بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با مدیران، مدرّسان و طلّاب حوزههای علمیّهی استان تهران - ۱۳۹۵/۲/۲۵
به جهت افزایش سرعت در بارگذاری آثار منتشرنشدهی حضرت امام خامنهای، از ابتدای سال ۱۴۰۲ شمسی، «روشنی خورشید» متن بیانات ایشان را بدون ویرایش و بررسی منتشر خواهد کرد. انشاءالله پس از بارگذاری کامل آرشیو موجود، مجددا به ویرایش و بررسی این متون خواهیم پرداخت.
تاریخ: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
خیلی خوشحالم از این جلسه؛ اگر وقت بود و میشد بیشتر از این به فرمایشات آقایان گوش کنم، دوست داشتم بشنوم. خب، حالا الان ساعت دوازده و ربع است، یعنی ما الان دو ساعت و ربع است که در خدمت شما هستیم و تا اذان هم چیزی نمانده؛ بخصوص برای امثال بنده که عادت کردهایم همانطور مدام طولانی صحبت بکنیم، این سه ربعِ ساعت زمان کمی است. عرض کنم شما جوانید و حوصلهدار، ما هم در زمان جوانی همینجور مثل شما حوصلهمان بیشتر از اینها بود، گاهی پنج ساعت، شش ساعت، گاهی بیشتر، جلسه [برگزار] میکردیم، لکن حالا در سنین نزدیک هشتاد سالگی برای بنده این دو سه ساعت هم وقت زیادی محسوب میشود؛ باید حساب این را داشته باشید.
عرض کنم جلسه خیلی جلسهی خوبی بود و هست. عمدتاً از این جهت که بنده بیش از آنچه بخواهم یک حرفی را به شما بگویم -چون ما همهی حرفهایمان را تقریباً گفتهایم، شماها هم شنفتهاید یا میشنوید- بیشتر مایل بودم به دست بیاورم ذهنیّت شما دوستان را؛ چه اساتید را، چه طلّاب را. البته از طلّاب، تعداد کمی صحبت کردند؛ همین دو سه نفری که صحبت کردند، درواقع نوعِ نگاه و افق نگاه طلّاب تهران را انسان میتواند از این استمزاج بکند؛ این برای بنده ارزشمند است. خب، الحمدلله حرفهای خیلی خوبی زده شد، خیلی از این مطالبی که آقایان گفتند، حرفهایی بود که بنده هم یادداشت کردهام که همانها را بگویم که خب الحمدلله دیدم آقایان توجّه دارند و همانها را بیان کردند.
چند نکته در فرمایشات دوستان بود که من یک اشارهای بکنم. بعضی از این حرفهایی که آقایان مطرح کردند، حرفهایی نیست که این حقیر بخواهم علاج کنم آنها را؛ مثلاً فرض بفرمایید اینکه ما نباید بگذاریم شیوهی طلبگی ما از لحاظ تعلیم و تعلّم و نظام درسی، رنگ شیوهی دانشگاهی را بگیرد، این حرف کاملاً درستی است؛ بنده هم بارها این مطلب را در قم و در جاهای دیگر گفتهام، منتها چه کسی باید این کار را بکند؟ خب همین رؤسای حوزهها باید بکنند؛ این کار من نیست. شما شورای عالی هستید، مدیر حوزه هستید -چه شما، چه [حوزهی] قم- خیلی خب، بنشینید نحوهی کار را جوری طرّاحی کنید که شیوهی درسی در حوزههای علمیّه، با شیوهی تقلیدیِ از غرب -که اساساً غلط و کهنه و فرسوده است، اصلش هم غلط بوده، حالا که فرسوده هم شده- آمیخته نشود؛ این کار شما است، این کار را باید بکنید. آقای رشاد(۱) گفتند، آقایان دیگر [هم] فرمودند؛ بله خوب است این کار، مهم است، منتها مسئولیت شما است؛ یکی از کارهایی که مدیریّتهای حوزه -چه اینجا، چه قم، چه مشهد و جاهای دیگر- باید انجام بدهند همین است.
یا فرض بفرمایید که طرح شروع به آموزش اخلاقی که یکی از آقایان پیشنهاد کردند و یکی دیگر از آقایان هم گفتند که ما این را -البته به یک شکل دیگری- در مدرسهمان عمل کردهایم؛ خیلی خب، اگر این کار تجربه شده و موفّق از آب در آمده، مدیریّت حوزهی تهران روی این یک وقتی بگذارد، مطالعه کند، بررسی کند، پخته کنند طرح را، طرح را پیاده کنید، اجرا کنید؛ این احتیاج ندارد که بنده وارد شوم؛ نه میتوانم وارد بشوم و نه اصلاً این کار، کار من است؛ این کار تخصّصی شما است، باید شما انجام بدهید.
یا مثلاً مسألهی منطقهای کردن گزینش طلّاب؛ خوب است، حرف درستی است. طلبهی تهران اگر اهل تهران باشد، خیلی از این مشکلاتی که ذکر شد، در مورد او یا نیست یا خیلی کم است؛ وقتی طلبهی تهران از فلان شهر دور میآید معلوم است این مشکلات برایش وجود دارد؛ [این] تصمیمی است که شما باید بگیرید. اگر فرض بر این است که شما که حوزهی تهران هستید، میخواهید این کار را بکنید، [امّا] مسئولین در حوزهی قم مانعند، خیلی خب آن را به ما بگویید، ما آن را علاج کنیم؛ امّا نفس این تصمیمگیری بهعهدهی مدیریّتها است. شورای عالی هست، مدیر هست؛ بنشینند فکر کنند، کار کنند، جوانبش را بسنجند؛ اگر درست است عمل کنند.
