روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای جامعه اسلامی دانشجویان - ۱۳۷۹/۸/۱۷

ثبت‌شده در جمعه، ۶ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۳۳ ق.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای جامعه اسلامی دانشجویان - ۱۳۷۹/۸/۱۷

به جهت افزایش سرعت در بارگذاری آثار منتشرنشده‌ی حضرت امام خامنه‌ای، از ابتدای سال ۱۴۰۲ شمسی، «روشنی خورشید» متن بیانات ایشان را بدون ویرایش و بررسی منتشر خواهد کرد. ان‌شاءالله پس از بارگذاری کامل آرشیو موجود، مجددا به ویرایش و بررسی این متون خواهیم پرداخت.

تاریخ: ۱۷ آبان ۱۳۷۹

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

خیلی متشکرم از شما جوانان عزیز و فرزندان عزیزم که امروز فضای کار ما را با حضور خودتان و با دل‌های نورانی و پاک خودتان و با احساسات خودتان معطر و منور کردید. همیشه همین‌جور است، هر جایی که جوان با دل پاک خود، با دل نورانی خود، حضور پیدا می‌کند و با دل خود حرف می‌زند، نورانی و معنوی و معطر و منور می‌شود، این تجربه‌ای است که من در طول زندگی خودم -از دوران جوانی تا امروز- در ارتباط با جوانان مؤمن، پاک، مبارز و فعال آن را احساس کرده‌ام و دیده‌ام.

من چند نکته‌ی کوتاه را به شما عرض می‌کنم: نکته‌ی اول درباره‌ی تشکیلات دانشجویی خود شماست، یعنی جامعه‌ی اسلامی دانشجویان. حالا که شما در یک مجموعه‌ی همسان و همدل منسجم شده‌اید و در بهترین محیط‌های کشور -یعنی دانشگاه- مشغول کار هستید و نام مبارک اسلام را بر خودتان گذاشته‌اید، از ساعت‌های این دوران عمرتان حداکثر استفاده را بکنید، اولا برای پراکندن این فکر، این اندیشه‌ی نورانی -اندیشه‌ی اسلامی- در محیط خودتان. هرجا که هستید -در کلاس، در محیط دانشگاه، در محیط آزمایشگاه، در مجمع دوستان، در کوی- سعیتان در درجه‌ی اول این باشد که منش اسلامی را، فکر اسلامی را، رفتار اسلامی را، اخلاق اسلامی را، آداب زندگی به شیوه‌ی اسلام را، با حضور خودتان، با وجود خودتان، در محیط خودتان پراکنده کنید، مثل یک گُل، مثل یک عطر که هرجا حضور داشته باشد، اثر حضور آن محسوس است. یک جوان خوب، یک جوان مؤمن -بخصوص این بیشتر مال جوان‌هاست، این‌جور نیست که همه‌ی مؤمنین این‌گونه باشند، البته چرا، مؤمنین در درجات بالای ایمانی همین‌جورند- به خاطر طراوتش، به خاطر شادابیش، به خاطر صفایی که دارد، آنچه که در درون او از معنویت و از فکر و اخلاق هست، زودتر محیط را آغشته می‌کند به آن نیکی. سعیتان این باشد که با رفتار خودتان، با کیفیت برخورد خودتان، با منش خودتان، با به‌کارگیری فکر در گفتار و عمل، با هدف‌گیری‌های بسیار والا و متعالی، با نجات خود از گرفتاری‌ها و آلودگی‌هایی که دامن اغلب مردم را می‌گیرد -که البته این یک خرده سخت است، اما اندک توجهی هم می‌تواند انسان را از آن گرفتاری‌ها نجات بدهد- برای محیط خودتان سرمشق بشوید. فرض کنید در محیطی که انگیزه‌های شهوانی هست، انگیزه‌های غرض‌ورزانه هست، انگیزه‌های خودنمایی‌های بی‌مورد هست، با برچیدن دامن از این آلودگی‌ها، با این‌جور کارها، برای آن محیط خودتان درس بشوید، سرمشق بشوید، نمونه بشوید، این اولین چیزی که باید به آن همت بگمارید.

سعی کنید در درون این مجموعه‌ی «جامعه‌ی اسلامی» ، همه‌ی آنچه را که دوست شما و همکار شما، از معنویت، از دانش دین، از اخلاق خوب، از فهم صحیح سیاسی و از قدرت تحلیل مسائل دارد، از او فرا بگیرید و آنچه شما دارید، به او بدهید. در سوره‌ی عصر، در کنار ایمان و عمل صالح، دو چیز دیگر را ذکر می‌کند، تواصی به حق و تواصی به صبر، «الا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر» . تواصی به حق و تواصی به صبر هم خودش عمل صالح است، اما این دو عمل صالح را از بین همه‌ی عمل‌های صالح بیرون می‌کشد و تابلو می‌کند و جلوی چشم همه نگه می‌دارد.

تواصی به حق، یعنی اگر احساس می‌کنید که دوستتان در گرایش به حق، در حالِ افتادن به دام تردید است، مثل کوهنوردانی که در مراحل سخت با ریسمان یکدیگر را محکم نگه می‌دارند، با ریسمان اندرز و هم‌فکری، او را محکم نگه دارید که نلغزد، کمااین‌که او به نوبه‌ی خود در یک مورد دیگر شما را نگه خواهد داشت. این ضعف‌ها و تردیدها برای انسان‌ها پیش می‌آید. انسان خوب آن کسی نیست که هیچ تردیدی و هیچ وسوسه‌ای در او به وجود نیاید، انسان خوب آن کسی است که بر تردیدها و بر وسوسه‌ها، بجا و به موقع غلبه پیدا کند، این یک ورزش است، یک زورآزمایی معنوی است. شما دوستتان را نگه می‌دارید، او هم شما را نگه می‌دارد، «تواصوا بالحقّ» ، به پیروی از حق، به آنچه که حق تشخیص داده‌اید. اگر دیدید دوستتان دچار تردید است، با روش‌های صحیح -گاهی با استدلال است، گاهی با پرسش و تفحص است، گاهی با گفتن یک کلمه‌ی بجاست، گاهی با نشان دادن یک منش خوب است- او را از این تردید و وسوسه نجات بدهید، او هم به نوبه‌ی خود شما را نجات می‌دهد، این «تواصوا بالحقّ» است.

بعد «تواصوا بالصّبر» است: گاهی طرف دچار وسوسه و تردید نیست، دچار خستگی است، دچار ملالت است، این حالت خیلی پیش می‌آید. در دوران مبارزات، یکی از مشکلات اساسی برای افراد مبارز همین بود، آدم خسته می‌شد، آدم می‌دید رفیقش خسته شده، به تعبیری آن وقت می‌گفتیم: بریدیم، خسته شدیم. این‌جا آن چیزی که آن آدمِ خسته را نجات می‌دهد، «تواصوا بالصّبر» ، وصیت کردن، توصیه کردن به صبر و پایداری است. انسان وقتی که می‌داند در این راه طولانی و پُرمشکلات هدفی وجود دارد که انسان می‌تواند به آن دست پیدا بکند، با یادآوری آن هدف، هم به خود و هم به دیگران نیروی پایداری می‌دهد، این در محیط کار شما -در محیط مجموعه‌ی شما به‌طور ویژه- بایستی وجود داشته باشد، یعنی در سرتاسر «جامعه‌ی اسلامی» ، حالا که

شما نمایندگان آن‌ها هستید، این را باید ایجاد کنید. از همین صحبت من می‌شود فهمید که اساس این قضایا این است که امیدِ رسیدن به هدف وجود داشته باشد. اگر انسان امیدواری نداشته باشد، زود خسته می‌شود. این‌جاست که یکی از شاه‌بیت‌های تبلیغات دشمنان نظام و دشمنان جمهوری اسلامی لو می‌رود، همه‌اش سعی می‌کنند مردم را از نظام نومید کنند، از آینده نومید کنند، درحالی‌که هیچ چنین چیزی نیست، افق روشن است، اصلا باید هم روشن باشد.

کشور ما کشوری است با یک اکثریت بسیار قابل توجه نیروی جوان، با داشتن یک حکومت مردمی، دیگر مردمی‌تر از این حکومتی که امروز ما در ایران داریم، شما کجای دنیا پیدا می‌کنید؟ در به اصطلاح دمکراتیک‌ترین کشور دنیا چنین چیزی وجود ندارد که ارتباط مسئولان نظام با آحاد مردمشان، این‌جور ارتباط عاطفی، نزدیک، متبادل، همراه با عشق و محبت طرفینی باشد، اصلا چنین چیزی وجود ندارد. بعضی‌ها از کسانی که در دنیا با آراء مردم هم سر کار آمده‌اند، می‌خواهند سر به تن مردمشان هم نباشد، برایشان اهمیت ندارد، تبلیغاتی کرده‌اند، پولی خرج کرده‌اند -شما می‌دانید که امروز اساس پروپاگاندای دنیایی بر چیست، بر تکرار کردن و جلوه دادن و آن قدر این یک حرف را تکرار کردن که این در ذهن‌ها بماند- با شیوه‌های مدرنی هم که امروز برای این کارها انتخاب شده، سر کار بیایند و بعد هم هر چه شد، شد، اصلا بعد پشت سرشان هم نگاه نمی‌کنند، امروز دنیا این‌جوری است!

ما حکومت مردمی، ملتی جوان و امکانات فراوانی داریم. این میدان نفتی‌ای که در سفر آقای خاتمی به ژاپن صحبتش سر زبان‌ها افتاد -میدان آزادگان- اصلا یک عظمت عجیبی دارد، یعنی این رتبه‌ی ذخایر نفتی ایران را از مثلا سوم، چهارم آورد به دوم! یک چنین آینده‌ای از لحاظ امکانات طبیعی برای این کشور هست. این امکانات فراوان نفتی، زیرزمینی، طبیعی، کشاورزی، غیره و غیره، این‌ها چیزهایی است که هر کشوری با این سرزمین بزرگ، با این آب و هوای متنوع، با این جمعیت جوان -اگر یک برنامه‌ریزی خوبی دولت‌ها داشته باشند و بتوانند دست این جوان‌ها را به کار بند کنند و البته پیش از آن، دانش این‌ها را تأمین کنند، که این مسأله‌ی دانش هم خیلی مهم است و توصیه‌ی بعدی من است- این‌ها را داشته باشد، اصلا امکان ندارد که افقش روشن نباشد، آینده‌اش درست نباشد. پس ببینید، با توجه به این افق روشن، با توجه به این آینده‌ی روشن، شما حالا در یک مجموعه‌ی دانشجویی با نام مقدس اسلام، با نام نورانی، با نام برانگیزاننده و پیش‌برنده و جهت‌دهنده‌ی اسلام مشغول کارید، در این مجموعه سعی کنید با «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر» ، از هم تردیدها را زایل کنید، از هم خستگی‌ها را زایل کنید.

نکته‌ی دوم این است عزیزان من! اساس هویت جوانی بر روی چند نقطه‌ی اساسی است، یکی از آن‌ها عبارت است از صفا و روراستی. روراستی به معنای ساده‌لوحی نیست، آدم صاف و ساده‌ای باشد و ساده‌لوح باشد و سرکلاه‌برو و فریب‌بخور، نه، روراستی معنایش این نیست. ما آدم‌هایی داریم که خیلی هم پیچیده‌اند، درعین‌حال سرشان هم کلاه می‌رود. آدم‌هایی هم داریم صادق، باصفا، روراست، با قضایا سینه به سینه برخورد می‌کنند، اما در اغلب قضایای زندگی هم سرشان کلاه نمی‌رود، یک نمونه‌اش امام بود، امام به‌هیچ‌وجه از آن آدم‌های دوروی این‌جوری نبود که جلوی این، این حرف را بزند، جلوی آن دیگری، یک حرف دیگر بزند، نه، اما درعین‌حال انسانی بود با تدبیر، با همه‌ی صفا، آدمی که سرش کلاه برود، فریب بخورد، نبود، بسیار آدم روشن‌بین و دقیقی بود. جوان خصوصیتش این صفا ست، نه فریب‌خواری، نه آلت دست شدن، این صفا باید حفظ بشود.

صفا، یعنی آن نورانیّتی که خاصیت جوانی است. ببینید، عضلات جوان هم تَر و تازگی دارد، اعصاب جوان هم تَر و تازگی دارد، این تَر و تازگی در روحیات جوان عیناً منعکس است، در خلقیات هم منعکس است، لذا یک نوع شفّافیت در جوان‌ها هست. من می‌بینم بعضی از جوان‌ها در گوشه و کنار -حالا نمی‌خواهیم به کس خاصی یا مجموعه‌ی خاصی اشاره بکنیم- جوری رفتار می‌کنند مثل این سیاستمدارهای حرفه‌ای! حالا کدام سیاستمدار حرفه‌ای است که اسرارش پشت پرده مانده باشد؟ آیا شما از «سیا» ی امریکا دیگر حرفه‌ای‌تر دارید؟ این‌ها اسرارشان پشت پرده می‌ماند؟ این‌ها کارهایی که می‌خواهند بکنند، نقشه‌هایشان نسبت به کشورهای مختلف دنیا، برای افراد، برای تحلیل‌گرها آشنا نیست؟ چرا، واضح است. این چیزهایی که به خیال خود به عنوان سیاسی‌کاری و سیاسی‌بازی یک جا یک حرف بزنند، یک جا یک حرف دیگر بزنند، بنشینند علیه یک مجموعه تصمیم بگیرند، این کارها به جایی نمی‌رسد. صفای جوانی را حفظ کنید و این صفای جوانی باید در اخلاق منعکس بشود، این نتیجه‌ی بینش توحیدی است، آن چیزی که در تعبیرات رایج دنیایی ایدئولوژی می‌گویند که ما حالا نمی‌خواهیم تعبیر فرنگی به کار ببریم.

بینش مکتبیِ توحیدی فقط مخصوص این نیست که انسان یک وقتی رو به قبله بایستد و نماز بخواند، یا حداکثر نماز با حضور قلب بخواند، نه، وقتی انسان اعتقاد به توحید دارد، این در اخلاق فردی‌اش، در اخلاق خانوادگی‌اش، در نوع حرکتش در زندگی، در سرتاسر زندگی، در همه‌ی این‌ها منعکس می‌شود، بعد در ساخت اجتماعی منعکس می‌شود، در نوع صف‌بندی‌های جهانی: چه کسی در دنیا دوست است، چه کسی دشمن است، یا با کدام آدمی که حالا نه چندان دوست، نه چندان دشمن است، باید همکاری کرد و با چه کسی نباید همکاری کرد. این تفکر توحیدی و اندیشه‌ی توحیدی در همه‌ی این‌ها تعیین‌کننده است، همچنان که اندیشه‌های شرک‌آلود یا به تعبیر درست‌تر اندیشه‌های طاغوتی و شیطانی -که طاغوت، عبارت اخرای شیطان است، شیطان یعنی نیروی شرآفرین و فسادآفرین و انحراف‌آفرین، طاغوت هم یعنی طغیانگر، یعنی همان شر و فساد و انحراف، نیروهای طاغوتی هم یعنی آن تفکر طاغوتی، تفکر شیطانی- در رفتار شخصی، در رفتار سازمانی، در رفتار جمعی، در کیفیت تشکیل یک نظام اجتماعی اثر می‌گذارد. از جمله‌ی قلمروها، همین رفتار شخصی ماست. تفکر توحیدی به ما می‌گوید که ما در هر عملی که می‌خواهیم انجام بدهیم، آن عمل را صادقانه انجام بدهیم، یعنی به آنچه که اعتقاد داریم، عمل بکنیم، آنچه اعتقاد داریم، آن را بر زبان بیاوریم، این صادقانه عمل کردن، «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه» . صدقوا ما عاهدوا الله علیه یعنی آن پیمانی را که با خدا بستند، صادقانه بستند. پیمان، یک مسأله‌ی زبانی نیست، پیمان، یک مسأله‌ی قلبی و عملی است. اما دو جور می‌شود پیمان بست، پیمان صادقانه، پیمان فرصت‌طلبانه. یک عده‌ای هستند که «صدقوا ما عاهدوا الله علیه» ، پیداست که یک عده هم هستند که لم یصدقوا، یعنی لازمه‌ی طبیعی این سخن این است، یک عده هم هستند که صادقانه با خدا پیمان نبستند، غیرصادقانه است. غیرصادقانه یعنی چه؟ یعنی حالا ببینیم کدام طرف باد می‌وزد، ببینیم سود مادی در کجاست، این غیرصادقانه است. خصوصیت جوان این است که باید رفتارش، حرکتش، گفتارش صادقانه باشد، این یک پرتوی از آن خورشید اندیشه‌ی توحیدی است، یکی از قلمروهای اعتقاد به توحید است. یک عده خیال می‌کنند که اعتقاد به توحید، یعنی همین‌طور سر کج کردن و مقدّس‌مآبی کردن و یک گوشه‌ای خزیدن و تسبیح دست گرفتن و ذکر گفتن، این که نیست. البته اعتقاد به توحید، عبادت کردن در مقابل خدا و طبق آنچه که خدا دستور داده، عمل کردن، این هم دارد. نمی‌شود بگویم بنده موحدم، خداپرستم، اما عبادتی را که خدا لازم کرده، انجام نمی‌دهم، روزه نمی‌گیرم یا نماز نمی‌خوانم، نه دیگر، این‌ها با هم نمی‌سازد، اما فقط این نیست، میدان‌های فراوان دیگری وجود دارد.

شما ببینید پیغمبر در زمان خودش و در یک مدت کوتاهی -در ظرف ده سال- شالوده‌ی یک تمدن عظیمی را ریخت، عظمت پیغمبر این‌جا معلوم می‌شود. ببینید، بیست و دو سال است که از انقلاب ما گذشته، اما یک دهم آن راه را نرفته‌ایم، این عظمت پیغمبر است، قدرت نبوت این است. آدم‌ها را جوری ساخت، جوری به کار گرفت که با همان جمعیت کوچک -که همه‌ی کشورش یک شهر چند هزار نفری مدینه در اول کار بود- یک شالوده‌ای ریخت که بر روی آن شالوده، یک تمدن عظیمی بنا شد. قرن چهارم هجری -قرن چهارم هجری، یعنی قرن دهم، یازدهم میلادی- عمق قرون وسطای اروپاست، تاریکی مطلق. در این قرن، حکومت اسلامی و تمدن اسلامی ایجاد می‌شود که در آن ابن‌سیناها و فارابی‌ها و خوارزمی‌ها و دیگر شخصیّت‌های عظیم به وجود می‌آیند و حکومت‌های عظیمی، قدرت‌های سیاسی بزرگی در دنیا به وجود می‌آیند، که البته آن قدرت‌ها متأسفانه خیلی‌هایشان دچار فساد و انحراف شدند، آن وقت نتیجه این شد که فواره برگشت، و الّا اگر آن‌ها فاسد نبودند، دچار فساد نمی‌شدند، اگر آن‌ها دنبال حکومت ولاییِ علوی رفته بودند، این رشد تا قرن‌ها بعد همین‌طور ادامه داشت، ضربه را ما از آن‌جا خوردیم، ولی آن شالوده‌ی پیغمبر در طول زمان همین‌طور رشد کرده، آن چنان پایه‌ای است -به قول شما مهندسان، آن چنان فونداسیون محکمی است- که رویش آن چنان ساختمان عظیمی را می‌تواند کار بگذارد. شما ببینید در قرن چهارم، از اقصای آسیا تا قلب اروپا -تا اندلس، اسپانیای امروز- و تا نزدیک آفریقای سیاه، چند حکومت عظیم اسلامی هست. حالا جالب هم است برای شما بگویم که در این قرن چهارم، اغلب این حکومت‌ها هم شیعه‌اند، حکومت ایران، حکومت آل‌بویه است که شیعه است، حکومت شامات، حکومت حمدانیه که شیعه است، حکومت مصر، حکومت فاطمی‌ها ست که شیعه است.

آن وقت در آن حرکت عظیم پیغمبر آن چیزی که حاکم است، چیست؟ توحید. یعنی در کنار آن عبادت و دعا و گریه‌ی نیمه‌شب پیغمبر، یک چنین جلوه‌هایی وجود دارد: جلوه‌ی علم، جلوه‌ی شجاعت، جلوه‌ی رزم، جلوه‌ی سیاست، که اگر شماها تاریخ اسلام زمان پیغمبر را بخوانید، نمونه‌ی این‌ها را می‌توانید در همان بخش کوتاه زمانی پیدا کنید. آن زندگی ده‌ساله‌ی پیغمبر یک چیز عجیبی است، واقعاً یک مجموعه‌ی متراکمی است که متأسفانه خیلی‌ها نمی‌دانند. من می‌خواهم بگویم که صداقت نشانه‌ی آن بینش توحیدی است، این صداقت را در عمل و در گفتار همیشه حفظ کنید و کاری کنید که این مجموعه‌ی بزرگ جامعه‌ی اسلامی -که حالا گزارش کردید- در مرکزیت، نور صداقت را همیشه ببینند، نور این صفا و معنویت را همیشه ببینند و احساس کنند، چون بیشترین جاذبه هم مال همین صداقت است. هیچ چیزی، هیچ روش سیاسی‌ای، هیچ مانور سیاسی‌ای، نمی‌تواند به قدر صداقت جاذبه ایجاد کند و دل‌ها را متوجه کند. راستی، این خصوصیت را دارد.

نکته‌ی سوم این است که عزیزان من! جوان یکی از مهم‌ترین خواصش آرمان‌گرایی است، سعی کنید این آرمان‌گرایی را از دست ندهید. ببینید در کشورهای مختلف، حرکت‌های دانشجویی، گرایش‌های دانشجویی، احیاناً جنبش‌های تُند دانشجویی وجود دارد، شعارهای این‌ها چیست؟ شعارهای این‌ها را مطالعه کنید، این‌ها در روزنامه‌ها و جاهای دیگر منعکس است، ببینید این‌ها دنبال چه هستند. حالا در مواردی دنبال مسائل رفاهی و این‌هایند -که آن یک بحث دیگر است، آن خصوصیت جوان نیست- یک کارگر، یک کشاورز، یک کاسب هم ممکن است که دنبال مسائل رفاهی خودش باشد و به خاطر این، یک حضور سیاسی هم در جایی پیدا کند، اما از این مسائل صنفی و خدماتی و رفاهی که بگذریم، شعارها، یا عبارت است از آزادی، یا عبارت است از استقلال، یا عبارت است از مطالبه‌ی یک فکر و یک اندیشه، دنبال یک فکرند و یک اندیشه‌ای را مطالبه می‌کنند. در تمام این حرکت‌های دانشجویی -چه تُندش، چه کُندش- شما یک مورد پیدا نمی‌کنید که این حرکت دانشجویی تشکیل بشود برای این که سلطه‌ی یک دولت دیگر را بر کشورش بخواهد، یا از دولت خودش درخواست بکند که فلان حرکت را، فلان قرارداد را، فلان عملی را که خواست فلان قدرت خارجی است، این را تو انجام بده، چنین چیزی شما مشاهده نمی‌کنید. البته احزاب سیاسی و رجال سیاسی از این کارها می‌کنند. یک حزبی در فلان کشور طرفدار فلان دولت است، اما جوان، مجموعه‌ی جوان -بخصوص جوان دانشجو که آگاهانه می‌خواهد تصمیم بگیرد- او هرگز این کار را نمی‌کند، او اصلا از سلطه‌ی بیگانه متنفر است. در کشور ما قبل از انقلاب علت این که نهضت اسلامی در جوان‌ها گُل کرد، همین بود که آنچه را که می‌داد، آن شعارها و آن حرف‌هایی که می‌گفت، همه آرمان‌های صحیح و مطلوب و معقول بود. مثلا جوان‌های کمونیست هم بودند -در یک برهه‌ای از زمان، فعالان دانشجویی، بیشتر کمونیست‌ها بودند- البته در اوایل، دستگاه از آن‌ها وحشت داشت، بعد که توانست رؤسایشان را دور خودش جمع کند و با بورس و با پول و با حق‌التألیف و با سفر خارجی و این‌طور چیزها سرگرمشان بکند -همان رؤسای کمونیست را آورد توی مناصب گوناگون، توی دربار و جاهای دیگر- دیگر خاطرش جمع شد و فهمید که دیگر حرکت کمونیستی خطری ندارد، حتی ترویج هم می‌کرد! کتاب‌های آن‌ها پخش می‌شد، هیچ اهمیتی نمی‌داد، روی کتاب‌های اسلامی حساس بود. خیلی اوقات فضا دست آن‌ها بود. غالب این مجموعه‌ی کمونیستی طرفدار تسلط شوروی سابق بودند، بعضی‌هایشان طرفدار چین بودند، این‌جا برایشان بن‌بست می‌شد. اگر یک نفر به این‌ها می‌گفت که این روشی که شما دارید پیشنهاد می‌کنید، این مبارزه‌ای که شما می‌گویید، این انقلابی که شما می‌گویید، معنایش این است که ما پس‌فردا بشویم مثل فلان کشوری که یا در اروپای شرقی است یا در آسیا ست یا در فلان جاست، ظاهراً یک حکومت مستقلی دارد، اما اگر چنانچه از سیاست شوروی تخطی بکند، پدرش را درمی‌آورند، کمااین‌که حکومت کمونیست لهستان در یک مورد خاصی از دستور و سیاست شوروی سر باز زد، تانک‌های شوروی آمدند توی لهستان! در مجارستان هم همین‌جور. این سلطه‌ی یک نظام مارکسیستی چیزی بود که لازمه‌ی یک حرکت، یک انقلاب، یک مبارزه‌ی کمونیستی به‌طور طبیعی بود، اما کمونیست‌ها در مقابل این جوابی نداشتند، مغلطه می‌کردند، حرف می‌زدند، سر خیلی‌ها را کلاه می‌گذاشتند، اما اگر کسی پیگیری می‌کرد، به بن‌بست می‌رسیدند! اما تفکر اسلامی این‌جوری نبود. همان وقت‌ها ما می‌گفتیم: «استقلال و آزادی و انقلاب اسلامی» . البته آن اوایل، اسم «جمهوری اسلامی» نبود، «انقلاب اسلامی» . می‌گفتند انقلاب اسلامی چیست، می‌گفتیم انقلاب اسلامی، آن انقلابی است که براساس آن، حکومت بر مبنای دین سر کار می‌آید. وقتی که بر مبنای دین حکومتی ایجاد شد، آن وقت ارزش‌ها می‌شود این‌ها: عدالت، استقلال، آزادی، تدین و تعبد، برادری و همکاری، اخلاق انسانی. آیا معنایش این است که وقتی این‌ها به عنوان ارزش‌ها معین شد، بعد به فاصله‌ی مدت کوتاهی این ارزش‌ها در جامعه تحقق پیدا می‌کند؟ نه، معنایش این است که این‌ها می‌شود تابلوهایی که براساس این‌ها باید حرکت کرد. حالا اگر فرض کنیم یک جوانی امروز بیاید طرفدار نفوذ امریکا در ایران بشود، این دیگر اصلا نمی‌تواند اسمش یک تفکر جوانی، یک حرکت جوانی، یک مثلا جنبش دانشجویی، یک خواست دانشجویی باشد، این اصلا معنی ندارد، امکان ندارد، پیداست که او از محیط جوان بیگانه است.

طرفدار نفوذ یک کشور دیگر شدن، آن هم کشور امریکا، کشوری که سال‌های متمادی به‌طور واضح، بدون پرده‌پوشی در این کشور حکومت در دستش بوده، قدرت در دستش بوده، اقتصاد در دستش بوده، همه‌ی حرکات سیاسی زیر کلید او بوده و انقلاب آمده دست او را قطع کرده، حالا یکی بیاید شعار بدهد که نخیر، باید ایشان را برگردانید به ایران! پیداست که این یک حرکت جوانانه نیست، این یک حرکت دانشجویی نیست، این حرکت یک مجموعه‌ی سیاسی و یک حزب سیاسی است، حالا آن حزب سیاسی کیست، یک بحث دیگری است. اعتقادشان این است که باید با امریکایی‌ها کنار آمد و کنار آمدن با امریکایی‌ها یعنی شدنِ مثل ترکیه، یعنی شدنِ مثل مصر، یعنی -همان‌طور که خود آن‌ها می‌گویند- شدنِ مثل عربستان سعودی، یعنی شدنِ مثل رژیم سابق. شما الان ببینید در ترکیه امریکایی‌ها همه‌کاره‌اند، فضای کشور در اختیارشان هست. فلسطین اشغالی کشور کوچکی است، این‌جا می‌خواهند با هواپیماهایشان تمرین کنند، این‌قدر فضا ندارند، یا باید بروند روی اردن، یا باید بروند روی سوریه، لذا به کشوری که فضای بازی داشته باشد، احتیاج دارند، آن کجاست؟ ترکیه، اجازه داده از فضای آن کشور برای تمرین‌های هوایی استفاده کنند! در یک کشور از این ذلت بالاتر؟! ظاهر قضیه هم این است که در ترکیه یک حاکم امریکایی سر کار نیست، یعنی انتخابات دارند. در جریان انتخاباتشان هم که هستید که در این چند ساله چه جور انتخاب کردند. انتخابات می‌کنند، یک دولتی سر کار می‌آید، این قدر فشار می‌آورند که این دولت ساقط بشود، چرا؟ چون رئیس دولت شعارهای اسلامی می‌دهد. حالا اسلام ازبکان با اسلام فلان جوان حزب‌اللهی ما زمین تا آسمان فرق دارد، اما درعین‌حال همان را تحمل نمی‌کنند! ارتباط با امریکا، اتصال با امریکا، یعنی این. امروز غیر از این اصلا تصور ندارد، یعنی کمتر از این را امریکایی‌ها قانع نیستند.

چند سال قبل از این -زمان دولت قبل- بعضی‌ها آمدند گفتند که اگر ما مثلا فلان مطلب را، فلان شعار را ندهیم، ممکن است که امریکایی‌ها سخت‌گیریشان را کم کنند، من گفتم شما معین کنید ما تا کجا عقب برویم، امریکایی‌ها می‌گویند دیگر بس است، عقب نروید؟ حدّ ندارد که. یک قدم که شما عقب رفتید، او که سر جایش نمی‌ایستد، او جلو می‌آید و تمام مواضع سیاسی شما را اشغال می‌کند. آن روز جرأت نمی‌کردند بگویند چرا شما -به قول خودشان- مذاکرات صلح خاورمیانه را قبول نمی‌کنید، البته امروز بی‌حیایی می‌کنند و می‌گویند، به خاطر این که دیدند بعضی‌ها در داخل این‌قدر حرف‌های پست و زبونانه‌ای زدند که آن‌ها هم تشجیع شدند بگویند، و الّا آن روزها جرأت نمی‌کردند بگویند! آن روز می‌گفتند که شما چرا به تروریست‌ها کمک می‌کنید. تروریست یعنی چه؟ یعنی سید حسن نصرالله! این‌ها تروریستند، چرا به این‌ها کمک می‌کنید؟! ایرادشان این بود. اگر شما می‌گفتید حالا مثلا به سید حسن نصرالله کمک نشود، امریکایی‌ها قانع می‌شوند، آن وقت می‌آیند تمام درهای فرج را به روی این کشور باز می‌کنند؟ نه، آن‌ها که خودشان صریح دارند می‌گویند. آن‌ها جز به سلطه‌ی بر ایران -ایرانی که حالا روزبه‌روز نفتش دارد بیشتر می‌شود، نفت را هر چه می‌کشند، باید کم بشود، اما حالا ایران مرتب دارد میدان نفتی جدید پیدا می‌کند، گاز ایران، دومین منبع گاز دنیاست- به چیزی کمتر قانع نمی‌شود. این‌جا، جایی نیست که امریکا با این نیاز به انرژی، راحت از آن صرف‌نظر کند، سعی می‌کند تسلط پیدا کند، و الّا آن دولتی که این‌جا باشد و گازش را خودش بخواهد مصرف کند، با امریکا همان‌جوری که ما امروز مستقل با دولت‌ها رفتار می‌کنیم، رفتار کند، آن مورد علاقه‌ی امریکا که نیست. امریکا کسی مثل رژیم شاه را می‌خواهد، یک کنسرسیوم درست کن، چشم، به این قیمت بفروش، چشم، در اُپک این‌جور تصمیم بگیر، چشم، همچنان که دیگران می‌گویند چشم! ارتباط با امریکا یعنی این، یعنی قبول نفوذ امریکا.

حالا با این وضعیت، یک شعار پستِ محکوم شده‌ی رد شده‌ی واضح را اگر فرض کنید یک جوانی بیاید بگوید، این نمی‌تواند مال این جوان باشد. بله، من کاملا با این حرفی که این برادر عزیزمان گفتند که «دانشگاه مال نظام است» ، بنده صد درصد به این معتقدم، من این را می‌دانم. من دچار اشتباه نخواهم شد در مورد شناخت جوان‌ها و شناخت دانشجویان، به صرف این که حالا یک نفری یک حرفی بزند به نام دانشجو یا حتی در میان دانشجوها، نه، بالاخره یک ضدّانقلاب هم که با همه‌ی وجودش با نظام بد است، ممکن است یک جوانی، پسری یا دختری دانشجو داشته باشد، این که دلیل نمی‌شود که اگر یک دانشجویی، یا چهار تا دانشجویی یک حرفی زدند، معنایش این است که جامعه‌ی دانشجویی این جوری است، نه، جامعه‌ی دانشجویی اولا بچه‌های این مملکتند، بچه‌های همین مردم مؤمنند، پایه‌های اسلامی و تربیت اسلامی دارند، در فضای اسلامی بزرگ شده‌اند، ثانیاً جوانند، جوان آرمان‌گرا ست، جوان جز آن چیزی که برایش به معنای پیام آزادی، پیام استقلال هست، به چیز دیگری فکر نمی‌کند، آن وقت برای این که ذهن مردم را از این حرکت نفوذی دشمن منصرف کنند، می‌آیند شعارهای دیگری می‌دهند، شعار آزادی را به معنای آزادی از دیکتاتوری موجود ایران! این همه حرف می‌شود زد. امروز مشکلات ما در کشور خیلی است، می‌شود ایراد گرفت -راجع به مسأله‌ی کشاورزی، راجع به مسأله فلان- ممکن است شعارهایی واقعاً وجود داشته باشد، حقیقتاً بعضی‌ها اشکالاتی داشته باشند، اما در بین همه، چیزی را که به‌هیچ‌وجه قابل اثبات نیست، کشوری که در بیست و یک سال، بیست و یک انتخابات کرده، رابطه‌ی مردم و مسئولان این‌جور مستحکم است، یک چنین کشوری را، یک چنین نظامی را متّهمش کنند به دیکتاتوری! پیداست که خیلی دست‌هایشان خالی است، آن کسانی که دارند این سنگ‌ها را می‌اندازند توی دامن مجموعه‌ی دانشجویی و مجموعه‌های دانشجویی.

بنابراین این توصیه را -که توصیه‌ی آخر من بود که شرح می‌دادم- عرض بکنم، هیچ وقت آن آرمان‌ها را فراموش نکنید، آرمان‌ها را به ملاحظه‌ی هیچ کس هم کنار نگذارید، چون اگر شما مجموعه‌ی جوان دنبال آرمان‌ها بروید، امید این هست که ما به بخشی از این آرمان‌ها برسیم. اگر چنانچه جوان‌ها هم از آن اوج پایین آمدند، دیگر امیدها خیلی کم خواهد شد، بنابراین دنبال آرمان‌ها باشید. آرمان، استقلال مطلق این کشور است، که بحمدالله امروز ما از لحاظ بافت سیاسی و ساخت سیاسی کشور استقلالمان کامل است. از لحاظ اقتصادی، هنوز استقلالمان کامل نیست، از لحاظ فرهنگی هم استقلالمان کامل نیست، این‌ها را شماها باید تأمین کنید. شماها باید در آینده جزو نیت‌های حتمیتان این باشد که این کشور را به استقلال اقتصادی واقعی برسانید، چیزی که هنوز تاکنون محقق نشده است. البته خیلی کم شده، خیلی پیوندها و رشته‌های وابستگی اقتصادی گسسته شده، اما خیلی از آن‌ها هم هنوز باقی مانده است، این شما هستید که با درس خواندن خوب، با کارآزموده شدن، با حفظ کردن آرمان‌ها، باید جوری زندگی خودتان را برنامه‌ریزی کنید که در آینده بتوانید نقش‌های حقیقتاً قوی و خوب را ایفا کنید. آرمان، ایجاد یک جامعه‌ی اسلامی به معنای واقعی کلمه است که در آن ظلم نباشد، تبعیض نباشد، بی‌عدالتی نباشد -به تعبیر رایج امروز که باز یک لغت خارجی را باب کرده‌اند- رانت‌خواری نباشد -رانت، لغت زشتی هم هست، قشنگ هم نیست-، یک چنین چیزی باید جزو آرمان‌های شما باشد، و البته این‌ها جز در سایه‌ی دین، در سایه‌ی تفکر اسلامی و اندیشه‌ی ناب اسلامی امکان‌پذیر نیست. هیچ جا شما نمی‌توانید نشان بدهید که توانسته باشند این آرمان‌ها را بدون تکیه به معنویت به وجود بیاورند. هر جا که هر مقدار آن انجام شده، با تکیه به یک معنویتی بوده است. حالا آن معنویت گاهی دین است، گاهی برخی چیزهای دیگر است، برخی سنت‌ها، بعضی یادگارهای فلسفی و از این چیزهاست. همه‌ی این‌ها در تفکر اسلامی حضور دارد و وجود دارد.

به‌هرحال عزیزان من! به اینی که با نام اسلام در محیط جوان دانشجویی تلاش می‌کنید، افتخار کنید، این را قدر بدانید، جوانیتان را هم قدر بدانید، از این سرمایه، از این کیمیای بسیار باارزش ساعات عمر در این دوره -که این دوره هم زود خواهد گذشت- برای خودسازی علمی، خودسازی اخلاقی، خودسازی سیاسی، و البته خودسازی جسمی حداکثر استفاده را بکنید. از لحاظ ورزش هم من به همه‌ی جوان‌ها توصیه می‌کنم که ورزش کنند. البته با ورزش زنان من موافقم، نه به آن شکلی که بعضی‌ها ترویج می‌کنند و این تبرج‌هایی که می‌کنند، این‌ها را من قبول ندارم، اما با ورزش زنان -کوهنوردی کنند، توی باشگاه‌های اختصاصیِ زنان ورزش کنند- موافقم. من معتقدم که همه‌ی جوان‌ها باید ورزش کنند. ان‌شاءالله که این ورزش -ورزش جسمانی، ورزش فکری، ورزش روحانی- ورزش همه‌جانبه باشد و شما بتوانید این شانه‌هایتان را زیر بار این نظام بدهید و این دل‌های پاک را، نورانی را، این شفّافیت و صفا را همین‌طور حفظ کنید، برای آن روزی که بتوانید مسئولیت‌های سنگین را قبول بکنید، ان‌شاءالله این سرمایه را برای آینده‌ی این کشور مصرف کنید.

سلّمکم الله، خدا حافظتان.

ان‌شاءالله موفق باشید.

منبع: کتاب سایه سار ولایت جلد ۴ صفحه ۹۹

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: جوان یکی از مهم‌ترین خواصش آرمان‌گرایی است، سعی کنید این آرمان‌گرایی را از دست ندهید./آرمان، استقلال مطلق این کشور است؛ آرمان، ایجاد یک جامعه‌ی اسلامی به معنای واقعی کلمه است که در آن ظلم نباشد، تبعیض نباشد، بی‌عدالتی نباشد.