روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با مسئولان نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه هاى سراسر کشور - ۱۳۷۸/۲/۱۶

ثبت‌شده در جمعه، ۱ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۹ ب.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با مسئولان نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه هاى سراسر کشور - ۱۳۷۸/۲/۱۶

به جهت افزایش سرعت در بارگذاری آثار منتشرنشده‌ی حضرت امام خامنه‌ای، از ابتدای سال ۱۴۰۲ شمسی، «روشنی خورشید» متن بیانات ایشان را بدون ویرایش و بررسی منتشر خواهد کرد. ان‌شاءالله پس از بارگذاری کامل آرشیو موجود، مجددا به ویرایش و بررسی این متون خواهیم پرداخت.

تاریخ: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۸

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

اگر بنا بود بنده در همین زمان، در انتخاب یک شغل و کاری مخیّر باشم، یکی از دو سه کاری که انتخاب می‌کردم، یقیناً همین کاری است که شما الان انتخاب کرده‌اید، حضور در میان بخشی از نسل جوان که اولا آرایش علم و معرفت در ذهن و روح آن‌ها هست، پس سخن گفتن با آن‌ها برای اهل علم و معرفت، آسان‌تر است، ثانیاً آینده‌ی کشور و ملت و شاید اسلام و مسلمین، به دست کسانی از میان این‌هاست که هر کلمه‌ای شما به آن‌ها بگویید و در دل آن‌ها اثر بکند و ماندگار بشود و جان آن‌ها را شکل بدهد، ای‌بسا خلقی در آینده به آن هدایت و با آن، راهی به سوی جماعتی گشوده بشود. کار مهمی است، بنده هم کم و بیش در دوران جوانی، در همین کاری بودم که شما هستید.

البته حالا شما این اقبال را دارید که داخل دانشگاه می‌روید و در محیط دانشجویی با آن‌ها می‌نشینید، آن زمان برای ما چنین چیزی ممکن نبود، در مسجد، یا در مدرَس خودمان می‌نشستیم، آن‌ها می‌آمدند، محیط دانشجویی را از دانشگاه، به آن‌جایی که ما بودیم، منتقل می‌کردند. ما با آن‌ها مأنوس بودیم، صحبت می‌کردیم، به آن‌ها می‌گفتیم و از آن‌ها می‌شنیدیم، و شگفتا که گاهی بعضی از چیزهایی که از آن‌ها می‌گرفتیم، برای ما مهم‌تر از آن چیزهایی بود که می‌دادیم.

سعی شما این باشد که این قشر و این جماعت مستعد را هدایت کنید. فلسفه‌ی وجود من و شما هدایت کردن است، باقی، حرف، یا مقدمه، یا ملازمات و مقارنات و ناگزیری‌ها ست. اصل قضیه، هدایت به صراط مستقیم است.

البته اول، ما باید خودمان را هدایت کنیم، ما باید راهی به باطن این عالم و این وجود بجوییم. مردان خدا -که ما آن‌ها را مثل شبحی از دور می‌بینیم- آن‌طور که از بعضی از حرف‌های بزرگان برمی‌آید، توانسته‌اند به باطن عالم راه پیدا کنند. این جهان، این آفرینش عظیم، همین سنگ و خاک و چوب و گوشت و پوست نیست، باطنی دارد، روحی، جانی و نطقی دارد که مخصوص حواس اهل دل است، کمااین‌که من و شما ورای این ظاهرمان باطنی، دلی و اندرونی داریم. اگر کسی هم بخواهد راهی به باطن عالم، پیدا و دریچه‌ای باز کند، قدم اول این است که راهی به باطن خودش پیدا کند.

اول، با دل خودمان ارتباط برقرار کنیم. این تکلیف مهمی است، نمی‌توانم بگویم خیلی شاق و دشوار است. ما اگر تنبلی نکنیم، شاید خیلی هم دشوار نباشد. ظواهرمان مثل آنچه که می‌گوییم، آنچه ادعا می‌کنیم، آنچه به آن تفاخر می‌کنیم، آنچه را آموخته‌های ذهنی خودمان می‌دانیم -که این‌ها آن خوب‌هایش است، از این‌ها یک درجه پایین‌تر- مالی، جایی و مسندی که داریم، همه‌ی این‌ها ظواهر است. باطنی هم هست که آن، دل ماست، اگر راهی به این دل پیدا کردیم، خیلی از این مشکلات حل خواهد شد. نماز و ذکر، برای این است.

مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی که از زهّاد و اوتاد مشهد در دوره‌ی قبل از ما بوده، شرح حالش نوشته و چاپ شده است، من در همین شرح حالش خواندم که می‌گوید: «من وقتی از اصفهان به مشهد آمدم، مدت طولانی -حالا یادم نیست چند سال، شاید هر روز- فلان ذکر را چند هزار مرتبه بر این دل گمراه و غافل خود خواندم» . ذکر را بر دل خودمان می‌خوانیم. دل ما گمراه است. دل ما سربه‌هوا و غافل است. اول باید این موجود چموش و سربه‌هوا را در مقابل حقیقت، در مقابل نور، رام کنیم، اول باید با او رابطه برقرار کنیم. اگر این نشد، آن وقت کارها مشکل خواهد شد. «واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» ، از قبیل «و یضل من یشاء» است. باید این را با همان مبنا و منطقی معنا کرد که «یضل به من یشاء» ، یا «یضل الله الکافرین» را معنا می‌کنید و می‌فهمید و عمقش را به دست می‌آورید. «ان الله یحول بین المرء و قلبه» ، این‌جا که این جوری شد، وقتی به آن نشئه رفتیم، «کلّا انّهم عن ربّهم یومئذ لمحجوبون» می‌شود. همین حجاب، آن‌جا ظاهر می‌شود! آن وقت آن حجاب، دیگر حجاب سختی است. حالا این‌جا امیدی هست که یک وقتی نوری، معرفتی و جرقه‌ای از جایی بدرخشد و کاری بکند، آن‌جا دیگر کاری هم نمی‌شود کرد. صورت حقیقی این فرصت محدود و همه‌ی این چیزهایی که ما این‌جا به آن دچار هستیم، و «ان الاخره لَهِی الحیوان» است، حیات و تحقق حقیقتش آن‌جاست. «و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً» ، آن‌جا «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب» ، این همان سدّ است، این‌جا سدّ راه هدایت و سدّ راه نور است، آن‌جا دیگر سدّ راه ابدی است. اول باید این راه را باز کرد.

عزیزان من، شما هرجا می‌نشینید، باید بدرخشید، باید نورانیت شما جذب کند. اگر خدا کمک کند و همت کنیم تا این نورانیت که از آن نورانیت‌های درخشان و چیز عجیبی است، در من و شما به وجود بیاید، فطرت‌ها آن را می‌گیرند، هیچ لازم نیست ما به آن تظاهر بکنیم. هیچ لازم نیست جوری عمل کنیم، جوری مشی کنیم که بفهمند -مثلا- ما چنانیم! نخیر، اگر این شد، همان «من» خواهد بود، همان پرده و حجاب خواهد بود و آن نورانیت را هم از بین خواهد برد. آن نورانیت هرجا باشد -نورانیت تقوا، نورانیت ارتباط انسان با دل خود- دل‌ها و فطرت‌های سالم را به خودش جذب می‌کند. طبعاً انبیا و اولیا به دست اشقیا کشته هم شدند -نمی‌خواهیم بگوییم هر انسانی جذب او می‌شود- اما دل‌های این جوان‌ها به سمت شما جذب خواهد شد.

این دانشگاهی که شما می‌بینید، علی‌رغم نگاهِ احولِ نزدیک‌بینِ خیلی از کسانی که آن را بد می‌فهمند و بد تفسیر می‌کنند، بنده معتقدم که باز هم مرکز مجموعه‌ای از دل‌های نورانی و پاک است. جوان‌های همین نسل، جوان‌های نسل اسلام و معنویت، جوان‌هایی که امواج کلمات امام را در این کشور تنفّس کرده‌اند -ولو با واسطه- این‌جا(۱) جمع‌اند. من و شما بایستی آن مغناطیس را داشته باشیم، تا این براده‌ها جمع بشوند. اگر ما مغناطیس نداریم، تقصیر کسی نیست. باید این‌جا را درست کرد، این قدم اول است.

البته این حرف‌ها، حرف‌های خانقاهی و درویشی نیست، این‌ها حرف‌های دوری از دنیا و دوری از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی نیست، نخیر، این روح همه‌ی فعالیت‌های یک انسان است، چیزی که من عرض می‌کنم، این است که اگر می‌خواهید آنچه را می‌اندیشید، در صراط مستقیم حق قرار بگیرد و خدای متعال، آن مشعل هدایت را اول در ذهن شما روشن بکند، این رابطه را قوی کنید. باید مقداری از این ظواهر و رسوم و جلوه‌های کاذب زندگی مادی بیرون آمد و به آن باطن، به آن ملکوت عالم توجه کرد، باید دنبال او بود. آن وقت صفا و نورانیت شما کار خود را خواهد کرد.

به نظر من، امروز بیشترین چیزی که می‌تواند در جوان‌ها جاذبه ایجاد کند، جاذبه‌ی معنویت است، البته همراه با منطق. این که می‌بینید یک جوان به این در، یا آن در می‌زند، دنبال فلان خط سیاسی، دنبال فلان گروه و فلان شعار سیاسی غلط، دنبال دسته‌بندی‌های بیخودی که گاهی در دانشگاه‌هاست، می‌رود، تکلیف این آقایان وزرا ست که مقداری دستی به سر و روی این چیزها بکشند و کمی اصلاحش بکنند. این بر اثر خلأ معنوی است که به این در و آن در می‌زند، گمشده دارد. شما این گم شده را به او بدهید، این جوانی که من آن‌وقت‌ها یادم است -گاهی اوقات که به دانشگاه می‌آمدم- جوان‌های عجیب و غریب!

عزیزان، باید نیّت‌ها را خالص کنیم، خالص! البته ما از این کلمه، چیزهای گوناگونی می‌فهمیم، بعضی‌هایش خیلی سخت است. حالا ما که اهلش نیستیم، ولی بالاخره چیزی به حسب حجت شرعی در مقابل ماست، تکلیفی داریم، بایستی مردم را هدایت کنیم. امروز، روز هدایت است، ما هم می‌توانیم. همیشه وقت هدایت است، ولی یک روز نمی‌توانستیم، دایره‌ی محدودی بود، مسجدی در یک گوشه، تحت اضطراب و فشارها و فلان! حالا دیگر میدان برای هدایت‌ها باز است، هیچ عذری مقبول و پذیرفته نیست، باید همه‌ی تلاش، صرف این بشود.

ضمناً بدانید انسانی که با ذهن‌ها و فکرها و سؤال‌ها و شکل‌ها و چشم‌ها و خطاب‌ها و مخاطب‌های گوناگون مواجه است، نمی‌تواند و نباید ایستا باشد، اگر ایستا بود، زایل می‌شود، باید دائم متطور باشد. مولوی مثلی دارد، من از آن خیلی لذت می‌برم، می‌گوید: این آب‌ها همه‌ی پلیدی‌ها را پاک می‌کند -«یطهر»- نجاست خبثی و نجاست حدثی، هرچه واردش بشود، برطرف می‌کند، اما این آب بر اثر آن مراجعات فراوان که همه را تمیز می‌کند، خودش کثیف می‌شود. خوب، حالا چه کار کنیم؟ آب که کثیف شد، باید چه کارش کرد؟ آن وقت مولوی با آن ذهن وقّاد، نقّاد و ظریف‌بین می‌گوید: خودش عروج می‌کند، بخار می‌شود، بالا می‌رود، باز باران می‌شود و تمیز و نظیف برمی‌گردد. من و شما باید عروج کنیم. هرچند وقت یک بار، به‌طور مستمر -هرکسی هرچه می‌تواند- باید عروج کنیم، بالا برویم و دوره‌ای ببینیم و برگردیم، تا این نظام تطهیر، باقی بماند. خود «مطهِّر» هم تطهیر بشود و نجاسات را تطهیر کند. این عروج، با مطالعه، با تدبّر و با فکر، بخصوص با توجه، ایجاد می‌شود.

هرکس هرچه یافته است -تا آن‌جایی که ما دیده‌ایم و دید ناقص محدود ما می‌توانسته پیدا کند- هرکس به هرجایی در این مقوله‌ی هدایت مردم و دستگیری از ذهن‌ها و دل‌های سرگردان رسیده است، از همان تضرع و دعای نیمه‌شب، توسل الی الله و سپردن خود به خدا و تضرع پیش خداست، که پروردگارا، این «من» را که این جور به دست و پای من می‌پیچد، مرا این جور از همه‌ی کارها باز می‌دارد و این جور در همه چیز، مرا لنگ می‌کند، از من بگیر، آن را ضعیف کن. نمونه‌اش امام است، نمونه‌اش مرحوم آقای طباطبایی و همین اساتید و بزرگانی که در قم هستند، این‌ها کسانی هستند که کلماتشان واقعاً شفابخش است -می‌بینید که جوان‌ها هم چطور به این‌ها اقبال می‌کنند و این‌ها را می‌خواهند، از روی دل و جان، نه با تبلیغات و این چیزها، شما باید این را داشته باشید. این راه و معبر عجیبی است، ماها را هم اصلاح می‌کند، سدها را برمی‌دارد.

من تصور می‌کنم آقایانی که به این کار اشتغال دارند، باید این را کار اصلی قرار بدهند. کارهای دیگر، باید فرعی باشد، یا نباشد، چون این کار، کار مهمی است، نباید در حاشیه قرار بگیرد، مسأله‌ی اساسی حیات انسان، یعنی هدایت است. هدایت، آن مسأله‌ی اصلی انسان است. ما برای غایتی آفریده شده‌ایم، اصلا فلسفه و جهان‌بینی الهی، همین است. می‌گوید انسان و بقیه‌ی موجودات عالم، هرکدام برای غایتی آفریده شده‌اند، این پایه‌ی فلسفه‌ی الهی است.

خوب، پس باید به سمت آن غایت و آن هدف، حرکت کنند، لازمه‌ی کار است و راهی دارد دیگر، آن راه هم راه و صراط مستقیم است. راه‌های متفرقه‌ای هم هست- «فتفرق بکم عن سبیله» -که پدر آدم را درمی‌آورد. از خدا باید خواست که انسان، آن راه مستقیم را پیدا کند، هم زحمت و رنجش کمتر است، هم اصابتش برای هدایت، قطعی است. خوب، این حالا در مورد جماعتی از مردم که دست من و شما هستند، یعنی ما داریم در این جهت تلاش می‌کنیم که بلکه بتوانیم هدایت را بر آن‌ها عرضه کنیم و برای آن‌ها مبذول بداریم. کار خیلی مهمی است، کار کمی نیست. به نظر من بقیه‌ی کارها خدمات است، آموزششان، پیگیری‌های گوناگون و همه‌ی کارهایی که می‌شود، خدماتی در اطراف این قضیه است. اصل قضیه، این است. فرق است بین آن کسی که دارد این اتومبیل و این قطار را به سمت جایی میراند، با آن کسی که بالاخره این کافه، این بوفه، این قهوه‌خانه و این غذا را پشتیبانی می‌کند. نه این که آن نقشی نداشته باشد، آن هم اگر غذا ندهد، چیزی از این بیچاره، نمی‌ماند تا به آن‌جا برسد. همه‌ی کارها در حد خود، واجب و لازم و بی‌بدیل است، شکی نیست. هیچ کاری بدیل کار دیگری نیست، اما اگر در مقام ارزش‌گذاری نگاه کنید، این کار، کار خیلی مهمی است، نباید آن را کوچک شمرد. این کار را اصل و کارهای دیگر را در حاشیه بگذارید. شما این صلاحیت‌ها را در خودتان متوفر (۲) کنید، بایستی آن به آن اضافه کنید. مقداری از آن با مطالعه است، یک مقدار با مطالعه در درون خود، یک مقدار هم با نشستن پای درس اساتید، یک مقدار هم نشستن پای دل خودت- ارتباط با درون خود، با باطن خود -عرایض ما این‌هاست.

پروردگارا، همه‌ی ما را هدایت کن. به دانشجوها هم بگویید که قدر جوانیشان را بدانند، خودسازی کنند- خودسازی همه جانبه، یعنی خودسازی فکری، خودسازی علمی، خودسازی روحی و خودسازی جسمی -ورزش هم بکنند. البته شما خودتان هم ورزش کنید.

والسلام‌علیکم‌ورحمه‌الله‌وبرکاته

پانوشت:

۱- دانشگاه
۲- روزافزون

منبع: کتاب سایه سار ولایت، حلد ۴ صفحه ۲۱

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: اگر بنا بود بنده در همین زمان، در انتخاب یک شغل و کاری مخیّر باشم، یکی از دو سه کاری که انتخاب می‌کردم، یقیناً همین‌کار است: حضور در میان بخشی از نسل جوان که اولا آرایش علم و معرفت در ذهن و روح آن‌ها هست، ثانیاً آینده‌ی کشور و ملت و شاید اسلام و مسلمین، به دست کسانی از میان این‌هاست که هر کلمه‌ای شما به آن‌ها بگویید و در دل آن‌ها اثر بکند و ماندگار بشود و جان آن‌ها را شکل بدهد، ای‌بسا خلقی در آینده به آن هدایت و با آن، راهی به سوی جماعتی گشوده بشود.
  • رهبر انقلاب: بنده معتقدم که علی‌رغم نگاهِ احولِ نزدیک‌بینِ خیلی از کسانی که آن را بد می‌فهمند و بد تفسیر می‌کنند، دانشگاه مرکز مجموعه‌ای از دل‌های نورانی و پاک است./جوان‌های همین نسل، جوان‌های نسل اسلام و معنویت، جوان‌هایی که امواج کلمات امام را در این کشور تنفّس کرده‌اند- ولو با واسطه- در دانشگاه جمع‌اند. من و شما بایستی آن مغناطیس را داشته باشیم، تا این براده‌ها جمع بشوند. اگر ما مغناطیس نداریم، تقصیر کسی نیست. باید این‌جا را درست کرد./اگر می‌خواهید آنچه را می‌اندیشید، در صراط مستقیم حق قرار بگیرد و خدای متعال، آن مشعل هدایت را اول در ذهن شما روشن بکند باید مقداری از این ظواهر و رسوم و جلوه‌های کاذب زندگی مادی بیرون آمد و به آن باطن، به آن ملکوت عالم توجه کرد، باید دنبال او بود. آن وقت صفا و نورانیت شما کار خود را خواهد کرد.
  • رهبر انقلاب: امروز بیشترین چیزی که می‌تواند در جوان‌ها جاذبه ایجاد کند، جاذبه‌ی معنویت است، البته همراه با منطق.
  • رهبر انقلاب: هرکس هرچه یافته است، هرکس به هرجایی در این مقوله‌ی هدایت مردم و دستگیری از ذهن‌ها و دل‌های سرگردان رسیده است، از همان تضرع و دعای نیمه‌شب، توسل الی الله و سپردن خود به خدا و تضرع پیش خداست، که پروردگارا، این «من» را که این جور به دست و پای من می‌پیچد، مرا این جور از همه‌ی کارها باز می‌دارد و این جور در همه چیز، مرا لنگ می‌کند، از من بگیر، آن را ضعیف کن. این راه و معبر عجیبی است.