود از یک نظام استبدادی اشرافی وابسته‌ی [به] غیر مردم و خودخواه و خودرأی و بی‌اعتنا به مصالح مردم و بی‌اعتنا به معنویات و خواست‌ها و افکار مردم. لکن نظام امروز یک نظام مردمی است [که] در آن رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و وزرا و نمایندگان مجلس و دیگر کسانی که دست‌اندرکار مسایل اجرایی این کشور هستند از آحاد مردمند و کسانی هستند برخاسته از متن مردم که هرگز کسی تصور نمی‌کرد و به ذهن کسی نمی‌گنجید که این‌ها به مقامات سیاسی برسند و خودشان را هرگز برای اعمال سلطه و قدرت آماده نکرده بودند و سلطه و قدرت و سلطنت را هم خوشایند نمی‌دانستند. مثل مردم زندگی می‌کنند، درد مردم را لمس می‌کنند، احساسات مردم را در وجود خودشان احساس می‌کنند، برای مردم تلاش می‌کنند و هیچ چیز جز مصالح مردم برای آن‌ها وجود ندارد و مصالح شخصی برای خودشان هیچ‌گاه مطرح نیست. زندگی من که رئیس‌جمهور این نظام هستم، همچون زندگی قبل از انقلاب و بلکه در دوران محرومیت‌های قبل از انقلاب می‌گذرد. یعنی زندگی من در بخشی از دوران پیش از انقلاب بهتر از اکنون می‌گذشت و الان یک چیزهایی را بر خودم تحمیل می‌کنم که آن روز تحمیل آن‌ها را بر خودم لازم نمی‌دانستم. این یک چیزی ست که در ذهنیت امروز مردم دنیا اصلا جا ندارد. اگر شما این حرف را در دنیا بزنید، هیچ‌کس باور نخواهد کرد، یعنی آن‌قدر قضیه عجیب و غیرمتعارف است که هیچ‌کس قبول نخواهد کرد. و مثل من، نخست‌وزیر و بسیاری از وزرا و مسئولین کشور هستند که زندگی‌های معمولی و گاهی حتی پایین‌تر از معمول دارند و برای مردم کار می‌کنند، ساعت نمی‌شناسند. همه‌ی ما از صبح زود و اوایل آفتاب مشغول کار هستیم و گاهی برخی از مسئولین از ساعت پنج و نیم صبح مشغول کار می‌شوند تا آخر شب و خود من شب‌ها تا ساعت ده، یازده و گاهی نزدیک ساعت دوازده کار می‌کنم. شما در کجای دنیا چنین چیزی را پیدا می‌کنید؟ این نظام حکومتی ما بجای آن نظام حکومتی قبل است. پس اگر یک انقلاب هیچ دستاوردی نداشته باشد جز آنکه یک مشت انگل و خودخواه و سودجو که بدون هیچ استحقاقی در رأس نظام قرار داشتند و بر گُرده‌ی مردم سوار بودند را کنار گذاشت، این خودش غنیمت است، یک خدمت بزرگیست.

و اما در رابطه با مسایل اقتصادی؛ ما در این زمینه همچنان در نیمه‌ی راه عدل اسلامی هستیم و خیلی مانده تا آن‌جا که فقر را از جامعه ریشه کن کنیم و برابری کامل به وجود بیاوریم. اما امروز از ثروت‌های بزرگ در جامعه‌ی ما دیگر خبری نیست و آن آدم‌هایی که -با- صد پارچه و صد و پنجاه پارچه ده داشتند و در داخل شهرها چندین کارخانه‌ی بزرگ داشتند و هزاران نفر برایشان کار می‌کردند و هرگونه کاری که از دستشان بر می‌آمد آزادانه می‌کردند و کسی هم مانعشان نبود، در دستگاه‌های قدرت نفوذ می‌کردند، به مردم جفا می‌کردند و فشار می‌آوردند [و] دریچه‌ی زندگی را به مردم تنگ می‌کردند، امروز در جامعه‌ی ما از آن ثروت‌ها و از آن آدم‌ها خبری نیست. این یک واقعیت و درست است که به مقصد نرسیدیم و یا شاید هنوز مثلا به نیمه‌ی راه هم نرسیدیم اما در این راه حرکت کردیم و این بسیار مهم است. ما یک روزی در این زمینه‌ها زیر صفر بودیم و امروز هم به صد درجه نرسیدیم اما به ده تا سی درجه رسیدیم و بالا آمدیم که بسته به ارزیابی افراد است. آیا چگونه می‌شود ما حقیقت به این بزرگی را ندیده بگیریم.

سؤال: و انگ شکست را نمی‌شود به میان آورد؟

اصلا نمی‌شود انگ شکست را به انقلاب زد و هر کس بگوید این انقلاب ناموفق بوده باید بگوییم انقلاب ما را درست نشناخته و از نزدیک آن را ندیده است؛ و لذا باید بیایند و ببینند و مطالعه کنند و به گفته‌ها و نق‌های بدخواهان، یا بی‌خبران گوش ندهند تا برایشان معلوم شود که انقلاب ناموفق نبوده است.

سؤال: نظر حضرت‌عالی درباره‌ی انقلاب و اصلاح چیست؟

اصلاح در صورتی عملی است که موانع اصلاح وجود نداشته باشد و موانع اصلاح، قدرت‌ها و زرمندان و زورمندان هستند که همیشه مانع اصلاحند. فساد از ناحیه‌ی زورمندان و زرمندان است. شما یا با این زرمندان و زورمندان در می‌افتید و آن‌ها را می‌شکنید که این همان انقلاب است و یا نمی‌شکنید و آن‌ها می‌مانند. آن‌ها اصلاح را اجازه نمی‌دهند مگر به اندازه‌ای که به مصالح و منافعشان ضربه نخورد و همچنان زرمند و زورمند بمانند. پس بنابراین اصلاح معنی ندارد. اما آن‌جایی که هیچ انقلابی امکان ندارد، یا کسی که هیچ قدرت انقلابی در خودش نمی‌بیند -بر خلاف تفکر مارکسیستی که هرگونه اصلاحی را رد می‌کند-، ما نمی‌گوییم دست به هیچ اصلاحی نزند. اما در آن‌جایی که موانع بزرگ زر و زور بر سر راه اصلاح قرار دارد و امکان هیچ اصلاحی وجود ندارد در آن‌جا جز انقلاب راهی نیست.

سؤال: با تشکر از حضرت‌عالی که در پاسخ سؤال دوم توضیحات بسیار خوب و کافی دادید و شاید برخی از مسایل سؤال بعدی را حل فرمودید، لکن درعین‌حال سؤال بعدی ما این است که ایران انقلابی با پناه بردن به مقولاتی نظیر شورای مصلحت، پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ و نظایر آن‌ها، در حقیقت نشان داد که هیچ حرکتی در جهان یک تافته‌ی جدا بافته نیست و به اصطلاح می‌گویند بشریت همه بر یک قایق سوار هستند و از قانونمندی مشابه تبعیت می‌کنند. می‌خواستیم نظر حضرت‌عالی را در مورد این سخن بدانیم.

در اینکه همه‌ی بشریت و همه‌ی امکانات از قوانین واحد و مشترکی تبعیت می‌کنند حرفی نیست، اما انقلاب، هم یکی از قوانین و روش‌های بشر برای اتخاذ راه‌های صحیح و هم یک چیز دیگر است و این حرف به‌هیچ‌وجه نباید بدان معنا تلقی شود که مواردی از قبیل پذیرش قطعنامه یا تشکیل شورای مصلحت [و] از این قبیل چیزها نشانه‌های ناکامی انقلاب اسلامی است؛ زیرا در یک حرکت درست اجتماعی، رهبری آن جامعه باید همواره دو چیز را در نظر داشته باشد: یکی شکستن بن‌بست‌ها ست که باید نگذارند حرکت جامعه به بن‌بست برسد و تدابیر لازم را بایستی برای نرسیدن به بن‌بست یا شکستن بن‌بست‌ها در آستین داشته باشد تا هر وقت لازم شد این تدابیر را اعمال کند و ثانیا مصالح جامعه را با مانورهای لازم حفظ کند. و حالا که شما اسم از قایق آوردید من هم با همان قایق یا کشتی مثال می‌زنم. رهبری و مدیریت کشور با اتّکاء به فکر و ایدئولوژی که دارد، در حکم آن ناخدایی است که در میان امواج گوناگون بادبان‌ها را به شکل کشتی‌های قدیمی و در شرایط آن روز برافراشته می‌کند و با تغییر جهت نشان سکان را دائما به این سمت و آن سمت می‌چرخاند و دور موتورها را کم و زیاد می‌کند، یک جا لنگر می‌اندازد یک جا تند می‌راند و این‌ها لازمه‌ی رهبری درست است.