بعضی از کارها هم بهعهدهی ما است. فرض کنید مسألهی ورود اوقاف؛ بله این را ما باید سفارش کنیم، میکنیم؛ یا اینکه مسئولین از کمک خواهران طلبه برخوردار بشوند -در آن زمینههایی که خانم بیان کردند- عیبی ندارد، این را ما به مسئولین سفارش میکنیم، تأکید میکنیم.
خب، در مورد زبان عربی که این جوان عزیزمان خیلی خوب صحبت کردند و من خیلی خوشم آمد از صحبت ایشان، فراگیری زبان عربی برای مکالمه البته خوب چیزی است، بلکه به یک معنا باید گفت لازم است که این بتواند عمومی [بشود]. زمان ما، دورهی جوانی ما و طلبگی ما، این چیزها اصلاً مورد توجّه نبود، چه برسد به اینکه بخواهد برنامهریزی بشود؛ حالاها این چیزها مورد توجّه است و خوب است این کار انجام بگیرد منتها این کار، یک هدف است برای فراگیری زبان، درسی که ما میخوانیم، یک هدف دیگر دارد. ما درس نحو و صرف را برای این نمیخوانیم که با عربها عربی حرف بزنیم؛ برای این میخوانیم که نکات موجود در منابع فقهی را یا منابع کلامی را که کتاب و سنّت است، بفهمیم؛ این را توجّه بکنید. خیلیها هستند زبان عربی را هم خیلی خوب صحبت میکنند، فصیح هم هستند، منتها آن نکتهای را که ما از یک آیه یا یک روایت بهخاطر تسلّط به ادبیات عرب و تسلّط به نحو و صرف عرب ممکن است بفهمیم، نمیتوانند بفهمند؛ به این توجّه داشته باشید. یاد گرفتن [مکالمهی] زبان عربی نمیتواند ما را از مُغنی یا از سیوطی بینیاز کند؛ توجّه به این معنا باشد.
فقه جواهری -که یکی از برادرها اشاره کردند- شیوه است؛ به تعبیر فرنگی «مدل» است؛ فقه جواهری مدل را یاد میدهد، شیوه را یاد میدهد؛ کمااینکه شما درس فقه و اصول هم که میخوانید چه در دروس سطح عالی -مثل مثلاً مکاسب، فرض کنید، یا آنوقتی که ریاض میخواندند، ریاض و یا حتّی شرح لمعه تا حدودی- [چه] بعد هم که درس خارج میآیید، کاری که در درس خارج انجام میگیرد این است که طلبه کیفیّت استنباط را فرا میگیرد؛ شیوهی استنباط را یاد میگیرد؛ این خیلی مهم است؛ اگر شیوهی استنباط را آدم بلد نباشد، به همان چالهای خواهد افتاد که بعضی نیمهسوادها با تمسّک به فلان آیهی قرآن یا فلان حدیث به آن چاله افتادند؛ یک چیزی را معتقد شدند که آقا این را قرآن میگوید به دلیل این آیه، [درحالیکه] نکتهی آیه را نمیفهمند؛ یا به دلیل این روایت، [درحالیکه] معارض آن روایت را نمیبینند یا نکتهاش را درک نمیکنند. درس فقه برای این است که ما نحوهی کار را، نحوهی استنباط را یاد بگیریم، که این بسیار بسیار مهم است. فقه جواهری این است. آنوقت فرق هم نمیکند که در این فقه جواهری شما کتاب «طهارت» را بخوانید، یا کتاب «جهاد» را بخوانید، یا کتاب «بیع» را بخوانید؛ تفاوتی نمیکند. شیوهی استنباط را استاد خوب و استاد لایق، در همهی این مباحث درس میدهد. البته بنده خودم جزو آن کسانی هستم که از قدیم، [دوران] طلبگی -این حرفهای تحوّل و این چیزها که شما میگویید، حرفهایی است که مال امروز نیست، مال پنجاه سال قبل است؛ زمانی که بنده هم به سنّ شماها بودم، همین حرفها را از آن زمان ماها میگفتیم- آن زمان ما اعتراض میکردیم؛ بنده خودم جزو معترضین [بودم]؛ درس خارج میرفتیم امّا به استادِ درس خارج در دلمان اعتراض داشتیم که آقا بجای مثلاً فرض کنید «صلاه»، خب مثلاً «اجاره» بگویید، که این کارخانجات عظیم و این ادارهی مؤسّسات و شرکتها همه [مربوط به] اجاره است دیگر؛ بعد مسألهی کار و کارگر و این حرفها؛ اینها را حل کنید؛ خب ما [کتاب] «صلاه» را، فرض کنید که مقدّمات صلاه را، مقارنات صلاه را، صد بار [خواندهایم]؛ آنوقت غفلت داشتیم از اینکه اگر کسی بنا است شیوهی استنباط را یاد بگیرد، فرقی نمیکند که بحث «صلاه» را بخواند یا «مزارعه» را بخواند، یا «مساقات» را بخواند، یا «جهاد» را بخواند، یا «قصاص» را بخواند؛ عمده، فراگیری شیوهی اجتهاد و شیوهی استنباط از کتاب و سنّت است. شما طلبههای جوانِ عزیز به این توجّه کنید، این را باید یاد بگیریم؛ شیوهی استنباط را. فقه جواهری یعنی این.
مسألهی ایجاد مرکز پژوهش خوب است؛ اینکه حالا فرمودند که یک مدرسهای نیست که به مهمانهای خارجی نشان بدهیم، مثل مثلاً «الازهر» در مصر که مثلاً بگوییم «آقا، اینجا مدرسهی ما است»؛ [در جواب] این، بنده شوخیام این است که ببریدشان به همین مدرسههای مخروبه، بگویید این آدمهای بزرگ از همین مدرسهها بیرون آمدهاند که از «ازهر» یا از مدارس معروف دیگر، اینجور آدمهایی بیرون نیامدهاند. امام بزرگوار هم از همین مدرسهی «دارالشفاء» و «فیضیه» بیرون آمده. آن مرکز خب خوب است، [ولی] جزو اولویّتهای ما نیست؛ شما میبینید الان ما مشکلات معیشتی طلبهها روی دستمان است، که خب اینجا گفتیم؛ حالا [اینکه] برویم یک مرکز آنچنانی بسازیم برای پُز دادن پیش فلان مهمان خارجی، این جزو اولویتها محسوب نمیشود.
خب، حالا وقت زیادی نیست، البته بنده یادداشت کردهام مطالب متعدّدی را که عرض بکنم، منتها دیگر حالا یک چیزهاییاش را [میگویم].
یک نکتهای که مال شما طلبههای تهران است که ربطی به طلّاب دیگری که احیاناً ممکن است این حرفها را بعداً بشنوند، ندارد، این است که قدر حوزهی تهران را بدانید؛ این حوزه، حوزهی مهمّی بوده. حالا زمان کلینی و علیبنمحمّد علّان و سهلبنزیادِ آدمی و این بزرگان قرن سوّم و امثال اینها که بجای خود، آنها را حالا ما نمیخواهیم جزو محاسبات حوزهی علمیّه قرار بدهیم؛ یا علمای قرن ششم مثل عبدالجلیل رازی، ابوالفتوح رازی صاحب «تفسیر» (۲) ، سیّدمرتضی رازی و مانند اینها -که اینها همه مال همینجا هستند دیگر، مال تهرانند که همین ری شما است- اینها علمای بزرگ قرن ششم اند که غالباً هم متکلمینند، البته فقیه هم هستند، اینها را هم نمیخواهیم وارد میدان کنیم؛ امّا در همین دورهی اخیر -یعنی در این صد و پنجاه سال، دویست سال اخیر- حوزهی تهران حوزهی مهمّی بوده؛ هم صادرات داشته، هم واردات داشته. صادراتش شخصیّتهای بزرگی مثل مرحوم آقاحسن نجمآبادی مثلاً فرض بفرمایید، که جزو شاگردهای درجهی یک شیخ انصاری است، یعنی در ردیف میرزای شیرازی و میرزا حبیبالله رشتی و شاید جلوتر از آنها و بالاتر از آنها مثلاً؛ و دیگرانی بودهاند از این قبیل؛ یا آشیخ هادی تهرانی معروف به آشیخ هادی مکفَّر، در نجف، صاحب افکار نو و ابتکاری و واقعاً برجسته. واردات تهران هم علمای بزرگی هستند که از بلاد مختلف آمدند اینجا؛ در فقه مثل مرحوم میرزا محمّدحسن آشتیانی -حالا مرحوم حاج ملّا علی کنی اهل اینجا است- یا بزرگان دیگر؛ و بعدها مرحوم آقای خوانساری و مرحوم آشیخ محمّدتقی آملی. اینها بزرگان فقهیاند؛ اینها هرکدامشان اگر در نجف یا قم میماندند، قطعاً جزو مراجع برجستهی تقلید بودند، [ولی] اینها آمدند تهران؛ بعضی از اینها را ما دیده بودیم، [مثل] مرحوم آقای خوانساری، مرحوم آقای آملی -که من به درس هرکدامشان یکی دو جلسه هم رفته بودم، درسشان را هم دیده بودم- یا مرحوم آقای آمیرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی که زمستانها میآمد تهران. در فلسفه [هم] همینجور: مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه مثلاً؛ مرحوم ملّا عبدالله زنوزی که از اصفهان آمد و شاگرد ملّا علی نوری بود؛ مرحوم آقا علی مدرّس که پسر این ملّا عبدالله است -اینها شخصیّتهای برجستهی فلسفی بودند- تا بعد، مرحوم آمیرزا مهدی آشتیانی، مرحوم آمیرزا احمد آشتیانی در تهران، که اینها از برجستگان [بودند]؛ تا آخر، [مثل] مرحوم مطهّری؛ مرحوم شهید مطهّری -رضواناللهعلیه- یک فیلسوف بهمعنای واقعی کلمه بود، واقعاً فیلسوف بود، صاحبنظر بود. خب، یعنی حوزهی تهران این اشخاص بزرگ را داشته، منتها نکتهی خوبی را یکی از آقایان اشاره کردند و آن این است که با وجود همهی این بزرگان، هویّت حوزوی در تهران نبوده؛ امروز هست؛ این را قدر بدانید، این را نگه دارید. سعی کنید برجستگانی در فقه، در اصول، در علوم عقلی -در کلام و فلسفه- در تفسیر، در حدیث پرورش پیدا کنند.
خب، این نکتهای که این جوان عزیزمان سؤال کردند که بالاخره آخرش چه؟ حالا ده سال، بیست سال درس خواندیم بعدش چه؟ این جزو معضلات ما است، این را ما قبول داریم، جزو مشکلات حلنشدهی ما است. تا حالا آنچه مطرح میکردیم این بوده است که بالاخره روحانی میشویم، یک جایی مشغول میشویم؛ یک کاری پیدا میکنیم و اشتغال پیدا میکنیم. اگر توانستیم درجات عالیهی علمی را پیدا کنیم که خب، مدرّس و تربیتکننده و احیاناً مرجع و مانند اینها میشویم؛ وگرنه، در سطوح میانی به مردم فایده میرسانیم. تا حالا این بوده، امّا اینکه حالا این تضمینشده، تثبیتشده و مشخّص باشد -همچنانکه در دروس دانشگاهی تا حدود زیادی هست- نه، این تا حالا نشده و من نمیدانم که چقدر هم میتواند بشود؛ و این هم جزو مسئولیتهای مسئولان حوزه است.
آنچه من اینجا یادداشت کرده بودم که به شما بگویم -که البته حالا دیگر خیلی نمیشود همهی آنچه را یادداشت کردهایم عرض بکنیم- این بود که من میخواستم به شما طلبهها، ارزشهای طلبگی و مسئولیتهای طلبگی را بگویم: قدر طلبگی را باید دانست؛ طلبه شدن ارزشهایی دارد، البته مسئولیتهایی هم دارد. ارزش طلبگی این است که شما دارید در راهِ صیرورت(۳) به یک شاغل و حائز مراتب علمیای حرکت میکنید که آن شاغل و آن حائز، ارزش بسیار بالایی دارد. هر جامعهای نیازهایی دارد: طبیب میخواهد، مهندس میخواهد، [مجری] کارهای صنعتی میخواهد، بازرگان میخواهد؛ مشاغل گوناگونی دارد که اگر همهی این مشاغل باشد و خوبش باشد و به بهترین وجهی اداره بشود امّا جامعه جامعهی دینی نباشد، اینجامعه گمراه است؛ اینجامعه ضربه و صدمهی دنیوی و اخروی خواهد خورد. علاوهبر اینکه به مقامات و مراتب عالیهی معنوی و الهی نمیرسد؛ و لذّت معنوی لقاءالله را درک نخواهد کرد و به خدا نزدیک نمیشود، در زندگی مادّی هم دچار مشکلات و دغدغهها و نگرانیها و سختیهای زیادی خواهد شد؛ یعنی دنیا و آخرتش خراب خواهد شد. امروز جوامع بیدین اینجوری هستند؛ جوامعی که در آنها دین نیست یا دین ضعیف است، آخرتشان را از دست دادهاند؛ یعنی اصل زندگی را و آن قسمت عمدهی حیات را که اصلاً حیات آن است، زندگی آن است، آن را از دست دادهاند و زندگی نقدِ دنیویِ مادّی را هم با مشکلات زیادی ناچارند تحمّل کنند؛ جامعهی بیدین اینجوری است. شما که روحانی میشوید یعنی سعی میکنید که جامعهی بیدین یا کمدین را تبدیل کنید به جامعهی متدیّن و جامعهی دیندار، این بسیار کار بزرگی است، بسیار کارِ باارزشی است؛ طلبگی یعنی سلوک در این راه.
بهطور خلاصه وقتیکه یک روحانی را در نظر میگیریم، سه کار عمده بر عهدهی این روحانی است: [اوّل] هدایت فکری و معنوی، هدایت دینی؛ دوّم، هدایت سیاسی، بصیرتافزایی سیاسی؛ و سوّم، راهنمایی خدمات اجتماعی، غمخواری، خدمترسانی برای متن جامعه. این سه کار، کار روحانی است. شما در هر شغلی از مشاغل روحانی باشید، یا هر سه کار را یا بخشی از این سه کار را قهراً باید انجام بدهید.
هدایت دینی که ما عرض میکنیم، یکیاش این است که اندیشهی دینی را تبیین کنید. خب، الان مطالبی را دوستان -برادران و خواهران- فرمودند؛ بازار شبهات رواج دارد. فضای مجازی به این معنا کمک میکند، انگیزههای سیاسی برای تزریق این افکار در ذهن جوانهای ما در جبههی مخالف ما و مقابل ما وجود دارد؛ اینها مواجهه لازم دارد؛ میدان جنگ است؛ باید مسلّح شد و آماده شد و وارد میدان شد؛ این میدان، میدان جهاد است. اگر ما بخواهیم مجاهد باشیم لازم نیست حتماً شمشیر دست بگیریم و قتال کنیم؛ جهاد اعمّ از قتال است؛ این بزرگترین جهاد است. برای این خودتان را دارید آماده میکنید؛ و این چیز کمی نیست؛ یعنی هدف، تبیین اندیشهی ناب و اندیشه اسلام [است]. خب میدانید، هم اسلام ارتجاعی داریم، هم اسلام امریکایی داریم. نمونههای اسلام ارتجاعی را در داخل کشور خودمان هم دیدیم، در بیرون هم مشاهده کردیم؛ اسلام متصلّب(۴) ، اسلام بدون فهم حقایق معنوی اسلام و جمود در ظواهر؛ این اسلام غلط و انحرافی است. اسلام التقاطی هم نقطهی مقابل این است؛ به تعبیر مرحوم آقای مطهّری -رحمتاللهعلیه- اینها دولبهی یک قیچی هستند که با اسلام دارند معارضه میکنند و مبارزه میکنند. اسلام ناب، اسلام متّکی به کتاب و سنّت با بهکارگیری ابزار خِرَد و اندیشهی انسانی [است]. همین که اسلام و قرآن خیلی رویش تکیه میکند و پیدا کردن راه معرفت و راه زندگی، هر دو [است]؛ این را ما میخواهیم ترویج کنیم؛ این را میخواهیم خودمان دریابیم و بعد آن را منتقل کنیم و برسانیم؛ این همان کار انبیا است. همانطوری که انبیا با مشکلات مواجه بودند، با دشمن مواجه بودند، زحمت کشیدند، من و شما هم بایستی همین راه را برویم، دنبال رساندن این پیام باشیم، دنبال انجام این رسالت باشیم؛ زحماتش هم هست، دردسرهایش هم هست؛ خب، راه انبیا این است. البته انسان میتواند شانه هم خالی کند و بگوید من نمیخواهم، نخواستم؛ خیلی خب، برود زندگی معمولی را انجام بدهد امّا از آن فضل و فیض و تفضّل الهی و از آن مقام بالا و درجهی عالیای که خدای متعال برای اینجور انسانها قرار داده، قهراً سقوط خواهد کرد و دستش خالی خواهد بود. این کارِ طلبگی است. یعنی یک قسمتِ بخش هدایت دینی، مسألهی هدایت اندیشهی اسلامی است.
یک قسمت، هدایت عملیِ مردم است به عبادات، به ظواهر دینی؛ این هم یک کار بسیار مهمّی است؛ وادار کردن مردم به امر نماز، به رعایت نماز، به رعایت حرمت ماه رمضان، به رعایت امانت در پیوندها و ارتباطات اجتماعی، به رعایت مبارزه و مقابلهی با ظالم، با زورگویی؛ اینها حرفهایی است که ما باید به مردم بگوییم. اینها چیزهایی نیست که همهی مردم بدانند؛ خیلی از روایات را، خیلی از آیات را، خیلی از مفاهیم دینی و معارف دینی را ماها بلدیم، [امّا] عامّهی مردم بلد نیستند؛ حتّی تحصیلات عالی هم دارند، [امّا] نمیدانند؛ خب ما باید به آنها برسانیم. ایرادی هم ندارد که آنها بلد نیستند؛ بالاخره آنها در یک رشتهی دیگری کار کردهاند. این کار ما است که به آنها برسانیم اینها را و بهشان بگوییم؛ این هم یکی از بخشهای هدایت دینی است. صدق، امانت، پیوندهای اجتماعی سالم، تقوا و پاکدامنی، رواج معروف، ترک منکر، سبک زندگی اسلامی؛ ما بهعنوان روحانی و بهعنوان عالم دین، باید اینها را به مردم بگوییم؛ کار ما این است. یکوقت از طریق منبر است، یکوقت از طریق ادارهی یک مسجد است، یکوقت از طریق ادارهی یک مؤسّسه است، یکوقت از طریق حضور در دانشگاه است، یکوقت فرض کنید از طریق حضور در فلان مؤسسهی دولتی است؛ از طرق مختلف؛ اینها را ما بایستی تبیین کنیم و بیان کنیم.
یک مسأله، مسألهی عمق بخشیدن به اعتقادات موروثی است. خب مردم متدیّنند و مؤمنند امّا این اعتقادات، اعتقادات موروثی و قابل زوال است؛ با استدلال درست باید به اینها عمق ببخشیم. اگر این تفکر اسلامیِ عمیق و مستدل وجود نداشت، میدان برای جَوَلان تفکّرات غلط، تفکّرات وارداتی و تفکّرات مادّی باز خواهد شد. آنوقتی که روحانیّون را مورد فشار قرار میدادند و [روحانیّون] زیر فشار انواع مشکلات قرار داشتند، طبعاً در کشور تفکّر مارکسیستی رواج پیدا میکرد، در یک برههای تفکّرات لیبرالیستی رواج پیدا میکرد. اگر فکر درست وسط نیاید، افکار غلط میدان پیدا میکنند و جَوَلان میکنند. پس حضور این فکر لازم است. منابع معرفتی اسلام، قرآن و حدیثِ معتبر و تفکّرات عقلی است که بایستی به اینها توجّه داشت. اینها کارهای روحانی در زمینهی هدایت دینی است.
هدایت سیاسی هم ماجرای مفصّلی است. اینکه بنده مکرّر میگویم انقلابی باشیم، حوزهها انقلابی باشند، برای خاطر این است که اگر روحانیّت و علمای دین وارد میدان سیاست و مبارزه نمیشدند، این اتّفاق بزرگ که در ایران افتاد، اتّفاق نمیافتاد. در قضایای قبلی هم البته روحانیّت دخالت کرد و تأثیر گذاشت، منتها متوقّف ماند. خب قضیّهی تنباکو یک قضیّهی زودگذر بود؛ [امّا] در قضیّهی مشروطیت علما وارد شدند، نتیجهی ورود علما [هم] حضور قشرهای مختلف مردم بود؛ [لذا] مشروطیت پیروز شد. بله، روشنفکرها میگویند که ما جلسه داشتیم، حلقه داشتیم، جلسات سرّی داشتیم؛ راست هم میگویند، اینها بوده، امّا آن جلسات امکان نداشت که در کشور استبداد را تبدیل کند به مشروطه. اگر علما نبودند، اگر حضور مردم نبود، اگر آن اجتماعات نبود، هرگز نمیتوانستند این کار را انجام بدهند؛ حضور علما موجب شد. منتها بعد بین خود علما اختلاف انداختند، بعد هم یکییکی آنها را حذف کردند، مشروطیت تبدیل شد به ضدّ خودش؛ اوّلا نگذاشتند مشروطیت سالم متولّد بشود، ثانیاً بعد به تدریج منتهی شد به دیکتاتوری رضاخان. امّا آن برههای که این کار توانست اتّفاق بیفتد، جز با کمک علما ممکن نبود.
قضیّهی نهضت ملّی هم همینجور است. قضیّهی نهضت ملّی را بنده خودم درک کردم؛ البته نوجوان و کوچکسال بودم امّا دیدم، درک کردم و حضور داشتم؛ آن قبلیها را شنیدیم. اگر مرحوم آقایکاشانی نبود، اگر نمایندگان روحانی او نبودند، اگر حضور بعضی از علما در برخی شهرها نبود، نهضت ملّی، و ملّی شدن صنعت نفت قطعاً تحقّق پیدا نمیکرد و ممکن نمیشد؛ یعنی نمیتوانستند. از همان وقتی هم که دست اینها را کوتاه کردند، زمینه برای خراب شدن کار به وجود آمد و دشمن توانست هجوم کند.
هنر بزرگ امام بزرگوار این بود: کاری کرد که دشمن نتواند حضور روحانیّت را متوقّف کند. در حرکتی که ایشان ایجاد کرد، شخصیّت ایشان و صلاحیتهای ایشان و آمادگیهایی که خدای متعال در این مرد بزرگ قرار داده بود، همهی اینها مؤثّر بود؛ زمینههایی هم از قبل فراهم بود. روحانیّت وارد شد؛ اگر روحانیّت وارد نمیشد، مردم وارد نمیشدند؛ اگر مردم وارد نمیشدند، این انقلاب و این تحوّل اتّفاق نمیافتاد و این کاخ هزارانسالهی فرسوده ولی پابرجا -کاخ سلطنت- ویران نمیشد. امام توانست این کار را انجام بدهد به کمک روحانیّت؛ چون روحانیّون [در صحنه] بودند. و اگر روحانیّون حضور نمیداشتند در جنگ، در قضایای گوناگون بعد از جنگ، در ایجاد آرامش در مردم، در ایجاد اطمینان و امید به آینده در مردم، این نظام و انقلاب ادامه پیدا نمیکرد؛ قطعاً ادامه پیدا نمیکرد. همان کاری که امریکاییها امروز میخواهند بکنند و دارند فشار میآورند و زور میزنند و البته نمیتوانند و نخواهند توانست، همان روز اوّل موفّق میشدند این کار را انجام بدهند؛ [امّا] به برکت حضور روحانیّون و علمای دین نتوانستهاند.
سازوکار هم روشن است؛ سازوکار این است که روحانیّت با مردم مرتبط است، در مردم متنفّذ است، دلهای مردم را میتواند به یک سَمتی متوجّه کند. پس حضور روحانیّت بهمعنای حضور عامّهی مردم است؛ عامّهی مردم هم وقتی دنبال رهبرانشان راه افتادند، هیچ چیزی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد و هیچ چیزی نمیتواند آنها را شکست بدهد. در جاهای دیگر هم همینجور بود. در همین بیداری اسلامی، آنچه موجب شد حرکت عمومی مردم به وجود بیاید و آن زلزله در بعضی از کشورها اتّفاق بیفتد، حضور دین بود؛ منتها آنجا اشکال کارشان این است که دستگاه دینی متفرّق است؛ متولّیان و مدّعیان متعدّدی دارد، هرکدام به یک سمتی میکشند، [لذا] نتوانستند ادامه بدهند؛ کمتر از دو سال ادامه پیدا کرد و از بین رفت. در جمهوری اسلامی نه؛ حضور علما و حضور روحانیّون در نشان دادن خطّ درست، تعیینکننده است. ببینید، این نقش سیاسی خیلی نقش مهمّی است؛ بصیرتافزایی سیاسی و هدایت سیاسی. پس شد هدایت دینی، با همان تفصیل کوتاه و مختصری که عرض شد؛ و این هم هدایت سیاسی.
