بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با علما و فضلا و روحانیون و طلاب استان یزد - ۱۳۸۶/۱۰/۱۲

همواره یکی از دیدارهای ثابت حضرت امام خامنهای در سفرهای استانی ایشان، دیدار با علما و طلاب استان بوده است. ««روشنی خورشید»» متن بیانات منتشرنشدهی ایشان در دیدار با روحانیون و طلاب استان یزد که در جریان سفر سال ۱۳۸۶ ایشان به این استان انجام گرفت را منتشر میکند
تاریخ: ۱۲ دی ۱۳۸۶
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
همیشه جلسهای که علمای محترم، روحانیون گرامی، طلاب جوان و عزیز در آن حضور دارند، برای بنده جزو شیرینترین جلسات است. علت هم علاوهی بر انس طلبگی خودمان، این است که با آشناییای که با وضع روحی و فکری و ممشای طلبگی داریم، میدانیم در این مجموعهها اخلاص، معنویت، تقوا، صفا، صمیمیت از اغلب مجموعههای دیگر بیشتر است. امیدوارم بتوانیم از این جلسه بهرهای ببریم. بنده با عرض کردن برخی نکاتی که مورد نظرم هست و شما عزیزان با همت عالی و تحرک مضاعفی که انشاءالله انجام میدهید، بتوانیم این کاروان عظیم را هرکدام به سهم خودمان قدری پیش ببریم.
یزد را دارالعباده گفتهاند؛ اما اگر یزد را دارالعلم هم بنامیم، سخنی به گزافه نگفتهایم. حقاً، انصافاً فراوردههای علمی و دینی این شهر و مجموعهی شهرهای این استان، به نسبت از بسیاری از شهرها -اگر نگوییم همهی شهرهای کشور- بیشتر است. نه فقط در دوران نزدیک به زمان ما که بزرگانی بودهاند -که بعضی را اسم آوردند- بلکه در طول تاریخ هم همین جور بوده است. در علوم اسلامی، در تفسیر، در ریاضیات، در فقه، در حدیث، شخصیّتهای برجستهای از این منطقهی کویری -حاصلخیزِ نیروی انسانی- برخاستهاند؛ معروف هم هستند. دیگر حالا مثلا فرض بفرمایید ملا عبدالله صاحب حاشیه، که مال همین بهابادِ شماست؛ استادِ شیخ بهایی -معاصرِ با مقدس اردبیلی- استاد منطق و فلسفه و ریاضیات و صاحب مدارک؛ خیلی نکتهی اساسیای است. صاحب مدارک میدانید در بین فقهای ما -فقهای متأخرین- جزو برجستهها ست. استاد علوم عقلی، صاحب مدارک، همین ملا عبدالله است.
و آنوقت نکتهی جالب که حالا الان یادم آمد در مورد زندگی ملا عبدالله عرض بکنم: این عالم دینی برخلاف آنچه که امروز ممکن است بعضی گوشه کنار تصور کنند، در متن فعّالیتهای سیاسی قرار گرفت و قرار داشت. ایشان معاصر شاه عباس بود. شاه عباس رفت عراق -نجف- زیارت کرد؛ اوضاع نجف و آستانهی نجف را نابسامان دید؛ ملا عبدالله را گذاشت متولّی آستان مقدس حضرت امیرالمؤمنین -علیهالصّلاهوالسّلام-. و آنوقت وضع آنجور بود که آن کسی که رئیس و خزانهدار آستان امیرالمؤمنین بود، رئیس نجف هم بود؛ ملا عبداللهِ صاحب حاشیه شد حاکم نجف -شاید این را اکثر شماها ندانید- و جالب این است که حکومت در خانوادهی ملا عبدالله سالهای متمادی ماند. تا زمان شیخ جعفر کاشفالغطاء و بعد از ایشان خاندان مَلالی -ملاها- حکومت میکردند. البته پسر و نوهی ایشان هم با اینکه اهل علم نبودند، همه به نام ملا خوانده میشدند؛ ملا تقی، ملا حسن، که یکی از همین ملالی که حاکم نجف بود، با مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء یک ماجرای سختی هم دارد. بنابراین، ببینید که یک عالمِ دینی میرود در آنجا میماند. آنوقت حکومت عثمانی مسلط بر عراق بود، اما قدرتی نداشت که بتواند سلطهاش را گسترش بدهد؛ بخصوص در نجف و کوفه، که منطقهی شیعه نشین بود؛ لذا شاه عباس این کار را کرد؛ ملا عبدالله را گذاشت آنجا، او هم آنجا حکومت کرد و خانوادهی او گمان میکنم شاید بیش از یک قرن در نجف -خانوادهی ملالی- بودند. آقایانی که اهل این چیزها هستید، به این کتابهایی که درباره نجف و سابقهی نجف نوشته شده، اگر نگاه کنید، شرح حال اینها را مفصلا ذکر کردهاند؛ بزرگانی که در همین دورهی متأخر بودند.
حالا مرحوم آقا سید محمد کاظم طباطبایی را که همه میدانند و در آفاق فقه اسلامی شهره است. امروز یکی از آقایان پیشنهاد میکردند که یک کنگرهی بزرگداشتی برای مرحوم آقا سید محمد کاظم گذاشته شود تا ابعاد شخصیت ایشان معلوم شود. آقا سید محمد کاظم فقط عروه نیست. عروهالوثقی یک جانبی از زندگی مرحوم آقا سید محمد کاظم است. ایشان اصولیِ ماهری هم بوده. همین کتابی که اخیراً از ایشان منتشر شد در تعادل و تراجیح به نام «کتاب التعارض» -اخیراً من دیدم- نشاندهندهی ملایی و تبحر این مرد در اصول است که به اصول هم معروف نیست ایشان! در قضیهی مشروطه هم که آن موضع معروف را اتخاذ کرد. در اوایل قیام مشروطیت مرحوم آقا سید محمد کاظم طرفدار مشروطه بودند؛ بعد که مسائلی پیش آمد که ذهنها را آشنا کرد با حقیقتِ آنچه که در امر مشروطیت در ایران میخواستند انجام بدهند، ایشان راهش را عوض کرد و آن موضع معروف را اتخاذ کرد. ببینید اینها همهاش معنادار است. یک عالِم دینی، یک فقیه بزرگ در حد مرحوم آقا سید محمد کاظم طباطبایی از لحاظ بینش سیاسی.
امروز من یک نکتهای را با دوستان -ظهر- در میان گذاشتم؛ و آن اینکه نشانهی عظمت مقام فکری مرحوم سید، یکیش این است که مرحوم شیخ محمد حسین کاشفالغطاء و برادرش شیخ احمد کاشفالغطاء جزو ملازمین و اطرافیان سید بودند. شیخ محمد حسین کاشفالغطاء مصلح بزرگ و روحانی سیاسی برجستهای است که در هفتاد سال پیش، هشتاد سال پیش حرفهایی را که امروز هم نو هست، در مجامع جهانی اسلامی بیان کرده است. ایشان در سفری که به فلسطین رفت، در آن کنفرانس بزرگ شرکت کرد و همهی علمای اسلام که در آنجا بودند، آنچنان تحت تأثیر شخصیت شیخ محمد حسین کاشفالغطاء قرار گرفتند که وقت نماز که شد، هیچکس بر ایشان تقدم نکرد؛ گفتند ایشان امام جماعت باشد. علمای دنیای اسلام حتی پشت سر ایشان نماز خواندند. این آدم جزو اطرافیان مرحوم آقا سید محمد کاظم طباطبایی است؛ هم خودش، هم برادر دیگرش؛ شیخ احمد کاشفالغطاء، که او مرجع تقلید هم شد. این مقام سید محمد کاظم طباطبایی است.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری -و علمای بزرگ در خود یزد. من کمتر شهری را سراغ دارم که علمای بزرگی در این حد، در یک شهری با قد و قواره و اندازهی یزد، در آن وجود داشته باشند- مرحوم آقا میرزا سید علی مدرس لبخندقی، که معاصر با آقا شیخ عبدالکریم و تقریباً همدوره یا یک خرده مقدم بر حاج شیخ بودند -شاگرد میرزای شیرازی-. قبل از ایشان، مرحوم آقا میرزا سید علی مدرس بزرگ، که شاگرد مرحوم فاضل اردکانی است؛ یک ملای درجهی یک، ساکن در یزد بود. قبل از اینها، مرحوم میرزا محمد علی مدرس -که جدّ خاندان مدرسیها ست و جدّ امّی همین مرحوم آقا میرزا سید علی لبخندقی هم هست- معروف به مدرس قلعهکهنهای؛ ملای درجهی یک، معاصر صاحب جواهر، که صاحب جواهر برای پسر ایشان یک اجازهی اجتهاد نوشته است. در آن اجازهی اجتهاد، از مرحوم مدرس قلعهکهنهای با الفاظ بسیار بالایی تجلیل کرده. اینها شخصیّتهای اینجایند. حالا اصلا یکی دو تا نیستند. امروز یک کتابی به من دادند حضرت آقای آقا سید جواد مدرسی -حفظهالله تعالی و عافاه الله تعالی- کتابِ در شرح حال علمای یزد(۱) که یک کتاب قطور هم هست؛ واقعاً هم همینجور است. این، خاستگاه علم است در اینجا؛ علم دین. این یک معنایی دارد؛ این تصادفی که نیست.
شما باید همتتان این باشد که یزد را از لحاظ رتبهی علمی به اینجا برسانید؛ هیچ اشکالی هم ندارد. آن روز تلویزیون نبود، امروز هست؛ آن روز سرگرمیهای گوناگون نبود، امروز هست؛ آن روز کارهای سیاسی کمتر بود، امروز هست؛ اینها را بنده میدانم؛ اما درعینحال اعتقاد دارم حوزهی علمیه میتواند سطح علمی روحانیت را به همان نقطهای برساند که یک روزی ما به او افتخار میکردیم؛ امروز هم هنوز به آنها افتخار میکنیم. میشود؛ و باید هم برسد.
حالا از اینجا من وارد موضوع دوم میشوم. امروز نیاز به دانش دین، که به وسیلهی علمای دین باید تبیین بشود، از گذشته بیشتر است. در گذشته، مردم طهارت و نجاست را از ما میخواستند، باب صلاه و صوم و حج را از ما میخواستند؛ امروز از ما مسائل مهم اقتصادی را سؤال میکنند؛ مسائل عظیم کارگری را سؤال میکنند، که در کتاب اجاره باید بحث بشود؛ مسائل مهم پولی را سؤال میکنند، که مسألهی بانکها یکی از آنهاست؛ مسألهی سیاست بینالملل را سؤال میکنند؛ مسألهی انواع و اقسام جهاد به لسان و قلم را سؤال میکنند؛ مسائل حکومت -شکل نظام- را سؤال میکنند. ما گفتیم «مردمسالاری دینی»؛ مردمسالاری دینی، شعار که فقط نیست؛ این پایهی فقهی دارد. ولایت فقیه پایهی فقهی دارد. ولایت فقیه یعنی شکل یک نظام، قالب یک نظام، با این همه هیاهو که این نظام در دنیا ایجاد کرده است. این پشتوانهی علمی میخواهد. این پشتوانهی علمی به وسیلهی متخصّصین، صاحبنظران در فقه و در مبادی فقه -هر چه که هست- اینها هستند؛ اینها باید کار کنند. ملایی مثل صاحب جواهر، مثل فاضل اردکانی -که او هم یکی از مفاخر استان شماست؛ فاضل اردکانی معروف، معاصر شیخ و میرزای شیرازی، ساکن کربلا- امثال یک چنین شخصیتهایی لازم است. مثل آقا سید محمد کاظم یزدی لازم است. کسانی باشند با این بنیهی فقهی و با نگاه امروز، با نگاه شرایط کنونی، بتوانند فقه را استنباط کنند.
امروز ما نیازمان به جامعهی علمی شیعه از آن روز خیلی بیشتر است. شما عروه را نگاه کنید. مباحث معاملات، یک بخش کوچکی از عروه است؛ تازه همهی معاملات هم نیست. عمده، مسائل عبادات است؛ یعنی صلاه و صوم و قسمتی از حج -غیر از مناسک- مقداری زکات، مقداری خمس، همین؛ عبادات! این کتاب به این عظمت، این همه کار روی فرع فرع این کتاب شده است. حالا شما نگاه کنید، بخواهید همین جور تفریع فروع کنید؛ راجع به مسألهی ولایت فقیه، راجع به مسألهی سیاست خارجی، راجع به مسائل گوناگون اقتصادی، راجع به مسائل پولی، راجع به مسائل مالی، راجع به مسائل اجتماعی، راجع به امر به معروف و نهی از منکر، احتیاج داریم به کار ملایی. اینها را نمیشود با انشانویسی درست کرد؛ کار فقهیِ عمیق لازم است. کی میتواند بکند؟ ملا، ملای قوی، فقیه قوی.
ما تا حالا راجع به تبلیغ صحبت کردیم؛ شیوههای تبلیغ. حالا یک جملهای هم راجع به او عرض خواهم کرد که نیازهای فراوانی که امروز به تبلیغ روحانیت هست، او بجای خود محفوظ. قبل از اینکه مسألهی تبلیغ را بخواهیم مطرح کنیم، مسألهی استخوانبندی علمی حوزه است، که باید تقویت بشود. حوزههای علمیه باید رشد کنند. و ما در این قسمت هم عقبماندگی داریم. البته امروز یک ناشئهی جدیدهای، یک رویش مبارکی در حوزهها وجود دارد؛ این را من به شما عرض کنم. در حوزهی قم که محور و مرکز است، وجود دارد؛ اما این باید گسترش پیدا کند؛ توسعه پیدا کند و علمای بزرگ در شهرستانها مستقر بشوند. ما امروز در خیلی از شهرهایمان -چه برسد به روستاها- عالمی که مسائل دینی مردم را بیان کند، نداریم که همین صورت مسألهی رساله را برای مردم بیان کند. من عرض میکنم باید ما جوری حرکت بکنیم که این حرکت ما منتهی بشود به اینکه در یک برههی زمانی مشخصی با یک فاصلهی زمانی مشخصی، مجتهدین تراز بالا در شهرهای ما -لااقل شهرهای بزرگ- همه جا مستقر باشند.
جای افادهی علم، فقط قم نیست. فقط مشهد یا اصفهان نیست. در همین جا اگر چنانچه یک ملای قوی درجهی یکی بنشیند، از جاهای دیگر طلبهها میآیند پای درسش مینشینند؛ چه برسد از خود اینجا. من حالا شنیدم که به یک سطح معینی که میرسند طلاب، باید بروند قم. من خیلی برایم روشن نیست که چرا؟ همین مرحوم سید محمد علی مدرس قلعه کهنهای که الان اسم آوردم، آنطور که به ذهنم میآید، ایشان نجف نرفته -حالا الان درست یادم نیست؛ چون اینها را قبلا دیدم- اما یک ملای فحل(۲) درجه یک است که از لحاظ علمی شخصیت بسیار برجستهای است. ما از این قبیل داشتهایم. علمای بزرگی، حالا به فرض میروند در حوزهها درسشان را هم میخوانند، برمیگردند. باید برگردند؛ باید مستقر بشوند؛ باید بمانند.
بنابراین طلبههای جوان ما بدانند: آقایان! اکتفا نمیکنیم به اینکه رسائل و مکاسب و کفایه را، سطوحش را بلد باشیم؛ نه. اکتفا هم به این نمیکنیم که این طلبهی فراتر از سطوح موجود، خودش هم با رفتن چند سالی به درس خارج، نظرات استنباطی پیدا کند؛ نه، باید در میان این خیل عظیم طالب دین، طالب علم دین، کسانی پرورش پیدا کنند که اینها بتوانند آن استخوان مستحکم علمی فقهی را به دست بیاورند.
در همین زمینه، مسألهی دیگر وسیعنگری است. ببینید اگر همهی خدمات امام بزگوار را شعبه شعبه کنیم، این خدمات در جای خود، ارزشهای درجهی یک دارد؛ اما به نظر من یکی از بزرگترین خدمات این مرد بزرگ این بود که درِ مسائل جهانی را به روی حوزههای علمیه باز کرد. ما قم بودیم؛ طلبهی جوانی هم بودیم؛ خیلی هم از آن طلبههای عقبماندهی از لحاظ فکری نبودیم؛ اما قبل از اینکه نهضت امام بزرگوار شروع شود، مسائل کشور، مسائل عمومی جامعه اصلا برای ما مفهوم نداشت. یک روحانی علاقهمند شجاع توانای زبردست وقتی نمیداند مسائل عمدهی کشور چیست، اگر بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، راجع به چی امر به معروف میکند؟ جز این است که مجبور است به حلقهی طلای دست فلان مرد یا به ریشِ تراشیدهی فلان مرد دیگر، یا به گوشهی موی زنی که از زیر چادر پیداست، امر به معروف و نهی از منکرش متوقف شود؟ درحالیکه امر به معروف و نهی از منکر را پیشوایان دین ما اینجور برای ما معنا نکردهاند. «انّما خرجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی امّه جدّی اُریدُ اَن اَمُرَ بالمعروفِ وَ انهی عنِ المنکر». خروج امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر است. ابعاد معروف و منکر اینهاست. امر به معروف، مصداق اتم و اکملش، امر به ایجاد یک جامعهی اسلامی، یک حکومت اسلامی است. نهی از منکر، مصداق اتم و اکملش نهی از منکر وجود یک جامعهی طاغوتی است. چطور یک ملای متدین، متعهد، این منکر را نهی نکند، برود سراغ آن منکرات جزئی که یک میلیونش مفسدهای به قدر مفسدهی یک روز حکومت طاغوتی ندارد؟ این جز به خاطر این است که درِ مسائل جهانی به روی انسان باز نباشد؟ امام این در را باز کرد.
امروز یک روحانی اگر بخواهد مفید باشد، باید بصیر باشد. اگر بصیر نباشد، در تشخیص جایگاه خود و جایگاه دشمن اشتباه خواهد کرد. اگر در تشخیص جایگاه خود و جایگاه دشمن اشتباه کرد، توپخانه را به سمت نیروی خودی آتش خواهد کرد؛ درست مثل جبهه. در جبهه آدمها اینجور رو به روی هم که قرار نگرفتهاند؛ کیلومترها فاصله است. اگر قطبنما همراه انسان نباشد، اگر موقعیت خود را انسان نداند، موقعیت دشمن را نداند، خمپارهاش را پرتاب میکند روی سر نیروی خودی. این اتفاقی که متأسفانه در مسائل سیاسی و روحانی و دینی و اجتماعی ما بارها اتفاق افتاده است. خودیهای ما، خوبهای ما، متدینهای ما که عزیز هم بودند از نظر ما، توپخانهشان را روشن کردند روی امام، روی جبههی حق، روی حکومت حق. اگر ندانید دنیا دست کیست، کی علیه شما دارد توطئه میکند، کی به سمت شما دارد شلیک میکند، چه جور میشود به او شلیک متقابل کرد، این اشتباهات پیش میآید. روحانی باید بصیر باشد. این است که طلبهی ما نمیتواند برود توی حجره و توی پستو بنشیند، بگوید من فقط میخواهم مطالعه کنم؛ نه، زحمت دارد البته؛ باید زحمت را قبول کند؛ باید با مسائل جهانی آشنا بشود؛ باید بداند در کشور چه میگذرد؛ باید بداند در دنیا چه میگذرد.
بنابراین، در حوزههای علمی ما، بصیرت، اطلاع از مسائل جهانی، اطلاع از جریانهای سیاسی، اطلاع از نقطهای که دشمن در آنجا متوقف است، اطلاع از منفذی در درون صف خودی، که دشمن از آنجا ممکن است رخنه بکند، خیلی لازم است؛ خیلی مهم است؛ نکنیم، لنگیم؛ کاش متوقف باشیم. احتمال این هست که آنوقت آتشمان را به سمت خودی روشن کنیم.
یک نکتهی دیگر در مورد حوزههای علمیه -که این نکته بیشتر به مسألهی تبلیغ ارتباط پیدا میکند- این است که یک روزی بود ما در مسجد مینشستیم، مراجعین ما مشخص بودند. قشرهای مشخصی به ما مراجعه میکردند. ما هم برای اینها صحبت میکردیم. امروز آنجوری نیست. امروز همهی قشرها مخاطب روحانیونند. در همهی نقاط کشور هم که شما بروید، افرادی را پیدا میکنید که اینها از معلوماتی، اطلاعاتی برخوردارند. باید برای اینها جواب داشته باشید. اوّلا همه را مخاطب خودتان بدانید. آن جوانی که به نظر شما به خاطر ظاهر نامناسبش ممکن است هیچ اعتقادی به حسب ظاهر به دین نداشته باشد، اگر اعماق دلش را نگاه کنید، بسا خواهید دید که اعتقادش و اخلاصش نسبت به دین و نسبت به حقایق دینی بسیار زیاد است. اینگونه موارد بارها و بارها تکرار شده. خانمی که ممکن است از لحاظ ظاهری، وضع خیلی مناسبی که پسندِ شرع باشد، مثلا نداشته باشد، گاهی اوقات دلش سرشار از دین است. تربیتهای خانوادگی روی انسان اثر میگذارد، آدم را به یک راهی میکشاند، اما ایمان هست. این را هم امام به ما یاد داد؛ این هم جزو درسهای امام است. امام، استاد بزرگی بود. نه فقط در فقه و اصول و معقول، بلکه در این مسائل. اعتماد کرد به مردم. جوهر دینداری را در مردم شناخت. ما دیدیم بزرگانی را که وقتی میگفتیم آقا چرا کاری نمیکنید، میگفت این مردم که پشت سر ما راه نمیافتند؛ به دستور ما عمل نمیکنند. امام یک بار از این حرفها نزد؛ عکسش را گفت. در روز غربت، آن روزی که در سال هزار و سیصد و چهل و یک، که هنوز سال چهل و دو و مدرسهی فیضیه هم اتفاق نیفتاده بود، امام در قم، روی منبر درس، که بحث را به مسائل سیاسی آن روز کشاند -که مسألهی انجمنهای ایالتی و ولایتی بود- ایشان خطاب کرد به دستگاه آن روز طاغوت، گفت: اگر میخواهید، ما مردم را دعوت کنیم به این صحرای بیپایان قم -دستش را همین جور اشاره کرد به طرف جنوب شهر قم- تا ببینید مردم چه میکنند. ماها هم تعجب میکردیم. امام با چه اطمینانی چنین حرفی را میزند! قضایای بعدی نشان داد که این مرد «ینظر بنور الله»، درست تشخیص داده بود. چند ماه بعدش قضیهی پانزده خرداد پیشامد کرد. مردم آمدند جلوی تانکهای ارتش طاغوتی و پلیس طاغوتی ایستادند، خون دادند، جان دادند برای دفاع از این مردی که تا یک سال پیش در قم شاید خیلیها او را نمیشناختند. چون سخن حق بر زبان او جاری شده بود، مردم آمدند. مردم منتظرند؛ تشنهاند.
امروز هم همین جور است. امروز مردم به قرآن علاقهمندند؛ به دین علاقهمندند؛ من عرض میکنم به روحانیت هم علاقهمندند. ما اینها را مخاطب خودمان باید بدانیم، باید با آنها حرف بزنیم، باید برایشان حرف داشته باشیم.
این نکتهی سوم یا چهارمی که عرض میکنیم، همین است. باید حرف داشته باشیم در چنته برای قشرهای مختلف، برای سطوح مختلف فکری و اکتفا نکنیم به حرفهای تکراری؛ اکتفا نکنیم به چیزهایی که فقط به ذهن خودمان رسیده است. متفکّرینی هستند، بزرگانی هستند، حالا در درجهی اول شهید مطهری، که خواندن و بازخواندن و بازخواندن و فکر کردن روی آثار شهید مطهری برای مبلّغین ما یک امر واجبی است؛ لازم است؛ سطحشان را بیاورند به این سطح.
یک نکتهی دیگری که در مورد روحانیت عرض میکنم، که نمیخواهیم بحث را دیگر خیلی طولانی کنیم -البته حرف زیاد است. من چون شماها را دوست هم میدارم، اگر عنان حرف زدن را بدهیم به خواهش دل، ممکن است ساعتها طول بکشد. هم حرف هست، هم شوق گفتن هست؛ دو چیز فقط نیست: یکی وقت، یکی توان جسمی. بنده قدیمها سخنرانی میکردم، سه ساعت، سه ساعت و نیم گاهی یک سخنرانی طول میکشید؛ اما حالا دیگر نه، نمیشود- این است که روحانیت را مردم فقط به علم نشناختهاند؛ به علم و پارسایی شناختهاند. پارسایی را بایستی ما از دست ندهیم؛ تزکیه لازم است. دنیاطلبی برای ما بیش از دیگران عیب است. امروز من در صحبت عمومی با مردم عزیز یزد گفتم که خصلت بومی قناعت یزدی -که خیلی هم چیز مستحسنی است- تا وقتی است که خصلت عارضیِ اشرافیگری بر او سیطره پیدا نکند. اگر خصلت اشرافیگری آمد، خیلی چیزها خواهد رفت. این برای همه است، اما برای ما بیشتر است. من بارها این آیات کریمهی خطاب به ازواج پیغمبر را برای افراد خواندهام؛ «یا ایّها النّبیُّ قُل لِأَزواجِکَ اَن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیاهَ الدنیا وَ زینَتَها فَتَعالَینَ امتّعکنَّ وَ اسرحکنَّ سَراحاً جمیلا»؛ دنبال مال دنیا اگر هستید، خانهی پیغمبر جای این حرفها نیست، بیایید طلاقتان بدهم، بروید. «امتّعکنّ»؛ یک چیزی هم بهتان میدهیم؛ «و اسرحکن سراحا جمیلا»؛ قهر هم نمیکنیم؛ اما اینجا در خانهی پیغمبر جایش نیست. «وَ اَن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدارَ الآخِرَهَ فَإِنَّ اللهَ اعدَّ لِلمُحسِناتِ مِنکُنَّ أَجراً عَظیماً». یعنی نساء پیغمبر چون انتساب به پیغمبر دارند. من و شما هم همین جور. «تو به پیغمبر چه میمانی بگو». ما اگر شاگردان این مکتبیم، بایستی از اشرافیگری پرهیز کنیم. من نمیگویم دنبال زهد به معنای زهد علوی و نبوی باشید؛ نه، بنده کوچکتر از آن هستم که این معنا را بر زبان بیاورم؛ اما عرض میکنم بایستی عکسش را دیگر نرویم. مردم بایستی به ما به عنوان کسانی نگاه کنند که ما حرص دنیا نداریم. اینجوری باید باشد. احساس کنند که حرص دنیا نداریم. این احتیاج دارد به اینکه ما روی خودمان کار کنیم و تهذیب داشته باشیم.
در حوزههای علمیهی ما جای درس اخلاق و تهذیب انصافاً خالی است و کسانی بایستی بیایند به ما تعلیم اخلاق بدهند؛ ما را نصیحت کنند. خودمان هم بایستی واعظ نفس خودمان باشیم؛ خودمان را نصیحت کنیم. اگر این هم حاصل بشود، آنوقت توجه مردم خیلی بیشتر خواهد شد؛ علاقهمندی آنها بیشتر خواهد شد؛ اعتمادشان به روحانیت بیشتر خواهد شد. امروز دین و نظام جمهوری اسلامی به این نیاز دارد.
آخرین نکته، ارتباط روحانیت و دستگاه مدیریت کشور است. این ارتباط باید روزبهروز بیشتر بشود. این دستگاه مدیریت کشور از دین جدا نیست. اینها در آن میدان عمّال دینند؛ کما اینکه روحانی عامل دین است در این میدان و باید اینها بینشان ارتباط و همگرایی و عواطف متقابل و کمک متقابل باشد. آنها هم نمیتوانند نسبت به مسائل حوزههای علمیه بیتفاوت بمانند. خیلی از این خدماتی که جناب آقای صدوقی اشاره کردند، خدماتی است که دولت بایستی در اختیار حوزههای علمیه بگذارد؛ مخصوص یزد هم نیست، در همه جا این معنا هست. دولت بایستی کمک کند؛ دستگاههای روحانیت هم بایستی صمیمانه و مخلصانه حمایت کنند و از دستگاههای نظام، بخصوص از مدیریت اجرایی که بسیار مهم است و کار بسیار سنگینی است، پشتیبانی کنند. افرادی خدمت امام میآمدند و بعضی از نواقص و اشکالات را میگفتند. مکرر ما این را دیده بودیم و از نزدیکان امام، فرزند امام -رضواناللهعلیهما- شنیده بودیم که میآیند، میگویند آقا فلان جا اینجور است؛ بازرگانی اینجور است؛ صنایع اینجور است؛ نمیدانم کشاورزی اینجور است؛ شکایت میکردند. امام میفرمودند: «آقا! ادارهی کشور سخت است.» راست هم هست؛ سخت است. انسان وقتی نگاه میکند، این کوهنوردی که دارد از کوه بالا میرود -شما در تلویزیون نگاه میکنید؛ فیلمش را میبینید- گاهی انسان میبیند که با تأنی دارد میرود؛ آدم به خودش میگوید یک خرده تندتر برو مرد حسابی! آنجا نیستی ببینید که آنجا چقدر میشود تند رفت. آنجا که رفتید، آنوقت خواهید دید که نه، همان مقداری که او دارد تند میرود، اگر انسان بخواهد حرکت بکند، این همت والا میخواهد.
خاطرهی ما از یزد و روحانیت یزد تمامشدنی نیست. مرحوم آیهالله شهید صدوقی، آن عقل، آن نجابت، آن دیانت، آن پشتکار و روح خستگیناپذیر، آن علاقهی به انقلاب، اخلاص نسبت به امام -رضواناللهعلیه-؛ اینها واقعاً چیزهایی است که انسان از یادش نمیرود. مرحوم آیهالله آقای خاتمی -رضواناللهتعالیعلیه-، که سوابق ما با ایشان خیلی طولانی و زیاد است. شاید با ایشان ما تا وقتی که ایشان وفات کردند، بیش از سی سال سابقه داشتیم. اردکان که من میرفتم خدمت ایشان، ایشان مشهد میآمدند، میماندند؛ گاهی چند هفته. شخصیت وارسته، پاکیزه، روشنفکر، صاحبدل. چقدر مطالبی بود که آن روز در همین میدانهای کار فکری برای ما پیش میآمد که وقتی با ایشان مطرح میشد، میدیدم درست همان مواضعی که در ذهن ما وجود داشت، در ذهن ایشان هم وجود داشت. مرحوم آقای خاتمی -رضواناللهتعالیعلیه- از بنده سی و سه چهار سال سناً بزرگتر بودند. یعنی فاصلهی سنی ما اینجوری بود. ایشان متولد هزار و سیصد و بیست و چهار، بیست و پنج ظاهراً بودند -ایشان از مرحوم آقای صدوقی دو سه سال بزرگتر بودند- بنده متولد هزار و سیصد و پنجاه و هشت قمری هستم؛ درعینحال میدیدم آن چیزی که به ذهن منِ جوان آن روز که در میدان بودم، در صحنه بودم، با مسائل بهطور ملموس ارتباط داشتم، میآمد، همان مطلب به ذهن این پیرمرد هم میآمد؛ با ما همصدایی میکرد؛ تأیید میکرد؛ مؤید برایش میآورد؛ شخصیّتهای واقعاً برجسته. امروز من از مرحوم آقای اعرافی اسم آوردم. آمدند ایرانشهر، پیرمرد. آدم فکر میکرد که این مرد نمیتواند مثلا همت کند که از یک جایی به یک جایی برود. به ما میگفت که شماها -ما ایرانشهر تبعید بودیم با جناب آقای راشد، برادر و دوست عزیز و قدیمیمان- چرا قیام نمیکنید اینجا؟ ماندید چه؟ بزنید؛ بروید تفنگ بردارید، بروید کوه، با دستگاه بجنگید. ملای در آن سنین، این جور روح مبارزه؟! اینها را ما در یزد دیدیم؛ من جاهای دیگر ندیدم واقعاً. هیچکدام از این سه نوعی که گفتم -سه تا نوع خاص بود دیگر؛ سه خصوصیت در این سه بزرگوار- هیچ جا من ندیدم اینجور شخصیتهایی را. شما کسانی هستید که امروز در اینجا باید جای آنها را پر کنید؛ هرکدامی به یک نحوی.
پروردگارا! تو را به فضلت و کرمت سوگند میدهیم آنچه را که گفتیم و شنیدیم، برای خودت، در راه خودت قرار بده. پروردگارا! این طلاب عزیز که در اینجا هستند؛ چه خواهران طلبه، چه برادران طلبه -که شنیدم خواهران طلبه هم در اینجا خیلی خوب، درسخوان و خیلی مجدّ در تحصیل هستند- توفیقاتشان را بیشتر کن و انشاءالله همهی اینها را جزو علمای برجستهی دین قرار ده. خداوند انشاءالله ما را به عنوان خدمتگزاران دین خود و اهداف عالیهی خود قبول فرماید. خداوند انشاءالله بزرگان روحانیت -بزرگان روحانیت این استان و سایر مناطق کشور- را با اولیائش محشور کند؛ امام عزیز ما را با اولیاء و انبیاء محشور فرماید. قلب مقدس ولی عصر -ارواحنافداه- را از ما راضی و خشنود کند.
والسلامعلیکمورحمهاللهوبرکاته.
پانوشت:
۱- نجوم السرد بذکر علماء یزد ۲- فرد برجسته و دانا و نیکناممنبع: نرم افزار حوزه و روحانیت - دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمى خامنهاى ص ۱۲۸۷
پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای