روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای جامعه اسلامی دانشجویان - ۱۳۸۳/۱۱/۱۵

ثبت‌شده در دوشنبه، ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای جامعه اسلامی دانشجویان - ۱۳۸۳/۱۱/۱۵

«روشنی خورشید» متن بیانات حضرت امام خامنه‌ای در دیدار با اعضای جامعه اسلامی دانشجویان که ظهر روز ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۳ و پس از برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر برگزار گردید را منتشر می‌کند.

تاریخ: ۱۵ بهمن ۱۳۸۳

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

خیلی خوشحالم از اینکه امروز نماز را در میان شما جوانان عزیز و صالح بجا آوردم. ان‌شاءالله از برکات روح لطیف و دل‌های پاک و آینه‌وَشِ شما جوان‌های مؤمن -دختران و پسران- و فضای تلطیف شده‌ی با احساسات شما، ما هم نزد خدای متعال بهره‌مند شویم.

اساس مطلب برای یک مجموعه‌ی جوان این است که در راه هدف‌های والا تلاش و فعالیت کند و تحرک و بیداری به خرج دهد. من تشکل شما را هم که دوست می‌دارم، بخاطر همین است که بحمدالله در طول ده پانزده سالی که این تشکل را راه انداخته‌اید، رفته رفته قوام و استحکام و عمق پیدا کرده است. این جهت‌گیریِ درست را که با رفت‌وآمد انسان‌ها و سلایقِ مختلف عوض نمی‌شود، مغتنم بشمارید.

چیزهایی مربوط به طبیعت جوان دانشجوست. من در جلسات گوناگون برای جوان‌ها گفته‌ام، شاید هم شنیده‌اید؛ جوان خصوصیاتی را از حیث جوان بودن دارد، خصوصیاتی را هم دانشجو از حیث دانشجو بودن دارد؛ بر این‌ها می‌افزاییم خصوصیتی را که تشکل دینی و انقلابی و صالح از حیث تدین و انقلابی‌گری و صلاح خود دارد؛ مجموعه‌ی این‌ها چیز زیبایی را تشکیل می‌دهد. جوانی خیلی امتیازات دارد؛ حوصله‌ی کار، نشاط کار، توانایی بر کار، قدرت نوآوری، میل به نوآوری، قدرت فراگیری، و از همه‌ی این‌ها بالاتر، پاک بودن دل و روشن بودن لوح جان. بعضی‌ها از بخشی از این امتیازات برای شهواتشان بهره می‌گیرند. شهوات هم در همه وجود دارد؛ در جوان‌ها هست، در پیرها هم هست. بعضی پیرها از لحاظ هواهای نفسانی و شهوات نفسانی از جوان‌ها شدیدتر و غلیظ‌ترند. شهوت هم انواعی دارد: شهوت مال، شهوت مقام، شهوت قدرت، شهوت وجهه -که انسان پیش این و آن موجه باشد- یکی هم شهوت جنسی است. پیرها در همه‌ی این زمینه‌ها گاهی اوقات بدتر از جوان‌ها طلب می‌کنند؛ منتها چون توانایی جسمانی و عصبی و فکری آن‌ها ضعیف است، عقب می‌مانند؛ لذا فقط جوان‌ها را نمی‌شود متهم کرد.

جوان از لحاظ ماده و معنا ترجیح دارد؛ البته مثل کتابی است که فصول اول آن نوشته شده و فصول بعدی هم باید نوشته شود؛ و وقتی نوشته شد، کامل‌تر می‌شود. شما هنوز چند فصلتان نوشته شده، بقیه‌ی فصولتان بعداً نوشته خواهد شد. ماها به صفحات آخر رسیده‌ایم. البته برای پیرها این یک امتیاز است، منتها مسأله بر سر چگونه نوشتن و چه نوشتن است. اگر شما جوان‌ها همین الان همت کنید، ممکن است فصول بعدی را خیلی بهتر، تمیزتر و عمیق‌تر از آنچه بنده و امثال بنده نوشته‌ایم، بنویسید؛ این هم باز یک امتیاز برای جوان‌ها محسوب می‌شود.

زمان جوانی ما، مرد روحانیِ مسنّی با پدرم دوست بود و با ما زیاد رفت و آمد داشت؛ ماها هم از نوجوانی این مرد را می‌شناختیم و به او ارادت داشتیم. او غالباً وقتی به ما می‌رسید، می‌گفت قدر جوانیتان را بدانید. البته خودش مرد عابد و متهجّد و اهل معنا و اهل معرفت و اهل سلوک بود؛ از کسانی بود که با شیخ محمد بهاریِ معروف -از بزرگانِ عرفای نجف- ارتباط داشت. او به ما می‌گفت در جوانی عبادت هم بهتر، آسان‌تر، شیرین‌تر و قابل‌قبول‌تر نزد خداوند است. یعنی عبادت شما جوان‌ها پیش خدای متعال اقبال قبولی بیشتری دارد. شما مظهر این خصوصیات را در شور و تحرک جوانی می‌بینید؛ میل به دانستن، میل به فراگرفتن، میل به تحرک، میل به تصرف -در هر جایی که انسان بتواند تصرف کند- میل به کار، میل به تلاش.