و خدمات اجتماعی. خدمات اجتماعی هم یک کار لازم است؛ یعنی حضور میدانی در امور خدمترسانی به مردم؛ مدرسهسازی، بیمارستانسازی، رسیدگی به مصیبتدیدههای حوادثِ مثلاً فرض کنید که امثال زلزله و غیره، کمک به توسعهی سواد، کمک به توسعهی اشتغال؛ از اینقبیل کارها. وقتیکه روحانیّون جلودار اینها باشند، حضور داشته باشند و فعّال باشند، نیروهای مردمی دنبال اینها خواهند آمد و این کارها اتّفاق خواهد افتاد. یکی از مسئولیتهای یک روحانی خوب هم همین است؛ این شد سه کار. البته این کارها -این قسمت سوّم- عمدتاً در مراکز حضور روحانیّت مثل مساجد و مانند اینها اتّفاق میافتد. چقدر ائمهی جماعت هستند که در همان محدودهی نفوذ کاری خودشان کمک میکنند به مسائل اجتماعی مردم، به رفع مشکلات مردم. و البته در کنار اینها، چون روحانی مورد اعتماد مردم است، سنگ صبور مردم هم هست؛ [مردم] میآیند درددل میکنند، مشکلات را درمیان میگذارند، [او] هدایتشان میکند، راهنماییشان میکند. البته ابزارهایش ابزارهای متعدّدی است که حالا تبلیغ را اشاره کردند.
ببینید بحث من ارزشهای طلبگی بود؛ حالا مسئولیّتها بحث دیگری است که دیگر وقت هم نیست. ارزش طلبگی این است که شما دارید خودتان را آماده میکنید برای کاری که هیچ چیزی جایگزین آن کار نمیتواند بشود؛ هیچ تخصّصی مُغنی(۵) از این تخصّص نیست؛ و این از همهی تخصّصهای موجود و کسانی که صاحبان این تخصّصها هستند، تأثیرش بیشتر و اهمّیّتش بیشتر است. با هر معیاری از این معیارهای معنوی که حساب کنیم، ارزش طبیبان روحانی و هدایتگران مردم، از همهی تخصّصها بالاتر است؛ این ارزش طلبگی است. درس دارید میخوانید برای اینکه بشوید روحانی و این کارها را انجام بدهید. خب، حالا درس را [هم] باید خوب خواند.
در مورد کارهای مربوط به دوران طلبگی، باید نشست فکر کرد؛ واقعاً لازم است که فکر بشود. به نظر من مسئولیت را هم همین دوستانی که در رأس حوزه قرار دارند باید بهعهده بگیرند؛ برنامهریزی در حوزهها مهم است. حالا خوشبختانه من میبینم [بر اساس] گزارشی که آقایان میدهند، همهی این کارها گویا انجام گرفته؛ برنامهریزی دارد میشود، هماهنگی بین حوزهها انجام میشود. بنده یادداشت کرده بودم که بگویم به شما که برنامهریزی مهم است، هماهنگی حوزهها مهم است، مدیریّت کردن حوزهی تهران بهعنوان یک حوزهی واحد، مهم است. اشکالی ندارد که شیوهها متفاوت باشد؛ ممکن است یک مدرسهای یک شیوهای را اتّخاذ کند، یک مدرسهای یک شیوهی متفاوتی را اتّخاذ کند، اینها ایراد ندارد؛ مادامیکه آن اهداف برآورده بشود، اختلاف سلیقهها در مدیریّت مدارس مشکلی ایجاد نمیکند لکن بایستی اینها همه هماهنگ باشند، همافزا باشند و هرکدام از این مدارس مثل خانهی جدولی، بتوانند تأمینکنندهی تمام شدن و کامل شدن این جدول باشند؛ این باید اتّفاق بیفتد. این هم به نظر من مسئولیتش بهعهدهی مسئولان محترم شورای عالی حوزه و مدیریّت حوزه و مانند اینها است که این کارها باید انجام بگیرد.
نقش شماها در آیندهی کشور خیلی زیاد است. در بین شماها که اینجا تشریف دارید و طلبههای دیگری که احتمالاً بعد از این میشنوند این حرف را، کسان زیادی خواهند بود که در آینده، جزو ستارههای درخشان علم و عمل خواهند بود: در بین شماها مراجع تقلید خواهد بود، محققین خواهد بود، نوآوران خواهد بود، مبارزان بزرگ خواهد بود، شخصیّتهای برجسته خواهد بود، رهبران آیندهی کشور خواهد بود؛ اینها از بین شماها و از بین طلبههای امروز برخواهد خاست. همتهایتان را عالی کنید امّا مراقب باشید همّت عالی بهمعنای هدفگیری مناصب و مقامات و عناوین نیست. اینجور نباشد که ما درس میخوانیم برای اینکه بشویم دارای فلان عنوان عالی؛ نه، این اشکال دارد. درس بخوانید برای خدا، درس بخوانید برای اینکه مفید واقع بشوید، درس بخوانید برای رضای ولیّعصر (ارواحنافداه)؛ البته نتیجهی این درس خواندن یکی از این کارهایی است که ممکن است برای شما پیش بیاید.
امروز میگویند تهران مثلاً پانزده هزار طلبه دارد؛ اگر فرض بفرمایید ده سال دیگر این پانزده هزار طلبه تبدیل بشوند به پانزده هزار انسان محقّق، آگاه، مؤثّر، سخنور، نویسنده، این چقدر چیز مهمّی است؛ این چیز کمی است؟ این چقدر تأثیر خواهد گذاشت در دینی کردن جامعه و تحقّق جامعهی اسلامی که ما در آرزویش هستیم. جامعهی اسلامی خیلی مهم است؛ ما خیلی فاصله داریم تا جامعهی اسلامی. عرض کردهایم که ما نظام اسلامی را تشکیل دادهایم، دولت اسلامی را نصفهکاره داریم، یک چیزکی که البته هنوز دولتِ اسلامی نیست؛ اگر دولت اسلامی تحقّق پیدا کرد، آنوقت نوبت میرسد به جامعهی اسلامی که بتوانیم جامعهمان را اسلامی کنیم؛ بعد آنوقت نوبت جهانشمولی و ایجاد تمدّن اسلامی است. اگر چنانچه شما پانزده هزار نفرِ امروز، ده سال دیگر، پانزده سال دیگر تبدیل به پانزده هزار محقّق برجسته، آگاه، مهذّب، باخدا، دارای فکر -تبدیل به این مجموعهی باارزش- بشوید، ببینید چه اتّفاقی در تهران میافتد! عین همین قضیّه در حوزههای دیگر و شهرهای دیگر است. درس را خوب باید خواند؛ درس را خوب بخوانید. هیچکدام از این کارهای لازمی که ما به آنها سفارش میکنیم، مانع درس خواندن نباید بشود.
بنده در مشهد درس میگفتم: رسائل، مکاسب، کفایه؛ طلبهها میآمدند چون آنوقت ما شناخته میشدیم مثلاً بهعنوان طلبهی مبارز در میدان مبارزه؛ طلبههایی هم که میآمدند، همه همینطور انگیزههای مبارزی و مانند اینها داشتند. بنده آن روز -که مال سالهای دههی پنجاه و دههی چهل و مانند اینها است- به آنها میگفتم مراقب باشید که اگر درس نخواندید، این انگیزهها و مانند اینها تأثیر لازم را بعداً نخواهد گذاشت؛ بیمایه فطیر است. درس بخوانید، ملّا بشوید تا بتوانید اثرگذار بشوید، تا آنوقت فکر شما، انگیزهی شما، عقیدهی شما، ممشای سیاسی شما بتواند در دیگران تأثیر بگذارد. درس خواندن لازم است.
مسألهی تهذیب هم خیلی مهم است. شما جوانید؛ در جوانی تربیت نفس خیلی آسان است. در سنین ماها اگر نگوییم محال، یک چیزی نزدیک [محال است]؛ یعنی خیلی مشکل است، دشوار است؛ در سنین شما خیلی آسان است. تهذیب نفس هم چیزی نیست که خیلی مُغلَق(۶) و پیچیده باشد؛ پرهیز از گناه، توجّه ویژه به نماز؛ اوّل وقت خواندن، به جماعت خواندن، با حضور قلب خواندن. مرحوم آقای بهجت از قول استادشان مرحوم آقای حاج میرزاعلی آقای قاضی نقل میکردند که اگر کسی نماز اوّل وقت بخواند، من ضامنم که او رستگار خواهد شد؛ نماز اوّل وقت. کار سختی نیست؛ نماز صبح، اوّل وقت؛ نماز ظهر و عصر، اوّل وقت؛ نماز مغرب و عشاء [اوّل وقت]. توجّه به قرآن، قرآن را با تدبّر [خواندن]، هر روز قرآن خواندن. هر روز با تدبّر قرآن خواندن. البته حفظ قرآن چیز خیلی خوبی است، تلاوت با آهنگ خوش خیلی چیز خوبی است امّا از همهی اینها مهمتر، خواندنِ همهروزه و مرتّب قرآن با تدبّر، ولو کم -یک صفحه- و با توجّه به معنا، با تدبّر در معنا و استفادهی از نکتههایی که اهل نظر و اهل دل دربارهی این آیات بیان کردهاند است. تهذیب اینها است. عمده، پرهیز از گناه است؛ سعی کنید از گناه پرهیز کنید. خود سعی برای پرهیز از گناه عبادت است؛ خود این یک عبادت است و عبادت بزرگی است و انسان را بالا میبرد، پیش میبرد. بنابراین درس خواندن از آنطرف و تهذیب از اینطرف.
و البته صلاحیتها و آگاهیهای گوناگونی باید پیدا کنید. امروز دنیا دنیای متفاوتی است با قبل؛ با دوران طلبگی ما و اشتغال ما، دنیای متفاوتی است؛ بایستی خودتان را آماده کنید برای مواجههی با این دنیا.
به نظرم باید اذان هم شده باشد دیگر؛ بله. خب، خیلی خوب بود؛ جلسهی خوبی بود، از شما استفاده کردیم، بهره بردیم، و حرفهای ما هم ماند.
پانوشت:
۱- حجّتالاسلاموالمسلمین علیاکبر رشاد، رئیس شورای حوزههای علمیّهی استان تهران ۲- تفسیر «رَوضُ الجِنان و رَوحُ الجَنان» ۳- تبدیل شدن ۴- سخت، محکم ۵- بینیاز ۶- پیچیده، دشوارمنبع: نرم افزار حدیث ولایت ۲
پیوندهای مرتبط:
خبر دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای
تصاویر دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای