روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی + بخشی از فیلم دیدار - ۱۳۸۱/۹/۲۶

ثبت‌شده در جمعه، ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی + بخشی از فیلم دیدار - ۱۳۸۱/۹/۲۶

«روشنی خورشید» متن بیانات مهم حضرت امام خامنه ای در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۸۱ را منتشر می‌کند.

تاریخ: ۲۶ آذر ۱۳۸۱

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

از ملاقات دوستان خرسندم و حضور در جمع شما را مغتنم می‌شمارم. یکی از جلساتی که همیشه برای بنده مطلوب بوده است، حضور در چنین جمع فرهنگی و دارای مسئولیت‌های فرهنگی است. همچنین تشکر می‌کنم از این که دوستان این مسئولیت را جدی گرفتند و ادامه دادند و اهمیت آن را کاملاً می‌دانند؛ بخصوص تشکر می‌کنم از دبیرخانه و آقای دکتر کی‌نژاد به خاطر زحماتی که می‌کشند.

مطلب اولی که ما عرض می‌کنیم، این است که این مجموعه در کشور بی‌بدیل است. در مدیریت راهبردی فرهنگی، ما به غیر از این مجموعه، هیچ مرکزی را در کشور نداریم. بخش‌های مختلف، چه دولت، چه مجلس، چه حتی مجمع تشخیص مصلحت -همان‌طور که اشاره کردند- وظایفی دارند؛ اما هیچ‌کدام وظیفه‌ای را که این شورا بر عهده دارد و الان در قالب شرح وظایف و مواد و بندهای گوناگون تدوین شده است، بر عهده ندارند؛ بنابراین مرکز بی‌بدیلی است. این‌جا را در واقع باید اتاق فرمان فرهنگی کشور یا ستاد عالی فرهنگی و علمی دستگاه‌های کشور -اعم از دستگاه‌های فرهنگی و سایر دستگاه‌ها- و مرکز مهندسی فرهنگی کشور به حساب آورد.

سیاست‌ها یک مسأله‌ی دیگر است. اگر چه در باب سیاست‌ها من قبلاً به دوستان گفته‌ام که مجمع تشخیص، مسئول سیاست‌هاست؛ ولی این، شورای عالی انقلاب فرهنگی را برکنار نمی‌کند از نگاه بلند مدتی که به آینده‌ی فرهنگی کشور دارد و تصمیمی که در این زمینه می‌تواند بگیرد و به عنوان یک مجموعه‌ی کارشناسی زبده و ناب که صد درصد فرهنگی است، به مجمع تشخیص مصلحت کمک کند و آن را به سمت سیاستی که باید به صورت رسمی به دستگاه‌ها ابلاغ شود، هدایت کند. علاوه بر این، غیر از سیاست‌گذاری به آن معنا، کار دیگر شورا، مهندسی فرهنگ کشور است. فرهنگ کشور کلاً به یک نظم و جهت‌گیری و جهت‌یابی و انسجام بخش‌های گوناگون دولتی و غیر دولتی در باب فرهنگ احتیاج دارد؛ و در این‌جاست که این مقوله می‌تواند تأمین شود؛ نه در کمیسیون دولت، نه در کمیسیون مجلس و نه در هیچ جای دیگر، این مقصود عملی نیست. بنابراین جایگاه شورا کاملاً بی‌بدیل است. البته امام بزرگوار جایگاه معنوی والایی به این شورا دادند و تاکنون این شورا تأثیرات بزرگی گذاشته و کارهای خوبی هم صورت گرفته است. هم گزارشی که از دبیرخانه‌ی شورا آمده بود و هم گزارشی که دوستان دیگر دادند، من آن‌ها را نگاه کردم؛ مصوبات خوبی بوده و بحث‌های خوبی شده؛ هر چند نواقصی هم وجود دارد که باید آن‌ها را برطرف کرد. البته نواقص تا ابد هم برطرف نمی‌شود؛ چون جاده‌ی کمال، تمام شدنی نیست. هر چه جلوتر می‌رویم، می‌شود آن را کامل‌تر کرد. بنابراین نواقصی هم وجود دارد که باید برطرف شود.

من فرهنگ کشور را در سه عرصه به‌طور مهم و عام مشاهده می‌کنم که در هر سه عرصه، این مجموعه می‌تواند اثرگذار باشد:

اول، در عرصه‌ی تصمیم‌های کلان کشور است؛ یعنی فرهنگ به عنوان جهت دهنده‌ی به تصمیمات کلان کشور -حتی تصمیم‌های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید- نقش دارد. وقتی ما می‌خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع با این کار داریم فرهنگی را ترویج می‌کنیم، یا تولید می‌کنیم، یا اشاعه می‌دهیم. وقتی تولید اقتصادی هم می‌کنیم، در واقع داریم از این طریق فرهنگی را تولید می‌کنیم، یا اشاعه می‌دهیم، یا اجرا می‌کنیم. اگر در سیاست خارجی مذاکره‌ای می‌کنیم و تصمیمی می‌گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد. بنابراین فرهنگ مثل روحی است که در کالبد همه‌ی فعالیت‌های گوناگون کلان کشوری حضور و جریان دارد. فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی رعایت شود و حدود را معین و جهت را مشخص کند، چیست؟ این باید در این‌جا معین شود. بنابراین فرهنگ به عنوان جهت دهنده‌ی به تصمیم‌های کلان کشور است؛ این در واقع اهمیت -و- بنا گذاشتن یک مبنای فرهنگی را در این‌جا به ما نشان می‌دهد.

دوم، فرهنگ به عنوان شکل دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. حرکت جامعه بر اساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم‌گیری جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آن‌ها حاکم است. دولت و دستگاه حکومت نمی‌تواند از این واقعیتِ به این اهمیت، خود را کنار نگه دارد. وقتی مردم در خانواده و ازدواج و کسب و لباس پوشیدن و حرف زدن و تعامل اجتماعیشان در واقع دارند با یک فرهنگ حرکت می‌کنند -بنده پیش از انقلاب در سخنرانی‌هایم مثال می‌زدم و می‌گفتم فرهنگ مثل توری است که ماهی‌ها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور دارند حرکت می‌کنند و به سمتی هدایت می‌شوند- دولت و مجموعه‌ی حکومت نمی‌تواند خود را از این موضوع بر کنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگی وجود دارد و مردم به چیزی فکر می‌کنند؛ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذی هست -مانند مثال‌هایی که ایشان(۱) در باب اینترنت زدند- دست نفوذی را قطع کنیم. بنابراین فرهنگ به عنوان شکل دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه هم یکی از میدان‌های اساسی است.

من در این خصوص چند مثال یادداشت کرده‌ام. در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا -به قول آقایان- احتیاج به دوز بالاتری دارد، کدام است؟ یکی از آن‌ها انضباط است. جامعه‌ی ما به انضباط، نهایت نیاز را دارد. دیگری، اعتماد به نفس ملی و اعتزار ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این افتخار است. یا در جای دیگر می‌گوید: «من مسلمانم». اعتزاز به ایرانی بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملی گرایی ناقص -همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد می‌کردیم- نباید اشتباه شود؛ این ناسیونالیسمِ مثبت است؛ این ملی گرایی به معنای خوب قضیه است؛ ما به این احتیاج داریم.

مورد بعدی، قانون پذیری است؛ به هم تنه نزدن، از هم جلو نیفتادن، حق همدیگر را برنداشتن، توی جیب همدیگر دست نکردن؛ این‌ها قانون است و ما در جامعه این‌ها را لازم داریم. موضوع دیگر، غیرت ملی است. اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحاء به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می‌کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود. کسانی که از دین و انگیزه‌های دینی تهی‌دستند، با همین غیرت ملی توانسته‌اند کشور و هویت فرهنگی و استقلال و ماندن خود را حفظ کنند. فرض بفرمایید یک نفر نظامی یا سیاسی در کشوری پیدا می‌شود و پرچمش را فرود می‌آورد و به بیگانه اجازه می‌دهد تا به خیابان پایتختش -مثلاً پاریس- بیاید؛ اصلاً اسم او جزء اسم‌های بدنام دنیا ثبت می‌شود. شاه سلطان حسین اجازه می‌دهد بیگانه‌ها داخل اصفهان بیایند، این اصلاً زدودنی نیست. شما الان در ذهن خود امیر تیمور را با شاه سلطان حسین مقایسه کنید، ببینید برای کدامیک از آن‌ها در دل شما احترام بیشتری وجود دارد. امیر تیمور کسی است که از جای دوری آمده -شاید هم بشود اصلاً او را بیگانه به حساب آورد- و آن همه قتل و غارت کرده؛ اما به این کشور عزتی داده و درعین‌حال دل انسان با او صاف‌تر است تا با شاه سلطان حسین. غیرت ملی چنین حالتی دارد؛ ما این را در داخل کشورمان لازم داریم. البته من نمی‌خواهم وارد این مقوله بشوم که دارد با این‌ها مبارزه می‌شود و ما باید از این اصالت‌ها و پایه‌های اساسی حیات اجتماعی در داخل کشور خودمان دفاع کنیم؛ اما بالاخره این‌ها جزء فرهنگ عمومی است. مقوله‌ی بعدی، تدیّن و دین باوری است؛ دین باوری با همان معنای عام خودش. من این‌جا به نظرم به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من او همان دانشجویی است که من می‌گویم متدیّن و خدایی و مسلمان و حزب‌اللهی است؛ کاری ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان احساس کنند دلشان به سمت مسجد و قرآن می‌کشد؛ این حالت برای کشور ما خیلی لازم است.

موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره -رشوه بگیریم، نگیریم، با رشوه‌گیر چه کار کنیم، کار مردم را چگونه راه بیندازیم- و فرهنگ لباس است. وقتی بنده خودم در این شورا بودم، شورا وزیر محترم آن وقت را -که جناب آقای خاتمی بودند- موظف کرد تا الگوی لباس بیاورد. ایشان رفتند زحماتی کشیدند، اما به جایی نرسید. من نمی‌گویم آقایان حتماً کت و شلوار را بکَنند و همان لباس‌های پیشنهادی را بپوشند؛ اما بگذارید ما لباسی داشته باشیم که بگوییم ایرانی است؛ در موزه‌ها آن را نگه داریم و مال زمان هخامنشیان و ساسانیان و سلجوقیان هم نباشد؛ باب امروز باشد.

بنده با مُد خیلی موافقم؛ جزو آدم‌هایی هستم که به مُد گرایش دارم، اما مُدی که از داخل جوشیده باشد -چون مُد یعنی ابتکار و نوآوری- نه چیزی که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه‌اش دارد از بیرون می‌آید. باید برای همین کلمه‌ی مُد، آقای دکتر حداد فکری بکنند تا بنده هم که این قدر از استعمال کلمات دخیل بیزارم، مجبور نباشم آن را به کار ببرم.

الگوی مصرف وسایل زندگی مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه‌طوری باشد؛ این‌ها را نمی‌شود ندیده گرفت. اگر کسی توی بحر این کارها برود، می‌بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر دارد صرف این‌ها می‌شود که گاهی بسیاری از آن‌ها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره‌ی این‌ها معین کند؛ حتی اگر بگوید من الان وقت ندارم و اولویّتم تعیین لباس ملی نیست. خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال این اولویّت را نداریم و می‌خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ لیکن بالاخره این انبار مجموعه‌ی فرهنگی صاحبی داشته باشد. این هم فرهنگ در عرصه‌ی دوم است.

عرصه‌ی سوم، فرهنگ به عنوان سیاست‌های کلان آموزشی و علمیِ دستگاه‌های موظف دولت است؛ یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی و بهداشت و درمان. دستگاه‌های موظف دولت بالاخره باید سیاست‌های کلان آموزشی و علمیشان را از مرکزی بگیرند؛ این مرکز، این شوراست. درست است که آموزش و پرورش خودش یک مجمع مشورتی دارد، ولی او کار دیگری می‌کند و نزدیک به اجراست؛ اما این دورتر از اجراست؛ کلان‌تر و وسیع‌تر نگاه می‌کند. وزارت علوم و بهداشت و درمان به شدت به این شورا احتیاج دارند.

این سه مقوله، مقولاتی است که همه‌اش فرهنگی محض است و مرکزی برای رسیدگی لازم دارد و این مرکز هم هیچ جا جز این‌جا نیست. البته در بخش دوم که فرهنگ به عنوان شکل دهنده‌ی به ذهن و رفتار عمومی جامعه است، بحث تبلیغ و امثال آن را هم می‌گنجانم؛ یعنی چیزهایی که مربوط به وزارت ارشاد یا سازمان تبلیغات است، در این بخش می‌گنجد. البته شورای فرهنگ عمومی هم -آن‌طور که من در گزارش دیدم- جلسات فراوانی داشته، منتها این وظایف باید حقیقتاً جدی گرفته شود و روی این‌ها کار شود.

در بحث فرهنگ به عنوان سیاست‌های کلان آموزشی و علمی دستگاه‌های موظف دولتی -که عرصه‌ی سوم بود- یکی از کارهایی که باید در این شورا تصمیم‌گیری و اجرا شود، نحوه‌ی استفاده از مدیران و اساتید وفادار به دین و نظام اسلامی و انقلاب است.

یک روز در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی که آقای دکتر داوری و آقای دکتر شریعتمداری و آقای دکتر احمدی و آقای واعظ‌زاده از طرف جهاد دانشگاهی و آقای خاتمی و دیگر آقایان حضور داشتند، به کسانی که برای ریاست دانشگاه‌ها پیشنهاد می‌شدند، اشکال‌ها و ایرادهایی گرفته می‌شد که حقیقتاً اگر انسان می‌خواست آن ایرادها را از یکی جدا کند یا حتی آن‌ها را تشخیص بدهد، باید با منقاش این کار را می‌کرد! بنده آن موقع با این سخت‌گیری‌ها موافق نبودم؛ اما الان می‌بینم وضعیت صد و هشتاد درجه تفاوت کرده است؛ یعنی مدیرانی که در بخش‌های مختلف دانشگاهی گماشته می‌شوند، براساس خبرهایی که به من می‌رسد، بعضی از آن‌ها گفتاری دارند که حکایت می‌کند از این که مطلقاً به نظام و انقلاب اعتقاد ندارند! ما که نمی‌گوییم این آقا زندگی را از دست بدهد یا از این کشور برود؛ نخیر، در این کشور باشد و کار تحقیقاتی بکند، امتیاز بگیرد و پژوهشگاه درست کند؛ اما حق ندارد مدیر بخش فرهنگ دولتی شما باشد و شما حق ندارید او را به عنوان مدیر به کار بگمارید؛ این را من صریح می‌گویم. هم آقای دکتر پزشکیان، هم آقای مسجد جامعی و هم آقای دکتر معین بدانند، اگر مدیری را با این خصوصیات در جای حساسی بگذارند برخلاف وظایف خود عمل کرده‌اند؛ واقعاً چنین حقی ندارند؛ به خاطر این که او افساد می‌کند؛ این، «از کوزه همان برون تراود که در اوست» است. وظیفه‌ی اصلی مدیر، اداره‌ی این مجموعه در آن جهت است. من در مورد استاد این قدر حساسیت ندارم، چون استاد بالاخره دانشمند یا شبه دانشمندی است که سر کلاس می‌آید و مطالبی می‌گوید؛ استاد دیگری هم می‌آید و خلافش را می‌گوید. البته نباید گذاشت استادی که در جهت ضد آرمان‌های نظام و انقلاب و این حرکت عظیم بی‌نظیر حرکت می‌کند، اکثریت و سلطه‌ی معنوی و روحی پیدا کند، که البته آن هم روش‌هایی دارد؛ با بخشنامه و دستور و فرمان و امثال این‌ها نمی‌شود. همه‌ی چیزهایی که ما عرض کردیم، باید روشمند و قانونمند باشد و کاملاً مدبّرانه و عاقلانه صورت بگیرد. این‌ها جزء کارهایی است که در این سه مقوله‌ی فرهنگ باید صورت بگیرد.

البته چون مصوبات این جلسات به‌طور مفصل ارائه شده، من حدوداً از آن‌ها اطلاع دارم. مثلاً چه موضوعاتی، چند درصد مصوبات شورا را دارد؛ یا درباره‌ی فلان مسأله، چند جلسه تشکیل شده است. به نظرم درباره‌ی اسلامی شدن دانشگاه‌ها، در برهه‌ای هفتاد و سه جلسه تشکیل شده بود. یا شورای فرهنگ عمومی -که آقای مسجد جامعی در آن مسئولیت دارند- جلسات متعددی تشکیل داده است، و از این قبیل. بنابراین حتماً در این زمینه‌ها کارهایی دارد انجام می‌گیرد و من هم از این که این جلسات تشکیل می‌شود، تشکر می‌کنم و از مصوباتی هم که از این شورا گذشته، حدوداً اطلاع دارم؛ از جمله همین چند مصوّبه‌ای که جناب آقای خاتمی بیان کردند؛ مثل مسأله‌ی مربوط به اینترنت یا اطلاع رسانی یا مسأله‌ی مطبوعات.

البته من در همین جا عرض بکنم، شنیدم بعضی از بندهای شرح وظایف شما تا الان در شورا مطرح نشده است. «تعیین شاخص‌های ارزیابی وضعیت فرهنگی و آموزشی و تحقیقاتی کشور» از بندهای شرح وظایف شوراست. از وقتی این شرح وظایف نوشته شده تا الان شش سال می‌گذرد. سال ۷۵ شرح وظایف نوشته شده و این هم یکی از بندهای آن است؛ اما تا الان در شورا حتی مطرح نشده است. همه‌ی شما اهل علمید و می‌دانید تعیین شاخص برای ارزیابی وضعیت علمی کشور چقدر مهم است. اخیراً آقای خاتمی به مرحوم دکتر ابتکار مأموریت داده بودند تا ایشان برود چنین کاری را بکند. اگر شورا این کار را بر عهده بگیرد، دیگر نه رئیس‌جمهور و نه دولت احتیاج ندارد کار جدیدی بکنند، با یک مجموعه‌ی هماهنگ و هم‌فکر، از همان کاری که شورا کرده، استفاده می‌کنند. شرح وظایف فرهنگی و تحقیقاتی کشور هم همین‌طور است. یا مثلاً بند دیگری وجود دارد تحت عنوان: «تجزیه و تحلیل جریانات فرهنگی جهان و تعیین تأثیر آن بر مسائل داخلی». شما ببینید چه افق وسیعی را خودتان برای شورا معین کرده‌اید. خود اعضای شورا این بندها را تنظیم کرده‌اند. این خیلی مهم است که انسان جریانات فرهنگی جهان را به روز ببیند و محاسبه کند که تأثیر آن‌ها روی جریانات داخلی چگونه است. بعد از آن که دانست تأثیر آن‌ها چگونه است، آن‌گاه تازه کار شروع می‌شود که حالا پس ما چه‌کار کنیم که از آسیب‌های آن جریانات کم کنیم؛ یا اگر منافع و سودی دارد، از آن حداکثر استفاده را بکنیم. البته جریانات فرهنگی، هم خالصاً فرهنگی است، هم آمیخته‌ی به فرهنگ است -مثل سیاست و اقتصاد- هم ابزار فرهنگی است؛ مثل اینترنت. اینترنت یکی از نعم بزرگ الهی است، اما درعین‌حال یک نقمت بزرگ هم هست؛ یعنی یک چاقوی دودم و خطرناک؛ مثل بعضی از داروها که به یک بیمار بدهند، شفا پیدا می‌کند؛ به یک بیمار بدهند، می‌میرد؛ به اندازه بدهند، بیمار شفا پیدا می‌کند؛ یک خرده زیادتر یا کمترش بکنند، ممکن است آسیب‌های زیادی بزند. نمی‌گویم اطلاع، اما تجزیه و تحلیل جریانات فرهنگی جهان و تعیین تأثیر آن‌ها بر مسائل داخلی هم در شورا مطرح نشده است.

مورد بعد، طرح‌هایی برای شناسایی و جذب نخبگان است. چند سال است آقایان اهل فرهنگ و دانشگاه مرتب گله می‌کنند که مغزها دارند فرار می‌کنند. دیروز دانشجوی جوانی که در دوره‌ی دکتری درس می‌خواند، این‌جا بود؛ گله می‌کرد و در خصوص فرار مغزها می‌گفت: آن‌هایی را که فرار نکرده‌اند، مغز نمی‌دانند! می‌گفت شما راجع به مغزهای مانده‌ی در داخل کشور هم چیزی بگویید. البته او جوان خیلی متدیّن و از آن ارزشی‌های خیلی خوب بود و آن‌طور که می‌گفت، در تمام دوره‌های تحصیلی، شاگرد اول بوده است. به بنده هم اعتراض داشت که امر به معروف و نهی از منکر را محدود کرده‌ام. می‌گفت آقایان کارت می‌دهند، شما هم آن را تأیید کرده‌اید؛ در واقع به آقای جنّتی و جماعت امر به معروف ایشان اشاره داشت. جوان داغ و تندی بود؛ جوان‌ها این‌گونه‌اند. خود ما در دوره‌ی جوانی، در جلسات این‌طوری خیلی حرف می‌زدیم؛ می‌دانیم جوان‌ها با پیرمردها چگونه حرف می‌زنند. بنابراین نخبگان را بشناسید و جذب و تربیت کنید. نخبگان فقط کسانی نیستند که به حد فعلیت رسیده‌اند؛ بیشترین نخبگان ما کسانی هستند که در راهند و در حد بالقوه قرار دارند و باید به فعلیت برسند. غرض، این‌ها طرح‌هایی است که مطرح نشده؛ اما جزء وظایف شوراست.

مجموعاً آنچه در شورا مطرح شده، برای بنده خرسند کننده بوده؛ منتها ما در این‌جا یک چیز کمبود داریم و آن، اجرای مصوبات است. اجرای مصوبات باید تضمین شود. بعضی از دستگاه‌ها یا بعضی از آدم‌ها -چه آدم‌های موظف در بعضی بخش‌ها یا غیر موظف- هر وقت دستشان برسد و موقعیت مناسبی وجود داشته باشد و در فضای سیاسی جامعه شعار داغ‌تری نباشد، یکی از شعارهای خوبشان، حمله به شورای عالی انقلاب فرهنگی است که چرا وجود دارد؛ «وجودک ذنب لایقاس به ذنب». چقدر فاصله است بین این حرف که ما می‌گوییم شورای عالی انقلاب فرهنگی بی‌بدیل است و هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد، و حرف کسانی که می‌گویند اصلاً این شورا چرا وجود دارد؛ مثل کسانی که از وجود یک مرکز سیاست‌گذاریِ فعال برای اداره‌ی کشور ناراضیند. البته من به این حرف‌ها کاری ندارم؛ لیکن آنچه مهم است، این است که مصوباتِ این‌جا باید اجرا شود.

طرح حضور رؤسای سه قوه در شورای عالی انقلاب فرهنگی را خود ما دادیم. بنده و یکی دو نفر از دوستان نشستیم طرح را نوشتیم و خدمت امام دادیم؛ ایشان هم تأیید کردند که این‌طور بشود. علت این بود که با حضور رؤسای سه قوه، مصوبات مشکلی در اجرا نخواهد داشت. آنچه مربوط به مجلس است، رئیس مجلس کارپردازی این قضیه را خواهد کرد تا در مجلس تصویب شود و جایگاهی پیدا کند. آنچه مربوط به دولت است، با دستور رئیس‌جمهور -و قبلاً نخست وزیر- اجرا شود. آنچه هم مربوط به قوه‌ی قضائیّه است، این قوه موظف خواهد بود طبق این مصوبات عمل کند. اصلاً فلسفه‌ی حضور رؤسای سه قوه این است. ما رؤسای سه قوه را به عنوان کارشناس دعوت نکردیم. البته وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی را به عنوان کارشناس و مجری دعوت کردیم. ممکن بود رؤسای سه قوه، فرهنگی هم باشند؛ اما این‌طور نبود که بخواهیم از نظر کارشناسی آن‌ها استفاده کنیم؛ می‌خواستیم از حضور آن‌ها استفاده کنیم تا وزن شورا و قوت تأثیرگذاری آن بالا برود.

مصوّبه‌ی این شورا باید به وسیله‌ی دبیرخانه ابلاغ و اجرای آن به وسیله‌ی آقای رئیس‌جمهور تضمین شود؛ یعنی نه وزارت آموزش و پرورش، نه وزارت علوم، نه وزارت بهداشت و نه وزارت ارشاد جرأت نکنند مصوّبه را اجرا نکنند؛ باید حتماً اجرا کنند. ما این همه آدم‌های صاحب فکر را که یک ساعت از وقتشان چقدر ارزش دارد، آن هم برای چنین کار مهمی در این شورا جمع کرده‌ایم؛ اگر مصوبات اجرا نشود، معنی ندارد.

من بر این معنا اصرار دارم که فکری بکنید و بیش از همه به نظر من تکلیف بر عهده‌ی دبیرخانه است و رجوع دبیرخانه به آقای رئیس‌جمهور، که این مسأله را تأمین کنند. همه‌ی مسئولان دولتی باید وظیفه‌ی خود بدانند مصوبات را اجرا کنند. شما می‌گویید مجلس، قانون گذار است؛ خیلی خوب، این‌جا قانون تدوین نمی‌کند. همه‌ی چیزهایی که لازم‌الاجرا ست، قانون نیست؛ مصوبات دولت هم لازم‌الاجرا ست، بخشنامه‌ی فلان وزیر برای زیردست خودش لازم‌الاجرا ست، لازم نیست حتماً اسمش قانون باشد؛ اما بلاشک واجب‌الاجرا بودن، نتیجه‌ی قانون را خواهد داشت؛ امام هم به همین نکته توجه داشتند. ما گفتیم مصوبات این شورا در حکم قانون باشد، ایشان گفتند باید اجرا شود. «باید اجرا شود» یعنی ترتیب اثر داده شود.

الان مواردی وجود دارد که دنبال نشده؛ با این که درباره‌ی آن، جلسه گذاشته شده است؛ مثل موضوع اسلامی شدن دانشگاه‌ها. ای‌کاش آقای دکتر معین در این جلسه می‌بود و این سؤال را پاسخ می‌داد. در خصوص اسلامی شدن دانشگاه‌ها، آن‌طور که به من گزارش رسیده، به نظرم تاکنون هفتاد و دو سه جلسه تشکیل شده است. از آقای دکتر معین باید سؤال کنیم چند تا از مصوبات تاکنون در دانشگاه‌ها اجرا شده و چگونه اجرا شده است. من به ایشان گفته‌ام اعتراض دارم؛ در مواردی عکس آن عمل شده است. الان در دانشگاه‌های کشور موسیقی ترویج می‌شود؛ نباید بشود. ترویج موسیقی، کاری است برخلاف مذاق اسلام. درست است که هر نوع موسیقی‌ای حرام نیست، اما معنای ترویج موسیقی این نیست که با دقت بگردند موسیقی غیر حرام را پیدا کنند و آن را تعلیم دهند و ترویج کنند. یا مثلاً بعضی از رفتارها را در نظر بگیرید. بعضی از سفرهای خارجی را برای دانشجویان تدارک می‌بینند. من در این خصوص به آقای دکتر معین پیغام دادم. دانشجو به خارج از کشور برود که چه بکند؟! به چه مناسبت؟! دانشجو را به کیش می‌برند؛ بجای کیش، سفر اصفهان یا مشهد را تدارک ببینید؛ بگذارید سفر او دستاورد معنوی داشته باشد. جوان هر جا برود، کیف حلال می‌کند. جوان از خوشی‌های جوانی لذت می‌برد. در سنین ما، از غذایی که ما خیلی لذت نمی‌بریم، جوان می‌خورد و لذت می‌برد؛ از منظره‌ای که اصلاً برای ما جاذبه‌ای ندارد، جوان کیف می‌کند؛ این خاصیت جوانی است. چون پیرمردها این دوره را گذرانده‌اند، می‌دانند آن‌جا چه خبر است؛ دوستانی که اطلاع ندارند، بدانند. می‌خواهید جوان را سفر ببرید؛ یک سفر روستایی هم که او را ببرید، برایش تنوع است و شادی دارد. آیا باید حتماً او را به کیش ببرند، چون در آن‌جا بعضی از ضوابط سست است -البته برخلاف حق سست است- و این جوان بتواند ضابطه‌شکنی کند؟! اسلامی شدن دانشگاه‌ها این است؟! یا مثلاً اردوی مختلط برگزار می‌کنند! من خیلی تعجب کردم؛ اردوی مختلط دانشجویی؟! نفس اردوی مختلط بد است. آقایانی که الان دست‌اندرکار اردوی مختلط هستند، همان کسانی هستند که سال‌های ۶۳ و ۶۴ در کلاس‌های دانشگاه دیوار کشیدند! بنده به دستور امام رفتم در نماز جمعه گفتم این کار بد است. -من نمی‌فهمم این‌ها چطور این گونه عوض می‌شوند و صد و هشتاد درجه جهت راهشان را تغییر می‌دهند. - امام به من گفتند این چه کاری است؛ ما هم رفتیم در نماز جمعه‌ی تهران گفتیم این کار، کار مناسبی نیست. دیوار کشیدن، خلاصه، حرف انقلاب و حرف ما نیست. حالا همان آقایان نه در کلاس، بلکه در اردوی شبانه‌روزی چند روزی، دختر و پسر را همراه می‌کنند! یعنی چه؟! کار بسیار بی‌قاعده و غلطی است.

در مناطقی از دنیا، معاشرت دختر و پسر و زن و مرد با یکدیگر، کاملاً عادی است و هیچ گونه حساسیتی وجود ندارد؛ یعنی همان‌طور که دو مرد یا دو زن با یکدیگر تماس دارند، دو تا زن و مرد هم با هم تماس دارند؛ اما در کشور ما و در محیط اسلامی، مطلقاً این‌طور نیست. در کشور اسلامی، هر قدر به این جهت نزدیک شده‌ایم، به خاطر رنگ پذیری از فرهنگ بیگانه بوده است. چون آن‌ها از لحاظ تکنولوژی قوی‌تر از ما بوده‌اند، این را به ما داده‌اند؛ و الا اگر ما از لحاظ علم و تکنولوژی از اروپا قوی‌تر بودیم، اختلاط آن‌ها را مسخره و مچل می‌کردیم و آن را وحشی‌گری می‌خواندیم. آن‌ها به برکت علم و تکنولوژی، این فرهنگ را صاعد و رایج کرده‌اند؛ آن وقت ما در دانشگاه‌های خود، این را ترویج کنیم؟! بنابراین پیداست که مصوبات دنبال نمی‌شود.

در خصوص اینترنت جلسات خوبی برگزار شده و آقای دکتر کی‌نژاد بنده را خاطر جمع کردند. آقای دکتر معتمدی هم پیش ما آمدند؛ ایشان هم همین‌طور. کارهایی دارد انجام می‌گیرد، لیکن آقای دکتر معتمدی! آقای دکتر کی‌نژاد! من یقین دارم شماها به‌طور کامل درست می‌گویید؛ اما بدانید همه‌ی واقعیت اینترنت، چیزی نیست که شما در گزارش خود آورده‌اید. اینترنت الان مثل یک جریان افسار گسیخته است. آبی از یک طرف سرازیر شده و شما آن وسط، جویی باز کرده‌اید؛ یک مقدار آب از این جوی می‌آید، اما ده جویچه و حتی جوی‌های بزرگ از این طرف و آن طرف دارد می‌رود و تحت کنترل شما نیست. همان‌طور که آقای خاتمی اشاره کردند، امروز حتی دنیا نگران این مسأله است.

در زمان تصدی آقای عارف در وزارت پست و تلگراف و تلفن، از دوستان این وزارتخانه پرسیدم آیا برای اینترنت «فایروال» آورده‌اید، گفتند سفارش کرده‌ایم تهیه کنند. وقتی می‌گویم مهار گسیختگی، معنایش این است. این مثل آن است که کسی یک سگ وحشی را بیاورد، بگویند قلاده‌اش کو؛ بگوید سفارش کرده‌ایم آهنگر قلاده را بسازد! آدم قلاده را درست می‌کند و به گردن سگ می‌اندازد و سپس او را می‌آورد این‌جا می‌بندد. چه لزومی دارد اول ما مدتی خسارتش را تحمل کنیم، بعد بستن آن سخت‌تر بشود؟ الان بستن آن سخت‌تر است. در همین کافی‌نت‌ها و بخش‌های «آی‌اس‌پی» و امثال این‌ها مشکلاتی وجود دارد. آقای معتمدی هم انصافاً آدم مؤمن، خدوم و علاقه‌مندی است؛ من این‌طور فهمیده‌ام. ایشان چند ماه قبل از این آمد و به من گزارش داد و من علاقه‌ی به دنبال کردن این کار را در ایشان حس کردم؛ اما عملاً کاری صورت نگرفته است. مشکلات ما در تصمیم‌گیری‌ها نیست. ما تصمیم‌گیری می‌کنیم، حرف‌های خیلی خوب و زیبا هم می‌زنیم؛ اما دنبال نمی‌شود. چرا دنبال نمی‌شود؟ باید دنبال شود. مسئولان باید دنبال کنند.

برای پیگیری، در دبیرخانه یک سازوکار درست کنید. در دوره‌ی ما، دو تا جمع درست کردیم -که یکی از آن‌ها به مسئولیت آقای دکتر داوری بود- این‌ها می‌رفتند نظارت و پیگیری می‌کردند. الان هم گروهی باید بروند این مسائل را دنبال و رسیدگی کنند تا واقعاً آنچه باید تحقق پیدا کند، محقق شود. من در این زمینه، این‌طوری یادداشت کرده‌ام: پیگیری مصوبات و نظارتی که پیش نیاز آن است. من وقتی در این‌جا از نظارت صحبت می‌کنم، منظورم نظارت مطلق نیست که معنایش این باشد باید به هر سوراخ سمبه‌ای سر کشید تا ببینیم چه خبر است. پیگیری شما برای این که خاطر جمع شوید مصوبات اجرا می‌شود، یک پیش نیاز دارد و آن، آگاهی است. مصوبات احتیاج به نظارت دارد؛ نظارتی از این نوع و با همان کیفیتی که احتیاج دارید، آن را حتماً تضمین و تأمین کنید.

درباره‌ی علم و تحقیق هم همین‌طور است. یکی از کارهایی که شده، درباره‌ی علم و تحقیق است. بنده بخصوص روی علم و تحقیق حساسیت هم داشتم. دوستان نصیحت می‌کنند. زبان جناب آقای خاتمی بحق زبان نرم و لیّن و نصیحت است؛ نصیحت می‌کنند که ما باید به طرف علم و تحقیق برویم. البته نمی‌گویم نصیحت نکنید؛ نه، نصیحت کنید؛ اما از مجموعه‌ی اجرایی، بیش از نصیحت توقع وجود دارد. نصیحت خشک و خالی کار منِ طلبه است؛ کاری که دستگاه دولتی باید بکند، اجراست. آقای دکتر معین پیش من می‌آید و از این که بودجه‌ی وزارتخانه‌اش کم است، شکوه می‌کند. خیلی خوب؛ این علم و تحقیق، مورد توصیه‌ی آقای رئیس‌جمهور، مورد تأکید صاحب نظران و مورد شکوه‌ی وزیر علوم است و بنده هم که چند سال است -چه در زمان رئیس‌جمهور قبلی، چه در زمان رئیس‌جمهور فعلی- به هر دو بزرگوار پیشنهاد مشخص داده‌ام؛ یعنی گفته‌ام چه کار کنید؛ گفته‌ام این کار را باید بکنید تا علم پیشرفت کند. فرمولی برای کیفیت وصل دانشگاه به صنعت و کشاورزی باید پیدا شود؛ این کانال هم جز از طریق ریاست جمهوری قابل اجرا نیست؛ یعنی وزیر نمی‌تواند این کار را بکند؛ باید از دفتر ریاست جمهوری باشد که سطحش بالاست؛ باید امکانات و بودجه داشته باشد و بداند مستظهر به شخصیتی مثل رئیس‌جمهور است.

من در دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه صنعتی شریف، در جلسات مختلف دانشجویی و در دیدار با اساتید و همه‌ی کسانی که در این زمینه علاقه دارند، راجع به نهضت علمی در کشور -نهضت تولید علم و نهضت نرم‌افزاری- مفصل صحبت کرده‌ام؛ الان هم بحمدالله یک مقدار در دهن‌ها افتاده و فرهنگ سازی شده؛ منتها این حرف است و «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». البته در جاهایی چرا، به قدر نیم کردار و یا یک کردار، هست؛ اما بالاخره کردار نیست. اتفاقاً یکی از محسّنات بزرگ کار این است که نگاه شما هم درست به همان جایی دوخته شده که نگاه بنده به آن‌جا دوخته شده است؛ این چیز خیلی مهمی است؛ یعنی هم از زبان ما و هم از زبان شما این را می‌شنوند؛ می‌فهمند که این موضوع، مورد علاقه‌ی مجموعه‌ی مدیریت کشور است؛ اتفاقاً این چیز خیلی خوبی است. چقدر خوب است رؤسای محترم بخش‌های دیگر هم همین را تکرار کنند، منتها اجرا کنند؛ باید اجرا شود؛ این یکی از چیزهایی است که صورت نگرفته است.

در قضیه‌ی هنر هم همین‌طور است. شما شورای هنر دارید و تاکنون جلساتی هم داشته است. الان واقعاً تأثیر شورای هنر محسوس نیست. بنده جزو دوستداران هنر و معتقد به رسالت هنر هستم؛ یعنی من از بن دندان به هنر معتقدم. عده‌ای هنر را تجمّلاتی و تشریفاتی و مثل زعفران روی قاب پلو به حساب می‌آورند؛ ولی بنده این‌طور عقیده ندارم. من برای هنر نقش واقعی، جدی و اساسی قائلم. امروز هم بیشترین ضربه‌ای که دارد در دنیا به ما می‌خورد، از کارکرد هنر است. حتی کارهای ارتباطاتی که انجام می‌دهند، اگر آن را با هنر آمیخته نکنند، اثر ندارد. همین پروپاگاندهای معروف دنیا خودش یک هنر است؛ این‌ها با کارهای غیر هنری و غیر فیزیکی حل نمی‌شود؛ هنرمندی لازم دارد تا بتواند یک پیام را در اعماق جان مخاطب خود حق جلوه دهد؛ درحالی‌که باطل محض است. دنیا دارد این‌طوری عمل می‌کند.

یکی از اشکالات هنر، انحطاط است. هنر، انحطاط پیدا کرده و پایین رفته است. اشکال دیگر، مهارگیسختگی است؛ یعنی از حدود خارج شده است. اشکال بعدی، گم کردن و نایافتن جهت است. هنر، ولو سالم هم باشد، باید جهت آن مشخص باشد؛ ما با این هنر چه کار می‌خواهیم بکنیم. تز «هنر برای هنر» از دروغ‌های معروفی بود که کسانی هم که این را به ما یاد دادند، خودشان هیچ معتقد نبودند. بعضی از کسانی که قبل از انقلاب شعار «هنر برای هنر» را می‌دادند، تا صحبت می‌شد، می‌گفتند این چیزها را داخل نکنید؛ اما بعد فهمیدیم هیچ اعتقادی ندارند. این‌ها چون آن روز می‌دیدند هنر -که البته آنچه در دستگاه دوستان ما بود، عمدتاً شعر بود- در خدمت اهداف و آرمان‌هایی دارد به کار می‌رود، می‌خواستند مانع بشوند؛ و الاّ وقتی نوبت خودشان رسید، همه‌ی هنرهایی که داشتند و نداشتند، در خدمت آرمان‌های دستگاه‌های استکباری قرار دادند؛ از زندان‌ها آزاد شدند و رفتند در دفتر فرح و دیگران شغل هنری گرفتند! «هنر برای هنر» را برای دیگران می‌خواستند؛ مثل اروپایی‌ها که امروز خیلی از چیزها را برای کشورهای جهان سوم می‌خواهند؛ اما وقتی نوبت به خودشان می‌رسد، لازم نیست. به کار بردن سلاح اتمی و سلاح شیمیایی، ساختن سلاح‌های کشتار جمعی، بد اخلاقی کردن با ملّت‌ها، غارت اموال ملّت‌ها و تعرض به حیثیت و هویت آن‌ها؛ در صورتی که خودشان بکنند، ایرادی ندارد؛ اما اگر نسبت به آن‌ها انجام بگیرد، ایراد دارد! آن‌ها هم همین‌طوری بودند. بنابراین من هیچ عقیده‌ای به این تز ندارم. هنر باید جهت و مفاد و غایت داشته باشد و هنرمند بداند کارش برای چیست؛ معلوم باشد چه می‌خواهد بروز و ظهور کند و شکوفا شود و سپس به اجرا درآید و در خارج تحقق پیدا کند. البته هنرهایی که فعلاً در حوزه‌ی این کار بوده، بیشتر موسیقی و فیلم بوده، که هر دو بسیار مهم و هرکدام از جهتی واقعاً جهانگیر است. پیداست که این‌ها دنبال نشده است. بنابراین اعتقادم این است که با اجرای این مصوبات و با مطرح شدن وظایفی که مورد بی‌مهری یا بی‌اعتنایی قرار گرفته و تصمیم‌گیری درباره‌ی آن‌ها و با حضور در عرصه‌های فرهنگی نوبه نو، شورا می‌تواند کارآمدتر باشد.

این شورا واقعاً باید در همه‌ی عرصه‌های فرهنگی به صورت نوبه نو حضور داشته باشد؛ در همین قضایا نظری داشته باشد، ولو آن را ابراز نکند. فرض بفرمایید در دانشگاه حادثه‌ای اتفاق می‌افتد؛ این حادثه هم به مناسبت قضیه‌ای است که برای یک شخص پیش آمده؛ ادعا هم این است که این حادثه با آزادی منافات دارد. این را شما بررسی کنید؛ اصلاً اظهار نظر یا موضع‌گیری هم نکنید -یعنی مثلاً اطلاعیه ندهید- اما بگذارید شورای عالی انقلاب فرهنگی -یعنی آن ذروه و قله‌ی فرهنگی کشور- نسبت به این قضیه موضعی داشته باشد. نمی‌گویم شورا موضع بگیرد، اما باید برای خودش موضعی اتّخاذ کند؛ این موضع باید معلوم و ثبت شود. شماها نخبگانید و موضع شما برای من و امثال من خیلی قیمت دارد؛ بعد از صد و بیست سال که هیچ کدام از شما در این دنیا تشریف ندارید، کسانی شرح حال شما را خواهند خواند؛ برای آن‌ها هم خیلی قیمت دارد. یا مثلاً در خصوص مسائلی که در کشور یا در دنیا اتفاق می‌افتد و امواج فرهنگی‌ای که وجود دارد، موضع شما باید مشخص باشد. اگر این‌طور شد، آن‌گاه این شورا موج آفرین می‌شود؛ من این را می‌خواهم. من می‌خواهم این شورا بشود موج‌آفرین فرهنگی؛ موج ایجاد کنید. البته گاهی یک کلمه حرف زده می‌شود و موج بلندی به وجود می‌آید؛ اما بلافاصله در قدم دوم، موج می‌خوابد؛ گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

به کمک خدای متعال اعتماد داشته باشید؛ نگویید کار پیش نمی‌رود؛ نخیر، کار پیش می‌رود. کار وقتی پیش نمی‌رود که این جلسه و امثال این جلسه آنچه را که باید انجام دهند، انجام ندهند یا ناقص انجام دهند. من اگر کار خود را ناقص انجام دهم، کار پیش نمی‌رود؛ آقای رئیس‌جمهور، آقای رئیس قوه‌ی قضائیّه، آقای رئیس مجلس، فلان وزیر و فلان نماینده‌ی مجلس هم همین‌طور. اگر هرکدام از ما کار خود را خوب انجام ندهیم وجود ما به اندازه‌ی ظرفیت خود، کار را تعویق خواهد انداخت -این شورا و شوراهای دیگر هم همین‌طور است- ولی اگر ما قدم برداریم، مگر ممکن است کار پیش نرود؟ قدم برداشتن، ملازم با پیش رفتن است. خدای متعال هم وعده داده است: «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». شما در این راه مجاهدت کنید و بدانید هدایت الهی دستگیر شما خواهد بود. همچنین می‌فرماید: «وَلَیَنْصُرَنّ الله من ینصره». همه‌ی این‌ها با لام قسم و نون تأکید ثقیله گفته شده؛ هم «لنهدینّهم»، هم «لَیَنْصُرَنّ». خدای متعال اگر بدون قسم هم حرف می‌زد، همه‌ی مؤمنین باور می‌کردند؛ دیگر چرا قسم خورد؟ این قسم برای این است که اهمیت و تحقق قطعی و عینی مطالب را نشان دهد «و لَیَنْصُرَنّ الله من ینصره»؛ شما خدای را نصرت کنید، خدا هم شما را نصرت می‌کند. نصرت هر چیزی به حسب خود اوست. نصرت در عرصه‌ی فرهنگی، به معنای نصرت فرهنگی است؛ نصرت در عرصه‌ی نظامی، به معنای نصرت نظامی است؛ بعد هم که «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» است. بنابراین توصیه‌ی اول ما این است که این کار را با امید دنبال کنید.

آخرین حرف ما تشکر مجدد از این که جلسات را ادامه دادید و به این جلسه تشریف آوردید. من وقتی آمار آقای کی‌نژاد را -که هر سال مایه‌ی نگرانی و دغدغه‌ی بعضی از دوستان می‌شود! - نگاه می‌کردم، می‌دیدم حضور اعضا در جلسه از صد درصد هست -که البته تعدادشان چندان زیاد نبود؛ بیش از دو سه نفر، ظاهراً صد درصدی نداشتیم- تا سی و چند درصد. سی و چند درصد، یعنی دو جلسه نیایند، یک جلسه بیایند. در میان آمار حضور افراد، صفر درصد هم داشتیم که البته در مورد آن‌ها -نه چندان دیر- ان‌شاءالله تصمیمی خواهم گرفت؛ لیکن این سی و چند درصد و چهل درصد و امثال این‌ها هم در حکمِ همان است. بالاخره شما دوستان اگر نخواهید در این مجموعه کار کنید چون ارزشمندید، هر جا باشید، مثل سکه‌ی طلا هستید که همه جا خرج می‌شود؛ حالا یک جا خودش را می‌گیرند و جنس می‌دهند، یک جا آبش می‌کنند و در قالب دیگری می‌ریزند؛ بالاخره خرج می‌شود و جایی نمی‌ماند. ولی اگر دوستان تصمیم دارند ان‌شاءالله در این جمع کار کنند، بیشتر به جلسات تشریف بیاورند. بعضی از دوستان با آن که مسئولیت‌های بالایی دارند، درعین‌حال شرکتشان در جلسات خوب است؛ در هشتاد درصد، نود درصد و صد درصد جلسات شرکت می‌کنند. امروز عصر وقتی آمار حضور افراد را نگاه می‌کردم، در درجه‌ی اول از صد درصدی‌ها، بعد هم از کسانی که در بیشتر جلسات شرکت کرده بودند، حقیقتاً خیلی متشکر شدم که این زحمات را می‌کشند. آقای دکتر کی‌نژاد باید بعد از این، رقم حد حضور در جلسات را پنجاه و پنج بگذارند تا اگر کسی از این رقم پایین‌تر آمد، فوراً به بنده بگویند تا من به فکر باشم.

خداوند ان‌شاءالله درجات آقای مفتّح را متعالی کند. به مناسبت ذکر شریف مرحوم آقای مفتّح -رضوان‌الله‌علیه- نکته‌ای به یادم آمد: مسأله‌ی حوزه و دانشگاه را هم باید دنبال کنید. بخصوص دوستانی مثل جناب آقای دکتر احمدی که خودشان جزو کسانی هستند که سنگ بنای اصلی این کار را گذاشتند و این قضایا را دنبال کردند؛ همچنین بعضی دوستان دیگر که در جلسه حضور دارند، این موضوع را دنبال کنند؛ این مسأله خیلی دشمن دارد. از کثرت دشمن، کشف کنید کثرت اهمیت را. وقتی کاری می‌کنید که دشمنان معلوم‌الخصومه‌ی شما با آن خیلی مخالفت می‌کنند، بدانید انجام دادن آن کار برای شما خیلی لازم است. الان این دشمنی دارد صورت می‌گیرد. هر چه می‌توانید، در این خصوص کار را دنبال کنید.

والسلام‌علیکم‌ورحمه‌الله‌وبرکاته

 

پانوشت:

۱- آقای خاتمی

 

منبع: پایگاه سابق اطلاع‌رسانی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است کدام است؟ یکی از آن‌ها انضباط است. دیگری، اعتماد به نفس ملی و اعتزار ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. مورد بعدی، قانون پذیری است. موضوع دیگر، غیرت ملی است؛ اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحاء به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می‌کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود. مقوله‌ی بعدی، تدیّن و دین باوری است با همان معنای عام خودش. موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است و الگوی مصرف وسایل زندگی.
  • رهبر انقلاب: مورد دیگر فرهنگ لباس است. وقتی بنده خودم در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم، شورا وزیر محترم آن وقت را موظف کرد تا الگوی لباس بیاورد. ایشان زحماتی کشیدند، اما به جایی نرسید./ من نمی‌گویم آقایان حتماً کت و شلوار را بکَنند و همان لباس‌های پیشنهادی را بپوشند؛ اما بگذارید ما لباسی داشته باشیم که بگوییم ایرانی است؛ در موزه‌ها آن را نگه داریم و مال زمان هخامنشیان و ساسانیان و سلجوقیان هم نباشد؛ باب امروز باشد./ بنده با مُد خیلی موافقم؛ جزو آدم‌هایی هستم که به مُد گرایش دارم، اما مُدی که از داخل جوشیده باشد ./ بالاخره جایی باید موضع خود را درباره‌ی این‌ها معین کند؛ حتی اگر بگوید من الان وقت ندارم و اولویّتم تعیین لباس ملی نیست. خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال این اولویّت را نداریم و می‌خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ لیکن بالاخره این انبار مجموعه‌ی فرهنگی صاحبی داشته باشد.
  • رهبر انقلاب: مدیرانی که در بخش‌های مختلف دانشگاهی گماشته می‌شوند، براساس خبرهایی که به من می‌رسد، بعضی از آن‌ها گفتاری دارند که حکایت می‌کند از این که مطلقاً به نظام و انقلاب اعتقاد ندارند! ما که نمی‌گوییم این آقا زندگی را از دست بدهد یا از این کشور برود؛ نخیر، در این کشور باشد و کار تحقیقاتی بکند، امتیاز بگیرد و پژوهشگاه درست کند؛ اما حق ندارد مدیر بخش فرهنگ دولتی باشد و شما حق ندارید او را به عنوان مدیر به کار بگمارید؛ این را من صریح می‌گویم./هم آقای دکتر پزشکیان، هم آقای مسجد جامعی و هم آقای دکتر معین بدانند، اگر مدیری را با این خصوصیات در جای حساسی بگذارند برخلاف وظایف خود عمل کرده‌اند؛
  • رهبر انقلاب: بنده از بن دندان به هنر معتقدم. من برای هنر نقش واقعی، جدی و اساسی قائلم. امروز هم بیشترین ضربه‌ای که دارد در دنیا به ما می‌خورد، از کارکرد هنر است. / یکی از اشکالات هنر، انحطاط است. هنر، انحطاط پیدا کرده و پایین رفته است. اشکال دیگر، مهارگیسختگی است؛ یعنی از حدود خارج شده است. اشکال بعدی، گم کردن و نایافتن جهت است. هنر، ولو سالم هم باشد، باید جهت آن مشخص باشد.

کلیدواژه‌ها

استکبار جهانی

امام خمینی

انقلاب اسلامی

متن خام

امریکا

دفاع مقدس

نظام جمهوری اسلامی

شهادت

1378

1380

1381

1361

1382

1379

1374

دانشجو

اهل‌بیت

هنر

1395

تاریخ

فلسطین

1360

1388

قرآن

جوانی

تاریخ اسلام

حکومت اسلامی

امام سجاد

وحدت

1372

1359

1383

حوزه علمیه

مصباح یزدی

علم‌آموزی

کربلا

نمازجمعه

ری‌شهری

ارتش حمهوری اسلامی ایران

1389

انجمن اسلامی

فرهنگ عمومی

شورای عالی انقلاب فرهنگی

امام حسین

سیاست نه شرقی نه غربی

حج

مجلس شورای اسلامی

حدیث

ولی‌عصر

تقوا

امام زمان

1358

1385

1366

جهاد تبیین

تهاجم فرهنگی

آزادی

دانشگاه اسلامی

تشکل‌های دانشجویی

اسرائیل

دانش‌آموزان

دولت

بسیج

جهاد دانشگاهی

مجلس خبرگان رهبری

خانواده

فرار مغزها

1365

1370

1367

1375

1363

1377

مؤسسه امام خمینی

تبیین

عدل

عدالت

بسیج اساتید

رمضان

سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی

اصفهان

تحقیق

فتنه 88

علامه سید محمدحسین طباطبایی

تولید علم

مسیحیان

وحدت حوزه و دانشگاه

نهاد نمایندگی

امام صادق

اسلام انقلابی

آل سعود

زبان فارسی

اقبال لاهوری

آیت‌الله سید محمود طالقانی

هفته وحدت

هاشمی رفسنجانی

خط امام

کتب درسی

قطعنامه ۵۹۸

ابوالقاسم فردوسی