بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاههای تبریز - ۱۳۷۸/۶/۲۸

تاریخ: ۲۸ شهریور ۱۳۷۸
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
به همهی برادران و خواهران عزیز خوشآمد عرض میکنم، خیلی خوش آمدید. من از این که این راه طولانی را از تبریز تا اینجا طی کردید، از شما متشکرم و از اینکه شماها را از نزدیک ملاقات میکنم، خیلی خوشحالم. من هم از دانشجویان دانشگاههای تبریز، هم از اساتید محترم این دانشگاه، و هیأت علمی دانشگاههای مختلف تبریز، صمیمانه متشکرم، زیرا که با عقل و حکمت و دلسوزی، جلوی مطامع دشمنان را گرفتند.
یک نکتهی بسیار مهمی را جناب آقای قمی اشاره کردند، یک نکته را هم من اضافه میکنم. نکتهی اول، همین است که ایشان بهدرستی بیان کردند، محیط دانشجویی ما بعد از گذراندن دوران جنگ، به یک حرکت علمی و تحقیقی قابل قبولی دست پیدا کرد. کشور بزرگ ما شایستهی آن است که تعداد دانشجویان و دانایان و عالمانش بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که ما در گذشته داشتیم. حتی امروز هم با این که بسیار جلوتر از گذشته هستیم، کشور ما سزاوار است که بیشتر برخوردار باشد. دانشگاهها در دوران جنگ، نقش مهمی را در جنگ ایفا کردند. دانشجوها در کنار بقیهی قشرها، بهعنوان یک قشر آگاه و یک مجموعهی روشنفکر، بهعنوان جوانانی که صرفاً احساسات، هدایت کنندهی آنها نیست، بلکه فکر، عقل و علم در تصمیم آنها نقش دارد، در جنگ توانستند برای کشور افتخار ایجاد کنند، دشمن نتوانست به ما بگوید شما روی قشرهای عامی مردم اثر گذاشتید.
شهدای دانشجوی ما زبان گویای نسل جوانی بودند که آگاهانه در عرصهی شهادت و جهاد وارد شد، موقعیت را درک کرد، دانست که وقت حضور جسمانیِ فداکارانه است و رفت و مبارزه کرد و بسیاری هم شهید شدند. میتوانم بگویم که دانشجویان به گردن انقلاب و به گردن کشور، به خاطر فعالیتهایشان، بخصوص در دورهی جنگ و دورههای دیگر، حق دارند. همین دانشگاههای تهران و دانشگاههای تبریز و شهرهای دیگر -تا آنجایی که من آشنا هستم و اطلاع دارم- در دوره جنگ، عرصهای برای رشد استعدادها شد و به تبع حرکت جنگ در دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی ما شکل گرفت، جهاد دانشگاهی، کار و تلاش کرد و حقیقتاً در دورهی جنگ به درد جنگ خورد. علاوه بر اینکه قشر عظیمی از دانشجویان ما در تشکل بسیج و احیاناً در تشکّلهای دیگر نظام -مثل ارتش و سپاه- وارد شدند. قبل از همهی اینها هم اساساً مجموعهی سپاه، عمدتاً از دانشجویان شکل میگرفت، همینهایی که در رأس سپاه بودند -همین فرماندهان جنگ- همه کسانی بودند که یا دانشجو بودند، یا تازه دورهی دانشجویی را تمام کرده بودند. شهید باکری اینجور بود. دیگران و دیگران، همه اینجور بودند. شماها با نام باکری بیشتر آشنا هستید -بچههای تبریز و آذربایجان بیشتر آشنا هستند- بعد که جنگ تمام شد، دانشگاه دچار رکود نشد، همان روحیه و همان احساس مسئولیت، به محیط دانشگاه منتقل شد و دانشجوی آن روز احیاناً عضو هیأت علمی شد. حالا آنهایی که مسئولیتهایی را به عهده گرفتند، یا رئیس دانشگاه و وارد میدان کار و تلاش شدند، بماند. نتیجه این شد که شما الان ملاحظه میکنید.
امسال تعداد دانشجوها و ورودیهای دانشگاهمان قابل مقایسه با سالهای گذشته نیست، الان تعداد دانشجوهای کشور، بیش از ده برابر اول انقلاب و پیش از انقلاب است. الان ما بیش از ده برابر -تقریباً در این حدود- دانشجو داریم. سطح علمی، بالاست و کار علمی، خوب است. تحقیقات، خوب و تنوع رشتهها بسیار خوب و حرکتی آغاز شده است. استعدادهای درخشان دارند خودشان را نشان میدهند -هم در محیط دانشجویی، هم در محیط دانشآموزی- آیندهی کشور، آیندهی انقلاب و نظام اسلامی میتواند این را نویدی برای خودش به حساب بیاورد. این برای هر کشور نویدی است که جوانهایش به علم و درس علاقمند، معلمانشان دلسوز و مسئولان امور دانشگاهی، مردمان علاقهمند و مخلص و خودی باشند. من اصرار دارم که این تعبیر «خودی» را تکرار کنم، یک حقیقتی است. امروز الحمدلله اینجور است، دشمن نمیتواند این را ببیند.
من پشت سر این تحرکات خباثتآمیز دشمن که متأسفانه به فجایعی در محوطهی دانشگاههای کشور منتهی شد و بعد از دانشگاه، به بیرون هم کشیده شد(۱) ، انگیزهی خباثتآمیزی را نسبت به رشد و پیشرفت علمی و تحقیقی کشور مشاهده میکنم، نمیخواهند بگذارند محیط دانشگاه ما محیط علم و محیط درس باشد و شماها عالم بشوید و آیندهی کشور را عالمانه اداره کنید. نمیخواهند بگذارند نظام اسلامی، افتخار رشد علمی دانشگاهها و رشد کمی و کیفی تحصیلات عالیه را -که امروز بحمدالله از آن برخوردار است- برای خودش حفظ کند.
نکتهای که من میخواهم بخصوص برای دانشگاههای تبریز عرض بکنم، این است که هم خود تبریز و آذربایجان، هم دانشگاه تبریز، سابقهی بسیار افتخارآمیزی دارد. آن روزی که در دانشگاههای کشور، کم و بیش تحرکات روشنفکرانهی دینی و اسلامی و برخاسته از تفکر انقلابی ریشه میدوانید، یکی از بهترین دانشگاهها دانشگاه تبریز بود، آن نسلی که آن روز در آن دانشگاه، در آن محیط دانشجویی، با وجود آن همه معارض و مخالف، درس خواندند و کار انقلابی را تجربه کردند و روی مسائل اسلامی و انقلابی فکر کردند و از آن منطقه، دست دراز کردند و با امام عزیز ما دست بیعت دادند. آنها هرکدامشان نقطهی درخشانی شدند. همهی آنهایی که من میشناسم، حقیقتاً اشخاص باایمان، علاقهمند و مؤثر، و بعضی جزو ستارههای درخشان شدند. یکی از آنها همین شهید باکری و یکی دیگر شهید آلاسحاق و دیگران و دیگرانی بودند که در آن روز در آذربایجان ایستادگی کردند. دشمن به آذربایجان، امید زیادی بسته بود و آذربایجان و تبریز، آنچنان دشمن را مأیوس کرد که من نظیر آن را در هیچ جای کشور سراغ ندارم. خیلی از شماها یا شاید همهی شما حوادث سال پنجاه و نه و پنجاه و هشت را در تبریز -اوایل انقلاب- یادتان نیست. دشمنان انقلاب در تبریز چه کردند و کار را به کجا رساندند و شهید مدنی -امام جمعهی شهید تبریز- آن روز در چه وضعی دچار شد! قبل از آن آیتالله قاضی را به شهادت رسانده بودند، بعد هم امام، شهید مدنی را فرستاده بودند. با استفاده از برخی از عوامل و ایادیشان در تهران و در جاهای دیگر، چه حوادثی را در تبریز درست کردند! اینها واقعاً موضوع بحثهای تاریخی و تحلیلی عمیق است که چه امیدی به تبریز داشتند و چگونه تبریز مشتی به دهان آنها زد و مردم و تودههای مؤمن و غیور تبریز، چطور آنها را راندند و مأیوس کردند!
من دو سه سفر در اوایل انقلاب به تبریز آمدم. در یکی از سفرها وقتی برگشتم، خدمت امام رفتم و گفتم: من در سراسر کشور هر جا مسافرت میکنم، مردم شور و هیجان و احساسات پاکشان را نسبت به انقلاب و امام بروز میدهند و نشان دهندهی عشق مردم به امام و انقلاب است، اما آنچه که من در این سفر در تبریز دیدم، در هیچ جا ندیدم! واقع قضیه هم این بود، یک روح حماسی، همراه با آگاهی. شعارهایی که میدادند، همه حساب شده بود. این شعاری که الان هم در ذهن مردم است -مرگ بر امریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر منافقین و صدام، مرگ بر ضدولایت فقیه- همهی اینها از تبریز شروع شده است، همهی این شعارها را تبریزیها بهوجود آوردند، بعد به تهران آمده و در تمام کشور منعکس شده است.
آن بندهی خدای فراری (۲) از بس از این «مرگ بر ضد ولایتفقیه» ، لجش میگرفت، میگفت که این مردم تهران هم چون اصلش را تبریزیها شروع کردند و با لهجهی ترکی میگفتند، این را با لهجهی ترکی بیان میکنند -تقلید میکرد و خیلی ناراحت بود- شعارهای آنها شعارهای آگاهانه و حاکی از فهم دقیق زمان و موقعیت بود، آنچه که من در تبریز دیدم، این چنین بود.
این یک سفر بود، یک سفر دیگر هم آمدم و به دانشگاه رفتم. دانشگاه تبریز را آنوقتهاشلوغ کرده بودند. حتی یکی از مسئولین و موجهین -شاید بعضی از آقایان یادشان باشد- آنجا آمده بود، که یک مشت دانشجو را وادار کرده بودند به ایشان اهانت کنند. من یک روز ظهر بود به آنجا آمدم، یادم نمیرود که دانشجوها در آن فضای باز دانشگاه جمع شده بودند. قدری برایشان صحبت کردم. من آنچنان روحیهی مؤمنانه و مخلصانهای در محیط دانشگاه دیدم که حس کردم این دانشگاه و این مردم و این شهر با آگاهی و ایمان -این دو خصوصیتی که در این مردم هست- بیمه شدهاند. خیلی تلاش کردند برای اینکه بتوانند آذربایجان و آن مردم، بخصوص تبریز را از انقلاب جدا کنند، مردم هم خودشان جواب دادند. گفتند: «انقلابدان آیرلماز» ، «از انقلاب جدا نمیشویم» . هنوز هم میگویند.
خوب، من وقتی به حوادث تبریز نگاه میکنم، ناگهان متوجه این توطئهی همیشگی ضدانقلاب و دستهای مؤثر نسبت به خصوص تبریز و آذربایجان میشوم، میبینم عجب، همان خط است! حالا یک بهانهی جدیدی پیدا کردند. البته همه وقت ممکن است چنین بهانههایی پیدا بشود. همیشه ممکن است دو نفر، یا دو دستهی کوچک دانشجویی یا غیردانشجویی، یا دانشجویی از داخل و افرادی از بیرون، با هم یک اختلافنظر، یا حتی درگیری و دست به یقه شدنی پیدا کنند، آیا این دلیل میشود که ما محیط دانشگاه را متشنّج کنیم و محیط درس و علم را تبدیل به محیط اغتشاش کنیم؟! چرا باید مجموعهای را که امید آیندهی این انقلاب است، وادار کنیم به اینکه شعار ضدانقلابی بدهند و نام مقدس و مبارک امام را مورد اهانت قرار بدهند!
بعضیها میگویند که شما چرا در تحلیلهایتان به بیگانهها اشاره میکنید؟ وقتی که هست، چه کنیم؟! ما نمیتوانیم چشممان را روی هم بگذاریم، وقتی که دشمن، جلوی چشم ماست و دارد خودش را با هزار شیوه به ما نشان میدهد. همانطور که قرآن میگوید: «قد بدت البغضاء من افواههم» ، در حرف زدنهایشان، در ژستهای سیاسیشان، در تبلیغات رادیویی، در تدابیر و در تصمیمگیریهایشان، همه نشانههای واضح مبارزه و مقابله با نظام اسلامی، آشکار است. آنوقت من و شما که نشستهایم و مورد تهاجم این دشمنیم، مرتب به خودمان بگوییم که نه، انشاءالله دروغ است، انشاءالله گربه است! میشود چنین چیزی گفت؟! چرا خودمان را فریب بدهیم؟! چرا دشمن را که دارد با ما دشمنی میکند، ندیده بگیریم؟! دیدن دشمن، دلیل این نیست که ما ضعف نداریم، ما تا ضعف نداشته باشیم، دشمن نمیتواند در مقابل ما صفآرایی کند. دشمن از ضعفهای ما استفاده میکند. اقرار به وجود دشمن، به معنای انکار ضعفهای خود نیست.
بعضی میخواهند ضعفهای خودی را عمده کنند، برای اینکه دشمن خارجی به فراموشی برده بشود، من با این مقابله میکنم. من به همه میگویم -از جمله زودتر از همه، به خودم هم میگویم- که باید به خودمان نگاه کنیم، ضعفهای خودمان را پیدا و برطرف کنیم. هیچ شکی در این نیست. من به دولت هم همین توصیه را میکنم. همین چند روز قبل هم -هفتهی دولت- همین را به برادران در دولت گفتم. با اینکه اعضای هیأت دولت، برگزیدگانند، کسانی هستند که همه با رضایت ما آمدند و مسئولیت را به عهده گرفتند و وزیر جمهوری اسلامی هستند -رئیسجمهور، آنها را انتخاب کرده است- اما درعینحال بایستی به خودتان برگردید و عیبهای خودتان را پیدا کنید، ما عیب داریم. انسان این را به دولت هم میگوید، به نیروهای نظامی و به روحانیون هم میگوید، آدم این را به خودش هم میگوید، به همه میگوید که ما باید عیبهای خودمان را پیدا کنیم. ما که نباید عیوب خودمان را انکار کنیم، اما وقتی دنبال عیب خودمان میگردیم، نباید فراموش کنیم که دشمنی هم وجود دارد که برای ضربه زدن به ما دارد نامردانه و خباثتآمیز از نقطه ضعفهای ما حداکثر استفاده را میکند.
نباید این دشمن را فراموش کرد. این دشمن، دشمن ماست و امروز تجسم این دشمن، در امپراتوری عظیم خبری صهیونیستی، یا شبه صهیونیستی است، که او هم به نوبهی خود متکی به کارتلهای بزرگ نفتی و سرمایهدارهای عظیم است، که البته یک شاخهی آن هم دستگاه حاکمهی امریکاست. دستگاه حاکمهی امریکا قلب این مسأله نیست، او جزو شاخههای این قضیه است. قلبش در آن مرکز عظیم مالی و اقتصادی است که همهی دنیا را در مشت گرفته و همهی دنیا را خاضع کردهاند. یک تاجرش یک دفعه یک کشور مالزی را زیرورو میکند! «ماهاتیر محمد» که اینجا پیش من آمد، خودش این را گفت. البته بعد خواهش کرد و گفت این را در تبلیغات نیاورید، ما هم در تبلیغات نیاوردیم. چند نفر سرمایهدار و تاجر امریکایی -که البته اسم یکی از آنان در روزنامهها، از جمله در روزنامههای خود ما هم آمد، در روزنامههای دنیا هم تفصیلات و رپرتاژ و تفصیلش را نوشتند- توانستند اوضاع اقتصادی یک کشور مثل مالزی را برای دو سه سال تمام، مختل کنند! آنها این جوریند، هر جای دنیا که یک مقدار از رویهی آنها، از اطماع و خواستههای آنها تخلف بکند، با آن کمر کین میبندند! آن وقت شما ببینید، ایران با همهی این موجودیای که شما میبینید، یک روز در خدمت آنها بوده، حالا از خدمت آنها خارج شده است. استثمار میکردند، میبردند، میخوردند و دزدی میکردند، همهجور استفادهای میکردند. آنها با حکومت اسلامی، که ایران را از فلک استثماری و استکباری دنیا خارج کرده است، آشتی نمیکنند. البته ما به فضل پروردگار با اقتدار نظام اسلامی، کاری خواهیم کرد که همچنان که بعضی از دشمنان دیگر دیروز ما با مشاهدهی اقتدار و صلابت امروز جمهوری اسلامی، بالاخره مجبور شدند کنار بیایند، آنها را هم در بلند مدت وادار میکنیم که با جمهوری اسلامی، کنار بیایند، چارهای ندارند و کنار خواهند آمد. اگر ما دستپاچه نباشیم و به سراغ عتبهبوسی آنها نرویم، آنها میآیند و عبتهی جمهوری اسلامی را میبوسند. بالاخره اقتدار و صلابت، کار خودش را میکند. آنها دشمنند، دشمنی میکنند.
آنها به آذربایجان نظر دارند. آنها به دانشگاههای آذربایجان، بخصوص به دانشگاههای تبریز، نظر دارند. شماها این را بدانید، هر که هستید -چه بسیج دانشجویی، چه انجمن اسلامی، چه جامعهی اسلامی، چه هیأت علمی و چه مسئولان دانشگاه- بدانید وظیفهی همه است که امروز دانشگاههای کشور را همچنان محیط امن تعلیم و تحقیق نگه دارند، بگذارند این جوانها و این استعدادها در این دانشگاه، رشد کنند. مملکت مال اینهاست. کشور ایران با همهی امکانات و ثروتهای انسانی و طبیعی شناخته و ناشناختهاش -که ناشناختههایش چند برابر شناختههاست- منتظر این نسلی است که بیاید و با تدبیر، با آگاهی، با روشنبینی، با ارادهی قوی و با ایمان، این کشور را تحویل بگیرد و آن را آن چنان که شایستهی آن است، بسازد. دشمن نمیخواهد این را بگذارد، لذا این حوادث را پیش میآورد.
من البته از آنچه که پیش آمده، متأسفم، یک شهید دادیم، آن هم شهید عزیزی که براساس شنیدهها جوان بسیار خوبی و از خانوادهی بسیار خوبی بوده است، از آن طرف هم حوادث گوناگون دیگر! متأسفانه آقای رئیس دانشگاه هم کتک خوردند! خدا انشاءالله به شما اجر بدهد، خداوند انشاءالله به هرکسی که در این قضایا رنج دیده است -از هر نوعش و بوسیلهی هرکسی، چه بوسیلهی کسانیکه مغرضانه کار کردند، چه بوسیلهی کسانیکه ناآگاهانه حرکت کردند- اجر بدهد. شما بدانید خدای متعال، اجر خواهد داد. وحدت و یکپارچگی خود -همانطور که آقای قمی اشاره کردند و خیلی درست گفتند- همچنین تفاهم و وفاق جمعی بین جریانها و گروههای مختلف را قدر بدانید، اینها را از دست ندهید و هرچه میتوانید، بیشتر حفظ کنید. مجموعهی دانشگاه را برای درس خواندن آگاهانه، حفظ کنید.
من بارها گفتهام، چند سال قبل از این هم بیشتر از همه، من تأکید کردم که دانشجوها بایستی سیاسی بشوند، یعنی فهم سیاسی پیدا کنند. فهم سیاسی، غیر از سیاسی کاری و سیاستبازی است، غیر از دستخوش جریانهای سیاسی شدن است. اتفاقاً فهم سیاسی موجب میشود که آدم، دستخوش جریانهای سیاسی نشود. من این را میخواهم. من میخواهم که وقتی دانشجو نگاه میکند به آن کسی که آمده است و دارد برایش حرف میزند و شعار میدهد و قربان صدقه میرود، بفهمد که او کیست و چهکاره است، از حرفهای او حقیقت او را درک کند و از کار او ممشا و هدف او را بهدست بیاورد. من این را میخواهم، دنبال این هستم. اگر سیاسی نباشید، نمیتوانید، باید سیاسی باشید. من باز هم همیشه روی این حرفم تکیه میکنم که دانشگاه، باید سیاسی باشد، تا دانشجو فریب نخورد و وسیلهای برای کسانی نشود که میخواهند سر به تن نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و هیچ کس دیگر نباشد! فقط دنبال قدرتاند، هرطور میخواهد بشود! به قول معروف برای یک دستمال، حاضرند قیصریه را آتش بزنند!
امیدوارم انشاءالله خدای متعال به شماها تفضل کند. من در کنار دینداری، خواهش میکنم آن روح دینی را که الحمدلله در شما جوانان عزیز هست، حفظ کنید. این تضمین کنندهی همه چیز شماست. خدا را شکر، اساتید و رؤسای خوبی دارید، همین آقایانی را که من الان دارم زیارت میکنم -اگر چه شاید اغلب آقایان را هم قبلا زیارت نکردهام، اما آثار صلاح را در چهرهها و در رفتار ایشان مشاهده میکنم. خداوند انشاءالله همهی شما را موفق بدارد، دلهای نورانی و پاک شما را مهبط انوار معرفت خودش قرار بدهد و روزبهروز شماها را شایستهتر و صالحتر بکند و انشاءالله ایران عزیز را در آینده، بدست پرقدرت شماها آباد و قلب مقدس ولیّعصر و روح شریف امام را از شماها راضی کند.
والسلامعلیکم و رحمهالله و برکاته
پانوشت:
۱- اشاره به حوادث نیمه دوم تیر ماه ۱۳۷۸ ۲- بنیصدرمنبع: کتاب سایه سار ولایت جلد ۴ صفحه ۴۵
پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای