بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با محققان مرکز تحقیقات علمی دبیرخانه مجلس خبرگان - ۱۳۷۸/۰/۰
مرکز تحقیقات علمی در دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، عهده دار پژوهش در اندیشه سیاسی و مباحث حکومت اسلامی میباشد. در اواخر سال ۱۳۷۸ یا اوایل سال ۱۳۷۹ محققان مرکز و دستاندرکاران مجله حکومت اسلامی این توفیق را یافتند که به همراه ریاست محترم دبیرخانه خبرگان، حضرت آیهالله امینی، به حضور حضرت آیهالله خامنهای برسند. در این دیدار رییس دبیرخانه، گزارشی از فعالیتهای علمی تحقیقاتی دبیرخانه در مرکز تحقیقات علمی و فصلنامه حکومت اسلامی را به استحضار معظم له رساند. آنگاه محققان و دستاندرکاران مرکز به حضورایشان معرفی شدند و زمینههای همکاری و عناوین پژوهشی هر یک از آنان به استحضار ایشان رسید. سپس، حضرت آیهالله خامنهای رهنمودهای ارزندهای را ایراد فرمودند که «روشنی خورشید» متن آن را منتشر میکند.
تاریخ: سال ۱۳۷۸
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
بنده، خدا را خیلی شکر میکنم و خوشحال میشوم از اینکه میبینم جمعی که هم از نیروی جوانی، هم از علم در حوزهی علمیهی باعظمت ما برخوردارند، به کارهای تحقیقی همت گماشته اند. بدون تحقیق، بدون تعمّق و فتح سرزمینهای تازهی فکری، هیچ کار نمیشود کرد. عیب کار ماها در حوزههای علمیه، این بوده است که در زمینهی مسایل فقهی، یا اصولی هم که تحقیق کردهایم -عمدتاً اغلبِ تحقیقات ماها در همین دو مقوله است- غالباً آفاق جدید را کمتر مورد نظر قرار دادهایم و همینطور عمیق، پایین رفتهایم. این کارهایی را که فقهای بزرگ کرده اند، میبینید دیگر؛ گاهی اوقات شگفتآور است! اما همه همینطور عمقی به طرف پایین است، هیچ سعهی آفاقی ندارد و انسان، سرزمینهای جدید را مشاهده نمیکند.
فرض بفرمایید که فروع علم اجمالی، مثلاً صدتا، یا صد و پانزده تاست؛ یا یک نفر ده تا اضافه میکند. یا فرض کنید در لباس مشکوک، یک تحقیق جدید میآورد؛ غالباً هیچ چیزی بر گسترهی فکر و دید، افزوده نمیشود. لذا وقتی مثلاً ما وارد مقولههایی میشویم که سابقه ندارد -مثل همین مسألهی ولایت فقیه، حکومت اسلامی، یا جهاد اسلامی- میبینیم آفاق آنها تبیین نشده است. جهاد، فقط این نیست که ما به کشور ترکیه، یا افغانستان، اعلان جنگ بدهیم؛ انواع و اقسام جهاد را میشود در یک حکومت در نظر گرفت. ما خودمان را که در کسوت یک حکومت در نظر بگیریم، خواهیم دید که ممکن است انواع و اقسام جهاد در آن مفروض باشد؛ نه فقط جهاد فکری و سیاسی، جهادهای نظامی هم میشود در نظر گرفت. در مقولهی جهاد هم که وارد میشویم، میبینیم که ما درست کار نکردهایم؛ در زمینههای گوناگون حکومتی و اداره کشور هم همینجور. اهل تسنن از قدیم در این زمینهها کار زیاد کردند؛ ما چون حکومت نداشتیم، کار نکردیم؛ لذا آفاق وسیع در مقابل چشممان نیست.
حالا انسان میبیند که شما آقایان جوان و با روح تحقیق، وارد این مقوله شدهاید؛ واقعاً من خدای متعال را شکر میکنم، از شماها هم تشکر و از آقای امینی هم واقعاً صمیمانه سپاسگزاری میکنم. این کارها خیلی باارزش است... (۱) .
آن چیزی که مهم است، یکی این است که باید تحقیقات ما کاربردی باشد؛ یعنی تحقیق خشکِ خارج از زمینهی عمل، راه دور و دراز پیمودن در زمان و فرصت کم است. باید شماها ببینید این نظام اسلامی که یک آرزوی بزرگ همه موحدین و مصلحین و مؤمنین بالله و به اسلام بوده و تحقق پیدا کرده است، امروز به چه چیزهایی احتیاج دارد؛ باید دنبال این بگردید. انصافاً ما دیر به این پرداختیم؛ ایکاش از اول انقلاب، یک صد نفر از قبیل شماها پیدا میشدند که نه به جنگ کار داشتند و نه به دولت؛ میرفتند، مینشستند و این مسایل را برای این نظام اسلامی تحقیق میکردند!
ما در این زمینهها یک خرده عقب هستیم؛ دشمنان ما که با پدیدهی حکومت اسلامی و حضور اسلامی و فقهی مواجه شدند، فوری دست به کار شدند و سمینار گذاشتند، تحقیق کردند، مأموریت دادند و جوانب مختلف را در جهت تخریب و در جهت مبارزه و معارضه، رسیدگی کردند و نتایجی را هم گرفتند. ما الان داریم نشانههایش را در این القاء شبههها و در این حرفها مشاهده میکنیم. ما بایستی زودتر وارد میشدیم؛ خوب، حالا تأخیر شده است.
الان آن چیزی که مهم است، این است که ما ببینیم نیاز این نظام و این حکومت از جهت فکری -توجیه فکری و پایههای مستحکم فکری- کجاست؛ برویم و با این پیش فرضِ «اقامه حکومت اسلامی» ، بررسی کنیم. عیب کار بعضی از محققین -خردهریزها- که معلوم نیست چه مقدار مایهی تحقیق داشته اند -ممکن است فاضل و خوب هم بوده اند، حرفی نداریم- این است که این پیشفرض را نادیده گرفته اند! در واقع در اصل مشروعیت حکومت اسلامی، در اصل مشروعیت فقیه، یا حکومت فقه، بنا کردند به مناقشه و بحث کردن و شبهه انداختن!
نه، ما بایستی با این فرض بحث کنیم که اسلام آمده است تا اینکه یک جامعه و یک مجموعهی بشری را -که این مجموعهی بشری، اندازه مشخصی هم ندارد؛ ممکن است شامل همهی بشر بشود- از جهت مادی و معنوی اداره کند؛ حالا این به چه چیزهایی احتیاج دارد؟ پایهها و اَسَس آن چه چیزهایی هستند؟ لیکن فرض بر این است که اقتدار در دست اسلام و نظام اسلامی است و میخواهد اداره بکند؛ نمیخواهد بنشیند و تماشاچی ادارهی دیگران باشد. با این پیشفرض بایستی همهی تحقیقاتمان را جهت بدهیم و نیازهایمان را بسنجیم؛ ببینیم چه چیزی لازم داریم و وارد بشویم.
الان دارد در اولیترین و بدیهیترین مبانی نظام سیاسی اسلام، با ادلّهی واهی و با خدشههای پوچ، خدشه میشود! و آن عبارت است از اینکه اصلاً آیا اسلام به سیاست، کاری دارد، یا ندارد! یعنی این فکری که یک روز نهضت اسلامی، با جرأت، با قدرت، با اتکای به نفس و اتکای به منابع فراوان، قرص و محکم آمده و آن را بیان کرده است و آنچنان این حرف را سبز کرده، که توانسته است یک نظام سیاسی را بر اساس آن به وجود بیاورد، اصل این را با حرفهای سست و بیمبنا و بیمنطقی دارند زیر سؤال میبرند! که اگر این جور بشود، آیا حیثیت، آبرو و محبوبیت دین، با این حرفهای حقیقتاً بیمعنا و بیارزش و پوچ -از لحاظ استدلالی و نظری- حفظ خواهد شد؟!
این نشان دهندهی آن است که آنها فضا را خالی میبینند؛ و الاّ اگر آنچنان فضای فرهنگی مستحکمی وجود داشت که به مجرد مطرح شدن این حرف، خود حرف، «هو» میشد، طبعاً گفته نمیشد؛ ولی میبینیم که کسانی این حرفها را میگویند! لذاست که ما خیلی به این تحقیقات، نیاز داریم و باید ببینیم این نیازها کدام است؛ آنها تحقق پیدا کند.
نکته دوم این است که ما در نوآوریهای اسلامی در گذشتههای قبل از انقلاب، همیشه دچار خطایی بودیم؛ خود بنده جزو همان کسانی هستم که در این وادی، دچار این خطا بودم -و ما ابرّئ نفسی- در واقع همهی ماها در آن زمان -الا شذّ و ندر- دچار این خطا بودیم؛ و آن اینکه تفکرات حاکم بر ادبیات سیاسی جهان، بر روی جهتگیری ما اثر میگذاشته است. مثلاً یک روز بود که سوسیالیسم در ادبیات جهان، موقعیت بسیار والا و بالایی داشت؛ هر کس دربارهی اقتصاد اسلامی بحث میکرد -همانهایی که معتقد به اسلام بودند و میخواستند برای اسلام کار کنند- یک جور قضیه را به طرف آن چیزی که به آن سوسیالیسم گفته میشد، میکشاندند! حتی کسانی که واقعاً معتقد به اسلام بودند! و خیلی انحرافات از اینجا به وجود آمد؛ یعنی واژهها گرفته شد، تعبیرات سیاسی رایج در فرهنگ سیاسی دنیا گرفته شد و همینها بدون موشکافیهای درست، مورد قبول قرار گرفت و هیمنه آن بر ذهن محقق، اثر گذاشت!
به نظر من قویترین و بهترین کسی که در این زمینه وارد شد، خود امام بود. خود امام هم البته از اول نهضت -که آن وقت ایشان دیگر در میدان مسایل فکری، بروز و ظهوری نداشت- مطالبشان بیشتر سیاسی بود و گرایش به دین، کمتر محسوس بود؛ اما بعد از آنکه ایشان آمدند و انقلاب شد و حرفهای ایشان مکرر شد، ما دیدیم ایشان بر روی مُرّ اسلام، تکیه میکنند؛ درست در موضع یک فقیه که منابع فکری خودش را از کتاب و سنت میگیرد و میخواهد بفهمد کتاب و سنت، چه میگوید؛ ولو با همهی حرفهای رایج در همین ادبیات جهانی سیاست و اقتصاد و اینها منافات و مغایرت داشته باشد! واقعاً بهتر از همهکس در این زمینه، امام بود. یکی از همین طلبههای خودمان -رفقا- که حالا هم جزو مسئولین است، چند سال قبل از این -بعد از رحلت امام- گفت که شما قبل از انقلاب در این زمینهها، اینجور میگفتید، حالا جور دیگری میگویید؛ به ایشان گفتم بله، فرق من با بعضیهای دیگر این است که من در آن نقطه، متوقف نماندم، عبور کردم؛ ولی بعضیها همان جا متوقف ماندند. بله، ما این جور میگفتیم، منتها بعد خودمان را به امام عرضه کردیم. امام، هم صاحب فکر بود، هم صاحب علم بود؛ یعنی تنها یک آدم صاحب فکرِ بیعلم نبود، عالم بدون تفکر وسیع و قوت اندیشه و فکر هم نبود؛ او درست فهمیده بود. من عرضه کردم، دیدم آن را که ایشان میگوید، درست است؛ تحلیل کردم، به خودم برگشتم، دیدم این درست است، لذا من هم تصحیح کردم.
حالا واقعش این است؛ الان هم متأسفانه همین بلا وجود دارد -البته خیلی کمتر از گذشته- امروز هم باز همهی آنچه که در زمینهی مردمسالاری گفته میشود، با توجه به مفهوم دمکراسی غربی است؛ حالا بحث سکولاریسم و این حرفها که هیچ، دمکراسی غربی به عنوان یک معیار گرفته میشود! درحالیکه همان دمکراسی غربی هم -به قول خود آقایان- قرائتهای مختلف دارد. دمکراسی غربی هم که یک قرائت ندارد؛ دمکراسی غربی را انواع و اقسام معنا میکنند. حتی کشورهای کمونیستی، خودشان را دولت دمکراتیک میدانستند. کدامشان دمکراتیک نبودند؟ مثلاً دولت دمکراتیک خلق کره، یا دمکراتیک چین؛ همهی آنها دمکراتیک بودند.
خوب، ما این اسم دمکراسی را که این قدر قرائتهایش با همدیگر مختلف است -که آنچنان استبدادی را هم شامل میشد- معیار قرار میدهیم و میگیریم و آن را مهیمن میکنیم! اشکال، این است. یک وقت انسان از چیزی اطلاع دارد، آن را بر فکر خود هیمنه میدهد. خوب، چرا ما باید این جور فکر کنیم؟! باید نگاه کنیم ببینیم که آیا شأن مردم، نقش و حضور مردم در اسلام هست یا نیست؛ که میبینیم مسلماً هست؛ هو الذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین -بدون تردید- اما این حدودش چیست؟ تا چه حد و چه جور است؟ باید ما بدون هیچ گونه ملاحظهای دنبال کنیم؛ در مقام تحقیق این جوری است دیگر. یک وقت کسی در مقام تبلیغ، ملاحظهای را میکند؛ اما در مقام تحقیق دیگر این جوری نیست؛ بایستی آن مُرّ دین و فهم را در نظر گرفت و آن را بیان کرد. در همهی زمینهها این جور است؛ بایستی نگذاریم فرهنگ رایج و مسلط غربی، هیچ گونه دخالت، تصرف و نفوذی در فکر ما بکند.
انسان گاهی اوقات در زمینههای تحقیقات در گوشه و کنار مشاهده میکند که بعضیها دچار خطاهایی میشوند؛ من میبینم منشأ اغلب این خطاها این است که در یک مسأله بجای اینکه حجّیت کتاب و سنت و پیش فرض ِحقانیت نظام اسلامی را در نظر بگیرند و وارد میدان تحقیق بشوند، پیش فرض تفکرات رایج غرب را در نظر میگیرند!
غربیها هم حقاً و انصافاً مردمان مستبدی هستند. البته امروز ما میگوییم «غرب» ، اما منظور ما اروپاییهاست؛ اروپاییها مردمی حقیقتاً مستبدند -مستبد و مستأثر بالذّات- و بنایشان بر این است که تا هر جا بشود، تحمیل کنند: ولی یک وقت بحثِ استعمار مطرح میشود، تحمیل بر مردم کشورهای مستعمره است؛ یک وقت بحث نوع دیگر تعاملشان میشود: مثل بحث مسایل فرهنگ جهانی سازی و این مسایلی که ملاحظه میکنید! همهی اینها بر مبنای تحمیل کردن است؛ منتها فرض این است که فلان دولت اروپایی این توان را در خودش نمیبیند که بر دولت همسایهی اروپایی دیگر تحمیل بکند؛ و الاّ اگر این توان را پیدا بکند، آنجا هم تحمیل خواهد کرد!
همین قضایای اخیر اتریش را ملاحظه کنید؛ در یک کشور اروپایی مثل اتریش، به خاطر اینکه از نظر آنها یک خطای سیاسی از آن سر زده است و حزبی را -فرض بفرمایید- وارد دولت کرده، هنوز که هنوز است، رهایش نمیکنند! یعنی یک وقت بتوانند، بین خودشان هم همین حرف هست؛ کما اینکه اگر میتوانستند و برایشان خطر نداشت، هر یک بر دیگری تسلط مییافت!
آن روح جنگ و ستیزهگری و خشونت که آدم در اروپاییها احساس میکند، جزو ذاتیات ملی، ذاتیات قومی و بومی است؛ خیلی خشن اند! برخلاف مردم شرق و اینها که ذاتاً خشن نیستند. الان شما به مردم چین، به مردم هند و حتی به مردم ما نگاه کنید، در اینها خشونت ذاتی نیست؛ ولی اروپاییها ذاتاً خشن اند؛ بیشتر از همه جا از همدیگر آدم کشتند؛ لذاست که یک منطقه کوچک، به چندین دولت تقسیم شده است -ملاحظه میکنید- این یک چیز تصادفی نیست؛ کسی هم بر آنها تحمیل نکرده است. نمیتوانند بسازند؛ قومیتهایی هستند که اصلاً با همدیگر سازگاری ندارند.
حالا اینها که امروز در زبان و اظهار، سمبل صلح و حقوق بشر و مدارا و تساهل و اینهایند، باطن قضیهی آنها این نیست؛ آنها با همین روحیه دارند فرهنگ و تفکر و دمکراسی مورد نظر خودشان را اصرار و اِبرام میکنند که بایست در دنیا همین تحقق پیدا کند. چرا بایستی یک ملت صاحب فکری، این را از آنها بپذیرد؟! ممکن است در جاهایی انسان مجبور باشد؛ بالاخره آنها از لحاظ قوت نظامی و قدرت اقتصادی در یک جا هستند و یک دولت در فلان تعامل اقتصادی مجبور است خودش را با آنها یک جور تطبیق بدهد؛ اما در زمینهی فرهنگی چه لزومی دارد که یک ملت -حالا هر ملتی، چه برسد به ملت و حکومت اسلامی- خودش را با آنها تطبیق بدهد؟! یعنی باید همچنان این روح استقلال و حریت و رهایی، بهطور دائم در نظر انسان وجود داشته باشد.
نکتهی آخر هم اینکه امروز شما آقایان بحمدالله همه جوان هستید و فضای جوان کشور را شماها بیش از ماها درک و لمس میکنید؛ ما تماشا میکنیم. فضای جوان کشور، امروز نیازمند توجیه و تبیین است؛ همه چیز هم با تبیین درست میشود. بنده از اول هم عقیده ام همین است؛ قبل از انقلاب هم عمدهی کاری که من بر عهدهی خودم میدانستم و دنبال بودم -در دورهی مبارزات و اینها- همین بود؛ کار تبیینی و توجیهی و تعمیق یک فکر در ذهن نسلهای فعال، یعنی نسل جوان. امروز هم قضیهی ما همین است.
امروز هم بحمدالله اکثریت عظیمی از این مردم، معتقد به این نظام و معتقد به ایمان اسلامی هستند؛ یعنی بلاشک اکثریّتی بزرگ که شامل جوان و غیر جوان است و اکثر کشورمان هم که جوانند. بنابراین در این بخش هم جوانها اکثریت دارند؛ لیکن تعمیق این فکر در آنها یک تلاش مجاهدتآمیز خدایی بزرگی را لازم دارد. ما اینجا انصافاً خیلی لازم است کار کنیم. هر کاری که در این زمینه تحقیقات میکنید، هدفتان این باشد که آن مخاطب جوان را قانع و راضی کند.
راضی که میگویم، به معنای آن رضایت باطنی و وجدانی یک انسان است؛ وقتی نوشتهای را میخواند، احساس میکند که قلبش شفا پیدا کرد و راضی شد، آرامش پیدا کرد و به این فکر قانع شد؛ باید هدف این باشد. داشتن این هدف، لزوماً با روح تحقیق همراه نیست؛ یعنی ممکن است کسی خیلی هم محقق باشد، اما ابزار اثرگذاری را نداشته باشد. به نظر من آقایان که حالا مجموعهای هستید و اینجا (۲) جمع شدهاید، اینجا یکی از بخشهایی است که میشود کار کرد.
یکی از کارهایی که بهنظرم باید در همین مجموعه، یک مرکز داشته باشد و نباید واگذار به سلایق و به پیشامد بشود -که حالا ببینیم چه جور میشود!- و باید یک مأمور و مسئول داشته باشد، عبارت است از بستهبندی کردن و ویترینسازی! باید ویترینآرایی کنید؛ صرف این کافی نیست که ما انبارمان پر از کالاهای باارزش است؛ بایستی ویترین خوبی داشته باشید که بتواند جذب کند. اگر نکردید، آن جنس پلاستیکی کمارزش میآید و بازار این جنس اصیل پُرمادهی قوی شما را بدون تردید خواهد شکست! زبان، مؤثر است؛ تعبیرات و قالبها مؤثر است؛ غلاف این کتاب و این جزوهای که میدهید و نوع چاپ، مؤثر است؛ نحوهی ورود و خروج در مطلب و آمیختگی با هنر هم مؤثر است.
برادران عزیز، هرچه میتوانید، هم در زمینهی نوشتار، هم در زمینهی گفتاری، هنرمندی کنید. در زمینهی گفتار هم همین جور، باید هنرمندی به خرج بدهید؛ صِرف اینکه ما اینجا یک حرف درست و حسابی داریم، اینجا میایستیم و بنا میکنیم حرفمان را همینطور گفتن، کافی نیست؛ بایستی بتوانید با زیروبمهای مناسب و آرایشهای گوناگونِ بیانی، این حرف را در ذهن آن مخاطب خودتان آرایش بدهید که او بتواند این را بگیرد و جذب کند. اینها جزو کارهای لازم است.
من عقیده ام این است که اگر قرآن کریم، این قدر هنری نبود، این اثر را نمیگذاشت؛ فرض بفرمایید همین معارف را نبی اکرم -صلیاللهعلیهوآلهوسلم- میآوردند و اینها را با بیان معمولی سادهای بیان میکردند؛ این نمیتوانست آن اثری را بگذارد که آن آیات مبارکات سرشار از زیبایی و حسن و اینها در ذهن افراد میگذاشته است. بنابراین، این هم چیزی است که بایست به آن توجه بشود و هیچ دریغ نکنید از یک کتاب که مثلاً صد صفحه نوشتهاید و میخواهید جاذبه پیدا کند، اگر لازم شد باید پنجاه صفحهاش را دور بریزید؛ هیچ اِبا نداشته باشید! یعنی واقعاً؛ البته نه اینکه به مطلب، صدمه بخورد. هنر در این است که انسان نگذارد به مطلب هم صدمه بخورد.
گاهی در زمینهی مسایل شعر و این حرفها، با بعضی از این دوستانی که در انجمنهای ادبی بودند و ما از جوانیها رفتوآمد میکردیم، میگفتیم آن شاعری میتواند رشد بکند که اگر استاد فن و محققی که نشسته است، از یک غزل ِمثلاً ده بیتی او یک دفعه گفت که سه بیت آن را خط بگیر، راحت خط بکشد. خیلی سخت است؛ آدم نشسته، این قدر صرف وقت کرده و این را ساخته است؛ حالا میگویند این سه بیت را خط بکش باید راحت بکشد. اگر گفتند این شعر را پاره کن و دور بریز و قابل اصلاح نیست، راحت پاره کند و دور بریزد. البته طبیعت شعر، هنر است؛ یعنی هویتش هویت هنری است؛ ولی هویت کار شما هنری نیست، هویتش تحقیقی و فکری است؛ اما میتواند آرایش هنری پیدا بکند. ایبسا لازم باشد که انسان، کم کند، زیاد کند، تا بتواند اثر بگذارد.
ضمناً کار خود را وسعت بدهید؛ حالا البته اینترنت هم کار خیلی جالبی است -ورود در این کار اطلاعرسانی جهانی- ولی حداقل به همان اندازه هم به دانشگاهها توجه کنید؛ یعنی شما همان قدر که میخواهید مطالبتان را به اینترنت بدهید که جوانی در فلان جای دنیا -یا غیر جوانی- آن مطلب و عنوان شما را بگیرد و به عمق مطلبتان برسد و حرف شما را بشنود، همان قدر باید بدانید در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه فلان، یک مشت جوان هستند که امت و بچههای ما هستند؛ اینها به حرفهای شما احتیاج دارند؛ باید کار باارزش خودتان را به اینها وصل کنید.
ما باید از آقایان استفاده کنیم؛ واقعش این است که بنده اگر آن قضیه لو ترک القطا لنام، نبود بنده هم لو ترکتُ، یکی از جاهایی که احتمال قوی داشت بیایم، در همین جمع شماها بود؛ واقعاً یکی از آرزوهای بنده همین است که آدم بیاید در جمع فعال پرنشاط فکری و تحقیقی، بشنود و استفاده کند، ذهنش کار کند، چیزی بنویسد و چیزی بگوید؛ یعنی در واقع به عبارت روضهخوانی میگویم: یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً. انشاءالله خداوند شماها را موفق بدارد و انشاءالله مأجور و مورد تأیید و حمایت الهی باشید.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- محذوف؟ ؟! ! ۲- دبیرخانه خبرگان