قبول قطعنامه‌ی ۵۹۸ به‌هیچ‌وجه یک اشتباه نبود، بلکه یک حرکت ضروری و لازم بود. ما با انقلابمان و با اتّکایمان به حق، هیچ تضمینی نداشتیم که بر همه‌ی مشکلات زندگی، آن گونه که آرمان ماست فائق بیاییم و لذا یک جا هم باید کوه مشکلات را تحمل کنیم؛ مهم این است که از راه بر نگردیم. اگر چنانچه مشکل بزرگی بر ما تحمیل شد و به ما حکم کرد که ما یک حرکت و یک مانور خاصی را انجام بدهیم آن مانور را انجام می‌دهیم اما خطّمان و جهتمان را گم نمی‌کنیم. درست مثل آن مانوری که یک فرمانده در میدان جنگ انجام می‌دهد، گاهی حکم به عقب‌نشینی می‌کند و عقب‌نشینی هم مثل پیشروی یک مانور است و هیچ فرقی با هم ندارد، درست همان‌گونه که پیشروی در جای خودش یک موفقیت است. لذا هیچ سرداری را به خاطر اینکه نیروهای خودش را در زمان و مکان معین و لازم به عقب‌نشینی وادار کرده ملامت نمی‌توان کرد. البته اگر نابه‌جا و در غیر محل پیشروی کند مستوجب ملامت است. همان‌طور که اگر نابه‌جا و در غیر محل عقب نشینی کند هم مستوجب ملامت است. قبول قطعنامه‌ی ۵۹۸ یک حرکت و یک مانوری بود که در جای خودش قرار گرفت و کار صحیحی بود، زیرا اگر ما قبول نمی‌کردیم مطمئنا خسارت می‌بردیم.

شورای تشخیص مصلحت هم از قبیل همان بن‌بست‌شکنی‌هاست. البته ممکن است امام امروز یا یک زمانی به خاطر یک مصلحت بالاتری یعنی حفاظت از قانون اساسی -که اگرچه در آن غلطی هم باشد- و -حفظ آن غلط اولی از در هم شکستن آن چهار چوب کلی است- به خاطر این مصلحت بزرگ ممکن است نخواهند یا تصمیم نداشته باشند مثلا شورای مصلحت را به‌طور مستمر تثبیت کنند، یا یک زمانی برایش معین کنند. اما بلاشک این نهاد فی نفسه یک نهادی توأم با مصلحت و لازم است. آیا بین شورای نگهبان و مجلس ممکن است اختلافی پیش بیاید یا نه؟ البته نمی‌توانیم بگوییم ممکن نیست، لهذا اگر پیش آمد آیا دولت که لایحه‌ای را به مجلس داده و منتظر نشسته است آن تصویب بشود تا برود مشکل و گره متن جامعه را باز کند، چه بکند؟ تکلیفش چیست؟ آیا این بن‌بست نیست؟ و رهبری باید این بن‌بست را بشکند. پس -هر- چه بهتر که یک عده‌ای از عقلای قوم و از کسانی که دست‌اندرکار مسایل اجرایی و عارف به مسایل فکری و مبنایی انقلاب و جامعه هستند دور هم بنشینند و در آن موارد گره را باز کنند و مشکل را حل کنند و در معنا بر مجلس یا بر شورای نگهبان چیزی را تحمیل کنند. چه بهتر بود که در اصل و قانون اساسی چنین چیزی پیش‌بینی می‌شد، اما وقتی پیش‌بینی نشده طبعا امام آن مشکل را باز می‌کنند. بقیه‌ی نهادهای انقلابی که به دستور رهبری ایجاد شده کم و بیش در همین زمینه است و هیچ یک از این‌ها نه تنها دلیل ضعف نیست بلکه دلیل این است که ما در خط تکامل قرار گرفته‌ایم.

سؤال: با توجه به روند رو به گسترش جمعیت کشور به خصوص بعد از پیروزی انقلاب و گذشت ده سال، آیا شما خطر نوعی انقطاع تاریخی نسل جوان را که اکثر جامعه‌ی ما را تشکیل می‌دهند از گذشته‌ی خود احساس نمی‌کنید؟ آیا فکر نمی‌کنید این جدایی یک خطر جدی را برای ادامه‌ی حرکت در آینده به دنبال داشته باشد؟ توضیحا عرض می‌کنم، با توجه به جوانی این نسل، نسل جوان ما حتی در سنینی که وارد دانشگاه شده‌اند، نه تنها بسیاری از شخصیت‌های ما مثل مرحوم مطهری و مرحوم شهید بهشتی و مرحوم طالقانی و امثال این‌ها را امکانا نشناخته‌اند، حتی امام برایشان یک شخصیت تاریخی است، نه رهبر انقلاب و این نیاز به یک توجه جدی به قضیه دارد.

این درست است و شاید حتی قدری خطرناک‌تر این است که نسل جوان ما از گذشته‌ی کشور قبل از انقلاب خبر درستی ندارد و نمی‌داند از کجا به کجا آمده، و لذا چنین چیزی به‌طور طبیعی لازم است علاجی برای[ش] اندیشیده بشود و علاجش این است که گزارشگران امین و آگاه گزارش‌های درستی از روند جامعه به مردم ارائه بدهند، نه به صورت فقط کتاب نویسی، بلکه به صورت ارائه‌ی مقالات و نوشته‌ها و فیلم‌ها و شعرها و کارهای هنری، و در این گزارش‌ها گذشته و حال را به‌طور مرتب تکرار کنند تا نسل جوان را اگر چه نه در چشم و احساس و لمس، بلکه در ذهن و فکرش با گذشته اتصال و پیوند بدهند.

من همین‌جا از کارهای هنری که نسبت به ارائه‌ی گزارش مسایل پیش از انقلاب با اوایل انقلاب می‌شود، یک شکوه و درددلی دارم که این گزارش‌ها بسیار ناقص، بسیار گنگ و ضعیف و از لحاظ اسلوب و تکنیک هم غالبا غلط است. در ارائه‌ی فیلم‌هایی که وضع سلطه‌ی شیطانی ساواک و دستگاه امنیت شاه را نشان می‌دهد ما که آن وضع را در طول پانزده سال با گوشت و پوست و استخوانمان لمس کرده‌ایم، می‌بینیم آن‌طور نبوده و غالبا این فیلم‌ها تصنّعیست، زیرا آنچه که وجود داشته بسیار گزنده‌تر از چیزی است که به تصویر کشیده‌اند و درعین‌حال خالی از تظاهرات ناشیانه‌ای [است] که در این نوشته‌ها هست. و وقتی می‌خواهند وضع روابط طاغوتی آن زمان را ترسیم کنند به اشکال خیلی غلط و در سطوح پایینش آن را ترسیم می‌کنند، درحالی‌که در آن سطوح اساسی اصلا تصویر نمی‌شود که آن روز دستگاه حکومت چگونه شکل می‌گرفت و چگونه عمل می‌کرد و چگونه به تصمیم می‌رسید و چگونه آن را اجرا می‌کرد؛ پولدارهای جامعه چه کسانی بودند و چطور آن پول را به دست می‌آوردند و چگونه خرج می‌کردند؛ فرهنگ کشور و تربیت فرهنگی کشور چگونه طراحی می‌شد و در چه جهتی مردم را سوق می‌داد و چطور هدایت می‌شد؛ روشنفکران جامعه در چه حال و هوایی زندگی می‌کردند و چگونه فکری داشتند و احساساتشان چه بود. و به ضعف‌های گوناگون یا فقدان‌ها و کمبودهای فراوان و گاه وابستگی‌های زشتی که داشتند؛ و بعد وضع روحانیت را در آن روزگار -که همه‌جور روحانی در آن وقت بود- و با آن جریان اصیل انقلابی و جریان‌های دیگری که در روحانیت وجود داشت و توده‌ی مردم و فقرا؛ واقعا چنین چیزی نیست.

حتی داستان‌نویس ما داستان دروغ می‌نویسد. یک داستان‌نویسی که یک قصّه‌ی نسبتا خوبی را پیرامون وضع زندگی روستاییان نوشته بود و اتفاقا روستا را از آن منطقه‌ای انتخاب کرده بود که من آن‌جا هم روستا را می‌شناسم و هم مردم را می‌شناسم، دیدم تصویری که از روستا داده، به‌کلّی غلط و دور از واقعیت و تحریف‌آمیز است. و این گزاره‌ای است که از گذشته داده می‌شود و انقلابیون ما هم که اوضاع انقلاب را برای جوان‌ها غالبا فیلم می‌کنند، اولا از لحاظ تکنیک اکثرا خیلی ضعیف هستند، مگر تعداد خیلی معدودی که آن‌ها هم محتوا را خیلی دقیق محاسبه نمی‌کنند و باید درست بشود. لذا اینکه گفتم یک مرکز فرهنگی هوشمند و سطح بالا با ذهنیت کاملا سنگین و فاخر، به این خاطر است که این نقیصه‌ها جبران بشود و متأسّفانه هنوز هم این را نداریم. لهذا می‌ترسم اگر ده سال بعد بپرسند چه‌کار کرده‌اید، باز هم همین را بگویم.

سؤال: اگر بخواهیم برداشت کلی خودمان از انقلاب اسلامی را بیان کنیم که باید بدانیم دعوت به عدالت و آزادی و معنویت است، عرض می‌کنم درست است که شعارهای استراتژیک انقلاب ما یک دعوت جهانیست، لکن ما به دنیا چه می‌خواستیم بگوییم؟

حرفی که برای دنیا داشتیم این بود که ما عدالت و آزادی و معنویت را به ارمغان می‌آوریم حالا ما در راه نیل به کدام یک از این مفاهیم موفق بوده‌ایم؟ می‌توانم بگویم ما در هر سه خط پیشرفت‌های خوبی داریم و در هر سه خط مانع بزرگ که رژیم گذشته بود را همراه با سنت‌ها و قوانین غلط از سر راه برداشتیم و حرکت کردیم. انصافا هم حرکت خوبی شده است که شاید همان‌طور که در پاسخ یکی دو سؤال اول گفتم، ارزیابی آن برای بسیاری از معاصرین ما که داخل ماجرا زندگی می‌کنند دشوار است، اما از دور، چه‌بسا با دقت و در مقایسه با گذشته خیلی بهتر می‌شود آن را فهمید که در هر سه راه حرکت کردیم و پیشرفت‌هایی هم داشتیم؛ لکن نمی‌توانم بگویم در هر سه راه به نتایج قطعی رسیده‌ایم. ما، در نیل به عدالت هنوز راه زیادی داریم تا برسیم به عدالتی که اسلام خواسته و وعده کرده است، اما در راه آزادی پیشرفت‌های بیشتری داشتیم. اولا هنوز به آزادی معنوی، یعنی آزادی انسان از قید هواها و هوس‌ها و شهوات که پایه‌ی آزادی‌های حقیقی در جامعه است، خیلی نتوانستیم دسترسی پیدا بکنیم، لکن آزادی‌های اجتماعی و سیاسی را هم در حد یک کشوری با آن سابقه‌ی دیکتاتوری می‌توانم بگویم که زیاد تأمین کردیم اما نمی‌توانم ادعا کنم که توانستیم صد درصد آن آزادی‌هایی را که مورد نظر اسلام است تأمین کنیم. و در مورد معنویت هم همین‌طور، پیشرفت‌های زیادی حاصل شده است، انسان‌ها متحول شده‌اند، ارزش‌های معنوی زنده شده و بسیاری از ارزش‌های کاذب محو شده، همه‌ی این‌ها هست لیکن باز در این مورد هم راه زیادی در پیش داریم.

سؤال: متأسّفانه باید بگویم یک سری از رذایل اخلاقی در جامعه رشد کرده یا حداقل حضور دارد. پیرامون این رذایل اخلاقی مثل دروغ، دزدی، رشوه، تملّق، چاپلوسی، دورویی، نفاق و امثال این‌ها نظر جناب‌عالی چیست؟

در جواب باید بگویم این‌ها به‌هیچ‌وجه رشد نکرده و من اکنون از دروغ و غیبت و امثال این‌ها یک ارزیابی درستی ندارم که بگویم کم شده یا زیاد شده؛ لکن این‌ها همیشه بوده و حالا هم ریشه‌کن نشده است. همان‌طور که گفتم آن آزادی معنوی را نداریم، یعنی این چیزها را هنوز داریم. اما رشوه و تملّق و چاپلوسی را که شما می‌گویید، نخیر، به مراتب کم شده است و لذا شما تملق‌هایی را که به رؤسای دولت و دستگاه‌های گذشته گفته می‌شد با آنچه که حالا گفته می‌شود مقایسه کنید ببینید حالا به بالاترین مقامات هم انتقاد و اعتراض می‌شود، کسی هم نمی‌گوید چرا. حتی در حضورشان انتقاد و اعتراض می‌شود و هیچ‌کس نمی‌گوید چرا. درحالی‌که آن وقت اصلا چنین چیزی نبود و یک پاسبان وقتی وارد یکی از محوطه‌های زندگی مردم می‌شد همه به او احترام می‌کردند و به او سرکار، سرکار می‌گفتند. اگر داخل دکان می‌نشست برایش چای می‌آوردند. حالا اصلا یک صدم و شاید بتوانم بگویم یک هزارم در آن سطح معمول نیست، منتها باب شده بعضی‌ها روی چاپلوسی و تملّق خیلی تکیه می‌کنند. امروز من از رادیو شنیدم راجع به همین قضیه‌ی چاپلوسی و تملّق -زیاد شده و- می‌گفتند خدا کند این‌ها از بین بروند. اما من نفهمیدم چه کسانی و چه چیزی را دارند می‌گویند و آن چاپلوسی‌ها در کجاست. فراموش کرده‌اند که در گذشته چه کسانی و چگونه چاپلوسی می‌کردند درحالی‌که امروز بیشترین مدح و ستایش از مسئولین کشور را اجتماع و توده‌ی مردم می‌کنند و این چیزی است که در گذشته هرگز نبوده است، چرا که توده‌ی مردم تملّق نمی‌گویند. در یک اجتماع عظیمی که یکی از مسئولین کشور وارد می‌شود، مردم به نشانه‌ی احترام بلند می‌شوند و با هلهله شعار می‌دهند و دعا می‌کنند و هر چه می‌توانند به او ابراز احساسات می‌کنند. و لذا آیا این قابل قبول است که ما بگوییم توده‌ی مردم متملق هستند؟ بنابراین خیلی ابلهانه است که کسی این حرف را بزند. حتی برخوردهایی که با مسئولان می‌شود غالبا برخوردهای منتقدانه و تیز و سؤال‌دار و بدون ملاحظه است و گاهی از اوقات در انتقاد، حد اعتقاد و انصاف را هم روا نمی‌دارند که حالا مثلا چون بنده رئیس‌جمهور هستم و متانت لازم و جنبه‌ی پدری و جایگاه شغلی‌ام ایجاب نمی‌کند که جواب هر معترض را بدهم، فلان معترض در فلان تریبون یا در فلان مجمع و یا در فلان نوشته هر چه از دهانش بیرون می‌آید اعم از دروغ و راست و تحریف‌شده چیزهایی را بیان می‌کند. یعنی نه تنها تملّق و چاپلوسی رشد نکرده بلکه یک مقدار هم به آن طرف افتادیم و در حقیقت انتقاد و پُررویی و گستاخی نسبت به مسئولیتی که کسی در وضع آن‌ها تردید ندارد رشد نموده است.

بنابراین، نخیر، در این زمینه‌ها که فرمودید هیچ رشدی نبوده است. اما رشوه را نمی‌توانم بگویم از بین رفته است و ریشه‌کن شده. مهم این است که رشوه در سنگین‌ترین و زشت‌ترین سطوحش، یعنی سطوح بالا به‌کلّی از بین رفته و وجود ندارد. در گذشته از شخص شاه گرفته تا نخست وزیر تا وزرا و مدیران رشوه‌های کلان می‌گرفتند، اما اکنون مسئولینی که در سطوح بالا هستند با رشوه مبارزه می‌کنند. حالا اگر یک وقت یک مدیر و یک آدم درجه دو و سه و چهاری رشوه بگیرد -همچنان که مثلا مشاهده شد در این اواخر یک سوءاستفاده‌هایی بوده است- این‌ها جنجال‌ها و حتی فشار برای اینکه مجازات باید بیشتر باشد به وجود می‌آورد. این‌طور چیزها در سطوح همان افراد پایین جامعه که هم‌ردیف آن‌ها در بازار و در کوچه و خیابان نیز هست و به مشتری و به معاشرش دروغ می‌گوید و در اداره هم که هست به مراجعش جفا می‌کند، این‌ها را می‌توانم به صورت جمع‌بندی بگویم که قطعا نسبت به گذشته کمتر شده و بیشتر نشده است، حتی در بخش‌هایی به‌کلّی از بین رفته. لکن درعین‌حال من همان حرف اول را تکرار می‌کنم و می‌گویم ما در زمینه‌ی آزادی معنوی یعنی خلاص شدن و رها شدن از قید این گرفتاری‌ها و اسارت‌های نفسانی راه طولانی در پیش داریم و این طولانی‌ترین راه هر بشریست.

سؤال: با تشکر و اعتذار به‌هرحال در عین اینکه مایلیم ساعات زیادی در خدمتتان باشیم متوجه وقت و حال شما هم هستیم.

اگر متوجه باشید الان صحبت را قطع می‌کنید!

سؤال: خیلی ممنون هستم و به هر صورت این فرصت را به سادگی از دست نمی‌دهیم. بعد از پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ این‌طور به نظر می‌رسید که ضروری‌ترین کار، یک جمع بندی بی‌پرده و صادقانه و بدون حب و بغض با گذشت ده سال از عمر انقلاب اسلامی بود تا بتوانیم مرحله‌ی کنونی را با حذف خطاهای گذشته طی کنیم. آیا حضرت‌عالی تصور نمی‌کنید متأسفانه همان دیدگاه‌ها و عملکردها که ما را تا مرحله‌ی پذیرش قطعنامه پیش برد همچنان در صحنه فعال است، یعنی هیچ انتقادی از خودمان صورت نگرفته است؟

قطعنامه یک مقطعی برای انقلاب نبود بلکه یک مقطعی برای جنگ بود یعنی اگر به تعبیر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم، یک حادثه‌ای در روند مبارزات نظامی ما بود، بیش از آنکه یک چیزی در اصل انقلاب باشد. ما به خاطر قطعنامه بیاییم گذشته‌ی انقلاب را جمع‌بندی کنیم، بله شاید خوب بود که ما بعد از قطعنامه اگر به‌طور خیلی طبیعی و معمولی و با ذهن ابتدایی می‌خواستیم عمل کنیم می‌نشستیم حوادث هشت سال جنگ را جمع‌بندی می‌کردیم. شما می‌دانید هشت سال جنگ و حوادثی که منتهی به قبول قطعنامه شد غالبا یا عموما حوادث سری و غیر قابل افشا ست که بدون شک گوش نامحرم دشمن نباید آن را بشنود. اگر ما می‌آمدیم بعد از قبول قطعنامه، جنگ را در سه چهار سال اخیر و حتی در همه‌ی دورانش تجزیه و تحلیل می‌کردیم، باید بسیاری از اسرار نظامی و ملی خودمان را برای دشمن فاش می‌کردیم و لزوما این اسرار دارای نکات منفی است، گر چه ممکن است در بعضی از آن اسرار نکات مثبت و خوب هم باشد اما به‌هرحال غیر قابل افشا بود و لذا با دید دقیق‌تر و مصلحت‌اندیشانه‌تر وقت جمع بندی نبود، لکن برای جمع بندی هنوز وقت باقیست.

سؤال: آیا این نبود وقت، به عنوان مثال به علت عدم یک قدرت تمرکز و نداشتن تئوری روشن و مشخص در انقلاب است؟ یا به طوری که بعضی می‌گویند عدم استقرار واقعی نهاد دمکراسی ست؟

نه، این همان مسأله‌ی مدیریت است و الا ما از لحاظ تئوری هم بالقوه کمبود نداریم. اگر می‌بینیم در کشور و انقلاب ما یک دستگاه تئوریسین بدون آلودگی جداگانه و مجاز از دستگاه اجرایی وجود ندارد که بنشیند و با اشراف بر مسایل اجرایی طرح‌های کلی انقلاب را ارائه بکند، این بدان خاطر است که ما از لحاظ سازمان‌دهی حکومتی دچار یک ضعف یا ناشی‌گری هستیم و این باید حتما اصلاح بشود. من یک وقتی به یکی از برادران مسئول بالای کشور که با هم افکار نزدیک و انس ذهنی داشتیم می‌گفتم چقدر خوب است که من و شما از این کاری که الان داریم، کنار می‌نشستیم و با توجه به اینکه مسایل کشور و مسئولین را می‌شناسیم، می‌رفتیم یک قدری به مسایل تئوریک انقلاب می‌پرداختیم و ایشان هم به‌طور کامل این فکر را تأیید می‌کرد. لکن متأسفانه الان چنین چیزی وجود ندارد و ضعف اصلی ما همین است که اگر این وجود داشت و ما آن تمرکز مدیریت و مدیریت اجرای قوی و مشخص‌الوظایف را می‌داشتیم، بسیاری از دوباره‌کاری‌ها و تداخل‌ها از بین می‌رفت و جا باز می‌شد برای کسانی که بنشینند این کارها را بکنند.

سؤال: در بررسی نقد انقلاب‌های جهان معاصر، شاهد یک نظراتی پیرامون شیوه‌ی اداره حکومت هستیم. یک عده‌ای معتقد هستند که بعد از هر انقلابی برای اداره‌ی یک جامعه‌ی بر آمده از انقلاب نیاز به روش‌های انقلابی و قاطع هست و نمی‌توان به سرعت جامعه را در چهار چوب قانون اساسی سازمان‌دهی کرد، لکن انقلاب اسلامی ادعا کرد که این کار را می‌تواند بکند و به سرعت قانون اساسی نوشت اما با گذشت ده سال از عمر انقلاب ما آمدیم شوراهای در سطح عالی را به اشکال گوناگون تشکیل دادیم درحالی‌که شاید بشود گفت برخی از اصول قانون اساسی را هم اجرا نکردیم. آیا به نظر شما این مسأله ادعای آن گروهی را که اعتقاد دارند بعد از هر انقلابی جامعه را نمی‌شود در چهار چوب قانون اساسی سازمان‌دهی کرد، ثابت نمی‌کند؟

نه، به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. بلکه این تفکر یک تفکر تقلیدی است ناشی از آنچه که در جاهای دیگر انجام گرفته است. و لذا شما اگر به آن‌جاهایی که انقلاب کرده‌اند نگاه کنید، می‌بینید که در طول ده سال آن‌ها چقدر تغییرات ایجاد کرده‌اند و ما چقدر تغییرات ایجاد کرده‌ایم. ما روندمان در مقایسه نسبت به آن‌ها یک روند مستمر متصل بوده است، درحالی‌که در آن‌جاها نه. گاهی اوقات یک تغییر و تبدیل‌های ناقص و عجیبی انجام گرفته است، اگر به صورت یک گروه انقلابی هم بنشینند و تصمیم بگیرند چون تصمیم‌هایشان کامل نیست، امروز تصمیم می‌گیرند فردا احساس می‌کنند خطاست آن وقت تصمیم عکس را اجرا خواهند کرد و باز روز بعد که [احساس کنند] اشتباه کرده‌اند تصمیم دیگری خواهند گرفت. و اگر از اول بنشینند یک قانون اساسی و یک ضابطه‌ای برای بلندمدّت درست کنند، این هم بالاخره اشتباهاتی خواهد داشت. منتها پیدا کردن اشتباهات نوع دوم آسان‌تر است زیرا یک چاره‌جویی وجود دارد که انسان بتواند بعد از مدتی ببیند کجای آن نقص (۱۱) دارد و لذا دچار درهم‌ریختگی و آشفتگی نخواهد شد. و گذشته از این، در فاصله‌ی زمانی بیشتری احتیاج به تغییر و اصلاح پیدا می‌شود. اگر چه لزوما این احتیاج پیدا خواهد شد اما در نوع اول گاهی می‌شود که باید هر روزی یک تصمیمی گرفت و هر ساعت باید یک حرفی زد که احتمالا ۱۸۰ درجه با حرف اول متناقض است. ما از اینکه قانون اساسی داریم هیچ زیانی ندیده‌ایم و از اینکه در یک جاهایی از قانون اساسی حاشیه و متمّم و ذیل بزنیم ضرر نخواهیم کرد، چون در خط کامل کردن و تمام کردن قانون اساسی است.

والسلام‌علیکم

 

پانوشت:

۱- این متن، برگرفته از نسخه‌ی دیجیتالی کتاب، که در منبع ۲ آورده شده است، می‌باشد و با متن اصلی کتاب (منبع ۱) تطبیق داده نشده؛ لذا ممکن است ایرادات موجود در آن (که در پاورقی‌ها توضیح داده شده است) ناشی از اشتباه‌های تایپی منبع ۲ بوده و در متن اصلی کتاب (منبع ۱) موجود نباشد. ان‌شاءالله به زودی، این متن با متن اصلی کتاب تطبیق داده می‌شود و اشتباه‌های احتمالی تصحیح می‌گردد.
۲- احتمالا ظرف
۳- در متن اصلی «نقض» ذکر شده
۴- احتمالا مطلوب
۵- نامفهوم در اصل مأخذ
۶- در متن مأخذ، «مجموعه» ذکر شده
۷- یا «شوروی». در متن مأخذ، «روی» ذکر شده
۸- میرزا محمّدتقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر
۹- ...
۱۰- احتمالا «روحیه‌ای»
۱۱- در متن مأخذ «نقض» ذکر شده

 

منابع:

۱- کتاب «مصاحبه‌ها: مجموعه مصاحبه‌هاى آیة‌الله خامنه‌اى در دوران ریاست‌جمهورى ۱۳۶۶ ۱۳۶۸»؛ صفحه ۱۶۱

۲- کتابخانه دیجیتالی تبیان

دیدگاه‌ها

با تشکر از مطالب خوبتون
خسته نباشد
پاسخ:
با تشکر از شما و نظرات دلگرم کننده شما

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • آیت‌الله خامنه‌ای: یک ملتی که دویست سال سرنوشت او را به دست گرفتند و راه‌های سواد و فرهنگ و علم را بر رویش بستند و راه‌های فساد و فحشا و تنبلی و ضعف و اعتیاد را باز کردند، انقلاب این ملت را تبدیل کرد به یک ملت طلبکار از کسانی که به او ستم روا داشتند و در این بازگشت به شخصیت خودش، احساس حیات و استقلال می‌کند و سعی دارد عقب‌ماندگی‌هایش را جبران نموده و جلو بیفتد و هیچ یک از سیاست‌های مسلط و قهرآمیز جهان را قبول ندارد و در مقابلِ عکس‌العمل بسیار خشن دنیای استکبار و جسارت‌ها و گستاخی‌های قهرآلود و فشارهای اقتصادی این دنیا خم به ابرو نیاورده و همچنان مصمم است راه خودش را ادامه بدهد و در مقابل این دنیا تسلیم نشود.
  • آیت‌الله خامنه‌ای: اگر از انقلاب هیچ دستاوردی جز همین نداشته باشید که یک ملت را از لحاظ روحیه متحول کرده و او را از لجنزار بیرون کشیده و شستشو داده و از حالت خمار و سکر و مستی و نشئگی انواع و اقسام مخدرهای مرگ‌زا به هوش آورده و او را متوجه خودش کرده، این بزرگ‌ترین دستاورد است.
  • آیت‌الله خامنه‌ای: ما همچنان در نیمه‌ی راه عدل اسلامی هستیم و خیلی مانده تا آن‌جا که فقر را از جامعه ریشه کن کنیم و برابری کامل به وجود بیاوریم/این یک واقعیت است که به مقصد نرسیدیم و یا شاید هنوز به نیمه‌ی راه هم نرسیدیم اما در این راه حرکت کردیم و این بسیار مهم است.
  • آیت‌الله خامنه‌ای: قبول قطعنامه‌ی 598 به‌هیچ‌وجه یک اشتباه نبود، بلکه یک حرکت ضروری و لازم بود/قبول قطعنامه‌ی 598 یک حرکت و یک مانوری بود که در جای خودش قرار گرفت و کار صحیحی بود؛ اگر ما قبول نمی‌کردیم مطمئنا خسارت می‌بردیم.