بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار اساتید زبان فارسی - ۱۳۷۴/۱۰/۱۶

تاریخ: صبح شنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۷۴
مخاطب: شرکتکنندگان در نحستین مجمع بینالمللی زبان فارسی به همراه اعضای شورای گسترش زبان فارسی
شرح:
[بسماللهالرّحمنالرّحیم] (۱)
برادران و خواهران عزیز و استادان و دوستداران زبان شیرین فارسی! خیلی خوش آمدید. امیدوارم این دیدار و اجتماع شما، برای زبان فارسی و فارسیزبانان و مجموعهی بشریتِ بافرهنگ و مشتاقِ معارف، برکاتی داشته باشد و همانطور که جناب آقای میرسلیم (۲) اشاره کردند، انشاءالله ادامه پیدا کند.
مهمترین وظیفهای که امروز نسبت به شما میهمانان عزیز بر دوش خودم احساس میکنم، تشکر از دستاندرکاران این اجتماع خوب و مفید و شرکتکنندگان فعال در آن - چه استادان ساکن ایران و چه استادان خارجی و ساکن کشورهای دیگر - است. بعضی از آنچه را که در این کنگره گفته شده بود، توفیق پیدا کردم و خواندم. مطالب مفید و موضوعات مهم و لازمی مطرح شده است که انشاءالله از تفاصیل آن، بعدها مطلع خواهم شد.
چند نکته به نظرم میرسد که عرض میکنم. اگرچه بعضی از آنها تکراری است، ولی برای اهتمام به این امر مهم، تکرار آن لازم است:
یک نکته این است که زبان فارسی، برای ما فارسیزبانان - چه ایرانیان و چه ملّتهای دیگری که به زبان فارسی تکلّم میکنند - یک میراث عظیم و باشکوه و بسیار ارزشمند و یک مایهی سربلندی و یک جویبار پُرفیض از گنجینهی عظیم مواریث فرهنگی و در واقع، همه چیز ما است. در واقع زبان فارسی رمز هویت ملی ماست. شاید کمتر حقیقتی در میان ما، به قدر این حقیقت دارای ارزش و اهمیت باشد. این، برای ما ایرانیها و فارسیزبانان، جای گفتگو ندارد. این مقدار از اهمیت که بیان شد، بخشی از آن چیزی است که دربارهی زبان فارسی، ما فارسیزبانان میتوانیم بگوییم و بیاندیشیم.
و اما برای غیر فارسیزبانان، باز هم زبان فارسی - به عنوان یک زبان - پدیدهی بسیار بزرگ و پرشکوهی است، زیرا که زبان، دارای خصوصیات بسیار بااهمیتی است: اولا از گسترش واژگان برخوردار است. ثانیا از ظرفیت ترکیبپذیری برخوردار میباشد؛ که این به معنای وجود یک چشمهی زایندهی ابدی در خود زبان است. من، روی این خصیصه مجددا تکیه خواهم کرد. ثالثا، برخوردار از زیبایی موسیقیایی است؛ یعنی زبان بهنجار و گوشنوازی است و جزو زبانهای خشن و سخت و ناهنجار نیست.
از این گذشته، مجموعهی زبان به خاطر خصوصیات واژگانی و ترکیبی و دیگر خصوصیاتی که داراست، ظرفیت بسیار بالایی برای حمل همهگونه معانی دارد. هیچ بخشی از گسترهی معارف بشری نیست که در این زبان نتواند حمل بشود و این زبان از حمل و ارائه و بیان آن عاجز باشد. ما در بعضی از زبانهای دیگر میبینیم که برخی از معانی در آن زبانها قابل بیان نیست. اقبال لاهوری در جایی، علت گرایش خود به زبان فارسی را همین معنا ذکر میکند. با این که او در جوانی خود، شعر را به زبان اردو شروع کرده و زبان مادریش اردو ست؛ درعینحال بیشترین شعر او فارسی است و عالیترین مفاهیمی که خالق و آفرینندهی آن است، به زبان فارسی است. او در جایی، اینطور ذکر میکند که علت گرایش به زبان فارسی این است که میبیند زبانِ خود او نمیتواند حامل این همه معانی ظریف و دقیق و عالی و گسترده باشد؛ بنابراین مجبور است که به زبان فارسی رو کند. او این زبان را از طریق شعر مولوی و حافظ فرا میگیرد و زبان شعر و فلسفه و معارف بلند فوقالعاده برجستهی خود قرار میدهد. بنابراین، خصوصیات زبان ما، اینهاست و بسی خصوصیات دیگر برای کسی که متکلّم به این زبان نیست و زبان فارسی، زبان او محسوب نمیشود.
علاوه بر اینها، زبان فارسی یک وسیلهی انحصاری برای دست یافتن به مفاهیم والا و حکمت عظیم و بینظیری است که در میراث فرهنگی این زبان - از شعر و نثر - موجود است. راه دستیافتن به کتب ادبیات و حکمت و اخلاق و علم منحصرا آموختن زبان فارسی است؛ چون بسیاری از این مفاهیم - بخصوص مفاهیم عرفانی و معانی اخلاقی و ادبی و ذوقی - قابل ترجمه نیست و یا با ترجمه، بهطور کامل قابل ارائه نمیباشد. اگر کسی با شعر فارسی خوب آشنا باشد، این نکته را تصدیق میکند که بعضی از واژههای زبان فارسی، به زبانهایی که ما آشنا هستیم؛ قابل ترجمه نیست و شاید به کمتر زبانی قابل ترجمه باشد.
بنابراین، زبان فارسی - به دلایلی که ذکر شد - نه فقط برای فارسیزبانان، بلکه برای همهی کسانی که علاقهمند به معارف والای بشری هستند، یک ذخیرهی باارزش و یک چیز مهم و قابل پیگیری و فراگیر است، و این اجتماعات و پیگیریها و اهتمامهای خوبی را که امروز مشاهده میشود، توجیه میکند.
همانطور که عرض کردم، زبان فارسی برای ما فارسیزبانان مایهی افتخار است و میراث عظیم ما میباشد. دلایل گوناگونی بر این موضوع مترتب است؛ از جمله به این جهت، زبان فارسی، بدون آنکه هیچ زوری دنبال آن باشد، در بخش مهمی از تاریخ گذشتهی ما و در قلمرو اصلی خود، یا زبان رسمی بوده - مثل هند که در آنجا قرنها زبان رسمی بود - یا لااقل زبان علم و ادبیات و ذوق و هنر بوده است. حتی در کشورهایی که میان آنها و ایران آن روز، چندان صلح و صفا برقرار نبوده، زبان فارسی رواج داشته است.
کسی که تاریخ دورهی میانه و درگیریهای شدید بین ایران و آسیای صغیر را میداند، از اینکه میبیند در همان زمان و در زمانهای قبل و بعد از آن، زبان فارسی تا مدتی زبان علم و ذوق و ادب و شعر و هنر در آسیای صغیر بوده است و شعرا به این زبان شعر میگفتند، منشیان به این زبان مینوشتند و ادبا با این زبان تکلّم میکردند؛ تعجب میکند. شاید در برههای از زمان هم، زبان فارسی در آسیای صغیر، زبان رسمی بوده است که من آن را یقین ندارم.
شعرای بزرگی را میشناسیم که بهترین آثارشان را به زبان فارسی - نه به زبان مادری - بیان کردهاند. از نظامی گنجوی در طرف غرب و امیرخسرو دهلوی و حسن دهلوی در شبهقاره بگیرید تا در دوران بعد از آن در شبهقاره، شعرایی مثل فیض دکنی و نیز مثل صائب تبریزی و یا اقبال لاهوری و در این اواخر مثل مرحوم استاد شهریار که بیشترین و شاید بهترین اشعار خود را به زبان فارسی سرودهاند - «بهترین» را بهطور قاطع عرض نمیکنم؛ بهخاطر آن که بعضی از اشعار زبان ترکی او، فوقالعاده است - همهی اینها نشاندهندهی جاذبههای فراوان زبان فارسی است.
نکتهی دیگر در باب زبان فارسی، خدمتی است که این زبان به اسلام کرده است. گسترش اسلام در شبهقاره و چین و بخشی از آسیای میانه، بلاشک بوسیلهی زبان فارسی و فارسیزبانها صورت گرفته است. بسیاری از کسانی که در آن مناطق مسلمان شدهاند، هنوز نشانهها و یادگارهای زبان فارسی را که این دین برای آنها ارمغان آورده است، در اظهارات و کلمات و اصطلاحات دینیشان حفظ کردهاند. این هم از جمله مواردی است که برای ما مایهی سربلندی و افتخار است.
امروز زبان فارسی - همانطور که اشاره کردند و تعبیر درستی هم هست - زبان مظلومی است؛ چون به عمد با این زبان مبارزه و معارضه شده است. در همین شبهقاره که زبان فارسی در آن، گسترش عظیمی داشته است و شعرای گوناگون و بزرگانی - نه ایرانیهایی که به آنجا مهاجرت کردهاند - به آن زبان گفتهاند و نوشتهاند؛ حتی تسلط بعضی از آنها نسبت به زبان شعری، از شعرای مهاجر ایرانی برتر و بالاتر است، مثل همین فیض دکنی که اشاره شد. حکام آنجا، به زبان فارسی حرف میزدند. علاوه بر این که زبان دیوانی بوده، زبان معمول و رایج بین خود آنها هم، زبان فارسی بوده است. داستانهای زیادی از شعرگوییهای سلاطین و حواشی و نزدیکان و کسانشان، در تاریخ ادبیات ما محفوظ است که معلوم میشود زبان فارسی یک چیز مورد استفادهی گاه گاه نبوده است و مثل بعضی از کشورها که در دورانی، زبانهای بیگانه، زبان اشراف و اعیان محسوب میشده، نبوده است؛ بلکه زبان رایج آنها بوده است. در میان آنها، زبان فارسی مثل زبان مادری تأثیر میگذاشته و احساسات آنها را تحریک میکرده و آنها را بر سر ذوق و شوق و وجد میآورده است. زبان فارسی، چنین خصوصیاتی را در شبهقاره دارد که در کمتر جایی در دنیا، چنین جایگاه رفیعی برای این زبان، مشاهده میکنیم.
در این کشور طوری با زبان فارسی مبارزه کردند که تقریبا آن را از صحنهی زندگی حذف نمودند. حتی قبل از آنکه انگلیسیها در هند حکومت رسمی تشکیل بدهند و در سال ۱۸۵۷ هند رسما جزو امپراتوری انگلیس شود، زبان فارسی از طرف کمپانی هند شرقی در هند ممنوع شد و نگذاشتند این زبان به عنوان زبان رسمی باشد. وقتی زبان فارسی ممنوع میشود، خیلی طبیعی است که از جایگاه رفیع خود، بهطور قهری فرو میافتد. به تدریج در سالهای بعد هم، این مبارزه را با زبان فارسی کردند. بنابراین حقیقت این است که زبان فارسی زبان مظلومی است.
امروز هم متأسفانه بعضی مبارزهها و معارضهها با زبان فارسی را، در دنیا مشاهده میکنیم. بنابراین جا دارد که کسانی برای این زبان فاخر و زیبا و رسا و پرظرفیّت و دارای محمولهی بسیار عظیمی از گنجینهی معارف و میراث ذهنیّات و عقلیات بشری تلاش کنند. فارسیزبانان در رتبهی اول این وظیفه قرار دارند و ما ایرانیها به دلایل مختلف وظیفهی سنگینتری داریم. از این که میبینیم برادران مسئول ما، این کار را جدی گرفتهاند و دنبال میکنند خرسندم و امیدوارم با جدیت کامل و اهتمام فراوان ادامه پیدا کند؛ لیکن نمیشود به اینجا بسنده کرد، بلکه بایستی تلاش را در سراسر جهان مضاعف نمود.
بحمدالله زبان فارسی، دوستدارانی دارد که شما عزیزانی که در این جلسه تشریف دارید یا در این اجتماع شرکت کردهاید، جمعی از آن علاقهمندان و دوستداران زبان فارسی محسوب میشوید. همهجا در دنیا، کسان برجسته و صاحب اندیشه و ذوقی هستند که نسبت به زبان فارسی احساس مسئولیت و محبت میکنند؛ بنابراین تلاش در این زمینه، بایستی مضاعف بشود و انشاءالله که در سطح جهانی بهطور جدی دنبال بشود. البته سلسلهجنبان این کار، برادران ما هستند که در اینجا مشغول تلاشند و بایستی این کار را انجام بدهند. هر فعالیت دیگری هم که از هر جای دنیا - بخصوص کشورهای پارسی زبان - نسبت به این کار بشود، ما از آن استقبال میکنیم.
در حال حاضر زبان فارسی خصوصیت مهم دیگری دارد که خصوصیت امروز میباشد و آن این است که مفاهیم عظیم این انقلاب بزرگ به زبان فارسی عرضه میشود. امروز در دنیا، انگیزهها برای پوشاندن این مفاهیم یا وارونه جلوه دادن آن، زیاد است و این بر کسی پوشیده نیست. بسیاری از سخنهای والا و درست و گوشنواز و دلنواز که هر انسان را در هر جای دنیا به خود جذب میکند، امروز به برکت انقلاب در این کشور، بر زبانها و دلها جاری میشود که در دنیا، بسیاری از آنها بیخبرند یا حتی عکس آن را از چنان تعبیرات و کلماتی میفهمند و استنباط میکنند. زبان فارسی در این مورد میتواند مسئولیت بزرگی را بر عهده گیرد.
این زبان، بار سنگین مسئولیتی را بر دوش دارد و محمولهی عظیمی از این معارف، امروز در اختیار زبان فارسی است که این هم جزو خصوصیاتی میباشد که این زبان، از آن برخوردار است. بنابراین، ضمن تأکید و تأیید آنچه را که در مجموعه و اجتماع و اجلاس شما بر آن تکیه شده است - که از بعضی از آنها مطلعم و انشاءالله از بقیه هم به تفصیل مطلع خواهم شد - چند توصیه در این زمینه عرض میکنم:
توصیهی اول، فراموش نکردن وظیفهی پاسداری از این زبان و از پرچم برافراشتهی آن در ایران و کشورهای فارسیزبان و انشاءالله در سراسر جهان است. این، وظیفهای بزرگ است. این کار را نباید یک کار دفعی و موسمی و مقطعی تلقی کرد. این، یک کار جاری و همیشگی و یک وظیفه است که باید انشاءالله دنبال بشود.
توصیهی بعدی این است که برای گسترش و ایجاد عناصر حیات و تکامل در زبان فارسی، بایستی از موجودی خود این زبان، حداکثر استفاده بشود. این، نکتهای است که مخاطب آن در درجهی اول، برادران مسئول در فرهنگستان زبان فارسی هستند که باید به آن توجه کنند. البته امروز کارهای باارزشی در این فرهنگستان انجام میگیرد و من احساس میکنم که این مرکز برخلاف آنچه که در گذشته به نام فرهنگستان در ایران شناخته شده بود، یک فرهنگستان واقعی است و در آینده بیشتر از آنچه که امروز هست، خواهد بود.
از ظرفیّتهای موجود زبان استفاده کنید. بسیاری از افعال متروکِ فارسیِ صحیح، در گوشه و کنار کشور و شاید در کشورهای دیگر وجود دارد که بایستی از آنها استفاده شود. از همین فارسی موجودی که ما امروز به آن تکلّم میکنیم - نه فارسی دوران گذشتهی قبل از اسلام - بایستی استفاده بشود. مثلا فعل «شاریدن» که در آبشار آن را میبینیم، یک فعل است که در خراسان امروز، معمول میباشد. این فعل، در آن نقطه تکلّم میشود، ولی به صورت «شاریدن» نیست؛ بلکه «شریدن» - با تشدید یا بدون تشدید حرف «را» - تلفظ میشود؛ درحالیکه کسی از این فعل خبر ندارد.
در مجموعهی زبان فارسی، فعلهای زیبا با مشتقّات آن وجود دارد؛ اما اصل آن فعلها فراموش شدهاند و از این قبیل، زیاد هم داریم. یا مثلا لغت «پرهیب» که باز در فارسیِ خراسانیِ ما و در اصطلاحات امروز معمول مشهدی و خراسانی، معمول است و به معنای «شبح» میباشد. من بارها متعمّدا این لغت را به کار بردهام و دیدم که کسانی که مینویسند و ضبط میکنند و چاپ میکنند؛ به خیال آنکه این لغت اشتباها بر زبان جاری شده است، به میل خودشان آن را به صورتهای گوناگون تغییر میدهند. ما لغتی به این زیبایی برای «شبح» در فارسی نداریم؛ اما این لغت را فراموش کردهایم؛ درحالیکه همین حالا در زبان معمولی خراسانی موجود ما، این لغت به کار میرود.
یا لغت «پَتَو» در مقابل «نَسَر» که همین حالت را دارد. «نَسَر» را در جاهای گوناگون به کار میبرند. «نسر» و «نَسار» یعنی طرف پشت به آفتاب که معمولا در اینجاها هم به کار میبرند. ما در مشهد «نسر» میگوییم؛ ولی در اینجا «نَسار» تلفظ میکنند. «پَتَو» به معنای رو به آفتاب است که در مقابل «نسر» به کار میرود و این لغت رایجی در خراسان - در منطقهای حدود گناباد - است. این لغات زیبا و امثال آن در زبان ما فراوان است. باید از ظرفیّتهای موجود استفاده کنیم و یک بخش برای جستجوی لغات بسیط فراموششدهی زبان فارسی تأسیس شود و به کار افتد.
توصیهی بعدی، استفاده از ظرفیت ترکیبی است. همانطور که عرض کردم، زبان فارسی یک زبان معجزهگر در قضیهی ترکیب است. بسیاری از لغات ترکیبی ما، از هممعناهای بسیطشان زیباتر از آب درآمدند و غالبا هم همان لغاتی هستند که بس ظرافت و معنا در این واژهها وجود دارد، قابل ترجمه به هیچ زبانی نیستند. یک وقتی، در مجمعی ادبی در مشهد نشسته بودیم و استاد بلندپایهای، شعری از حافظ را به زبان دیگری - که اهل آن زبان بود - ترجمه کرده بود و میخواند. من آن بیت حافظ را یادم نیست؛ اما کلمهی «دامنکشان» در آن بود. دیدم «دامنکشان» را نمیتواند ترجمه کند! حالا شما به چه معنایی خواهید توانست «دامنکشان» را ترجمه کنید؟ ناز؟ غرور؟ بیتوجهی؟ زیبایی؟ به کدامیک از این معانی، قابل ترجمه است؟ واقعا قابل ترجمه نیست. من به جرأت میگویم که این کلمه و بسیاری از ترکیبات، با هیچ معنای دیگری قابل مقایسه نیستند. ذوق والایی، این کلمات را در برههای از آن جوشش و غلیان ذوق و قریحهی شعری بر زبان آورده است. مثلا در شعر سعدی:
او میرود دامنکشان
من جام محرومی چشان
شما اگر بخواهید کلمهی دامنکشان را ترجمه کنید، چگونه ترجمه خواهید کرد؟ این، اصلا قابل ترجمه نیست. این تعبیر و ترکیب، با این همه ظرفیت بالا، خیلی زیباست. این ظرفیت عظیم و شگفتآورِ ترکیبیِ زبان فارسی، باید در فرهنگستان و در لغتسازی به کار گرفته بشود.
خصوصیت ترکیب زبان فارسی این است که ترکیب، فقط با پسوند نمیشود؛ ترکیب با پسوند در بسیاری از زبانها وجود دارد. گاهی دو کلمهی جدا و بیگانه از هم، با یکدیگر ترکیب میشوند و زیباتر میافتد تا کلماتی که با پسوند ترکیب شدهاند. مثلا ما با کلمهی «دانش» دهها ترکیب درست میکنیم؛ مثل کلمهی دانشمند و دانشور و دانشکده، که اینها با پسوندهای معمولی زبان فارسی ترکیب شدهاند. این واژهها، از ترکیبهای دانشگاه و دانشجو و دانشپژوه و دانشسرا - که دو کلمه اند و اصلا با هم ارتباطی ندارند - زیباتر نیستند. دانشسرا، دانشگاه و دانشپژوه، ترکیبات زیبایی هستند. بنابراین در ترکیب، فقط به دنبال پسوندها و قیافههای ترکیبی نگردیم؛ بلکه دنبال ذوق ترکیب باشیم. این کار بایستی در فرهنگستان مورد توجه قرار بگیرد.
توصیهی دیگری در ذهنم میگذرد که البته در مقالهای که الان خصوصیات آن مقاله و نویسندهاش را به یاد ندارم، ولی میدانم متعلق به این اواخر است و تاکنون کسی را ندیدهام که به این کیفیت بگوید و نمیدانم که آیا تلقی به قبول خواهد شد یا نه، ولی بههرحال از آن مقاله، به این معنا متنبه شدم؛ این است که در عربی چیزی به نام تعریب وجود دارد که لغت را از زبانهای بیگانه میآورند و آن را با هنجارها و اوزان زبان عربی نزدیک میکنند - اگر نگوییم که صد درصد منطبق میکنند - به طوری که وقتی عربیزبانان آن را نگاه میکنند؛ احساس میکنند که گویا این لغت، عربی است.
این، یک کار است. زبان، نمیتواند از خارج خود چیزی نگیرد. زبانِ زنده این است که میتواند از بیرون محدودهی خود جذب کند. این، علامت زنده بودن زبان است. این معانی هم که در مورد تلفظ به لغات عربی، در زبان فارسی وجود دارد، بعضی آن را از عیوب زبان فارسی میشمارند؛ در صورتی که این از محسّنات زبان فارسی است. بهعنوان جملهی معترضه عرض میکنم که زبان عربی به هرجا که رفت، تقریبا زبان رسمی شد. در ایران هم، اول زبان رسمی شد؛ لیکن بعد زبان فارسی بر زبان عربی غلبه کرد و آنچه را که لازم داشت از زبان عربی گرفت.
امروز، ما لغات عربی را به معناهای خودمان - نه به معناهای عربی - در زبان فارسی به کار میبریم. آن معناها، جزو زبان ماست. بنابراین، زبان با گرفتن لغات عربی، خود را کامل کرده و ظرفیت بالای خود را نشان داده است. البته، من عقیده ندارم که ما باید در به کار بردن واژههای عربی مبالغه کنیم؛ لیکن آنچه که در زبان ما جا افتاده است، گاهی معنای منحصر دارد. این نکته را به عنوان ظرفیت بالای زبان به حساب آوریم. این، عیب زبان نیست.
بههرحال، امروز هم ممکن است این حالت وجود داشته باشد؛ کمااینکه لغات فرنگی وارد زبان ما میشود و ما بعضی از اوقات چاره نداریم؛ زیرا مفاهیم خارجی وارد این زبان میشود و لغت را با خودش میآورد. چه اشکالی دارد که ما چیزی مثل تعریب «پارسیگری» داشته باشیم و لغت را با پارسیگری، پارسیگونه کنیم؟! یعنی اوزان و هنجار و کلمات را که در فارسی زیاد به کار میرود، در نظر بگیریم و آن را بهجای کلمهی فرنگی بیاوریم. مثلا بجای «رادیو» از کلمهی فارسی «رادیان» استفاده کنیم. یا مثلا از کلمهی «تلویزان» که یک هنجار فارسی است بجای «تلویزیون» استفاده کنیم. اگر کسی بگوید: «من به تلویزان نگاه میکردم»، این خیلی فارسیتر از این است که بگوید: «من به تلویزیون نگاه میکردم». اگر ما این کار را بکنیم، مانعی ندارد.
بنابراین، اگر استادانی بنشینند و پارسیگری - یعنی هنجار پارسی دادن به لغتهای غیر فارسی - را به کار ببرند، کار مناسبی انجام دادهاند؛ کمااینکه ما همین کار را در زبان عربی کردیم و کلمهی عربی را به نحوی به کار میبریم که خود عرب هم نمیفهمد که ما چه میگوییم. او میگوید «العربیه»، ولی ما اینطوری نمیگوییم. ما کلمه را از او گرفتیم و هنجار فارسی به او دادیم و «عربی» کردیم. زبان ما، فارسی است و اگر بخواهیم با یک عرب صحبت کنیم و بگوییم: «ما با تو به زبان عربی صحبت میکنیم»، خواهیم گفت: «نحن نتکلم معک باللغه العربیه»؛ نمیگوییم «عربی»؛ چون ما عربی را عربی میگوییم؛ به او هم بگوییم «باللغه العربی»؟ نه، این غلط است؛ لیکن وقتی فارسی حرف میزنیم میگوییم: «من به زبان عربی سخن گفتم». عربی، هنجار فارسی پیدا کرده است. این، فارسیگری است. بنابراین، چنین کاری را هم میشود در زبان فارسی کرد.
از جمله توصیههای دیگری که من لازم میدانم عرض بکنم، این است که در زبان ما - همچنان که برادران و خواهران مطلع هستند - لغات جعلی فارسی در برههای از زمان، وارد این زبان شد که اصطلاحا به آنها لغات دساتیری گفته میشود. «ملافیروز» نامی از پارسیان هند، کتابی را درآورد و لغات او را بیرون کشیدند و به عنوان لغات دساتیری پخش کردند. در دورهی رژیم پهلوی، بعضی کارهای نسبتا خوبی - البته خیلی کم و غیر قابل ذکر - در زمینهی فارسی انجام شد؛ لیکن از جمله کارهای بدی که انجام گرفت، این بود که لغات دساتیری را به عنوان لغت فارسی وارد زبان ما کردند.
همین حالا در تعبیرات ما، واژههایی وجود دارد که جزو زبان ماست و ما فعلا بحثی دربارهی آنها نداریم. مثلا کلمهی «تیمسار» و کلمهی «فرساد»، لغات دساتیری هستند و بههیچوجه، اصل و ریشهی فارسی ندارند. اینها را به عنوان لغت فارسی وارد زبان ما کردند. مانعی ندارد که کسی بیاید از موجودی زبان فارسی - همچنان که گفتیم - یک لغت ترکیبی بوجود آورد و یا با پسوندها ترکیب کند؛ مثل همین کارهایی که آقایان میکنند و «یارانه» را بجای ««سوبسید» و یا «رایانه» را بجای کامپیوتر به کار میبرند. این، کار بسیار خوبی است. اگر چنانچه از این کارها بکنند مانعی ندارد؛ اما این که ما بیاییم لغتی را جعل کنیم و بگوییم این لغت، لغت فارسی اصیل است و به عنوان میراث گذشته، آن را جا بیندازیم و آن را وارد زبان فارسی کنیم - درحالیکه میراث گذشته نیست - این، خیانت به زبان فارسی است و این کار نباید انجام بگیرد.
همینطور لغات دساتیری جدید است که باید از آنها اجتناب کرد؛ حالا دساتیر کتاب آن شخص مورد بحث، خصوصیتی ندارد که ما از او بخواهیم اجتناب بکنیم. هر کسی که این کار را بکند، کار بدی است. واژههایی را به گمان فارسی بودن، وارد کنیم؛ بدون این که ترکیب و موازین لازمی در آنها وجود داشته باشد، یا همین پارسیگری که عرض شد. در دوران رژیم پهلوی، این کار انجام گرفت و لغتهای فرنگی بیحسابی در زبان فارسی وارد شد که امروز واقعا زبان ما از لغاتی پر است که قابل اجتناب بود و هیچ لزومی در تعبیرات معمولی و عادی ما نداشت. آنها آمدند، این لغات را باب - و باز به همان تعبیر فرنگی «مد» - کردند و مجبور نمودند که همه، آنها را کار ببرند و اگر گاهی آنها به کار نرود، فهمیده نمیشود.
البته، آن مقداری که جزء زبان ما شده است، آن را قبول میکنیم و مقداری که به آن نیازی نداریم یا جزء زبان نیست یا اساسا غلط بوده یا بر زبان سنگین است، خوب است که از زبان اخراج کنیم تا در زبان فارسی نماند.
از خصوصیاتی که من بر روی آن تکیه میکنم، این است که زبان امروز ما، همان زبانی است که بزرگان شعرِ ما به کار میبرند. مسألهی نثر جداست. ما میبینیم که بین نثرهای قرن چهارم و پنجم و ششم و سپس مقلدین اینها در دورههای بعد و حتی دورهی قاجار و آنچه که زبان امروز ماست، انصافا فاصله زیاد است؛ به طوری که انسان گاهی گمان میبرد که شاید زبان آن روز ایران، اینها بوده است و اگر شعر فردوسی و سعدی و حافظ نبود که انصافا زبان امروز ماست؛ ما قضاوت دیگری میداشتیم.
وقتی شما شعر فردوسی را نگاه میکنید، ابیات فراوانی وجود دارد که اگر بخواهید آن مضمون را امروز بیان کنید، بهترین تعبیری که پیدا میکنید، همان تعبیری است که فردوسی در شاهنامه آورده است و بهتر از آن، هیچ تعبیری پیدا نمیکنید. البته نمیتوانم بگویم آنطور انشا میکنیم؛ چون امروز چنان قریحهای را کمتر سراغ داریم؛ لیکن برای کسی که آن را میداند، به غیر این نمیشود چنین معنایی را بیان کرد. واقعا فوقالعاده است.
سعدی هم همینگونه است. البته در مورد نثر، «گلستان» مستثنا است، چود در «گلستان» از این قبیل چیزهایی که درست مثل تکلّم زیبای امروز ما است و هر کسی آن را بر زبان جاری میکند، فراوان پیدا میکنیم؛ نثر ما غالبا اینطور نیست، لیکن در شعر فردوسی و حافظ و بخصوص این دو بیت بسیار زیبای فردوسی در داستان رستم و اسفندیار که زیاد هم تکرار میکنیم، ما آن را ببینیم:
ببینیم که تا اسب اسفندیار
سوی آخور آید همی بیسوار
و یا بارهی رستم جنگجوی
به ایوان نهد بیخداوند روی
اگر شما بخواهید این مضمون را امروز بیان کنید، آیا بهتر از این میتوانید بیان کنید؟ اصلا نمیشود بهتر از ابن بیان کرد. امروز، همه هم این را میفهمند. لذا شما میبینید که تا اندکی پیش، معمول بود که فردوسیخوانان، فردوسی میخواندند و همه هم میفهمیدند و کسی هم اشتباه نمیکرد. شعر حافظ و سعدی و بسیاری از شعرای بزرگ هم، از همین قبیل است. بنابراین، از هزار سال پیش تا امروز، همین زبانی که ما امروز حرف میزنیم قابل فهم بوده است، اگر نگوییم که زبان رایج بوده است. البته میشود گفت زبان خیلی رایجی نبوده است.
گاهی در بعضی از محاوراتی که در فیلمها وجود دارد و برای آنکه بتوانند فضای باستانی برایش درست کنند، با زبانی صحبت میکنند که امروز بههیچوجه قابل فهم نیست. این، کار خیلی خوبی نیست و معلوم نیست که زبان دورهی غزنوی همین زبانی باشد که امروز کسی در حکایت داستانی از دوران غزنوی بیان و نقل میکند. شاید همینطوری است که ما امروز از فردوسی مشاهده میکنیم.
بنابراین امیدواریم که انشاءالله با خصوصیاتی که عرض شد و با صمیمیت در این کار، امر پیگیری زبان فارسی به نحو شایستهای ادامه پیدا کند. برای این کار، صمیمیتی لازم است که در مسئولان موظف دولتی ما و آقایان وزرایی که در این کار هستند و نیز در استادان محترم و برادران و خواهرانی که در کشورهای دیگر هستند، به نحوی ظهور خواهد کرد.
یکی از آرزوهای دیرین من، دنبال کردن همین کار است که بحمدالله دارد برآورده میشود و روزبهروز هم انشاءالله پیش خواهد رفت؛ چون کلمهی طیّبهای است و اصل ثابتی دارد و همچنان که خدای متعال وعده فرموده است: «کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه أصلها ثابت و فرعُها فی السماء»، زبان فارسی چنین وضعیتی دارد و انشاءالله اصل ثابت و فروع و شاخهها و گسترهی وسیعی در همه جای عالم خواهد داشت و جهانیان از این زبان استفاده خواهند کرد.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- در منبع متن، این مطلب بدون «بسمالله» ذکر شده بود که با توجه به سیاق کلی بیانات حضرت امام خامنهای، این عبارت اضافه شد اما جهت رعایت امانت، در بین [] قرار گرفت. ۲- وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
منبع: فصلنامهی «نامه پارسی» وابسته به شورای گسترش زبان و ادب فارسی؛ شمارهی اول، صفحهی ۷
پیوند مرتبط: خبر این دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای
عالی بود....