وقتی کسی دانشجو شد، خصوصیات دانشجویی هم اضافه می‌شود. محیط دانشجویی، محیط روشنفکری، نواندیشی و آینده‌نگری‌های آرمانگونه است. سربه‌زیری و بی‌خبری از آینده، در محیط دانشجویی خیلی معنا ندارد؛ می‌فهمد دنیا یعنی چه، آینده یعنی چه، کشور یعنی چه، سیاست یعنی چه، اقتصاد یعنی چه، کار و تحرک و سازندگی یعنی چه؛ این‌ها را دانشجو بهتر از دیگران درک می‌کند و وارد مقوله‌ی علم و دانش می‌شود؛ لذا محیط دانشجویی در همه جای کشور و در همه‌ی نقاط جهان از این جهت یک محیط ممتاز است. در محیط دانشگاه، پیرها هم هستند؛ آن‌ها هم دانشمندند؛ اما این امتیازات را ندارند؛ شما ترکیبی از این امتیازات را دارید.

بعد می‌رسیم به مسأله‌ی پاکیزه بودن اخلاقی و پاکیزه بودن عملی، که در سایه‌ی تدین به دست می‌آید؛ این هم خودش عالَمی است. لذّت‌هایی در زندگی انسان وجود دارد که قابل توصیف نیست و با هیچ ابزار مادی هم به دست نمی‌آید. لذت انس با خدا، لذت ذکر، لذت لحظه‌ای که شما احساس می‌کنید در حال نماز یا در حال دعای عرفه یا در حال دعای کمیل دارید با مرکز زیبایی‌ها و نیکی‌ها و آفریننده‌ی همه‌ی این‌ها در خلوت حرف می‌زنید -توی جمع هستید، اما با او احساس خلوت می‌کنید- لذت بسیار بالایی است؛ دیریاب و کمیاب است؛ اما لذت بسیار عجیبی است. قاعدتاً شماها هم این را تجربه کرده‌اید. گاه‌گاهی همه‌ی انسان‌ها این حالت را تجربه می‌کنند؛ برای آن‌ها مواردی پیش می‌آید و لحظه‌ای، دقیقه‌ای و یا ساعتی این لذت را احساس می‌کنند. مشکل ما این است که بخاطر آلودگی‌ها و گرفتاری‌های دوروبرمان نمی‌توانیم آن لحظه را ادامه دهیم؛ اما در آن لحظه اگر زیباترین چیزها را هم بر شما عرضه کنند، میل و رغبتی ندارید؛ دلتان می‌خواهد در همان خلوت انس با خدا و تبادل زمزمه‌ی محبّت‌آمیز با پروردگار وقت خود را بگذرانید.

می‌گویم تبادل؛ زیرا در آن حالت، انسان وقتی با خدا حرف می‌زند، دل او پاسخ خدا را هم می‌شنود؛ شنیدنی از نوع شنیدن دل.

این‌ها نتیجه‌ی صلاح است. انسان هرچه صلاح را بیشتر کند، هرچه از گناه بیشتر اجتناب کند، هرچه رفتار و کردار و پندارِ خودش را بیشتر تحت کنترل قرار دهد و مراقب باشد -که اسم این مراقبت، تقواست- آن حالت معنوی و صلاح، بیشتر، روشن‌تر و تابناک‌تر خواهد شد؛ آن وقت انسان می‌شود صالح؛ آن‌گاه همه‌ی کسانی‌که در هر گوشه‌ی دنیا می‌گویند «السّلام علینا و علی عبادالله الصالحین»، دارند بر شما درود می‌فرستند. این درودها تعارف نیست. وقتی می‌گویید «السّلام علیک یا اباعبدالله» یا «السّلام علیک یا رسول‌الله» ، این در واقع طلب سلامت و امنیت معنوی از خدا برای آن مخاطب است. ما داریم به درگاه پیغمبر و حضرت اباعبدالله، با اخلاص و ارادت، این دعا را روانه می‌کنیم. ما که کسی نیستیم؛ ذره‌ی بی‌مقداری هستیم که با آن آستان والا و عتبه‌ی شریف منیف قابل مقایسه نیستیم؛ اما درعین‌حال باز هم اظهار ارادتی است؛ هدیه‌ای است به قدر خود ما. وقتی شما صالح هستید، همه‌ی بندگان خدا که می‌گویند «السّلام علینا و علی عبادالله الصالحین» ، همین سلام و هدیه را برای شما می‌فرستند؛ صلاح این است.

اگر در مجموعه‌ای، افراد، هم جوان باشند، هم دانشجو باشند و هم اهل صلاح باشند، این خیلی قیمت دارد و خیلی باارزش است؛ این را حفظ کنید. حفظ کردن نعمت معمولا مشکل‌تر از به دست آوردن آن است. نعمت‌های معنوی در این جهت باز خصوصیتی دارند؛ نگه‌داشتن آن‌ها مشکل است. مشکل است، یعنی چه؟ یعنی نمی‌شود نگه داشت؟ آدم بگوید ولش؟ نه، منظور این نیست؛ یعنی مجاهدت و توجه و دقت می‌خواهد تا انسان این را نگه دارد. علم هم همین‌طور است. اگر علم را هم تکرار نکنید، یادتان می‌رود. استاد با زحمتِ زیاد چیزی را از کتاب می‌گوید، شما هم یادداشت می‌کنید؛ اما اگر کنار گذاشتید و اصلا بخاطر نیاوردید و تمرین و تکرار نکردید، به مرور از دست می‌رود.

همه‌ی چیزهای معنوی این گونه است؛ باید آن‌ها را نگه داشت و حفظ کرد. این حفظ، تقوا نیاز دارد. تقوا یعنی مراقبت؛ باید مراقبت کنید این صلاح حفظ شود. در کشاکش تلاطم امواج گوناگون، انسان خیلی آسیب معنوی می‌بیند؛ لذا باید صلاح را نگه داشت. چرا نگه دارید؟ چون به آن‌ها احتیاج دارید؛ هم شخص خودتان به صلاح احتیاج دارید، هم شما به عنوان فردی که در بنای تاریختان می‌توانید نقش داشته باشید. شخص خودتان احتیاج دارید؛ بخاطر اینکه علو درجات و مقامات معنوی با عمل صالح است؛ «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» . آنچه عروج می‌کند و در درگاه الهی پذیرفته می‌شود و به منبع خیرات ملحق می‌گردد، «کلم الطیب» است؛ یعنی پدیده‌ی نیکو و پاکیزه؛ یعنی خُلق خوب، عمل خوب، اعتقاد درست و راسخ، و نیت پاک و روشن در درگاه الهی پذیرفته می‌شود. چه چیزی به این کمک می‌کند؟ «و العمل الصالح یرفعه» ؛ عمل صالح است که کمک می‌کند شما بتوانید این پدیده‌ی طیّب و طاهر را به خزانه‌ی الطاف الهی ملحق کنید تا در قیامت برای شما ذخیره شود. صورت حقیقی شما در قیامت، متشکل از چیزهایی است که ذخیره کرده‌اید. وقتی انسان کارِ خوب می‌کند، در آن‌جا جزو اصحاب یمین است و صورت، صورت اصحاب علّیین است؛ اما وقتی در این‌جا کارِ بد می‌کند، آن‌جا صورت، صورت حیوان درنده است.

ای دریده پوستین یوسفان

گرگ برخیزی از این خواب گران

زندگی، یک نوع خواب است. شما وقتی خواب می‌بینید، احساس نمی‌کنید که در حال رؤیا هستید؛ خیال می‌کنید دارید واقعیاتی را می‌بینید. بعد، از خواب بیدار می‌شوید و واقعیات را لمس می‌کنید. همین واقعیاتی که لمس می‌کنید، به نوبه‌ی خود خوابی است در مقابل زندگی پس از این نشئه؛ یعنی زندگیِ پس از مرگ، که «و انّ الاخره لَهِی الحیوان» . حیات واقعی و زندگی واقعی، آن‌جاست. در آن زندگیِ واقعی وقتی انسان از خوابِ این دنیا بیدار می‌شود، گرگ‌صفتی‌های خودش در دنیا را می‌بیند. سرباز امریکایی در عراق جوان بی‌گناهی را -که اصلا آن امریکایی را نمی‌شناسد و هیچ بدی‌ای به او نکرده؛ فقط مورد سوءظن قرار گرفته- شکنجه می‌کند. در عکس‌ها و فیلم‌ها و نوشته‌ها دیدید که چه بلایی سر این‌ها آوردند. چنین شخصی گرگ است؛ منتها گرگی در لباس انسان. وقتی لباس هم بپوشد و در خیابان‌های فلوریدا و تگزاس قدم هم بزند، بوی ادوکلن‌اش فضا را پُر می‌کند؛ کت و شلوار مرتب و اتو کشیده می‌پوشد و کروات هم می‌زند؛ -اما- از ظاهرش برنمی‌آید که او گرگ است؛ ولی واقعاً گرگ است. «گرگ برخیزی از این خواب گران»؛ وقتی از این خواب گران بیدار شد، یک گرگ است؛ حالا اسمش «بوش» باشد یا هر اسم دیگری. عین همین قضیه در زمینه‌ی کار نیک هم هست. وقتی عمل صالح دارید، برتر از فرشته از خواب برمی‌خیزید. در قیامت، انسان صالح خودش که نورانی است، فضای اطرافش را هم نورانی می‌کند؛ «نورهم یسعی بین ایدیهم و بایمانهم» .

شما نه تنها خودتان به این صلاح احتیاج دارید -به همان دلایلی که گفتیم- برای تاریخ سازی هم به این صلاح احتیاج دارید. تاریخ شما، تاریخ مظلومی است؛ الان هم کشور شما، کشور مظلومی است. ما یک ملت هستیم و حرفی داریم و این حرف برای قدرت‌هایی که امروز بر دنیا مسلّطند، گران می‌آید. این حرف، ستم‌ستیزی است؛ ما با ستم مخالفیم. ما با مردم فلسطین هیچ قوم و خویشی‌ای نداریم؛ اما از فلسطین دفاع می‌کنیم؛ چرا؟ چون یک ستم بزرگ در آن‌جا اتفاق افتاده است.

ده بیست سال پیش، آن روزی هم که انگلیسی‌ها در ایرلند شمالی افرادی را زندانی کرده بودند، من در خطبه‌ی نماز جمعه(۱) از کسی به نام بابی‌ساندز، که یک انگلیسی بود و هشتاد روز، نود روز در زندان اعتصاب غذا کرده بود و بعد هم در زندان مُرد، اسم آوردم. همان موقع در ایران خیابانی را به اسم بابی‌ساندز نامگذاری کردند. تنها او نمُرد؛ نفر بعدی هم که اعتصاب غذا کرده بود، بعد از چند روز مُرد؛ نفر سوم هم که اعتصاب غذا کرده بود، بعد از چند روز مُرد؛ اما انگلیسی‌ها خم به ابرو نیاوردند! همان انگلیسی‌هایی که راجع به زندانی و حقوق بشر، این همه جنجال راه می‌اندازند! آن افراد نه مسلمان بودند، نه شیعه بودند، نه هیچ وقت نامه‌ی فدایت شوم برای ما نوشته بودند؛ اما چون مظلوم بودند، ما از آن‌ها دفاع کردیم. این، تفکرِ حاکم بر نظام اسلامی است. هرجا مظلومی هست، ما خود را در جبهه‌ی او می‌دانیم. البته این به آن معنا نیست که ما لشکرکشی می‌کنیم یا کمک مالی می‌کنیم؛ نه، ما اولویت‌هایی داریم. خیلی اوقات افرادی مظلومند و مبارزه می‌کنند؛ ولی ما نمی‌توانیم یک ریال به آن‌ها کمک مالی کنیم، و کمک هم نمی‌کنیم. این حمایت، به معنای کمک مالی یا نظامی نیست؛ به معنای بیان موضع است. به طریق اولی اگر بخواهند به خود ما ظلم کنند، می‌ایستیم.

هیچ ظلمی بر یک ملت بالاتر از این نیست که قدرت برتری، امور آن کشور را در دست بگیرد؛ یعنی حاکم را او معین کند، سیاست را او معین کند، منابع مالی را او صرف کند. هرچه توانستند، بی‌سروصدا نفت عراق را در این مدت بردند و فروختند و هیچ حسابی هم به کسی ندادند! کارهای فراوان دیگری هم کرده‌اند که اگر انسان بخواهد آن‌ها را بشمارد، یک طومار چند هزار متری می‌شود.

تسلط دستگاه‌های سیاسیِ استکباری بر کشورهایی که احساس می‌کنند می‌توانند بر آن‌ها تسلط داشته باشند، داستان غم‌انگیزِ دو سه قرن اخیر است. سابق هم تسلط بود، منتها به این شیوه و با این شکل در طول تاریخ نبوده. در سال‌هایی که استعمار به وجود آمده، سرگذشت بسیار غم‌انگیزی رقم خورده است. اروپایی‌ها شروع کردند، امریکایی‌ها هم آن را ادامه دادند؛ تسلط بر کشورهای دیگر، سال‌ها هندوستان، سال‌ها کشورهای آفریقایی. شما ببینید امروز کشورهای آسیایی و آفریقایی در چه وضعی هستند. هیچ خاصیت طبیعی در این عقب‌ماندگی‌ها نیست. این مثل این است که میراث مشترکی به دو برادر برسد؛ یک برادر از خواب و غفلتِ برادر دیگر استفاده کند، برود اموال را جمع کند، بعد دست و پای او را ببندد و با تفنگ بالای سرش بایستد؛ بعد هم با این اموال، هر کار می‌خواهد، بکند. نمی‌شود گفت او استعداد بیشتری دارد؛ نه، او از موقعیتی نامردانه استفاده کرده. اروپایی‌ها این‌کار را کردند؛ بعد با همین پول بر علم و فناوریِ خودشان اضافه کردند؛ با فناوری و دانشی که به دست آوردند، باز این فشار را بیشتر کردند، که تا امروز هم ادامه دارد و البته شکل‌های مختلفی پیدا کرده است. هرجا با فشار ملّت‌ها مواجه شدند، عقب‌نشینی کردند و حیله و ترفند جدیدی بکار بستند.

یک روز استعمار مستقیم بود -به قول خودشان کلونیالیزم- یک روز استعمار غیرمستقیم بود، که خودشان اسمش را نئوکلونیالیزم گذاشتند؛ امروز هم یک استعمار فرانو وجود دارد و دیگر به شکل نئوکلونیالیزمِ سابق نیست؛ فراتر از آن است: استفاده‌ی از ابزارهای تبلیغی، استفاده‌ی از تأثیرات روحی و روانی و نفسانی بر آحاد ملّت‌ها، خریدن عناصر زبده و فعال و اثرگذار در میان ملّت‌ها -البته هر کسی را نمی‌شود خرید، اما آدم‌های بی‌تقوا را می‌شود خرید- و از طریق آن‌ها و از درون خود ملت، وسیله‌ی تسلط و سیطره‌ی این قدرت را فراهم کردن. با ما هم که دشمن‌اند، با ایران هم که دشمن‌اند، با شما ملت و جوان‌های مؤمن هم که دشمن‌اند، بخاطر این است؛ چون در به روی آن‌ها بسته است. البته دارند نفوذ می‌کنند، کارهای بدی دارند می‌کنند؛ ما هم داریم مبارزه می‌کنیم.

امروز جنگ در عرصه‌ی دیگری است؛ در عرصهی نظامی نیست؛ از راه اینترنت و ماهواره و تبلیغات گوناگون و از راه روزنامه‌نگاران مزدور و از راه عناصری است که در دستگاه‌های حکومتی نفوذ کرده‌اند و برای همان مقصود هم دارند کار می‌کنند. البته در مقابلشان هم یک جبهه‌ی قوی وجود دارد که دارد تلاش و فعالیت می‌کند. اثر این مبارزه هم باید در بنای آینده‌ی کشور ظاهر شود. آن‌ها مایلند یک کشور را از هستی ساقط کنند و قدرت ابتکار و علم را بگیرند؛ و از اینکه یک ملت استعداد خودش را بروز دهد و در صحنه‌های گوناگون به قله برسد، کاملا جلوگیری کنند. هدف یک ملت مبارز در مقابل آن‌ها این است که استعداد خودش را بروز دهد، وارد میدان شود، بر امورِ خودش تسلط داشته باشد، کشورش را خودش اداره کند، منابعش را خودش استخراج کند و به درستی هزینه کند، بر عقاید و فرهنگ و ایمانِ خودش پافشاری کند و راه خودش را انتخاب کند. یک چنین جبهه‌گیری را جمهوری اسلامی مطرح کرده است.

دنیای اسلام در طول ده‌ها سال گذشته اصلا باور نمی‌کرد در مقابل این قدرت به‌ظاهر عظیمِ نظامی و مالی و تبلیغاتی بشود مقاومت کرد؛ لذا تسلیم شده بود. یک عده خودشان را کاملا فروخته بودند؛ مثل آدمی که به مواد مخدر معتاد می‌شود و می‌داند هم ضرر دارد، اما با همان لذتِ زودگذرش می‌گوید دم غنیمت است. بعضی هم که دلشان می‌سوخت و چنین وضعیتی را نمی‌خواستند؛ اما مجبور بودند حرص بخورند و هیچ کاری نکنند.

امروز در دنیای اسلام این احساس به وجود آمده که می‌شود در مقابل قدرت استکباری دنیا ایستاد. قدرت استکباری هم فقط امریکا نیست؛ امریکا یک شاخه از آن است. قدرت استکباری، یک اژدهای هفت سر است؛ یک سر گنده‌اش امریکاست؛ و الّا مغز هدایت‌گر و قلب تپنده‌ی دنیای استکبار، دولت امریکا نیست؛ کسانی‌اند که دولت امریکا را سر کار می‌آورند؛ کسانی‌اند که رئیس‌جمهور دیوانه‌ی بی‌کله‌ی فعلی را در هر کیفیتی لازم می‌دانند سر کار بیاورند، و سر کار می‌آورند! محافل صهیونیستی و غیرصهیونیستی و سرمایه‌داری و کارتل‌های بزرگ تولیدی و تجاری، با صدها وسیله‌ی تبلیغات -کانال‌های تلویزیونی و روزنامه‌های مختلف و غیره- قدرت عظیمی هستند؛ کسی باور نمی‌کرد در مقابل این قدرت بشود مقاومت کرد و در هر مسأله‌ای از مسائل، «نه» گفت. الان هم دولت‌های اسلامی متأسفانه این معنا را نمی‌فهمند؛ آن‌ها هم خیال می‌کنند دیگر فایده‌ای ندارد؛ لذا تسلیم هستند؛ لیکن ملّت‌ها بیدار شده‌اند.

شما می‌بینید رئیس‌جمهور ما به چند کشور آفریقایی می‌رود و مردم استقبال عجیبی می‌کنند؛ این اصلا سابقه ندارد. در دنیا سابقه ندارد که از رئیس‌جمهور کشوری، ملت یک کشور دیگر این‌طور استقبال کنند. بله، گروهی به صورت تشریفاتی به خیابان‌ها می‌آیند و کف می‌زنند و دست تکان می‌دهند؛ اما حضور این جمعیت عظیم سابقه ندارد. بنده هم وقتی رئیس‌جمهور بودم، هنگامی که به پاکستان رفتم، واقعاً قیامتی شد. متأسفانه این وقایع تاریخیِ مهم از یاد بعضی‌ها می‌رود. یک خرده تقصیر دستگاه‌های تبلیغاتی ماست که این‌ها را منتقل نمی‌کنند. آن زمانی که من به پاکستان رفتم، شما بچه بودید؛ شاید یادتان هم نیست؛ قیامتی شد. در اسلام‌آباد، راولپندی و بیشتر از همه در لاهور، اجتماع مردم پاکستان مثل استقبال مردم ایران بود. ماشین بنده را می‌خواستند روی دست بلند کنند! رئیس‌جمهور وقت پاکستان -ضیاءالحق- که کنار من نشسته بود، از دیدن این مردم وحشت کرده بود. ما که نظایر این حضور مردمی را در ایران دیده بودیم، می‌فهمیدیم معنای این استقبال چیست. آقای هاشمی رفسنجانی زمان ریاست جمهوری به سودان رفتند، همین‌طور غوغایی شد. آقای خاتمی به لبنان و پس از مدتی به آفریقا رفتند، همین غوغا برپا شد. آن‌ها که برای شخص این کارها را نمی‌کنند؛ مسأله، مسأله‌ی هویت ایرانِ اسلامی و ملت ایران و مجموعه‌ی تشکیلاتی که جمهوری اسلامی و ملت و دولت را تشکیل می‌دهد و همچنین انقلاب و امام است.

مردم امیدوار شده‌اند. آقای خاتمی می‌گفتند من از رئیس‌جمهور یکی از کشورهای آفریقایی پرسیدم وقتی رؤسای دیگر کشورها به کشور شما می‌آیند، باز هم این گونه استقبال می‌شود؟ گفت وقتی رئیس‌جمهوری می‌آید، چند نفری برای تماشا می‌روند، دست هم تکان می‌دهند و گاهی هم سفارش می‌کنیم مثلا از ادارات تعدادی به استقبال بروند. او همچنین گفته بود از همه پرجمعیت‌تر و شلوغ‌تر، مراسم استقبال از ژاک‌شیراک بود؛ چون کشور ما در سابق مستعمره‌ی فرانسه بوده و با کشور فرانسه، زبان مشترک دارد؛ لیکن تفاوت بین آنچه در آمدن ژاک‌شیراک اتفاق افتاد، با آنچه در آمدن شما اتفاق افتاده، زمین تا آسمان است؛ اصلا قابل مقایسه نیست. رئیس‌جمهور یک کشور مقتدرِ ثروتمندِ اروپایی که سوابقی هم دارد، با هیاهو وارد این کشور آفریقایی شده؛ او را مقایسه می‌کنند با رئیس‌جمهور کشوری که ارتباط چندانی با این کشور آفریقایی نداشته، اما مردم این‌طور به او اظهار ارادت و علاقه می‌کنند. این بخاطر جمهوری اسلامی است، و جمهوری اسلامی بخاطر علم کردن و بلندکردن کتیبه‌ی تفکرات اسلامی و اهداف اسلامی است.

ما با ظلم مخالفیم. ما با استکبار مخالفیم. ما با سلطه و سیطره مخالفیم. ما تصمیم گرفته‌ایم در این راه قدم بگذاریم و گذاشته‌ایم و نترسیم و ادامه بدهیم و ادامه داده‌ایم؛ این مهم است. بقاء این حرکت در طول بیست و شش سال گذشته و رشد یافتن کشور در سایه‌ی این حرکت، خودش یک پدیده‌ی مهم است. البته کم‌کاری‌های ما، توطئه‌های دشمنان و بی‌عرضگی بعضی از مسئولان تأثیر گذاشته و آن چیزهایی که گفتیم و خواستیم و مطرح کردیم، به‌طور کامل تحقق پیدا نکرده؛ ناقص تحقق پیدا کرده است؛ اما همین ناقص‌اش هم امروز دنیا را به خودش متوجه می‌کند؛ ناقص‌اش همین است که ما یک روز در این کشور آرپی‌جی هفت و گلوله‌ی خمپاره نمی‌توانستیم درست کنیم و باید وارد می‌کردیم، اما امروز دشمن تصور می‌کند ما داریم بمب اتم می‌سازیم! یعنی پیشرفت اصلا قابل تصور نیست. در زمینه‌های علمی و عملی، تفاوتی که جمهوری اسلامی از آغاز حرکت تا امروز کرده، باید گفت از زمین تا آسمان است.

ما الحمدلله پیش رفته‌ایم؛ لیکن بنای یک کشور در طول چند نسل انجام می‌گیرد؛ مثل بنای یک سد یا یک نیروگاه یا یک کارخانه نیست. ساختن یک کشور فقط در ابعاد مادی نیست؛ ابعاد فرهنگی و علمی و اقتصادی و اجتماعی هم دارد. این، کار یک سال و دو سال نیست؛ کار یک نسل هم نیست؛ نسل‌های متوالی باید بیایند. در یک کشور اگر همه‌ی نسل‌ها تلاشِ موفق کنند، خیلی زودتر و بهتر؛ و اگر تنبلی و سستی کنند، دیرتر و ناقص‌تر؛ اما بالاخره در طول چند نسل، کار به سرانجام می‌رسد. یکی از حلقه‌های زنجیره‌ی نسل‌ها شمایید. این کشور را شما باید بسازید.

اداره‌کنندگان کشور، همان کسانی‌اند که امروز در دانشگاه‌ها دارند تحصیل می‌کنند. اگر ضعیف باشند، اگر کم‌ایمان باشند، اگر میل به هوی‌های نفسانی بر میل به کار و تلاش و مجاهدت غلبه پیدا کند، اگر منافع شخصی بر منافع جمع و منافع بلندمدّت غلبه پیدا کند، نمی‌شود. اگر بی‌سواد بار بیایند، درس نخوانند، تحقیقات نکنند، علم را به معنای حقیقی کلمه بارور نکنند، مرزهای موجود علم را نشکنند و جلو نروند و همیشه مصرف کننده‌ی حرف‌های دیگران بمانند، نمی‌شود؛ این تکلیف شماهاست. اینکه من به جوان‌های مؤمن و صالح این مسائل را تأکید می‌کنم، به خاطر این است.

شماها به عنوان یک تشکل، نه فقط در ساخت خودتان، بلکه در ساخت محیط دانشجویی و دانشگاهی هم می‌توانید نقش ایفا کنید. یک تشکل می‌تواند در همه‌ی این زمینه‌ها نقش‌آفرین باشد. علم لازم است، تلاش و تحرک لازم است، نگاه درست سیاسی لازم است؛ که اگر نگاه درست سیاسی نباشد، انسان خطا می‌کند؛ اگر نگاه درست سیاسی نباشد، انسان گاهی اوقات همه‌ی احساسات خودش را برای جایی مصرف می‌کند که درست به نفع دشمن است؛ کمااین‌که می‌بینید بعضی‌ها این کار را می‌کنند؛ همان احساساتِ جوانانه و همان منشِ دانشجویی است، منتها جهت، چپه و غلط است و به استواریِ پایه‌های آینده‌ی کشور منتهی نمی‌شود؛ به‌عکسِ آن منتهی می‌شود؛ به نفع دشمن و برای دشمن است، ولی با چند واسطه! پس در کنار صلاح و معنویت و توجه به خدا و تکیه به او -که شرط اساسی و روح همه‌ی تحرک‌ها ست- علم و تحقیق و تحرک جوانانه و بینش سیاسیِ درست و آگاهی از وضع جامعه و امید به آینده هم لازم است.

امید خیلی مهم است. یکی از کارهای دشمن این است که دائم بگوید: «آقا نمی‌شود، نمی‌توانید، آینده مبهم است، مگر می‌شود؟ به همین زودی‌ها دشمن چنین و چنان می‌کند» ؛ نه، دشمن هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. کسی که الان در امریکا سر کار است(۲) ، پنجمین رئیس‌جمهوری است که تصمیم گرفته جمهوری اسلامی را ریشه‌کن کند! چهار نفر قبل از او بودند -کارتر، ریگان، بوشِ پدر و کلینتون- که هرکدام به نحوی تصمیم داشتند ریشه‌ی ملت ایران و جمهوری اسلامی را بکنند! گفت:

یکی مُرد و یکی مردار گردید

یکی هم به لعنت خدا گرفتار است

ما باید بایستیم و بدانیم چه کار می‌کنیم. یکی از چیزهایی که من به شماها توصیه می‌کنم، این است که مراقب باشید وحدت و انسجام درونی و برادرانه‌ی خود را حفظ کنید؛ نگذارید سلایق مختلف بین شماها اختلاف ایجاد کند؛ مثلا گفته شود نامزد رئیس‌جمهوریِ آینده کی باشد، کی نباشد. در این چیزها هم خیلی نباید عجله کرد؛ باید با دقت و حوصله کار کرد.

انتخاباتی که در پیش داریم -مثل همه‌ی انتخابات- مهم است؛ ولی چون دشمن یک مقدار بیشتر از اوقات دیگر جنجال می‌کند، این انتخابات باید پُرشورتر و خوب‌تر برگزار شود. در درجه‌ی اول باید صندوق‌ها از آراء مردم پُر شود و بعد هم ان‌شاءالله یک انسان صالح سر کار بیاید؛ کسی که بخواهد، بتواند، همت و نشاط کار داشته باشد و بتواند وارد میدان کار شود و ان‌شاءالله از امکانات فراوان کشور و جوان‌های آن برای سازندگی استفاده کند.

از خدای متعال کمک بخواهید، او هم به شما کمک خواهد کرد. ان‌شاءالله مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت بقیه‌الله باشید. ما به شما جوان‌های خوب و مؤمن افتخار می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم که روزبه‌روز صلاح و سداد و فیض و نور را بیش از پیش بر شماها ارزانی بدارد.

والسلام‌علیکم‌ورحمه‌الله‌وبرکاته

پانوشت:

۱- خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۳۶۰/۰۲/۱۸: «مطلبى که امروز در این اجتماع عظیم شما مایلم من نیز به نوبه‌ى خود مانند بقیه‌ى برادرانم بگویم، تجلیل از مجاهدات این قهرمان ایرلندى است. ما به او به چشم یک انسان مبارز فقط نگاه نمى‌کنیم، ما پیام لبهاى خاموش بابى ساندز را شنیده‌ایم و به آن ایمان قاطع داریم. این پیام، پیام سقوط قدرتها و امپراطوریهاى سلطه‌گر جهانى است. اگر ما امروز در میان یک منطقه‌ى دور از آن نواحى، دور از منطقه‌ى قدرتهاى بزرگ جهانى توانسته‌ایم این حکومت الهى و اسلامى را که حکومت مستضعفین است به وجود بیاوریم، همواره گفته‌ایم و تأکید کرده‌ایم که روزگار پایان امپراطوریهاى سیاسى به سرآمده است. طاغوتها دیگر باید بروند، مستضعفان جهان باید به آینده‌ى خود امیدوار باشند، این را ما همیشه گفتیم و پیش‌بینى کردیم وقتى که یک مبارز جوان ایرلندى زیر گوش امپراطورى پیر و پوسیده‌ى بریتانیا با آن سوابق، آن چنان مقاومتى مى‌کند که دنیا را به خود متوجه مى‌کند، وجود یک چنین شخصى و مقاومت او و رسوایى قدرت مقابل او مؤید همان سخنى است که اسلام به ما آموخته بود و ما بارها آن را تکرار کردیم. گفته‌ایم و خواهیم گفت روزگار سقوط قدرتهاى شیطانى و طاغوتى نزدیک است.»
۲- بوش پسر

منبع: کتاب سایه سار ولایت جلد ۵ صفحه ۱۸۸

پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: ما یک ملت هستیم و حرفی داریم و این حرف برای قدرت‌هایی که امروز بر دنیا مسلّطند، گران می‌آید. این حرف، ستم‌ستیزی است
  • رهبر انقلاب: ما با ظلم مخالفیم. ما با استکبار مخالفیم. ما با سلطه و سیطره مخالفیم. ما تصمیم گرفته‌ایم در این راه قدم بگذاریم و گذاشته‌ایم و نترسیم و ادامه بدهیم و ادامه داده‌ایم.
  • رهبر انقلاب: ما الحمدلله پیش رفته‌ایم؛ لیکن بنای یک کشور در طول چند نسل انجام می‌گیرد. این، کار یک سال و دو سال نیست؛ کار یک نسل هم نیست؛ نسل‌های متوالی باید بیایند. در یک کشور اگر همه‌ی نسل‌ها تلاشِ موفق کنند، خیلی زودتر و بهتر؛ و اگر تنبلی و سستی کنند، دیرتر و ناقص‌تر؛ اما بالاخره در طول چند نسل، کار به سرانجام می‌رسد. یکی از حلقه‌های زنجیره‌ی نسل‌ها شمایید. این کشور را شما باید بسازید.
  • رهبر انقلاب: اداره‌کنندگان کشور، همان کسانی‌اند که امروز در دانشگاه‌ها دارند تحصیل می‌کنند. اگر ضعیف باشند، اگر کم‌ایمان باشند، اگر میل به هوی‌های نفسانی بر میل به کار و تلاش و مجاهدت غلبه پیدا کند، اگر منافع شخصی بر منافع جمع و منافع بلندمدّت غلبه پیدا کند، نمی‌شود. اگر بی‌سواد بار بیایند، درس نخوانند، تحقیقات نکنند، علم را به معنای حقیقی کلمه بارور نکنند، مرزهای موجود علم را نشکنند و جلو نروند و همیشه مصرف کننده‌ی حرف‌های دیگران بمانند، نمی‌شود؛ این تکلیف شماهاست.