بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با اعضای جامعه المصطفی العالمیه - ۱۳۸۸/۱۱/۷
هفتم بهمن ماه سال ۸۸ آیتالله اعرافی و سایر مسئولان جامعهالمصطفی العالمیه به دیدار حضرت امام خامنهای میرسند که «روشنی خورشید» متن این بیانات را منتشر میکند.
مخاطب: مدیر، هیأت امنا و مسئولین جامعه المصطفی العالمیه
تاریخ: ۷ بهمن ۱۳۸۸
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
از بیانات جناب آقای اعرافی -که حقاً یکی از نقاط امید برای ما هستند؛ هم در این مؤسسهی مهم، و هم در بسیاری از فعّالیتهای علمی و رو به آینده- بهره بردیم و استفاده کردیم. جلسه هم جلسهی بسیار خوبی است. و من خوشحالم از اینکه خدای متعال این توفیق را داد که بنده بتوانم یک قدری در خدمت شما باشم و در درجهی اول تشکر کنم از زحماتی که شما دوستان عزیز در این کار بزرگ بر عهده گرفتید و تابهحال بحمدالله به خوبی پیش رفتید. هم از مدیریت محترم، هم از هیأت امنای محترم و معزز، هم از مدیران و مسئولین بخشهای گوناگون، بنده صمیمانه متشکرم.
یک مسأله این است که اصل این کار -تربیت مبلّغ و عالم برای گستردن اندیشهی اسلام ناب در سرتاسر جهان- کاری است به عظمت همهی جهان و به عظمت اسلام ناب. همهی انبیاء و اولیاء و منادیان حق برای همین آمدند؛ همین کاری که شما امروز آن را بر عهده گرفتهاید. خوب، عرصه، عرصهی وسیعی است؛ ابعاد، ابعاد مختلفی است. ابعاد این مسأله، این عرصه، با نگاه به انبیاء و اولیاء، یک ابعاد است؛ با نگاه به ماها که حالا ظرفیّتهای محدودی داریم، یک ابعاد دیگری است؛ طبعاً ابعاد محدودتری است، ولی کار، همان کار است.
یک مسأله، مسألهی «جامعه المصطفی» است؛ یعنی این ابتکار تشکیلاتی که از درون خود آن دو تشکیلات بیرون آمد و روی نقطهی بسیار خوبی تکیه کردند، توجه کردند، فکر کردند و بحمدالله این کار به سامان رسید؛ یعنی یک نهادی در تاریخ تبلیغات اسلامی و تبلیغات اسلام ناب و تبلیغات اهلبیت شکل گرفت و به وجود آمد. من به «جامعه المصطفی» با این دید نگاه میکنم. مسأله این نیست که حالا ما در یک کشوری یک مدرسهای درست کردیم، چند نفر مبلّغ راه انداختیم؛ مسأله این است که یک نهادی به وجود آمده است که قرار است بماند و پرتوافشانی کند و روزبهروز بر کیفیت و رشد معنوی و مادی آن افزوده شود. نگاه به «جامعه المصطفی» یک چنین نگاهی است. اسم مبارک «مصطفی» هم به ما نوید میدهد که انشاءالله مثل صاحب این اسم و شریعت آن بزرگوار، این نهاد هم باقی خواهد ماند.
من گزارشهایی را که دوستان لطف کردند فرستادند، نگاه کردم؛ بعضیها را با دقت، بعضیها را هم مرور کردم و آنچه را که به عنوان چالشها -یک اشارهای هم جناب آقای اعرافی کردند- در همان گزارشها به چشم میخورد، آنها را هم دیدم.
یک مطلب این است که ما چالشها را چه جوری برطرف کنیم؛ که خوب، باید بحث بشود، باید گفته بشود. بنده هم حالا چیزهایی به نظرم میرسد، یادداشت هم کردهام و عرض خواهم کرد.
یک مسأله این است که ما بدانیم و توجه کنیم که از همهی موانع باید عبور کنیم. یعنی مسأله، مسألهای نیست که بشود تصور کرد که حالا یک مانعی یا یک چالشی یا یک مشکلی ممکن است این کار را متوقف کند؛ نه، باید عبور کنیم. اگر هم واقعاً یک تضادی -به قول ایشان پارادوکسی- وجود دارد، باید حلش کنیم؛ در این تردید نکنیم. همهی مشکلات قابل حل است؛ من به شما عرض بکنم. هیچ مشکلی وجود ندارد که خدای متعال برای آن یک راهحلی معین نکرده باشد. ما راهحل را پیدا نمیکنیم؛ خوب، بگردیم پیدا کنیم.
البته پیدا کردن راهحل، هم به عقل و تدبیر و هوشمندی نیاز دارد، هم به توکل و توسل و توجه و دعا و استغاثه. بزرگانی از متفکّرین عقلی ما -حالا آن که بیشتر از همه معروف است، ملاصدرا ست؛ غیر از ایشان هم کسانی هستند- مدعیاند و راست هم میگویند که ما این معضله را با توسل پیدا کردیم. ملاصدرا شاید دهها بار در «اسفار» و جاهای دیگر همین را میگوید، میرداماد میگوید، دیگران هم میگویند که این مشکل را با توسل پیدا کردیم. مشکل چیست؟ مشکلِ معاش و نمیدانم خانه نداشتن و اینها نیست؛ مشکلِ علمی است؛ یعنی آنی که راهحلش عقل انسان است. اما همین مشکل علمیای که راهحل عقلانی دارد، معلوم شد که در کنار تدبیر و عقل -که وسیله است- یک روحی هم وجود دارد که آن، توجه و توسل است. این، ترکیب و ریخت کلی تلاشهای ما را مشخص خواهد کرد. ما همچنان که اگر بخواهیم به یک مسافرتی برویم، باید خودرو تهیه کنیم، توشهی راه تهیه کنیم، باید بسمالله هم بگوییم، آیهالکرسی هم بخوانیم، توسل هم بکنیم تا بتوانیم برسیم؛ یعنی این توسل مانع از این نیست که خودرو تهیه کنیم. در این زمینه، خودروی ما، تدبیر و تأمل و مشورت و کار دئوب و پیوسته است، مایهی معنوی و روحیاش هم توسل و توجه و توکل به خدا و استمداد از پروردگار است.
من همین جا این نکته را عرض بکنم: در مجموعهی تعالیمی که «جامعه المصطفی» به دانشآموختگان خود، به دانشجویان خود و طلاب خود میدهد، حتماً یک بخشی از این قسط عظیم معنویت را که در مکتب اهلبیت هست، بگنجاند؛ این مال ماست، مخصوص ماست. نه اینکه اهل سنت دعا نداشته باشند؛ چرا، دارند؛ «ربیعالابرار» زمخشری یک فصلی مخصوص دعا دارد؛ خیلی هم مفصل دعاها را ذکر میکند؛ بعضی از این دعاها هم مضامینش قریب به مضامین دعاهای ماست؛ بعضیها عین عباراتش همانهاست، که پیداست از همین منابع نور صادر شده؛ لیکن قابل مقایسهی با صحیفهی سجادیه نیست، قابل مقایسهی با ابوحمزهی ثمالی و دعای عرفه نیست، قابل مقایسهی با صحیفهی علویّه نیست. اصلا تشیع مکتب دعاست؛ همچنان که مکتب عقل است؛ همچنان که مکتب حدیث و تمسک به سنت است؛ همچنان که مکتب تمسک شدید به قرآن است؛ اینها همه در کنار هم است. پس این حاشیه را در نظر داشته باشید: توی دروس کاری کنید که این جوانی که از فلان کشور آفریقایی یا اروپایی یا آسیایی یا امریکایی آمده و اینجا درس میخواند یا در کشور خودش در مدرسهی ما مشغول تحصیل است، حتماً در یک دورهای با مفاهیم و مضامین ادعیهی ما آشنا شود و بخصوص با صحیفهی مبارکهی سجادیه که با همهی مجموعههای دعا فرق دارد؛ یک چیز دیگری است. صحیفهی سجادیه یک چیز دیگری است؛ هم در آن سوز و گداز هست، هم در آن معارف هست؛ معارفی که انسان هیچ جا آن را پیدا نمیکند؛ نه در نهجالبلاغه، نه در احادیث دیگر، نه در دعاهای دیگر. بنابراین دانشآموختگان شما باید با صحیفهی سجادیه انس پیدا کنند و آشنا شوند.
پس بنا شد که این حرکت را ما یک حرکت مستمر بیوقفهای بدانیم که باید با تمام این چالشها و مشکلات دست و پنجه نرم کند و بر آنها فائق بیاید. این کار باید بشود؛ همت بر این بگمارید.
خوب، حالا نکاتی که ضروری به نظر میرسد، من بعضیهایش را یادداشت کردهام، بعضیاش هم توی فرمایشات آقای اعرافی بود، که من استفاده کردم و یادداشت کردم. هدف ما از این مجموعه چیست؟ هدف طبعاً تربیت مبلّغان دینی است.
مبلّغ دینی برای اینکه بتواند اسلام نابی که امروز دنیا تشنهی آن است -ولو خودش هم نداند- این را به دنیا برساند، این لوازمی دارد، یک الزامات قطعیای دارد. اگر بخواهیم یک چنین مبلّغی درست کنیم، باید به مضمون همان روایت «بعالم ناطق مستعمل لعلمه» توجه کنیم؛ باید یک چنین خصوصیتی را در اینها به وجود بیاوریم.
مبلّغ کمسواد که نتواند در مناظراتی شرکت کند و فائق بیاید، نتواند در رسانههای جمعیِ آن کشور یا یک کشور دیگر حضور پیدا کند و مخاطبان را به اقناع قلبی برساند، مبلّغ دینیای که اگر جوانها به او مراجعه کردند، معضلات ذهنی داشتند، گره داشتند، نتواند باز کند، یا مبلّغ دینیای که برخی از این خصوصیات ممتاز را هم داشته باشد، اما عمل او منفر باشد، مستعمل علم نباشد، این فایدهای ندارد. پس باید هم عالم باشد، هم ناطق باشد -قدرت تفهیم، قدرت اثرگذاری، قدرت اقناع در او وجود داشته باشد- هم مستعمل علم باشد؛ این را ما لازم داریم؛ شما باید این را تربیت کنید. میدانم که عمل کردنش از گفتش مشکلتر است -این معلوم است- اما همین کار مشکلتر را باید انجام بدهیم. اگر بخواهیم دنیا را با آن رسالت تاریخیای که امروز بر دوش ملت ایران است، بر دوش انقلاب ما و نظام جمهوری ما هست، آشنا کنیم و به کمک آن رسالت پیش ببریم، این کار را باید بکنیم.
اگر بتوانیم این کار را بکنیم، یک بخش مهمی از مسئولیتهای جمهوری اسلامی را انجام دادهایم. آن بخش مهم هم عبارت است از امتداد دادن این نظام، و عقبهی راهبردی نظام را در اعماق ملّتها گسترش دادن. اگر بتوانید این کار را بکنید، این موضوع انجام گرفته. این نکتهی اول.
نکتهی بعدی این است که اشاره کردند ما حوزهی علمیه هستیم. بله، همین جور است. نظام، یک نظام حوزوی است. ما میتوانیم در کشورهای دیگر دانشگاه و کالج و این چیزها هم راه بیندازیم؛ مقصود ما این نیست. البته آن هم یک کاری است. این کار، کار ایجاد حوزهی علمیه است. به نظر ما هم اینجور میرسد که حوزهی علمیه، -همانطور که اشاره کردند- باید حوزهی علمیهی بهروز، امروزی و مدرن باشد؛ اما امروزی بودن، آن را از حوزه بودن خارج نکند؛ این نکتهی بسیار دقیق و ظریفی است.
تحولاتی که در یک مرکز انجام میگیرد، دو جور است: یک جور تحولاتی است که به تدریج آن را از آن هدف اول دور میکند؛ نمونههایی در تاریخِ حدود صد و پنجاه سالهی اخیر که بنده یک مقداری مطالعه کردهام، داشتهایم؛ در کشورهای گوناگون هم داشتهایم. مؤسسهای، اول به یک قصدی، به یک هدفی به وجود آمده، بعد با انگیزه و نیت اصلاح و ایجاد تحوّل و پیشرفت، یک چیزی در آن تزریق شده؛ آن شیء تزریق شده مثل یک ژن بیگانهای که وارد بدنی بشود، مشغول کار خودش شده، یواش یواش فضا را بر ژنهای اصلی تنگ کرده و مشکل درست کرده؛ بعد از بیست سال که انسان نگاه میکند، میبیند این اصلا یک چیز دیگری شده، یک هویت دیگری است، غیر از آن هویت اصلی. این، یک جور تحوّل است. این تحوّل، غلط است. جور دیگر تحوّل این است که نه، هدف اصلی دائم در نظر باشد و شیوهها و ابزارها بهروز بشود. فرضاً یک روز در حوزههای ما فقط فقه و اصول لازم بود -البته چنین فرضی درست نیست و بنده آن را قبول ندارم- بعد یک روز شبهات کلامی زیاد شد، خوب، کلام لازم است؛ یک روز فرض بفرمایید که نیاز به تبرّز ادبیِ فقیه شد، ادبیات به یک شکل خاصی لازم است؛ عیبی ندارد، اینها بیاید؛ اما حوزه، حوزه بماند؛ یعنی همان هدف تربیت عالم دین در آن محفوظ باشد. حوزهی امروزی اینجوری است. امروزی بودن حوزه این است.
حالا اشاره کردند به علوم انسانی، که خوب، در بین مجموعههای دستاندرکارِ این کار، محل بحث و تبادل نظر هم بوده. علوم انسانی جذابیتش خوب است؛ منتها ما در علوم انسانی، آن امکان و تبرّزی را که میخواهیم تا بتوانیم آن را در خدمت اهداف اسلامی قرار بدهیم، الان نداریم؛ من این را قاطعاً عرض میکنم که نداریم. ما در داخل هم در زمینهی علوم انسانی دچار مشکلیم. بله، از علوم انسانی اگر مثل فلسفه مراد است، خوب است؛ علومی که ریشهی داخلی دارد، ریشهی ایرانی دارد، در اینجا بزرگانی دارد، پرورشیافتگانی دارد؛ این خیلی خوب است، عیب ندارد؛ یا مثلا فرض کنید عرفان نظری یا کلام یا تاریخ، اینها خوب است؛ اما اگر بخواهیم علوم انسانی را گسترش بدهیم به علومی که همچنان پایههای آن، متون آن و حتّی در بسیاری از موارد استادان آن، بافت غربی دارند، نه، این طبعاً ما را منصرف میکند، نمیگذارد؛ آن چیزی که مورد نیاز ماست، در این بین گم خواهد شد.
بنده تأکید میکنم بر روی همین علوم اسلامی -یعنی اسمش را میگذاریم علوم اسلامی- که در یک مواردی مرزهای مشترکی دارند با علوم انسانی به معنای رایج و شایع. بنابراین فقه لازم است، اصول تا حدودی لازم است، کلام خیلی لازم است، تفسیر لازم است، حدیث لازم است، فلسفه لازم است، در مواردی شاید عرفان نظری لازم است و کاربرد دارد، تاریخ لازم است؛ اینها چیزهایی است که لازم است؛ اینها علوم اسلامی است. ما برای تبلیغ دین به این چیزها نیاز داریم. یعنی یک مبلّغ دین اگر تاریخ نداند، اگر کلام نداند، اگر حدیث نداند، اگر تفسیر نداند، این ناقص است. فقه هم همین جور است، فلسفه و علوم عقلی هم همین جور است؛ اینها لازم است. به نظر من فعلا ظرفیت را با اینها پر کنید؛ یعنی اینها را به حد نصاب کافی برسانید.
مسألهی دیگر، کیفیت و کمیت است که اشاره فرمودند. به نظر ما بدیهی یا شبه بدیهی میآید که کمیت بدون کیفیت، تأثیری را که مورد نظر است، نخواهد داشت. وقتی تأثیر نداشت، طبعاً نتیجه مردود است. ما یک حد نصابی را برای کیفیت تعریف کنیم؛ مشخص بشود که کیفیت خوب چیست. در این مدارس، چه مدارس اینجا، چه مدارس جاهای دیگر، سعی کنیم موجودی خود را -همان مقداری که هست- به این حد از کیفیت برسانیم. اگر چنانچه این موجودی به این حد از کیفیت رسید، آن وقت امر دایر میشود بین افزایش کیفیت مطلوب و تعریف شده و استاندارد، یا افزایش کمیت. این جزو مواردی است که به نظر من حکم کلی ندارد. یعنی اگر شما به کیفیت مورد نظر -یعنی آن حداقل لازم کیفیت- رسیدید، حالا نگاه میکنید میبینید مثلا در یک کشوری مشتاقان زیادند، زمینه زیاد است، حکومت هم جوری است که اتفاقاً همراه است، آنجا هم هیچ چیز ندارید؛ اینجا طبعاً ایجاد یک واحد، اولویت پیدا میکند. یک وقت هست که نه، چنین چیزی نیست؛ آن وقت افزایش کیفیت اولویت پیدا خواهد کرد. بنابراین نمیشود برایش حکم کلی ذکر کرد؛ باید موردی نگاه کرد. حکم کلی همین است که ما کیفیت را بر کمیت راجح بدانیم؛ تقدم بدهیم کیفیت را بر کمیت. علت هم این است که اگر کمیت وجود داشت، کیفیت نداشت، مثل این است که ما در یک شهر کوچکی فرض کنید صد تا دکتر داریم که هیچکدام دکتریشان خوب نیست؛ خوب، این بهتر است یا عوض صد تا، ده تا دکتر خیلی خوب داشته باشیم؟ به نظر من مسألهی کیفیت و کمیت به این شکل قابل حل است.
یک نکته هم در موضوع همان «مستعمل لعلمه» ای که عرض کردم، مطرح میکنم. البته این تکرارِ همان مطلب است؛ منتها چون به نظر بنده در عمل خیلی مؤثر است، تأکید میکنم. نمایندگان «جامعه المصطفی» در سرتاسر عالم، هر جا که هستند -در همین صد و اندی کشور که اشاره فرمودند- واقعاً باید الگو باشند. البته سخت است؛ تحمل لازم دارد، گذشت لازم دارد؛ لیکن تحمل این سختیها برای خدا، باید آسان باشد.
ما چقدر از مجاهدین فیسبیلالله در صدر اسلام و در زمان خودمان تمجید میکنیم؛ چرا تمجید میکنیم؟ چرا اینقدر میگوییم: «یا لیتنا کنّا معکم»؟ برای اینکه اینها گذشت کردند. یک نفری توی یک خانهای با یک زندگی نسبتاً مرفّهی دارد زندگی میکند؛ نه گرمای تابستان او را اذیّت میکند، نه سرمای زمستان او را میآزارد، نه آنچنان دغدغهای دارد؛ درسش را هم دارد میخواند، دانشگاهش را هم دارد میرود، آیندهی خوبی هم در انتظار اوست، نماز و روزه و اینهایش هم مرتب است؛ این زندگی راحتی را که هم آرامش قلبی و معنوی دارد، هم آسایش جسمی دارد، رها کند برود جبهه، در حرارت پنجاه درجهی خوزستان یا در سرمای بیست درجه زیر صفر کوههای کردستان در زمستان، زندگی را برای خودش سخت کند -میکردند دیگر- اینها واقعاً گذشت میکردند. همینهایند که ما هرچه داریم، از آنها داریم. اگر نمیرفتند، اگر از آن آسایش نمیزدند، اگر این اغماض بزرگ را نمیکردند، باور کنید امروز من و شمایی اینجا نبودیم که بنشینیم حالا راجع به مثلا مسائل دنیای اسلام بحث کنیم. آنها آن گذشت را کردند، نتیجهاش این است که امروز شما در یک افق بالاتری مشغول کارهای بزرگی هستید. باید مجاهدت کرد. بالاخره یک نفری مقطعی از عمر را باید یک گذشتی بکند تا بتواند الگو شود. و اثر، ماندگار خواهد شد. خداوند به اینجور کاری، به اینجور تلاشی برکت میدهد؛ به خود او هم آبرو میدهد، به من و شما هم که عقبهی او هستیم، آبرو میدهد؛ به جمهوری اسلامی هم که خاستگاه اوست، آبرو خواهد داد. یعنی یک عمل گاهی اینقدر برکت پیدا میکند که یک امّتی را، یک ملتی را سرافراز میکند؛ مفتخر میکند و آبرو میدهد. حالا نه فقط آبروی دنیوی -که این هم بخشی است- بلکه پیش کرامالکاتبین آبرو خواهد داد؛ در آسمانها آبرو خواهد داد؛ پیش ملائکهالله و پیش ارواح طیبهی صلحا و اینها آبرو خواهد داد. بالاخره این خیلی مهم است که این نمایندگان، اسوهی طلاب بومی ما باشند، اسوهی مؤمنان آن منطقه باشند، بتوانند چشمهای بینای جمهوری اسلامی باشند؛ یعنی حقیقتاً با بصیرت، اوضاع را در آنجاها ببینند، بشناسند، رصد کنند و بدون کم و زیاد، بدون مبالغه و اغراق یا چشمپوشی و اغماض، اینجا منعکس کنند تا در تحلیلها و در برداشتها و در تصمیمگیریهای آینده اثر بگذارد.
ما عرض کردیم که هدف اساسی و اصلی، تربیت مبلّغ است. از این حرف نباید استنباط بشود که ما نمیخواهیم در دنیای اسلام یا آن دنیایی که در آن داریم کار میکنیم، عالمان متبحر و برجسته تربیت کنیم؛ نه، در بین مبلغانی که شما تربیت میکنید، چه بهتر که کسانی هم پیدا بشوند که اینها جزو علمای برجستهی آن منطقه باشند و کسانی باشند که الهام بدهند به افراد جدید؛ این خیلی اهمیت دارد. البته شنیدهام که در قم دورههایی گذاشتهاید برای تربیت مجتهدین والامقام؛ خیلی هم خوب است. البته فقط مجتهد و فقه و اصول نیست، بلکه افراد فنّان در فلسفه، در علوم عقلی و متبحر در این علوم در حد بالا لازم است؛ نه فقط در حد یک مبلّغی که میتواند تبلیغ کند؛ نه، یک رکن، یک استوانه. این هم به نظر من کار خوبی است که بتوانند موقعیت علمی کسب کنند، بتوانند مرجع علما باشند؛ همچنان که علمای قدیم ما در بینشان(۱) زیاد بود: مرحوم سید بحرالعلوم؛ قبل از ایشان، شهید. شهید مدتی در کشورهای غیر لبنان حضور داشت و فتوا میداد. بحرالعلوم مدتی در مکه اقامت کرد و به مذاهب مختلف فتوا میداد. افراد به اینها مراجعه میکردند. در خود لبنان، شهید اول و همچنین شهید ثانی -قبل از اینکه سختگیریها زیاد بشود بر آنها- در برههای از زمان، مرجع فتوای غیر شیعه بودند. دیگران هم همین جور. در شبهقارّه علمای بزرگی داشتیم که اینها استوانهی علمی بودند، مراجع بزرگ علمی بودند. داشتیم در گذشته، امروز هم باید داشته باشیم. باید علمای بزرگی باشند که مجامع علمیِ اسلامیِ عالم احساس کنند که از حضور آنها منتفع میشوند و بهره میبرند؛ به اینها مراجعه کنند، مشکلات علمی را حل کنند.
یک خبر خوب من از «جامعه المصطفی» شنیدم -البته خبرهای خوب که زیاد شنفتیم- که دورههای آموزشیِ کوتاهمدّت موفّقی را راهاندازی کردید که نخبگان و فارغالتحصیلهای گوناگون از کشورها میآیند اینجا، دورههای آموزشی فشردهی معارف اسلامی را میبینند. بسیار کار خوبی است، بسیار فکر خوبی است. هرچه بتوانید، این را هم گسترش و کیفیت بدهید؛ این هم خوب است.
یکی از مسائلی که به نظر من مطرح است، مسألهی تربیت استاد است. مدارس شما اساتیدی دارند که آن اساتید بایستی تربیت بشوند. ما تربیت معلم هم لازم داریم. یعنی مجامع گوناگون حوزوی و علمی، مدارسشان خیلی مهم است.
نشر مقالات علمی هم در مجلات معروف دنیا، بخصوص مجلات نمایهای -اینهایی که نمایهی علمی هستند- مهم است و قابل اهتمام است؛ خوب است که به آنها هم اهتمام بشود.
یک چیزی به من گزارش شد که در بعضی از مدارس ما در برخی از کشورها -در این مدارسِ دبیرستان و نمیدانم چه و چه- اساتیدی هستند که اینها بعضاً مسلمان هم نیستند، اما آنجا تدریس میکنند! من نمیفهمم ضرورت اینجور مدارس را. ما باید همت را از این مدارس راهنمایی و نمیدانم دبیرستان و چه و چه منصرف کنیم. ممکن است لازم باشد که ما مدارسی هم در کشورهایی داشته باشیم؛ این را شما به عهده نگیرید. اگر لازم شد، دستگاههای دیگری این را عهدهدار شوند. به نظر من تمرکز بر روی مدارس علمی و مدارس حوزوی اهمیتش بیش از این است که حالا ما به این مسائل بپردازیم و آن وقت دچار مشکلاتی هم بشویم: یک جا معلم نداشته باشیم؛ یک جا معلم اهل نداشته باشیم، مجبور بشویم از معلم نااهل استفاده کنیم؛ یا مثلا فرض بفرمایید که یک جا نتوانیم حجاب دخترهای محصلمان را حفظ کنیم. این مسأله، محاذیر اینجوری را دارد و واقعاً مشکل است؛ یعنی انسان نمیتواند این را عهدهدار بشود که یک چنین چیزهایی وجود داشته باشد.
یک چیز دیگری که به نظر من مهم است -که من قبلا هم به نظرم یک وقت در یک جمعِ همین جوری خدمت آقایان عرض کردهام، یا شاید خدمت خود آقای اعرافی یا به این مجموعه گفته باشیم- این است که کار را بایستی بدون هیاهو، یا به قول متعارف معمول، با چراغ خاموش پیش برد. اینکه مثلا در تلویزیون گفته شود -که شنیدم گفته شده در یک تلویزیونی یا توی یک مجلهای- ما در این تعداد کشور، این تعداد مدرسه، این تعداد مبلّغ داریم، هیچ لازم نیست؛ گفتنش هیچ لزومی ندارد. آن که باید بداند، میداند -که او خدای متعال است و ارواح طیبهی اولیاء، و مسئولینی که در این عالم خاکی دستاندرکار این کارها هستند- آنهایی هم که خودشان مورد تعلیم و تبلیغند، دارند میبینند و میدانند. چه لزومی دارد کسانی بدانند، که تا فهمیدند، بیایند فوراً معارضه کنند، به فکر جلوگیری بیفتند و مانعتراشی کنند؟ اگرچه مانعهای آنها در واقع مانعیتی ندارد، تأثیر آنچنانی انشاءالله در نهایت کار نخواهد داشت، اما بالاخره زحمت ما میدارند؛ بالاخره حدّاقلش این است که ایجاد زحمت میکنند. چه داعیای دارد انسان؟ من تأکید دارم بر این معنا؛ خیلی آرام و بدون هیاهو سعی کنید کار پیش برود. بگذارید در نهایت، خروجی کار، خودش را نشان بدهد.
نکتهی مهم دیگری که در ذهن من بود و جناب آقای اعرافی هم اینجا گفتند و قبلا هم صحبتش شده بود، ارتباط مستمر با فارغالتحصیلهاست. یادم هست پارسال یا پیرارسال بود که گروهی از همین فارغالتّحصیلها را جمع کرده بودید؛ بعضیشان هم آمدند اینجا یک ملاقاتی هم با آنها داشتیم؛ من خیلی از آن کار خوشم آمد؛ این بسیار کار مهمی است. الان در آمار بیان کردند که فارغالتّحصیل، شانزده هزار نفر است؛ شاغل، بیست هزار نفر. یعنی ما نزدیک به عدد شاغلین، فارغالتّحصیل داریم؛ این خیلی مهم است. این فارغالتّحصیلها را باید نگه داریم؛ و الّا اگر چنانچه ما همینطور پرورش بدهیم -خوب، اینها جوانند دیگر- بعد رهایشان کنیم و بروند هضم بشوند توی این جامعهی جهانیِ منحط، زحماتمان هدر میرود. مایهی نگهداری آنها هم کمتر است از مایهی تربیتشان. گاهی اوقات یک ارتباط کمرنگی میتواند آنها را نگه دارد. ما دائم بایستی آن فکر را، آن انگیزه را، آن ایمان را در این مجموعه پمپاژ کنیم؛ این هم با ارتباطات سازماندهی شده و -به تعبیر رایج- ارگانیک امکانپذیر است. تکهتکه و ذره ذره نمیشود؛ باید یک سازماندهیای باشد، باید با یک دید منظمی اینها مورد نگاه و ملاحظه قرار بگیرند. بنابراین، این ارتباط باید حفظ بشود.
آخرین نکتهای که عرض میکنیم، این است که برادران عزیز و خواهران عزیز که اینجا تشریف دارید! جمهوری اسلامی حقاً و انصافاً مظلوم است. سی سال است که ما مظلومیم؛ همچنان که پیغمبر مظلوم بود، همچنان که امیرالمؤمنین مظلوم بود. حق آنها را نشناختند؛ تا امروز هم کسی حق نبی مکرم و امیرالمؤمنین و ائمهی معصومین را نشناخته. حق جمهوری اسلامی را هم هنوز دنیا نشناخته؛ تودههای مردم نشناختهاند. جمهوری اسلامی فقط این نیست که یک سیستمی رفت، سیستم دیگری آمد؛ یک رژیمی رفت، رژیم دیگری آمد. جمهوری اسلامی آغاز یک حرکت عظیم جهانی است؛ آغاز یک بعثت جهانی است؛ یک تحوّل عظیم جهانی و تاریخی است. این آغاز میتواند به دنبالههای بسیار بابرکتی بینجامد؛ البته میتواند هم نینجامد. اگر ملّتهای دنیا، مردم دنیا، نخبگان دنیا قدرش را شناختند، حرفش را فهمیدند، انگیزهاش را فهمیدند، بله، به همان دنبالههای مبارک خواهد انجامید؛ اگر دشمنان و رقیبان و حسودان و معاندان و معارضان توانستند دهنش را ببندند، حرفش را جور دیگری نشان بدهند، چهرهاش را جور دیگری نشان بدهند، ممکن است نتواند آن دنبالهها به وجود بیاید. بنابراین جمهوری اسلامی احتیاج دارد به اینکه به دنیا معرفی شود. یکی از کارهای شما این است. البته فقط کار شما نیست؛ خیلی دستگاهها هستند که این مسئولیت را دارند؛ از وزارت خارجه و وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تا خیلی دستگاههای دیگر، که قولا و عملا باید جمهوری اسلامی را معرفی کنند؛ اما شما هم جزو وظایفتان است. نگذارید آنجوری که دشمنان ما در عرصههای تبلیغاتیِ وسیع دارند دنبال میکنند -که چهرهی جمهوری اسلامی را دارند به مردم مشوّه نشان میدهند- این خطا و اشتباه باقی بماند؛ البته به شیوهی خاص خودتان؛ یعنی هر کسی در هر جایی که وابستهی به مجموعهی شماست، حضور دارد، نسبت به مسائل جمهوری اسلامی، اهداف جمهوری اسلامی، آرمانها و مبانی جمهوری اسلامی آگاه بشود، برایش تبیین بشود و او بداند؛ که آن وقت این دانستن در اظهارات او، در عمل او، در همان مجموعهای که حرف میزند و تأثیر میگذارد، نمود پیدا خواهد کرد.
همچنین در قضایای جاری؛ همین قضایای بعد از انتخابات، قضایای سال ۸۸؛ اینها قضایای قابل تبیینی است؛ باید تبیین بشود. خوب، میبینید دنیا چه جوری دارد اینها را وارونه منعکس میکند، بد نشان میدهد؛ دروغ، برخلاف حقیقت؛ همین جور توی ذهنها میگنجانند. این قضایا باید درست تبیین بشود.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شما توفیق بدهد؛ اولا این حرکت عظیم را، این کار بزرگ را از شما قبول کند؛ ثانیاً انشاءالله سر تا پای این حرکت را مزیّن به اخلاص کند -و تأثیر اخلاص را هم انشاءالله خدای متعال خودش خواهد داد- ثالثاً روزبهروز کارتان انشاءالله مؤثرتر و برندهتر و این نهاد مبارک بالندهتر بشود. واقعاً بنده خدا را شکر میکنم از اینکه این نهاد تشکیل شد و این عزیزانی که مدیریت این نهاد را دارند، خدای متعال اینها را مبعوث کرد برای این کار. انشاءالله که بتوانند بدون خستگی، با امید و با نشاط این راه را ادامه دهند و انشاءالله اجرشان را هم از خدای متعال بگیرند -هم در دنیا و هم در آخرت- و انشاءالله قلب مبارک ولیّعصر از آنها شاد باشد.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته
پانوشت:
۱- در منبع اصلی: توشان
منبع: نرم افزار حوزه و روحانیت: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت امام خامنهاى صفحه ۱۳۵۰