بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی - ۱۳۸۳/۱۰/۸
به بهانهی سالروز تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، «روشنی خورشید» متن بیانات منتشرنشده حضرت امام خامنهای در دیدار با اعضای این شورا در سال ۱۳۸۳ را منتشر میکند.
تاریخ: ۸ دی ۱۳۸۳
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اولاً تشکر میکنیم از زحمات دوستان عزیز که این مسئولیت را بر عهده گرفتهاند و در این مرکز بسیار مهم و حساس حضور پیدا میکنند؛ چه آنهایی که از اول تشکیل این نهاد حضور داشتهاند و چه دوستانی که بعداً به تدریج ملحق شدند. امروز هم این جلسه، جلسهی بسیار خوبی بود؛ بهخصوص از این جهت که من با نقطهنظرهای برخی از دوستان نسبت به کارکرد، اهداف و ماهوالمطلوب از این شورا آشنا شدم.
ما اول این را به عنوان یک اصل موضوعی بپذیریم که فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است. فرهنگ هم که میگوییم، اعم از مظاهر فرهنگی -مانند زبان و خط و امثال اینها- یا آنچه باطن و اصل تشکیل دهندهی پیکرهی فرهنگ ملی است؛ مثل عقاید، آداب اجتماعی، مواریث ملی، خصلتهای بومی و قومی؛ اینها ارکان و مصالح تشکیل دهندهی فرهنگ یک ملت است. اساس هویت یک ملت، اینهاست. از این فرهنگ، همهی کارکردها و جهتگیریها و تحولات ملت سرچشمه میگیرد. بنابراین فرهنگ یک ملت، منشأ عمده تحولات آن ملت است. بله، بلاشک عوامل گوناگونی روی فرهنگ ملت اثر میگذارد -یعنی این تأثیر، دو جانبه است- اما عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی، یا تحرک و ایستادگی، یا صبر و حوصله، یا پرخاشگری و بیحوصلگی، یا اظهار ذلت در مقابل دیگران، یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران، به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیکارگی و خمودی تحریک میکند، فرهنگ ملی است. فرهنگ -با همین تعریف ویژه- محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش مؤثر در همهی حرکات و تحولات و تشکیل دهندهی هویت یک جامعه است. البته فرهنگ ملی را میشود به مرور در طول زمان تغییر داد؛ یعنی مثل کوههای عالم که در طول قرنهای متمادی جابهجا نمیشوند، جزو ثوابت نیست. فرهنگ یک ملت را میشود با عوامل تأثیرگذار به تدریج عوض کرد؛ یک ملت از لحاظ فرهنگی عزیز را تبدیل کرد به یک ملت توسریخور و ضعیف؛ متقابلاً یک ملت تنبل را میشود تبدیل کرد به یک ملت زرنگ؛ این رنگ ثابت لایزالی و لایزولی نیست. ما باید اهمیت فرهنگ را به عنوان یک اصل موضوعی بپذیریم. برای رسیدن به همهی چیزهایی که آرزوی ماست و در چشماندازها و افقهای دور دست تصویر میکنیم، باید فرهنگ کشور، صحیح و پالایش شده در مجرای درست قرار بگیرد؛ نقایصش تکمیل و ویرانیهایش ترمیم شود؛ جاهای معیوبش اصلاح گردد؛ کندی در حرکت فرهنگی برطرف شود تا بتوان به آن مقاصد رسید.
این را به عنوان یک واقعیت بپذیریم که ما -به عنوان مسئولان نظام و علاقهمندان به آرزوها و آرمانهای جمهوری اسلامی- چه بخواهیم، چه نخواهیم، عوامل اثرگذار روی فرهنگ ملی، مثل جریانهای بیمهار به سمت این ملت سرازیرند و دارند روی فرهنگ ملت اثر میگذارند. رسانهها از این قبیلند. البته رسانهی ملی ما -یعنی رادیو و تلویزیون- در اختیار ماست؛ اما این به معنای آن نیست که آنچه ما میخواهیم، صد درصد از این رسانه به مردم داده میشود؛ یا آنچه ما مضر میدانیم، از طریق این رسانه به مردم داده نمیشود. رسانههای دیگر هم همینطور است؛ سوغاتهای خارجی فکری و فرهنگی هم از همین قبیل است.
امروز وسایل ارتباطی بسیار پیشرفتهای که وجود دارند، مثل جریانهای متعدد و متنوّعی که به دریا میریزند، دارند چیزهایی را به درون جامعهی ما منتقل میکنند؛ کتاب میآید، مجله میآید، روزنامه میآید، کالاها و ابزارهای صنعتی میآید و هرکدام حامل فرهنگی هستند. مصنوعات موجود دنیا هم هرکدام با خود بخشی از فرهنگ را وارد کشور میکنند؛ نمیگویم دائماً نامطلوب؛ نه، مطلوب، نامطلوب، خنثی؛ بههرحال فرهنگ وارد میکنند. روی تولیدات ذوقی مهارنشدهی مردم، سلایق گوناگون مردم، منبری، مدّاح، آوازخوان، تولیدکنندگان وسایل اسباببازی، تولیدکنندگان لباس، انواع و اقسام چیزهایی که در چشم و گوش و احساس انسان اثر میگذارند و تولید فرهنگ میکنند و فرهنگ جامعه را به سمتی متمایل میکنند -نمیگویم صد درصد به آن طرف میکشانند؛ بههرحال تغییراتی ایجاد میکنند- اثر میگذارند؛ چه ما بخواهیم، چه نخواهیم. با توجه به اهمیت حقیقتی که نامش فرهنگ جامعه است و با توجه به این که اگر ما این مجموعه بنای فرهنگی را مهندسی و از آن حراست و حفاظت نکنیم، عوامل گوناگون تأثیرگذار در فرهنگ، قسم نخوردهاند که چون ما کاری نمیکنیم، آنها هم کاری نکنند -نه، آنها اثر خودشان را میگذارند و کار خودشان را میکنند- تکلیف ما به عنوان مسئولان نظام جمهوری اسلامی چیست؟
یکی از مهمترین تکالیف ما در درجهی اول مهندسی فرهنگ کشور است؛ یعنی مشخص کنیم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حرکت عظیم درونزا و صیرورت بخش و کیفیت بخشی که اسمش فرهنگ است و در درون انسانها و جامعه بوجود میآید، چگونه باید باشد؛ اشکالات و نواقصش چیست و چگونه باید رفع شود؛ کندیها و معارضاتش کجاست؟ مجموعهای لازم است اینها را تصویر کند و بعد مثل دست محافظی هوای این فرهنگ را داشته باشد. نمیگویم بهطور کامل کنترل کند؛ چون کنترل فرهنگ به صورت کامل نه ممکن است، نه جایز؛ اصلاً رشد فرهنگی با ابتکار و آزادگی و آزادی و میدان دادن به ارادهها ست؛ در این تردیدی نیست؛ منتها هوای کار را باید داشت. در تربیت کودک گفته میشود که بچه را خیلی امر و نهی و کنترل و مهار نکنید؛ بگذارید آزادانه برود بازی کند؛ اما معنایش این نیست که اگر لب ایوان رفت و خواست پایین بیفتد، جلویش را نگیریم! باید مراقبت کرد و مواظب بود. این یک متولّی و یک مرکز میخواهد تا از یک طرف مهندسی کند؛ یعنی با یک فکر کلان، با یک نگاه برتر و بالاتر از همهی جریانهای فرهنگی در داخل کشور، ببیند حقیقت فرهنگی و عنصر فرهنگی چگونه و با چه کیفیتی باید باشد؛ به کدام سمت باید برود و کجاهایش ایراد دارد؛ و از سوی دیگر مراقبت کند که این کارها انجام بگیرد. این مرکز را ما تعریف کردیم: شورای عالی انقلاب فرهنگی. حالا شما میفرمایید این شورا کما و کیفاً برای این کار زیاد است یا کم است؛ آن یک بحث دیگر است؛ بحث موضوعی است. ما امروز به این شورا نرسیدهایم؛ در طول زمان به تجربه به این شورا رسیدهایم. بیست سال قبل که این شورا نبود، ستاد انقلاب فرهنگی فعالیت میکرد؛ مجموعهای بود فقط برای ادارهی دانشگاهها، در خلأ دانشگاههای کشور و وزارت علوم فعال. همین دوستانی که الان تشریف دارند -آقای دکتر احمدی و بعضی از آقایان دیگر- در آن شورا فعال بودند. در زمان ریاست جمهوری من، احساس کردیم حیطهی این ستاد کم است؛ احتیاج به گسترهی وسیعتری هست؛ لذا آمدیم شورای عالی انقلاب فرهنگی را تشکیل دادیم؛ و دلیل حضور رؤسای سه قوه، همین احساس نیاز بود. بعد از گذشت چند سال که بنده در همهی جزئیات و کلیّات ستاد حضور داشتم و وارد بودم، احساس کردم که نه، این دیگر جوابگو نیست. آن روز چنین مجموعهای لازم و شاید هم کافی بود، اما بعد احساس کردم این کافی نیست و ما به مجموعهی کلانتری نیاز داریم؛ لذا ذهنم آمد به این شورا با این کیفیت کلی. البته از آن روز تا الان ترکیب عوض شده؛ بعضی رفتهاند، بعضی جدیداً آمدهاند؛ اما مجموعهای از عناصر حقیقی -اهل فرهنگ و صاحب فکر- و عناصر حقوقی -صاحبان قدرت و ید در ادارهی کشور یا در دستگاه قانونگذاری- در این شورا حضور دارند. درعینحال این احتیاج دارد به دو چیز اساسی: اول، عقبهی علمی و فکری؛ دوم، خط مقدم اجرایی. عقبهی فکریش همان جایی است که باید مطالعه و کارهای علمی بکند. بله من قبول دارم که این جلسه، جلسهای نیست که در آن، مباحثات علمی و محتوایی عمیق انجام بگیرد؛ اصلاً کفاف نمیدهد. آنطور مطالعات، مربوط به کمیسیونها و هیأتهای ویژهای است که برای این کار باشند؛ که آن، عقبهی این است؛ منتها این عقبه نباید بیگانه از خود این مجموعه باشد. آن عقبه باید عمدتاً از عناصر همین شورا تشکیل شود تا آنچه در آن تحقیق و تنقیح میشود و به ثمر میرسد، وقتی به شورا آمد، به عنوان یک چیز بیگانهی از ذهن به نظر نیاید؛ برای این شورا قابل قبول باشد و بتواند آن را بپذیرد؛ احیاناً صیقل بزند و پرداخت کند و به پایان برساند؛ منتها اصل فکر، تولید و ارزیابی و صیرورت علمیش در آن عقبهها انجام میگیرد و بعد به اینجا میآید و به شکل کامل مهندسی درمیآید و بعد وارد خط مقدم اجرایی میشود. شما در اینجا آن قرارگاه مقدم فرماندهی هستید. عقبه فکری شما در مراکز دانشگاهی و حوزهای و دبیرخانه خودتان که باید محور همه این مراکز باشد، آنجاها ست؛ خط مقدمتان هم عبارت است از دولت، مجلس و حتی مجمع تشخیص مصلحت -که توضیح خواهم داد مجمع تشخیص هم یکی از مراکزی است که خط مقدم شماست و میتواند سیاستگذاری کند- و دستگاه قضایی و دیگر دستگاههایی که در کشور هستند؛ اینها بازوان اجرایی شما هستند. این بازوان اجرایی، فقط چهار وزارتخانه فرهنگی نیستند -یعنی وزارت علوم و ارشاد و بهداشت و آموزش و پرورش- بلکه صنایع ما هم جزو خط مقدم شماست. فرهنگ ما باید در تولید صنعتی ما اثر بگذارد: ما چه چیزی تولید کنیم؟ چگونه تولید کنیم؟ برای چه تولید کنیم؟ صدا و سیما هم جزو خطوط مقدم شماست. دستگاه قضایی ما -اداره زندان، کیفیت زندان و این گونه مسائل- همهاش با فرهنگ ارتباط دارد و باید تحت تأثیر آن باشد. مجلس ما برای عملی شدن آنچه اینجا به عنوان مهندسی انجام میگیرد، حتماً باید قانون بگذراند. مجمع تشخیص مصلحت هم در سیاستگذاریها همین مهندسی کلان را درنظر داشته باشد. ما در آنجا سیاستگذاری رسمی فرهنگی داریم، نه مهندسی مورد نظر ما که نگاه کلان به مباحث فرهنگی است. بنابراین آنچه شما در اینجا تصویب میکنید، به مجمع تشخیص مصلحت میرود، برای یک منظور؛ به دولت میرود، برای یک منظور؛ به مجلس شورای اسلامی میرود، برای یک منظور؛ به صدا و سیما میرود، برای یک منظور؛ و هَلُمّ جرّا.
من از آغاز تاکنون، این شورا را در قله تصمیمگیری برای مسائل فرهنگی میدانستهام. البته این مسائل با سیاست و اقتصاد و سیاست خارجی فرق دارد؛ مرز این با آنها مشخص است. این فرهنگ است؛ با همان گسترهای که دارد و تأثیری که در همه امور زندگی و شئون یک دولت و یک جامعه و یک ملت میتواند بگذارد. آن قلهی تصمیمگیری فرهنگی -به معنای نگاه کلان و مهندسی عمومی فرهنگ کشور که شامل دانشگاه و فرهنگ عمومی و مدرسه و نظام آموزشی و کتاب درسی و تربیت معلم و حتی صنعت و غیرذلک میشود- باید در اینجا طراحی شود. در این صورت، هم -به قول اروپاییها- باید اتاقهای فکر خودش را درست معین کند -یعنی همان عقبهی فکری خودش را- هم آنها را تنظیم کند و ترتیب بدهد، که به نظر من محور این کارها دبیرخانه خواهد بود. در این کار، عناصر حقیقیای که دعوت شدهاند، باید نقش ایفا کنند؛ وقت بگذارند و خالیالذهن به جلسه نیایند. یادم نمیرود زمان ریاستجمهوری بنده، در برخی از جلسات شورا -که البته شمار افراد کمتر بود- بعضی از دوستان موضوع جلسه را نمیدانستند! این، عیب است. اگر ما مسأله فرهنگ را جدی میگیریم -که گفتم به عنوان یک اصل موضوعی و تأثیرگذار نهایی و اساسی و زیربنایی مطرح است- آقایان باید وقت بگذارند؛ بخصوص عناصر حقیقی وقت حسابی بگذارند. البته من تعبیر «تمام وقت» نمیکنم؛ چون میدانم که شدنی نیست. بعلاوه خیلی از بخشهای دیگر را نمیشود از وجود این افراد محروم کرد. ظرفیتهای بعضی از دوستان بیش از این است که بخواهند تمام وقت برای شورای عالی انقلاب فرهنگی کار کنند؛ لیکن بالاخره باید وقت بگذارند. اشخاص حقوقی هم که در این شورا عضو هستند، ضمن این که خودشان بعضاًً عناصر فرهنگی برجستهای هستند، حقیقتاً دستگاه اجرایی خود را به اینجا وصل کنند. اینطور نباشد که این موتور مرتب برای خودش گاز بدهد و آن چرخها هم حرکت نکنند، یا از طرف دیگر حرکت کنند، یا فرمان به سمتی بپیچد و چرخها به سمت دیگر حرکت کنند. به شورا نباید به چشم یک وصلهی ناجور نگاه کنند. سال قبل من متأسفانه شاهد بگومگوهای بسیار دلآزاری بودم بین یکی از بخشهای دولتی و شورای عالی انقلاب فرهنگی -که الان الحمدلله نیست- این کار معنا ندارد.
رابطهاش با مجلس چیست؟ آیا این شورا قانون میگذارد؟ نه، قانون مورد نیاز شورا را مجلس باید بگذارد. آقایانی که از کمیسیونها به اینجا دعوت میشوند، حضورشان برای همین است؛ و الا ما احترام میگذاریم به دوستانی که از مجلس تشریف میآورند؛ اما اینطور نیست که صاحبنظران فرهنگی فقط در مجلس باشند، یا مثلاً بخواهیم دل مجلس را هم به دست بیاوریم؛ نه، برای این است که مجلس یک مرکز بسیار مهم و مورد نیاز است برای این مهندسی اساسی و کلان فرهنگی کشور. بعد از آن که در اینجا مطلب پخته میشود و جا میافتد، به مجلس بروید و در کمیسیونها از آن دفاع کنید و نظر نمایندگان را جلب نمایید و قانون مورد نیاز آن را از مجلس بگیرید. دستگاه دولتی هم به طریق اولی همینطور است؛ سازمان صدا و سیما هم همینطور است؛ دستگاه قضایی هم -در آنجایی که ارتباط پیدا میکند- همینطور است؛ سازمان تبلیغات هم همینگونه است؛ بقیهی دستگاهها هم همینطورند. بنابراین اشخاص حقیقی، وقت و مایه و اهتمام بیشتری بگذارند؛ اشخاص حقوقی هم علاوه بر این که خودشان بحمدالله فرزانگان و صاحبان فکر و فرهنگند و حقیقتاً اهل علمند، دستگاهشان را به اینجا وصل کنند.
البته من از کارهایی که شده، واقعاً تشکر میکنم. من از آقای کینژاد خیلی متشکرم. ایشان را هم سالهاست که ما به عنوان یک عنصر فرهنگی خدوم، فعال و زحمتکش میشناسیم؛ از جهات مختلف هم خیلی از ایشان راضی هستیم و کارهای ایشان و کارهای جلسه را من حقیقتاً ارجمند میدانم و در خور ستایش؛ منتها میخواهم این را هم بگویم که هر وقت میخواهید ارزیابی درستی از کارهای انجام شده پیدا کنید -هر چند زیاد باشد- آنها را با کارهای انجام نشده مقایسه کنید. من الان مقایسهای ندارم؛ اما در دیداری که با اساتید دانشگاهها داشتیم، یک خانم این حرف را زد. همین حرفی که من الان گفتم، او در آن جلسه گفت، که حرف بسیار درستی بود. این نکته غالباً در ذهنم بوده، اما جمع و جور شده و به زبان آمده را اول بار از آن خانم شنیدم. ما معمولاً یک سیاههی طولانی از کارهای انجام شده را ذکر میکنیم -که خیلی هم خوب است و هر کدامش ارزش دارد- اما ببینیم کارهایی که کردهایم، چند درصد کارهایی است که باید انجام میدادیم؛ یعنی کمیت مطلق را ملاک نگیریم؛ کمیت نسبی را ملاک قرار دهیم. اگر در صد بالای خوبی داشت، البته تشکر بیشتر خواهد بود؛ اگر درصدی کمتری داشت، تشکر کمتر خواهد بود؛ و درعینحال تشکر خواهد بود.
با خصوصیتی که برای شورا عرض کردیم، به نظر من شورا باید به استقبال مسائل و معضلات مطرح در کشور برود. از این نترسید که اگر فلان مسأله را مطرح کردید، باز بشود. بعضی از دوستان معاونت فرهنگی خودمان -آقای حسین آقای محمدی- لطف کردند و گزارشی از یک نظرسنجی را برای من فرستادند. بر اساس این نظرخواهی، وقتی تحصیلات افراد بالا میرود، در زمینهی مسائل مورد علاقهی نظام، پاسخها خیلی رضایتبخش نیست. مثلاً در مورد دین، مسألهی سیاست خارجی، مسألهی امریکا، مسألهی انرژی اتمی و.... پاسخهایی که داده میشود، به نسبت معلومات بالا، کمتر جلب کنندهی رضایت است، البته آن اجمالی که من نگاه کردم، آمارها بههیچوجه مأیوس کننده نبود؛ اما بالاخره یک واقعیت است. ما باید کاری کنیم که هر چه معلومات دانشگاهی و دینی و علمی افراد بالا میرود، اعتقادات آنها نسبت به مبانی نظام، عمیقتر، راسختر و پرشور شود. به اعتقاد ما این عملی است، چیزی نیست که برخلاف جریان حق و حقیقت باشد. ما معتقدیم مردمسالاری دینی که آقای هاشمی شاهرودی فرمودند، یا مسألهی مبارزهی با استکبار، یا موضوع روز انرژی هستهای و امثال اینها، مواضع بحق و قابل استدلال و متین ماست. هر کس ذهنش روشنتر و معلوماتش بالاتر باشد، وقتی با یک منطق صحیح مواجه شود، تصدیقش ارزشمندتر و عمیقتر خواهد بود. ما توقع داریم اینطوری باشد، که در واقع این گونه نیست. چرا نیست؟ این یک معضل است. باید به استقبال این معضل رفت و دید چرا این گونه است. تا معضل را نشناسیم و جوانب و ابعادش را نسنجیده باشیم، قادر به حل آن نخواهیم بود؛ بنابراین از مواجه شدن با معضلات نباید ترسید.
درباهی مسألهی جهانی شدن یا جهانیسازی هم -که با تعابیر مختلفی بیان میشود- حرفهای دیگری داریم که الان وقت گفتن آنها نیست و به فرصت دیگری موکول میکنیم.
از همهی دوستان خیلی متشکریم؛ انشاءالله موفق باشید.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
منبع: پایگاه سابق اطلاعرسانی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای