بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین - ۱۳۷۴/۱۱/۱۴
نوع سند: متن
نوع اثر: بیانات
مخاطب: آیتالله سید محمد خامنهای و اعضای شورای عالی کنگرۀ جهانی بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین
زمان: ۱۴ بهمن ۱۳۷۴ پس از صرف افطار
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
از همه آقایان محترمی که تشریف دارید، صمیمانه تشکر میکنم. هم به خاطر این که امشب ما را مشمول محبت و صفای خود قرار دادید و این جلسهی صمیمی و مهربان تشکیل شد که بسیار جالب، شیرین و خاطرهانگیز است و هم -بیش از این- به خاطر زحمت بزرگی که قبول کردید و این کار باارزش را -که هم جنبهی علمی دارد و هم محصور به آفاق حوزههای علمیه و کشور خودمان نیست، بلکه یک کار جهانی است- شروع نمودید. انشاءالله این کار شما در آیندهی مفاهیم عقلی در دنیا و جریان اندیشه و نظر در مسائل فلسفی مؤثر باشد. تشکر من بدین خاطر است که آقایان قبول این مسئولیت بزرگ را فرمودید و بحمدالله اهل این کار هم هستید.
در جلسات متعدد با آقای اخوی (۱)، به تدریج در جریان مسائل این کار قرار گرفتم و هرچند گزارش مجموعی و کلی ندارم، لیکن اجمالاً میدانم چه زحمتی در حال انجام است و چه کارهایی انجام میپذیرد.
به نظر میرسد که این حرکت نیز، یک خدمت به فلسفه و اندیشهی فلسفی در دنیاست؛ چرا که با آن که ملاصدرا سردمدار یک مکتب فلسفی و موجد یک جریان عقلانی است، در دنیای غرب شناخته شده نیست. در ایران همه ملاصدرا را میشناسند -منظور در محافل علمی است- و هر کسی که وارد مقولات و مفاهیم فلسفی میشود - در این قرون اخیر علیالظّاهر این جور بوده است؛ تا آنجا که شنیدهایم و میدانیم - برای سلوک و تعلم فلسفه، بجز فلسفهی ملاصدرا راه دیگری نداشته است.
انسان تاریخچهی سیر فلسفه را -از زمان ملاصدرا تا زمان ما - که نگاه میکند و اکابر فلاسفه این دوران متوسط را که انسان مشاهده میکند، حالاتشان را میبیند و کتابهایشان را میشناسد، میبیند که آنان همه بر روال ملاصدرا حرکت کردهاند؛ مثلاً صدرالمتألهین و حکمت متعالیه است که خط اصلی محسوب میشود. البته کسانی هم که معروف به مشایی بودهاند؛ مثلاً مرحوم آقا بزرگ حکیم در مشهد، در زمان خودش یک حکیم مشایی بوده است. -معنی حکیم مشایی این بود که آراء شیخ را خوب میدانست- اصولاً هنر او -مرحوم آقا بزرگ حکیم- در تعلیم اسفار بود. مهمترین کار او در زمان خودش تدریس اسفار بود؛ یعنی حتی کسانی که به عنوان نحلههای دیگر فلسفی شناخته میشدند، اینگونه بودهاند. یا مثلاً مرحوم «آقا علی مدرّس زنوزی» که به عنوان یک مبتکر و کسی که از خط صدرالمتألهین، مقداری به جانب دیگر گرایش پیدا کرده است، گرایشهای مشایی و مانند آن را دارد. او در واقع خودش یکی از ذراری طیبه و ذراری علمی ملاصدرا ست.
شما ملاحظه بفرمایید، الان نیز در حوزههای علمیهای که فلسفه معمول هست، اگر بگویند در جایی فلسفه شروع میکنند، یا میخوانند، شروع فلسفه از امور عامه است، چرا که ملاصدرا از امور عامه شروع کرده است. حتی کسانی که فلسفه را رد میکردند - اساتیدی در مشهد بودند که فلسفه را رد میکردند که آقای اخوی درس آنها را رفتهاند و من هم درس آنان را رفتهام - ولی شروع درسشان از امور عامه بود؛ یعنی مثلاً مبحث وجود را مطرح میکردند، منتهی اصالت وجود یا اشتراک معنوی را رد میکردند.
غرض این است که هم اسم ملاصدرا فضای فلسفه کشور را گرفته است - چون اسم او در منبرها برده شده، هر چند به ذم یا لعن - و کتابها، افکار و نحلهی فلسفی او، فضای حوزهها را گرفته است. اما این فرد، در دنیا ناشناخته است. البته این اواخر را نمیگویم که کربن (۲) و بعضی دیگر، تحقیقاتی را انجام دادهاند و مقداری آشنایی پیدا شده است. در فضا و مدارس فلسفی غرب، ملاصدرایی در کار نیست و کأنّه آنان در باب فلاسفه اسلامی، از «ابنسینا» و «ابنرشد» به این طرف نمیآیند و ملاصدرایی به این عظمت شناخته شده نیست که واقعاً جای تاسف دارد و به نظر من، شما با این کار، یک حسنهی بزرگی را انجام میدهید.
صدرالمتألهین، صاحب آراء فلسفی روان، شیرین و دارای اختصاصات منحصربهفردی است؛ یعنی در میان فلاسفه الهی، انصافاً ویژگیهای فلسفهی ملاصدرا بینظیر است، مجموعهی این اختصاصات در هیچ فلسفهای جمع نشده است. انشاءالله شما این مسائل را در دنیا مطرح میکنید.
آن اوایل که با آقای اخوی در این زمینه صحبت بود، آنطور که به من مژده دادند، قرار شده است کتابی دربارهی جمعبندی آرای ملاصدرا، نوشته شود. غیر از این که کتاب او چاپ میشود، یا درباره یک موضوعی از موضوعات - مثلاً حرکت جوهری - یک نفر کتابی مفصل مینویسد، باید معرفی دایرهالمعارفی از ملاصدرا بشود که تابهحال نشده است، تا روشن شود ایشان که بوده و آراءش چه بوده است. تفصیلاً و تشریحاً ذکر شود که اگر کسی بخواهد اطلاع کافی از او پیدا کند، بدون غور و ورود بتواند. یک چنین چیزی نیز باید به زبانهای گوناگون ترجمه شود و به دانشگاههای مختلف برود، بعداً هم انشاءالله کتابهای کوچک ایشان - که دارید ترجمه میکنید - و همچنین کتاب اصلی و بزرگ مرحوم ملاصدرا در دانشگاهها برود و ببینند.
به نظر بنده، در مسألهی ملاصدرا شگفتیهایی وجود دارد. البته همهی شما ملاصدراشناس و در مسائل مربوط به صدرالمتألهین و حکمت متعالیه، از من واردتر هستید، لیکن دو، سه نکتهی کوتاه در زمینهی ملاصدرا به ذهن بنده میرسید که فکر کردم بد نیست این نکات گفته شود؛ شاید برای مردم مفید باشد.
نکتهی اول این که: ملاصدرا در فلسفهی خود، بین چیزهای جمعنشدنی جمع کرده است، چون فلسفهی او عقلی و ذوقی و شرعی است. این سه چیز، به حسب عادی با هم جمع نمیشوند. عقل و ذوق با همدیگر قابل جمع نیستند. عقل، منطقی استدلالی و خشک است، ولی ذوق، پرتو و افاضه و نورانیت و مانند آن است و قاعدتاً اینها با یکدیگر قابل جمع نیست. ولی او این دو را با هم جمع کرده و آن وقت، این فلسفه عقلی، ذوقی را بر مبنای شرع مقدس پایهگذاری کرده است که این، چیز مهمی است. مبادی رسیدن او به این مرحله و به این افکار عالی هم، از تعبد محض است. در دوران ریاضت و انزوایی که او داشته است - حالا در کهک (۳) بوده یا در هر جای دیگر - بعد از آن که این دورهی انزوا تمام میشود - آنطور که خود ایشان در مقدمهی اسفار تصریح کرده است - این افاضات به قلب او نازل میشود و این جریان عظیم و جوشان در دل او جاری میشود که واقعاً تمامنشدنی است. این معانی به روح مقدس او افاضه میشود؛ یعنی در آن حالت مشغول فکر و مطالعه نبوده است.
خود صدرالمتألهین، میگوید که من فقط مشغول عبادت بودم. میگوید: «فرض یؤدیه»، رفتم آن جا مشغول بشوم که بتوانم فرضی را که از من فوت شده بود تأدیه کنم و آن امور خلافی را که از من گذشته بود تلافی کنم و تصریح میکند که دنبال درس و بحث نرفتم.
ایشان این مطالب را در مقدمهی اسفار میگوید و بیان میدارد که من در دوران انزوا و خلوتم، اصلاً به فکر تألیف و نوشته و کتاب و تحقیق نبودم، فقط به فکر عبادت بودم؛ یعنی این معانی عقلی، عرفانی، از مبادی تعبدی میجوشد و ایشان در خلال نگاه و نظرهی فلسفی، در همه جا به آیات و روایات، تطبیق آنها و درک معارف الهی نگاه و توجه دارد و از این که معنای آیات و روایات را اینگونه فهم کرده، خوشحال است، این شرح اصول کافی و تفسیر او یک نمونه است.
این یک خصوصیت و شگفتی است که در واقع ایشان فلسفهای دارد که عقلی، ذوقی و شرعی است و برخلاف رویهی متشرّعه که با مسائل عقلی و ذوقی خیلی کاری ندارند، یا کسانی که با مسائل شرعی خیلی کاری ندارند، ایشان همه را جمع میکند.
جهت دوم که آن هم واقعاً در کار ملاصدرا یک شگفتی است، آن که ایشان این منبع عظیم عقلی و فلسفی بزرگ را از استاد فرا نگرفته است، بلکه از ریاضت و خلوت گرفته است. ایشان شاگرد «میرداماد» بوده، اما میرداماد با این حرفها سروکار ندارد. مسألهی میرداماد مسألهی دیگری است و دوران خلوت و انزوای ایشان هم بعد از دوران تلمذ میرداماد و دیگران بوده است. علیالظّاهر ایشان شاگردی برخی بزرگان را کرده و بعد به شیراز رفته و دچار آن اهانتها و هتکها شده و بعداً اجباراً گریخته و به صورت انزوا در گوشهای مشغول زندگی شده است. ظاهر قضایای ایشان این است. در آن دوران انزوا بوده که این فیوضات به قلب او رسیده و اسفار را نگاشته است. این مسألهی عجیبی است که اول اسفار آن را نوشته است!
هر کس بخواهد یک کتاب بزرگی بنویسد، به عنوان شروع، اول مختصر آن را مینویسد. انسان یک داستان هم بخواهد بنویسد، آمادگی میخواهد. باید یک چیز مختصری بنویسد و بعد متن اصلی را شروع کند، درحالیکه ظاهراً ملاصدرا «شواهد الربوبیه»، «مشاعر» و دیگر کتب مهم را بعداً نوشته است. در حقیقت در هر کدام از اینها یک مسأله از اسفار را تأکید و تکیه کرده است. اول کتاب اصلی اسفار را نگاشته است. شاید قبل از آن چند رساله مختصر بیشتر ننوشته باشد. «شرح هدایه» را هم که قبل از اسفار نگاشته، از این قبیل نیست؛ در حقیقت یک کتاب مشایی است و روش اصالت ماهیت را دارد؛ چرا که در ابتدا ایشان هم اصالت ماهیتی بوده و این کتاب نیز متعلق به آن مبدأ و منشأ است. انبوه معلوماتی را که در اسفار ریخته است، از پای حوزه درسی در نیامده است، بلکه از خلوت و انزوا و تعبد و دلدادن به خدا و کسب فیض از پروردگار بوده که امر عجیب و شگفتآوری است.
یک نکته دیگر هم در کار ملاصدراست که به نظر من این کار شما هم ادامهی شگفتی سوم است. ملاصدرا با خلوت و انعزال و جدایی از خلق شروع کرده است و به نظر نمیرسد در زمان آن بزرگوار شیوهاش خیلی رواج یافته باشد. البته شاید شما آقایان تحقیق کرده و بهتر بدانید که نظرات ملاصدرا در زمان خودش خیلی به چشم قبول نگریسته نشده و اوجی پیدا نکرده است؛ اما هر چه زمان گذشته است، این دایره وسیعتر شده و بیشتر جدی گرفته شده است، به طوری که میبینیم کمتر از صد سال بعد از وفات ملاصدرا، حوزهی فلسفی عظیم و عمیقی در اصفهان به وجود آمد که در آن، لاینقطع شاگرد پشت سر استاد، میآید تا میرسد به تلامذهی تلامذهشان، که به تهران منتقل شدند؛ مانند مرحوم «ملا عبدالله زنوزی» و «آقا علی زنوزی» و «حاجی سبزواری» و امثالهم. همچنین میبینیم که غالباً معاریف فلسفه در اصفهان، غیر اصفهانی هستند. ظاهراً «ملا علی خواجویی»، مازندرانی است، یا «آقا محمد بیدآبادی» معروف - که از محله بیدآباد است - رشتی است؛ یا آخوند «ملا علی نوری» با آن عظمت، از نور مازندران است، یا «ملا عبدالله زنوزی» و پسرش «آقا علی» از زنوزند.
غرض این که عمدهی این بزرگان، از جاهای دیگر جذب اصفهان شدهاند. من میخواهم بهطور مثال بگویم آنچه که «ملا اسماعیل خواجویی» را از مازندران به اصفهان میکشانَد، احتمالاً فقط قدرت و حاکمیت صفویه نیست، شاید در آنجا اساتیدی بودهاند - همان کسانی که معروف هستند، مثل «ملا صادق اردستانی» که مرحوم مجلسی او را از اصفهان بیرون کرد و ماجراهایی دارد - که فلسفهی ملاصدرا را، اول به اصفهان آوردهاند. من نمیدانم اولین کسانی که بساط فلسفه را در اصفهان گستردند، چه کسانی بودند، اما بههرحال آن جا یک حوزهی عقلی شد، یعنی در کنار حوزهی فقاهتی معروف اصفهان، که مرحوم «سید شفتی» و «حاجی کلباسی» و دیگر بزرگان چون: مرحوم «شیخ محمد تقی» صاحب «حاشیه»، بزرگانی مانند «آقا محمد بیدآبادی» و «آخوند ملا اسماعیل خواجویی» و «آخوند ملا علی نوری» و مدتی بعد «ملا اسماعیل واحدالعین» - که اصفهانی است - در اصفهان رشد پیدا کردند و مکتب ملاصدرا را بزرگ کردند. بعداً همین مکتب به تهران صادر شد. عجیب این است که مرحوم «آقا محمدرضا قمشهای» - معروف به «صهبا» - و «آقا علی زنوزی» از اصفهان آمدند و تهران را پایگاه فلسفه کردند و یک مرکز فلسفی عظیمی شد که تا این اواخر نیز ادامه داشته است. یعنی هر چه زمان گذشته است، حوزههای علمیهی فلسفهی صدرایی گسترش یافته و دامنهاش وسیع شده و علمای بزرگتر و شخصیتهای عظیمتری را عرضه کرده است، تا این اواخر که به قم و مرحوم «علامه طباطبایی» و بقیه آقایان - که میشناسید - رسیده است.
من احتمال میدهم این کاری که شما آقایان شروع کردهاید، دنبالهی همان گسترش است که انشاءالله باید این افکار، دنیا و محافل علمی جهان را فرا بگیرد. کار باارزش و باعظمتی است. ما این تلاش آقایان را قدر میدانیم. امیدواریم که انشاءالله همه به چشم قدردانی به این کار نگاه کنند. دستگاههای مسئول، بخصوص صدا و سیما در زمان خودش، باید به برگزاری این کنگره - که آقایان در آن مشغول هستید - کمک خوبی بکنند. وزارت ارشاد هم بایستی تلاش مناسبی بکند. بزرگان، علما و حوزههای علمیه، همه همکاری کنند، بلکه بتوان انشاءالله این متاع معنوی و باارزش را به شکل عالیترین متاع، به کشورهای دیگر صادر کرد.
انسان بعضی از کارها را میبیند که مباشرین و متصدیانش با آن کار خیلی مناسبتی ندارند. مثلاً فردی مسئول یک امر فرهنگی شده، درحالیکه مهندس معدن است. اهلیت هم دارد، اما طبیعت کارش خیلی تناسب ندارد. از این قبیل موارد گاهی اینجا و آنجا مشاهده میشود. اما این کار، جزء آن کارهای معدودی است که بحمدالله خدای متعال برای اداره آن، کسانی را برگزیده و مبعوث کرده است که همه، اهل هستند. همهی شما استاد هستید، سالهای طولانی زحمت کشیدهاید، این راه را خوب پیمودهاید. با معارف الهی آشنایی پیدا کردهاید. با افکار و نظرات شریف ملاصدرا - صدرالمتألهین - آشنایی یافته و شاگردان خوبی را تربیت کردهاید. انشاءالله خداوند این کار خوب را از شما قبول کند و بتوانید هر چه بهتر و سریعتر پیش بروید. ما هم منتظریم که انشاءالله از برکات این کار شما، هر چه زودتر بهرهبرداری و استفاده کنیم.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- آیهالله سید محمد خامنهای، رئیس بنیاد ملاصدرا ۲- هانری کربن، فیلسوف فرانسوی ۳- «کَهَک» از روستاهای اطراف قممنبع: فصلنامۀ تخصصی «خردنامه صدرا» وابسته به بنیاد ملاصدرا؛ شمارۀ ۳؛ صفحۀ ۲
پیوندهای مرتبط:
خبر این دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب