بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه - ۱۳۷۱/۱۱/۱۲
مخاطب: اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه
تاریخ: ۱۲ بهمن ماه ۱۳۷۱
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
خیلی خیلی مشرف فرمودید. اسعدالله ایامکم انشاءالله. برای ما فرصت و سعادتیست که خدمت آقایان برسیم. خیلی وقت است -شاید چندین سال است- که آقایان را زیارت نکردهایم. از وضعِ کار آقایان هم، کمتر خبر داریم.
افراد زیادی در انتظار دیدارند و من فقط چند کلمه عرض میکنم: شما کارتان خیلی مهم است؛ و من در چند جمله، قادر نیستم اهمیت و عظمت این کار را بگویم. قضیه صرفاً این نیست که ما چند کتاب تهیه و منتشر خواهیم کردکه خلأ کتب علوم انسانی را پر کند. هرچند که این نیز امر مهمی است، امّا قضیه از این بالاتر است. وصل این دو دستگاه علمی و فرهنگی در کشور؛ یعنی دو دستگاه دانشجویی حوزه و دانشگاه، برای ما و برای انقلاب یک حرکت بنیانی و استراتژیک محسوب میشود؛ چنان که قطع این دو هم، ضربهای استراتژیک است. در اهمیت این قضیه همین بس که، در دوران رضاخان، به شکل حسابشده و بسیار هوشمندانه، تلاش طولانی مدتی برای قطع ارتباط این دو انجام گرفت. این، امری عادی نبود. چرا بایستی یک دستگاه آموزشی در کشور، مظهر دوری از مذهب میبود؟! چه دلیلی داشت؟! این، به خودی خود، چه علتی میتوانست داشته باشد؟! صرف اینکه اینها علوم غیردینیاند، عناد با دین و دشمنی با دین را ایجاب نمیکرد.
اما چنین اتفاقی افتاد، و عناد و دشمنی با دین و تحقیر دین آغاز شد. این، نمیتوانست امری عادی باشد و به خودی خود پیش بیاید! حداکثر این است که دستگاهی که علوم غیردینی را تدریس میکند، دینی نباشد. اما ضددین بودنش، لازمهی حرکت حساب شدهایست. آن هم در سرزمینی که اعماقِ نهاد مردم، با دین آمیخته است. این حرکت، در زمان رضاخان و برای مدتی طولانی انجام شد، و حاکی از آن بود که موضوع چقدر برایشان مهم بود!
این کارها، مربوط به آقای جعفریان و امثال محققین جوان اسلامی است که دنبال قضیه بروند. شما ببینید در نیمهی دوم سلطنت قاجاریان و در دوران رضاخان، یعنی از وقتی که اروپاییها در ایران مطامع جدّی پیدا کردند -قبل از قضیهی نفت به یک شکل و بعد از قضیهی نفت به شکل دیگر و بیشتر- موضوع روحانیت و دستگاه آخوندی، یک مسئلهی بسیار مهم بود؛ و خرد کردن و کوبیدن آن، از اهداف آنان شمرده میشد. این حرکت، از زمان ناصرالدین شاه شروع شد؛ و از آن زمان، به شکل یک هدف و ایدهی جدی، که برایش برنامهریزی شد، در آمد. یعنی یک وقت فقط همین یک دستگاه قدرت بود -دو مَلک در اقلیمی نگنجند- و شاه میدید که روحانیت هم امر و قبض و بسط و نهی میکند، و نمیتوانست ببیند؛ زمانی در همین اندازه بود. اما بعد انگیزههای خارجی هم بر آن افزوده شد. راهش هم همین بود که بیایند دانشگاهها را که آیندهی کشور به دست آنها میافتد، از دین و روحانیت جدا کنند.
آنان برای رسیدن به این مقصود، تلاش کردند؛ و موفق هم شدند. کار به جایی رسید که این تلاش، از اواخر پهلوی اول تا اواخر پهلوی دوم ادامه پیدا کرد؛ و کوشیدند حوزه و روحانیت را، به عنوان مجموعهای فاقد «سواد» و «دین»، به مجموعهی دانشگاهی معرفی کنند! هدف از این کار این بود که وقتی صحبت از آخوند میشود، در نظرگاه مجموعهی دانشگاهی، فردی اولا بیسواد و جاهل تصور شود که خیال میکند امور تحقیقی او علم است، ولی اصلا از علم و معلومات و بینش و سواد بویی نبرده است! دوم اینکه، روحانی اهل دنیا و اهل اوقافخوری و چاپیدن این و آن و سرکیسه کردن مردم، به شیوهی رمالها و فالگیرهاست! روحانیت به دانشگاهیان، اینگونه معرفی شده بود. یعنی برنامهریزی بر این اساس بود که قداست و تقوا و زهد را، که ویژگی دیگرِ روحانیت است، در چشم دانشگاهیان و تودهی دانشگاهی، مخدوش جلوه دهند.
علاوه بر این، بد بودنِ دانشگاهیان با بازاریان بهطور نهادی و بنیانی، یک امر قهریست که مرحوم آلاحمد آن را دنبال کرده، و بنده هم یک فلسفه و بینش و انسانشناسی خاص نسبت به این قضیه که «چه قشرهایی با چه قشرهایی بد هستند»، دارم. از دو قشری که با هم بدند، دانشگاهیان و بازاریاناند؛ که دلایلی هم برای خود دارند. یکی از دلایل این است که دانشگاهیان، قشر بازاری را همواره تابع و دنبالهرو علما میدیدند. به تعبیری دیگر، بازاریان را لشکر علما میدانستند که به آنها پول میدهند، حرف آنها را گوش میکنند و به حرف آنها، دکانها را میبندند. البته این، یکی از علل است؛ و علل دیگری هم دارد. بحمدالله، با شروع نهضت و بعد هم پیروزی انقلاب و مهمتر از همه، وجود آن شخصیت عظیم امام، که باطلکنندهی همهی اسطورهها و افسانهها بود، جو به کلی عوض شد. امام واقعیتی بود که طبعاً همهی اوهام را زایل میکرد. اگرچه عدهای هنوز هم دست برنداشتهاند، و کارهایی را که در گذشته و اوایل انقلاب میکردند هنوز هم ادامه میدهند و بعد از این هم ادامه خواهند داد؛ ولی شما با این کارها مبارزه میکنید. البته مبارزه با این کارها، با تبلیغات و شعار نمیشود.
بیار آنچه داری ز مردی و زور!
باید عمل نشان بدهید. ما انبارهایی پر از کالا -البته بدون بستهبندی مناسب- داریم، اما فروشگاه کوچکی را که حجم یک گوشهی آن انبار را هم ندارد، نتوانستهایم پرکنیم. این، خیلی درد است! مواد اولیهی فراوان را آنجا گذاشتهایم، و یک فروشگاه کوچک را نتوانستهایم از این مواد اولیه پرکنیم، که مردم استفاده کنند. این، درد بسیار بزرگی است. ولی شما، حلقهی میانه را به وجود میآورید. البته این حلقهی میانه، بهطور بنیانی، جزو کارهای آقای مصباح، حفظهاللهتعالی و اداماللهبقائه است. ایشان در حقیقت تلاش میکنند این حلقهی میانه را -که واقعاً خلأ عمدهی زمان است- به وجود میآورند. با این حال، یکی از شاهبیتها و نقاط برجسته، شما هستید و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، و تولید این کتابها. ممکن است بخواهند شما را سرد کنند، و برای این کار بگویند: «کتابها ارزشی ندارد! اینها فایدهای ندارد! اینها چیست که پدید آوردهاید؟» از این حرفها ممکن است بزنند. البته من نمیخواهم قضاوت کنم، چون اطلاع زیادی از این کتابها ندارم. یعنی حقیقتاً فرصت زیادی برای استفادهی از این کتابها پیدا نکردهام. ممکن است کتاب اوّل و دوم خیلی هم عمق علمی نداشته باشد. امّا اصلاً قضیه، این نیست. قضیه، راه افتادن است. اینجا نیروی سالم پرنشاطی وجود دارد، که کار را بلد نیست. اگر نشسته باشد و روزبهروز هم بر قوّتش اضافه شود، فایدهای ندارد. اما وقتی بنا کرد به راه افتادن، تردیدی نیست که رشد و بالندگی به دنبالش خواهد بود. لذاست که کارتان بسیار باارزش است.
ما برای شما، هم دعا میکنیم، و هم امیدواریم که انشاءالله بتوانیم خدمتی که میسور باشد انجام دهیم.
والسّلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
منبع: پایگاه اطلاعرسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها