مقاله منتشر نشده آیت الله خامنه ای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت ششم
دوازدهم و بیست و پنجم محرم الحرام، دو قول مشهور شهادت حضرت امام سجاد علیهالسلام میباشد. به همین مناسبت، «روشنی خورشید» مقالهی نوشتهشده توسط حضرت آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام را در شش قسمت پیاپی منتشر میکند، که این تقسیمبندی، بر اساس تقسیمبندی حضرت آیتالله خامنهای در انتشار مقالهی مزبور میباشد.
این مقاله در شش شمارهی پیاپی در سال ۱۳۶۱ در ماهنامهی پاسدار اسلام و با عنوان «پژوهشی در زندگانی امام سجاد» منتشر شد و در اسفند ۶۱ نیز به صورت جزوهای با همین عنوان، از طریق دفتر حزب جمهوری اسلامی منتشر و توزیع گردید.
تاریخ انتشار: آذر ۱۳۶۱
شرح:
[بسماللهالرّحمنالرّحیم]
یکی از بخشهای زندگی امام سجاد (۱) این است که ما ببینیم آیا این بزرگوار برخورد تعرّضآمیز با دستگاه خلافت داشتهاند یا نه؟
در بحثهای گذشته به این موضوع اشارهی مختصری کردهام و حالا یک مقداری آن را بیشتر توضیح خواهم داد.
تاکتیک آغاز دورهی سوم حرکت ائمه
تا آنجایی که من در زندگی امام سجاد نگاه کردهام و یادم هست نشانی از یک تعرض صریح و قاطع از قبیل آنچه که در زندگی بعضی از ائمهی دیگر، مثل امام صادق در دوران بنیامیّه یا امام موسی بن جعفر هست، در زندگی امام سجاد مشاهده نمیکنیم. علتش هم آشکار است، زیرا اگر در آغاز حرکت ائمه در دورهی سوم از دورانهای چهارگانهی امامت، که از آغاز زندگی امام سجاد شروع میشود، دست به چنین حرکت تعرّضآمیزی میزدند، مطمئنا کاروان پُرمسئولیت و خطیر اهلبیت به آنجایی که می خواستند نمیرسید. هنوز باغستان اهلبیت، که با باغبانیِ ماهرانهی امام سجاد آبیاری و تربیت میشد، آن استحکام کافی را به دست نیاورده بود. نهالهای نورسی در این باغستان بودند که تاب تحمل طوفانهای سخت را نداشتند. همانطور که در اوایل این بحث اشاره کردم، در پیرامون امام سجاد عدهی بسیار کمی از علاقهمندان و شیعیان و مؤمنان به اهلبیت بودند؛ و در آن دوران، ممکن نبود که این عدهی قلیل را -که مهمترین بار مسئولیت ادارهی تشکیلات تشیع را بر دوش داشتند- دم چک دشمن داد و اینها را به نابودی تهدید کرد.
اگر بخواهیم تشبیه کنیم، بایستی این دوران امام سجاد را تشبیه کنیم به دوران آغازین دعوت پیامبر در مکه، یعنی آن چند سال اول که حتی دعوت، علنی هم نبود. شاید بشود دوران امام باقر را به دوران دوم مکه -دوران علنی شدن دعوت- تشبیه کرد و دورانهای پس از آن را به دورانهای بعدی دعوت. ازاینرو تعرض، صحیح انجام نمیگرفت.
مطمئنا اگر آن برخوردهای تندی که ما در بعضی از کلمات امام صادق و امام کاظم و امام هشتم ملاحظه میکنیم، از امام سجاد سر میزد، عبدالملک مروان -که در اوج قدرت خود بود- به آسانی میتوانست بساط تعلیمات اهلبیت را برچیند و مجددا کار از سر شروع شود و این عمل عاقلانه و توأم با جزمی نبود. لکن با این حال، در لابلای کلمات امام سجاد که احتمالا مربوط به اواخر زندگی و دوران طولانی امامت این بزرگوار هم میباشد، اشارهها یا جلوههایی از تعرض با دستگاه خلافت مشاهده میشود. (۲)
جلوههایی از تعرض ائمه
این جلوههای تعرّضآمیز در چند شکل بود. یک شکل از آنها همان بود که در نامهی امام سجاد به محمد بن شهاب زهری ملاحظه کردید (۳)، یک شکل در بیان موضع و پایگاه خلفای اموی است در پوشش تعلیمات معمولی و عادی دینی. حدیثی است از امام صادق که میفرماید: «ان بنیامیّه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشّرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه» بنیامیّه برای مردم راه فرا گرفتن ایمان را باز گذاشتند اما راه فرا گرفتن شرک را بستند، بدین خاطر که اگر مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را نشناسند. یعنی بنیامیّه اجازه میدادند که علما و اهل دین -و از جمله ائمه علیهمالسّلام- راجع به نماز و حج و زکات و روزه و عبادات و ... و همچنین راجع به توحید و نبوت، سخن بگویند و احکام الهی را در این گونه موارد بیان کنند، ولی راه را باز نمیگذاشتند که راجع به مفهوم شرک و مصادیق و جلوههای آن در جامعه بحثی کنند و مردم را بیاموزند، زیرا اگر این معارف مربوط به شرک را به مردم میآموختند، آنان فورا میفهمیدند که مشرکند؛ میفهمیدند آن چیزی که بنیامیّه آنها را دارند به سوی آن سوق میدهند شرک است؛ فورا میشناختند که عبدالملک و دیگر خلفای بنیامیّه طواغیتی هستند که در برابر خدا قد علم کردهاند و کسی که از آنها اطاعت کند، در حقیقت به شرک رو آورده است. به این جهت بود که اجازه نمیدادند مردم معارف مربوط به شرک را فرا گیرند.
ما در اسلام وقتی دربارهی توحید بحث میکنیم، بخش مهمی از مباحثمان مربوط به شناسایی شرک و مشرک است. بت چیست و چه کسی بتپرست است؟ مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار، جلد ۴۸، صفحه ۹۶، ۹۷ بیان جالبی دارد، میفرماید «ان آیات الشّرک ظاهرها فی الاصنام الظاهره و باطنها فی خلفاء الجور الّذین اشرکوا مع ائمه الحق و نصبوا مکانهم» یعنی آیات شرک در قرآن، ظاهرش دربارهی بتهای ظاهری و نمایان است، اما باطن و تأویل آنها دربارهی خلفای جور است، آنان که به ناحق خود را خلیفه مینامیدند و بر جامعهی اسلامی حکومت میکردند، و با امامان حق شریک شدند در ادعای حکومت اسلامی و حاکمیت بر جامعهی مسلمانان. خود این شرک با ائمهی حق، شرک با خدا است زیرا ائمهی حق، نمایندگان خدا هستند و از زبان خدا حرف میزنند؛ و چون خلفای جور، خود را در جای آنها گذاشتند و خود را با آنها -در ادعای امامت- شریک کردند، بنابراین اینها بت هستند و طاغوتند و هر کس که از آنها اطاعت کند، او در حقیقت مشرک شده است.
البته علامه مجلسی توضیح جالبی هم دنبال آن بیان دارد. پس از اینکه بیان میکنند که آیات قرآنی مخصوص دوران حضرت رسول صلّیاللهعلیهواله نیست، بلکه ساری و جاری است در تمام اعصار و ادوار، میفرماید: «فهو یجری فی اقوام ترکوا طاعه ائمه الحق و اتبعوا ائمه الجور» این تعبیر «شرک» دربارهی مردمی هم صدق میکند که اطاعت امامان حق را ترک گفتند و از ائمهی جور پیروی کردند. «لعدولهم عن الادله العقلیه و النقلیه و اتباعهم الاهواء و عدولهم عن النصوص الجلیه» زیرا اینها از ادلهی عقلی و نقلی -که دلالت میکرد بر اینکه مثلا عبدالملک نمیتواند حاکم مسلمان و خلیفهی آنها باشد- عدول کردند. از نصوص و دلایل روایات آشکار عدول کردند و به هوسها و هواهای خودشان رو آوردند. مردم میدیدند که زندگی بیدردسر -از نظر تعرض حاکم- برای آنها راحتتر است، لذا با همان راحتطلبی خود گذراندند و تبعیت از ائمهی جور کردند؛ بنابراین، آنها هم مشرک بودهاند. ازاینرو، میبینیم هنگامی که ائمه بخواهند شرک را بیان کنند، یک تعرض نیمهآشکاری با دستگاه خلافت خواهد بود. این کار در زندگی امام سجاد و در کلمات ایشان هست.
نمونهی دیگری هم از این جلوههای تعرض را، ما در برخی از مکاتبات میان امام سجاد و عبدالملک -خلیفهی مقتدر اموی- مشاهده میکنیم، که من دو نمونهی آن را در اینجا اشاره میکنم:
۱- یک وقت عبدالملک نامهای نوشت به امام سجاد و حضرت را بر ازدواج با کنیز آزاد شدهی خودش ملامت کرد. حضرت، کنیزی داشتند و آن کنیز را آزاد کردند، سپس با او ازدواج کردند. عبدالملک نامهای نوشت و امام را مورد شماتت قرار داد. البته کار امام یک کار بسیار انسانی و اسلامی بود، برای اینکه یک کنیزی را از قید عبودیت و رقیت آزاد کرده بود و سپس به همان کنیزِ برده، شرافت بخشیده و او را همسر خود قرار داده بود؛ و این کار بسیار انسانی و جالبی است. ولی انگیزهی عبدالملک از نامه نوشتن این بود که در ضمن اینکه تعرّضی به امام سجاد کرده باشد، میخواست به آن بزرگوار بفهماند که از مسائل داخلی ایشان هم مطلع است و بدین وسیله، یک تهدید ضمنی بود حضرت. امام سجاد در پاسخ، نامهای نوشتند و در مقدمه فرمودند: این کار هیچ اشکالی ندارند و بزرگان هم چنین کاری کردهاند، پیغمبر خدا هم چنین عملی انجام داده است؛ ازاینرو هیچ ملامتی بر من نیست: «فلا لؤم علی امرء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیّه» یعنی هیچ پستی و خواری برای مردم مسلمان وجود ندارد بلکه پستی و خواری همان پستی و خواری جاهلیت است. به صورت طنز و خیلی لطیف او را به سوابق جاهلیت پدرانش توجه دادند، یعنی شما هستید که از خانوادهی مردم جاهل و مشرک و دشمن خدا هستید و آن رویه، در شما وجود دارد. اگر بنا است سرافکندگی در کسی وجود داشته باشد، از آن باید سرافکندگی داشته باشد نه از اینکه با یک زن مسلمانی ازدواج کرده است.
هنگامی که نامه به عبدالملک رسید، سلیمان، پسر دوم عبدالملک نزد پدرش بود، و هنگامی که نامه خوانده شد، او هم شنید طنز و سرزنش امام را، و او هم -همانند پدرش- در نامه احساس کرد. رو به پدرش کرد و گفت: «اِی امیرالمؤمنین! ببین، علیبنالحسین چه تفاخری بر تو کرده است! یعنی در این نامه فهمانده است که پدران من همه مؤمنین بالله بودهاند و پدران تو همه کفار و مشرکین بودهاند. میخواست پدرش را تحریک کند که یک عمل حادی در مقابل این نامه انجام دهد، ولی عبدالملک از پسرش عاقلتر بود و میدانست که نسبت به چنین قضایایی نباید با حضرت سجاد درگیر شود، لذا به پسرش خطاب کرده گفت: چیزی نگو پسرم! این زبان بنی هاشم است که صخرهها را میشکافد. یعنی زبان استدلال اینها بسیار قوی است و درشتگو هستند.
۲- نمونهی دیگر، نامهی دیگری است که بین امام سجاد و عبدالملک رد و بدل شده و داستانش چنین است:
عبدالملک اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر پیغمبر در اختیار حضرت سجاد است و این چیز جالبی بود، زیرا یادگار پیغمبر بود و مایهی تفاخر. وانگهی بودن آن شمشیر نزد امام سجاد، خطری برای عبدالملک بود زیرا مردم را به سوی خود جلب میکرد. لذا در نامهای که به امام سجاد نوشت، درخواست کرد که حضرت شمشیر را برای او بفرستد. در ذیل نامه هم نوشته بود که اگر کاری داشته باشید، من حاضرم کار شما را انجام دهم! یعنی پاداش آن هبه را هم در ضمن نامه و عده کرده بود. امام جواب رد داد؛ مجددا به حضرت، نامهای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، من سهمیهی تو را از بیتالمال قطع خواهم کرد (۴) امام در پاسخ نوشت: »اما بعد، خداوند عهدهدار شده است که بندگان متقی را از آن چه ناخوشایندشان است نجات ببخشد، و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد؛ و در قرآن فرموده است: همانا خدا دوست نمیدارد هیچ خیانتگر ناسپاس را -ان الله لا یحب کل خوان کفور- اکنون بنگر که کدام از ما دو نفر با این آیه منطبقتریم«. این لحن بسیار تندی در مقابل خلیفه بود، زیرا این نامه به دست هر کس میافتاد، میفهمید که امام سجاد، اولا خودش را خیانتگر و ناسپاس نمیداند، ثانیا هیچکس دربارهی آن بزرگوار چنین تصوری را ندارد، زیرا او انسان بزرگوار و مرد شایسته و برگزیدهای از خاندان پیغمبر بود و هرگز منطبق با این آیه نبود؛ بنابراین نظر امام سجاد این بود که تو خیانتگر و ناسپاس هستی! تا این حد، امام در مقابل تهدید او تندی میکرد.
اینها نمونههایی بود از تعرضهای امام سجاد نسبت به دستگاه خلافت اموی.
۳- اگر نمونهی دیگری را هم بخواهیم اضافه کنیم، بایستی اشعار نقل شده از حضرت سجاد یا اشعار نقل شده از یاران آن حضرت را به حساب بیاوریم. این هم نوعی تعرض بود، زیرا به فرض اینکه خود حضرت هم تعرّضی نمیکرد، اما نزدیکان آن حضرت تعرض میکردند، این به نوعی تعرض امام سجاد به حساب میآمد.
تعرض فرزدق و یحیی
حضرت، شعرهایی دارند که فعلا من نتوانستم پیدا کنم ولی قطعا هست. چند شعری از حضرت هست که خیلی تند و انقلابی است. شعر معروف فرزدق هم نمونهی دیگری است. داستان فرزدق را هم مورّخین و محدّثین نقل کردهاند که خلاصهاش این است:
هشام، پسر عبدالملک، در دوران قبل از خلافت، به مکه رفت. مشغول طواف بود، خواست حجرالاسود را استلام کند -زیرا مستحب است در طواف، حجرالاسود را استلام کنند- چون جمعیت، نزدیک حجرالاسود خیلی زیاد بود، هرچه کرد، نتوانست خود را به حجر برساند و این، در صورتی بود که او شاهزاده و پسر خلیفه و دارای مرافقین و محافظین و اطرافیانی هم بود، ولی مردم با بیاعتنایی به مقام آن شاهزاده. او را پس زدند و این آدمی که با ناز و نعمت پرورش یافته بود، آدمی نبود که بتواند در بین مردم رفته، همانند آنها حجر را ببوسد. خلاصه، از استلام حجر مأیوس شد، به طرف یک بلندی مُشرف بر مسجدالحرام آمد و همانجا نشست و بنا کرد مردم را تماشا کردن. اطراف او هم عدهای نشسته بودند. در این بین، یک مرد بسیار موقر و متین و دارای سیمای زاهدانه و ملکوتی. در میان طوافکنندگان آشکار شد و به طرف حجرالاسود رفت. مردم بهطور طبیعی راه را برای امام باز کردند و بدون این که هیچگونه زحمتی برای او به وجود بیاید، با خیال راحت حجر را استلام کرد و بوسید و سپس برگشت و مجددا مشغول طواف شد.
خیلی بر هشام گران آمد که ببیند او پسر خلیفه است و کسی برای او ارجی قائل نیست، بلکه با مشت و لگد او را طرد میکنند و راهش نمیدهند که حجر را استلام کند! از آن طرف یک مرد دیگری پیدا میشود که با کمال راحتی حجرالاسود را استلام میکند. با عصبانیت پرسید این مرد کیست؟ اطرافیها شناختند که او علیبنالحسین است، لکن برای این که مبادا هشام از آنها نگران شود، نگفتند، زیرا معلوم بود میان خانوادهی هشام و خانوادهی امام سجاد اختلاف هست، و همیشه بنیامیّه و بنیهاشم اختلاف داشتهاند. نخواستند بگویند [که] او بزرگِ خانوادهی دشمن تو است که اینطور مردم به او علاقهمندند، چون این را نوعی اهانت به هشام به حساب میآوردند.
فرزدق شاعر -که از مخلصین و دوستان اهلبیت بود- در آنجا حاضر بود. تا دید اینها تجاهل کردند و وانمود کردند که علیبنالحسین را نمیشناسند، جلو رفت و گفت: اِی امیر! اگر اجازه میدهی من او را معرفی کنم. گفت: معرفی کن. فرزدق یک قصیدهای در آنجا گفت که از معروفترین قصاید شعرای اهلبیت است و سر تا پا مدح غرّای علیبنالحسین است. با این بیت شروع میشود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم
اگر تو نمیشناسی که او کیست، این آن کسی است که سرزمین بطحاء جای پای او را میشناسد. این آن کسی است که حل و حرم او را میشناسد، این آن کسی است که زمزم و صفا او را میشناسد، این فرزند پیغمبر است... این فرزند بهترین مردم است... بنا کرد تعریف کردن در یک قصیدهی غرّایی و همچنین خصوصیاتی از امام سجاد را ذکر کردن که هر کلمهای مثل خنجری بر قلب هشام فرو میرفت و از آن پس مغضوب هشام واقع شد و هشام او را طرد کرد و حضرت علیبنالحسین، صلهای -پولی- برای او فرستادند. او پول را نپذیرفت و گفت من این شعر را برای خدا گفتهام و از شما پول نمیگیرم.
چنین تعرّضهایی در بین یاران امام مشاهده میشد، که یک نمونهی دیگر آن، برخورد یحیی بن امالطویل است، و این البته جزء شعر نیست.
یحیی بن ام الطویل از جوانهای بسیار شجاع و مخلص نسبت به اهلبیت بود، همواره به کوفه میرفت و مردم را جمع میکرد و فریاد میکشید: اِی مردم! -مردمی که دنبالهرو حکومت بنیامیّه بودند- ما به شما کافر هستیم! ما شما را قبول نداریم، تا وقتی که شما به خدا ایمان بیاورید. از این سخن چنین بر میآید که او، مردم را مشرک میدانست و آنان را -به- مشرک و کافر خطاب میکرد. این چنین جلوههای تعرّضی در زندگی حضرت سجاد و یارانش مشاهده میشود.
تعرض دستگاه بنیامیّه به امام سجاد
این خلاصهای از زندگی امام سجاد است. البته این نکته را هم اشاره کنم [که] علیرغم اینکه امام سجاد در دوران امامت پربار خود -که ۳۴ سال طول کشیده است- تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گستردن دعوت اهلبیت، کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنیامیّه [را] نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد، به طوری که به آن بزرگوار تعرّضهایی هم نمودند و لااقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. این غل و زنجیری که نسبت به امام سجاد معروف است در حادثهی کربلا، بهطور یقین معلوم نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند، اما در آن ماجرا یقینی است؛ یعنی حضرت را از مدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند؛ و در موارد متعدد دیگری هم مورد شکنجه و آزار مخالفان قرار گرفتند و سرانجام هم در سال ۹۵ هجری -در زمان خلافت ولید بن عبدالملک- به وسیله عمّال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند. (۵)
پانوشت:
۱- در این مورد و موارد مشابه، که در متن اصلی به جای «علیهالسّلام» و عبارات مانند آن، علامت اختصاری »(ع)» و به جای «صلّیاللهعلیهواله» علامت اختصاری »(ص)» درج شده است، برای یکنواختی متن، این علائم اختصاری حذف شدهاند.۲- همین جا اشاره کنم که آنچه ما در اینجا بحث میکنیم، غیر از آن برخورد تعرّضآمیز نخستینِ امام سجاد با یزید و دستگاه خلافت آل ابوسفیان است که آن بحث دیگری دارد و قبلا راجع به آن بحث کردهام.
۳- جهت مطالعه، رجوع کنید به قسمت پنجم همین مقاله۴- در آن زمان تمام مردم از بیتالمال سهمیه میگرفتند، و امام هم همانند سایرین از بیتالمال سهمیهی معینی میگرفت.
۵- پانوشتهای ۲ و ۴ از اصل مقاله ذکر شدهاند و نوشتهی خود حضرت آیتالله خامنهای میباشند.
منبع: ماهنامهی «پاسدار اسلام» وابسته به «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»؛ شمارهی ۱۲؛ صفحهی ۹
پیوندهای مرتبط:
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت اول
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت دوم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت سوم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت چهارم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت پنجم