روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با جمعی از اساتید و دانشجویان دانشکده علوم حدیث - ۱۳۸۳/۴/۸

ثبت‌شده در پنجشنبه، ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۳۳ ب.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با جمعی از اساتید و دانشجویان دانشکده علوم حدیث - ۱۳۸۳/۴/۸

«روشنی خورشید» متن بیانات امام خامنه ای در دیدار با رئیس، اساتید و جمعی از دانشجویان دانشکده علوم حدیث را منتشر می‌کند.

تاریخ: ۸ تیر ۱۳۸۳

شرح:

[بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم(۱) ]

اولاً به دانشجویان و اساتید عزیز خوش آمد عرض می‌کنیم و از دیدار با شما خوشحالیم. چشم ما به دیدن این همه جوان خوب و صالح، دختر و پسر، که همت خود را در غور در کلمات اهل‌بیت متمرکز کرده‌اند، روشن شد. از جناب آقای ری‌شهری هم به خاطر خدمت ماندگاری که کرده‌اند، تشکر می‌کنیم. واقعا این خدمت، ماندگار است؛ مثل باغستان وسیعی است که نهال‌هایش را ایشان غرس کرده‌اند. انسان الان نهال‌ها را می‌بیند؛ اما با گذشت زمان -که ان‌شاءالله خیلی طولانی نخواهد بود- وقتی این نهالستان به میوه نشست، انسان می‌فهمد چه کار بزرگی انجام گرفته است.

حدیث، خیلی مهم است. حدیث معروف و معتبر و متواتر و قطعی‌الصدور ثقلین -که پیغمبر اکرم «کتاب الله و عترتی» را به عنوان یادگار و امتداد نبوت خود تا روز قیامت باقی گذاشت- اعتبار حدیث را برای ما روشن می‌کند؛ چون یکی از ابعاد وجود عترت، کلمات مبارک اهل‌بیت است. این که آقای ری‌شهری فرمودند دارالحدیث، دارالقرآن هم هست، واقعا همین‌طور است؛ چون این‌ها از هم قابل تفکیک نیست؛ «لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» . بنابراین، بناست تا قیامت برکات عترت و حضور عترت در دنیا، در امتداد ختم نبوت، تضمین شده باشد. یکی از واضح‌ترین، عمومی‌ترین و دم‌دست‌ترین نشانه‌های این حضور، کلمات اهل‌بیت است. بیشتر از این، انسان چه می‌خواهد؟ با توجّه به این بیان نبی مکرم -که آورنده قرآن است- در حد اعتبار قرآن، حدیث اعتبار دارد.

ما باید حدیث را بشناسیم. الان خیلی از بزرگان و علمای ما که در رشته‌های مختلف علمی خیلی متبحر هستند، با حدیث خیلی آشنایی ندارند، جز احادیث فقهی؛ آن هم به خاطر این که در استدلالات فقهی، مورد ابتلایشان است. مردم استفتاء می‌کنند، فقیه باید به آن استفتاء پاسخ دهد؛ لذا باید مراجعه کند و طبعاً در آن باب، هر روایتی که هست، می‌بیند. بنابراین، مراجعه به حدیث، به تبع نیاز به فقه است. در کنار چند صد هزار حدیثی که داریم، مگر احادیث فقهی ما چه‌قدر است؟ بخش محدودی است. بقیه‌ی احادیث؛ احادیث معارف، احادیث آداب -که آداب را مستحبات معنا می‌کنند، لیکن آداب گاهی اوقات مستحبات نیست؛ فراتر از مستحبات است؛ آداب زندگی و حکم زندگی است- و احادیث مربوط به زندگی ائمه، رشته‌های مهمی است. احادیث مربوط به معارف، مثل توحید، معاد، امامت، نبوت، مسأله‌ی انسان، جبر و اختیار، مهم‌ترین نورافکنی است که می‌تواند به فضای ذهن یک متفکر عقلانی -که در این فضای نورانی، عقل او کاوش کند و معارف را به دست بیاورد- تابانده شود. یا در همین مسائل حکم و آداب که عرض کردیم؛ خزانه‌ی لبالب احادیث اهل‌بیت در باب حکم و آداب زندگی و آداب معاشرت و روابط انسان‌ها با هم و روابط حکومت‌ها با انسان‌ها و روابط انسان با طبیعت، این‌قدر مطلب دارد که اگر انسان واقعاً در این‌ها غور کند، مثل برگی خواهد بود روی دریا. از بس زیاد است، انسان اصلا نمی‌تواند غور کند؛ اما متأسفانه این‌ها غالبا مورد مراجعه نیست؛ مگر تلطّفاً. یا مگر کسی منبری باشد و بخواهد برای مردم موعظه کند، ناچار احتیاج پیدا می‌کند که مراجعه کند؛ اما در محیط علمی و حوزه‌های علمیه‌ی ما مراجعه به حدیث خیلی باب نیست. من حوزه‌ی فقاهت را ملامت نمی‌کنم -بالاخره ما فقیه لازم داریم و فقیه هم باید متخصص باشد؛ تخصص در فقه هم احتیاج به غور در اصول و مبانی فقهی دارد و وقت انسان را می‌گیرد؛ دیگر توقع نیست که یک فقیه، یک محدّث هم باشد- حوزه‌ی عمومی خودمان را ملامت می‌کنم که ما همچنان که در فقه و اصول این سرمایه‌گذاری عظیم را کردیم، در حدیث این سرمایه‌گذاری را نکردیم. ما باید یک عده محدّث داشته باشیم؛ هیچ لزومی هم ندارد که محدّث حتماً فقیه و اصولی هم باشد؛ فقط باید حدیث بلد باشد؛ چون خود غور در حدیث این قدر ابعاد و زوایای گوناگونی برای انسان مطرح می‌کند که می‌بیند اصلا این باب واسعی است. خیلی اوقات محصول آن، نقدتر و قابل خرج کردن‌تر است از حتّی محصول دانش فقه ما که به صورت رساله در اختیار مردم قرار می‌گیرد.

پس یک مطب این شد که ما برای تبحر و تخصص در حدیث حتماً باید سرمایه‌گذاری کنیم، که البته این سرمایه‌گذاری به این صورت انجام گرفته و روزبه‌روز هم باید توسعه پیدا کند. شماها هم که در این رشته وارد شده‌اید، توجّه داشته باشید که این کار بزرگ و مهمی است که انسان بتواند با احادیث آشنا باشد.

من کسانی را دیده‌ام که بر اثر ناآشنایی با حدیث، اشتباهات فاحشی از آن‌ها سر زده است. سال‌های دهه چهل در مشهد شخصیت خیلی معروفی -که نمی‌خواهم اسم او را بیاورم؛ خداوند ان‌شاءالله او را رحمت کند- در مسأله‌ای از مسائل امامت دچار مشکلی بود که من با او سر آن مسأله بحث کرده بودم. منزلش نزدیک منزل ما بود. یک روز ظهر داشتم به خانه می‌رفتم، هندوانه و نان هم گرفته بودم و دستم پُر بود. وقتی به من رسید، گفت فلانی، می‌خواهم مطلب لازمی با شما در میان بگذارم. مدتی من را با دستان پُر در آفتاب گرم نگه داشته بود، گفتم بگذار این‌ها را در خانه بگذارم و برگردم. بردم در خانه گذاشتم و آمدم. حدود یک ساعت سرپا با من صحبت کرد. می‌گفت آن مطلبی را که با هم صحبت کرده بودیم، من فهمیدم که اشتباه است. بنا کرد نقطه‌ی مقابل آن را توضیح دادن. گفتم: از کجا شما به این‌جا رسیدی؟ گفت: بحارالانوار دریایی است. این شخص کسی بود که علیه بحارالانوار و مجلسی حرف زده بود و به خاطر حدیثی که به نظرش می‌آمده غلط است -و شاید هم واقعاً غلط بوده- با مجلسی و بحارالانوار بد شده بود. بحارالانوار فقط یکی از منابع حدیثی ماست -البته یکی از بهترین‌هایش هم هست- ما این همه منابع حدیثی داریم. بنابراین ما باید حدیث و دانش آشنایی با حدیث را جدی بگیریم.

بله، همان‌طور که آقای ری‌شهری گفتند، علم‌الحدیث اصطلاحی غیر از علم حدیث و آشنایی با متن احادیث است. مقدمات، تقسیم احادیث به انواع مختلف، تاریخچه‌ی حدیث و امثال آن، علم‌الحدیث است و کتاب‌هایی هم به عنوان علم‌الحدیث می‌نویسند؛ کمااین‌که علوم قرآنی هم همین‌طور است. علوم قرآنی‌ای که نوشته‌اند، دانش‌های محتوای قرآن که نیست؛ دانش‌های مرتبط با قرآن است؛ کِی نازل شد، چگونه جمع‌آوری شد، ناسخ و منسوخ یعنی چه، قرائات یعنی چه، رسم‌الخط قرآن چیست. اما این، غیر از ورود در علومی است که در قرآن وجود دارد، که از طریق تفسیر می‌شود وارد شد. علم تفسیر هم همین‌طور است. غیر از دانش مقدماتی -که اصطلاحا علم‌الحدیث است- ما باید وارد میدان حدیث شویم، بفهمیم و یاد بگیریم تا وقتی حدیثی دیدیم، آن‌قدر با آن انس پیدا کنیم که بتوانیم به‌طور غریزی تشخیص دهیم که این حدیث درست است یا نه.

این یک واقعیت است که در احادیث ما تحریف وجود دارد. احادیث دخیله را، هم شیعه نوشته، هم سنی. ابن‌جوزی کتاب معروفی دارد به نام احادیث دخیله، که البته به نظر ما او غرض‌ورزی کرده است؛ یعنی بعضی از احادیثی که هیچ دلیلی هم بر آن مترتب نیست، جزو احادیث دخیله به حساب آورده. البته شواهدی هم که او بر دخیل بودن ذکر می‌کند، در موارد بسیاری درست نیست؛ لیکن اصل این حرف درست است؛ هم در احادیث شیعه، هم در احادیث سنی ما دخیل داریم؛ احادیث جعلی‌ای که کسانی درست کردند. روایاتی هم داریم -که لابد دیده‌اید یا خواهید دید- که در آن‌ها تصریح شده که ائمه فرموده‌اند در احادیث ما دست برده‌اند. حالا چه‌کار کنیم؟ این مسأله‌ی مهمی است. یک وقت می‌بینید حدیثِ مجعولِ مزعوم غلطی در دست و بال جماعتی می‌افتد؛ این می‌شود محور یک اعتقاد غلط. الان از این قبیل، کم هم نداریم.

یکی از وظایف مهم، وارد شدن در میدان تهذیب حدیث است. ما باید احادیث را تهذیب کنیم. عیوبی که ممکن است متوجه حدیث شود، متعدد است؛ از نقل به معنا و چیزهایی که مربوط به خود روات اصلی می‌شود، بگیرید تا تحریف کتاب‌ها و ضعف اَسانید کتاب‌ها و ضعف کیفیت تحمل حدیث و امثال این‌ها. یا کارهایی که عمدا انجام گرفته، خباثت‌ها و بدجنسی‌ها، یا غلوهایی که صورت گرفته است. در بین اصحاب ائمه کسانی بودند که روی عشق به ائمه، چیزهایی را بد می‌فهمیدند. حمل بر صحّتش این است که بگوییم بد می‌فهمیدند.

درباره محمّد بن سنان معروف دارد که دوستانش گفتند: «کاد اَن یطیر» ؛ نزدیک بودن طَیَران کند. طیران در اصطلاح قدما یعنی غلو. «فقصصنا جناحیه» ؛ ما پرش را بریدیم و نگذاشتیم غلو کند. این را چه کسانی می‌گویند؟ اشخاص معتبر و بزرگی مثل یونس بن عبدالرحمن. اگر ما حدیث محمّد بن سنان را در فقه قبول کردیم، اختلافی پدید می‌آید که آیا ایشان ثقه است یا غیر ثقه؛ پس ضعیف است. اگر آمدیم و بر حسب اجتهاد رجالی به این نتیجه رسیدیم که ایشان ثقه است، احادیث فقهیش را می‌شود قبول کرد؛ اما در احادیث اعتقادیش باید احتیاط کنیم. کسی که طوری محب و مخلص اهل‌بیت است که حاضر است چیزی بگوید که برخلاف گفتار خود آن‌هاست و در آن غلو وجود دارد، باید در قبول حرف او در این وادی خاص -وادی معارف مربوط به شخصیت اهل‌بیت- احتیاط کرد. یا نقطه مقابل؛ مثلاً «علی بن ابی‌حمزه طائنی» محل اختلاف است که ثقه است یا نه. بعضی‌ها او را ثقه دانسته‌اند، بعضی‌ها هم ثقه ندانسته‌اند. اگر ما قبول کردیم که او ثقه است -که خیلی از بزرگان معتقدند ایشان ثقه است؛ ولی بنده چنین عقیده‌ای ندارم- وثاقت او را در فقه قبول می‌کنیم؛ اما در عقاید قبول نمی‌کنیم؛ چون او واقفی است؛ دشمن اهل‌بیت است و نمی‌شود حرف‌های او را درباره‌ی اهل‌بیت قبول کرد. به این نکات باید توجّه کرد و حدیث صحیح را از سقیم شناخت.

الان یکی از کارهای مهم ما تهذیب حدیث است. بنده همیشه از کتاب بحارالانوار تجلیل کرده‌ام. به اعتقاد من این کتاب جزو کتاب‌های برجسته تمام تاریخ شیعه است و علامه مجلسی یکی از مبتکرین علمای بزرگ ماست. بنده یک وقت گفتم اوّل کسی که تفصیل‌الآیات نوشته، اوست؛ اوّل کسی که تفصیل نهج‌البلاغه نوشته، اوست؛ اوّل کسی که تفصیل روایات نوشته و تبویب و فصل‌بندی کرده، اوست. شما به هر بابی نگاه می‌کنید، آیات مربوط، آن‌جاست. هیچ‌کس قبل از او این کار را نکرده؛ این‌ها خیلی مهم است؛ این‌ها ابتکارات علامه مجلسی است؛ شخص خیلی بزرگی است. بیان‌های او در ذیل روایات، چه در بحارالانوار، چه در مرآت‌العقول، چه در ملاذالاخیار، بسیار قوی، عمیق و دقیق است. ایشان شخصیت بزرگ و ملایی است؛ لیکن در کتاب بسیار ارزشمند همین شخصیت بزرگ -که بحارالانوار است- روایات فراوانی وجود دارد که انسان یقین دارد این‌ها از ائمه صادر نشده است. چرا او این‌ها را نقل کرده؟

او در برهه و در مقطع جمع کردن بوده. بعد از قرن‌های متمادی که کتاب‌های شیعه پنهانی دست به دست می‌گشت و گاهی آن‌ها را می‌سوزاندند و نابود می‌کردند، صفویه سرکار آمدند. در دوره‌های اوّل، صفویه به فقه و بعد به فلسفه پرداختند؛ نوبت به حدیث نرسیده بود؛ علامه مجلسی آمد و این خلأ را پُر کرد؛ احادیث موجود شیعه را با استفاده از قدرت شیخ‌الاسلامی‌ای که داشت، جمع کرد. ایشان کار بسیار مهمی انجام داد، لیکن مقصود او جمع حدیث بود؛ نمی‌خواست تهذیب حدیث کند. امروز ما باید این کار بزرگ را انجام دهیم. گاهی یک حدیث غلط دست یک نفر می‌افتد؛ دیگر نه ملاحظه می‌کند که این با مبانی اهل‌بیت مخالف است، نه ملاحظه می‌کند که با قرآن مخالف است.

بنده یک وقت در مشهد به مجلس روضه‌ای رفته بودم. جایی که ما نشسته بودیم، علمای معروفی از مشهد در آن‌جا نشسته بودند. روضه‌خوانی بالای منبر رفته بود و داستان یهودی‌ای را نقل می‌کرد که زمان پیغمبر در مدینه با امیرالمؤمنین رفیق بود و به ایشان محبّت داشت. وقتی آن یهودی مُرد، کسی او را خواب دید که در بهشت به مقامات عالی رسیده است. گفت: تو چطور به این‌جا رسیدی؟ گفت: به خاطر حب علی‌بن‌ابی‌طالب. برای این که حب علی‌بن‌ابی‌طالب را اثبات کند، چنین دروغی را جعل کرده. از منبر که پایین آمد، گفتم: آقا، این روایتی که شما خواندید، کجاست؟ یک خرده دستپاچه شد و اسم یک کتاب فارسی را آورد. گفتم: این روایت را در کدام کتاب معتبر دیده‌اید؟ آیا سند او را نگاه کرده‌اید؟ اعتبار او را فهمیده‌اید؟ آخر به چه دلیل این روایت درست است؟ ماند چه بگوید. یکی از آقایان در دفاع از او مطالبی گفت؛ اوقاتم خیلی تلخ شد. در جیبم قرآن داشتم، آن را باز کردم و این آیه شریفه را خواندم: «قولوا امنّا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الأسباط» تا آن‌جا که می‌رسد: «فَإِن امنوا بمثل ما آمنتم فقد اهتدوا و إن تولّوا فَانّما هم فی شقاق فسیکفیکهم الله» . گفتم: این روایت اگر سند درستی هم داشته باشد، چون با صریح این آیه مخالف است، «فاضربوه علی الجدار» . آیا این یهودی به آنچه امیرالمؤمنین ایمان داشت، ایمان آورده بود یا نه؟ اگر ایمان آورده بود که دیگر یهودی نبوده؛ مسلمان بوده، مسلمان خیلی خوبی هم بوده؛ اما اگر ایمان نیاورده بود -که شما این ادعا را می‌کنید- جایش جهنم است؛ درجات بهشت نیست. این آقا ابایی ندارد که بالای منبر روایتی را که برخلاف صریح قرآن است، بگوید، برای خاطر مقصودی که درست است -مقصود، ارزش حب علی‌بن‌ابی‌طالب است؛ اما آیا باید آن را از این راه ثابت کرد؟ آیا درست است که ما این‌طور دفاع غلط از حقایق صحیح را شیوه‌ی خودمان قرار دهیم؟ با حدیث، این‌طور رفتار شده است. بنابراین، یکی از کارهای بسیار مهم، تهذیب حدیث است؛ حدیث باید تهذیب شود.

نکته سومی که می‌خواهم عرض کنم، این است که در تهذیب نباید تندروی و افراط کرد. بعضی‌ها وقتی می‌خواهند احادیث را تهذیب کنند، اکثر احادیث را خراب می‌کنند؛ درحالی‌که ما می‌توانیم هم از لحاظ مضمون- که با معارف مسلّم الهی انطباق داشته باشد -و هم از راه انطباق با قرآن، و هم از راه سند، احادیث را درست کنیم. ما برای تصحیح اسناد خیلی راه داریم. بعضی از بزرگان مسأله‌ی اصحاب اجماع را به‌کلّی ضایع کرده‌اند و هیچ اعتباری برایش قایل نیستند؛ درحالی‌که قضیه این‌طور نیست. درست است که حجّیت حدیث در باب فقه، در احادیث معارف وجود ندارد- آن حجّیت به معنای این است که انسان می‌تواند بر طبق آن عمل کند؛ این‌جا که عمل وجود ندارد؛ اما این که انسان وثوق داشته باشد که این کلام، کلام نورانی امام است، خیلی مهم است. این وثوق را از چه راهی می‌شود پیدا کرد؟ از راه سند. سند، راه خیلی خوبی است. البته ما نمی‌توانیم همیشه به سند اشکال کنیم. هرجا اصحاب اجماع بودند، آن روایت درست است؛ این خودش باب بزرگی است. یا آن مشایخی که مرحوم شیخ -علیه‌الرّحمه- می‌گوید هرکس که این‌ها از او نقل کنند، ثقه است و اگر ارسال هم بکنند، ارسالشان در حکم اسناد از ثقه است، این‌ها را باید قبول کرد؛ این‌ها حرف‌های درستی است.

بعضی از بزرگان، اصحاب اجماع را خراب کرده‌اند و گفته‌اند فقط معنایش این است که این هجده نفر ثقه هستند؛ درحالی‌که این نیست. اگر کسی به متن کلام «کشّی» نگاه کند، می‌فهمد که ناظر به این است که این‌ها فقیهند. فقیه به وثاقت چه ربطی دارد؟ فقیه اند، یعنی دین‌شناس اند و حدیث را می‌شناسند. این‌ها وقتی حدیثی را نقل کرده‌اند، ولو از کسی باشد که قطعاً ضعیف است، آن حدیث، حدیث درستی است؛ و الا نقل نمی‌کردند؛ چون این‌ها اهل فقه و اهل علم اند و می‌فهمند چه دارند نقل می‌کنند؛ لذا معتبر است. بنابراین، نقل اصحاب اجماع، قطعاً حدیث را معتبر می‌کند. البته باب آن سه نفر، غیر از باب اصحاب اجماع است؛ آن توثیق است، این تصحیح حدیث است؛ این‌ها دو چیز است. البته این‌ها بحث‌های فنی است و نمی‌خواهیم وارد این بحث‌ها شویم.

بنابراین، در باب تهذیب حدیث ضمن این که باید خیلی دقت نظر به خرج داد و اصلاً مسامحه نکرد، اما این به معنای این هم نیست که مقدار زیادی از احادیث را کنار بگذاریم و بگوییم این‌ها معتبر نیست؛ نخیر، راه برای تصحیح احادیث داریم.

گاهی اوقات انسان معنای حدیث را با دقت می‌فهمد. بنده در مشهد در یکی از سال‌هایی که زندان بودم، گفتم برایم خصال صدوق را آوردند. من کتب صدوق را خیلی دوست دارم؛ کتاب‌های خیلی باارزشی است؛ چون تحت هر عنوانی که کتاب نوشته، مبتکر است. صدوق مرد بسیار مبتکری است. همه یا اکثر این کتاب‌ها در موضوع خودش کتاب‌های بی‌سابقه‌ای است؛ از جمله خصال. این کتاب را آوردند و من نگاه می‌کردم و مطالبی در حاشیه بعضی از روایات می‌نوشتم. به روایتی رسیدم که به نظرم آمد روایت بی‌ربط و دروغ قطعی است. روایت این بود: «کان للحسن و الحسین تعویذتین حشوهما من زغب جناح جبرائیل» ؛ حسن و حسین دو بازوبند داشتند که محتوای آن پَر جبرائیل بود. انسان وقتی به ظاهر حدیث نگاه می‌کند، این‌طور به نظر می‌آید که جناب جبرائیل -که به منزل پیغمبر رفت‌وآمد داشته- مثل کبوترهایی که در حال پرواز، پَرهای ریزشان می‌ریزد، پَرهای نرم می‌ریخته و حضرت زهرا هم برای این که پَرها هدر نرود، آن‌ها جمع می‌کردند و برای امام حسن و امام حسین دو بازوبند درست می‌کردند!

آن زمان -سال ۴۹- بنده نسبت به این روایت، قضاوت تندِ جوانانه‌ی خامی کردم؛ درحالی‌که بعد از مدّت‌ها وقتی به خصال نگاه می‌کردم و به این روایت رسیدم، دیدم عجب مضمون جالبی دارد. زبان، زبان ادبی و هنری و ذوقی است؛ چرا ما باید این را به زبان عامیانه حمل کنیم تا این معنا را بدهد؟ درحالی‌که می‌تواند معنایش این باشد که بال جبرائیل روی دستان حسن و حسین قرار دارد و پرواز این‌ها، پرواز جبرائیل است؛ آن هم در دوران کودکی؛ و الا در دوران امامت که جبرائیل و امثال جبرائیل به گردشان نمی‌رسند. این یک بیان ذوقی است؛ بیان خوب و شیرینی هم هست. ما این همه در قرآن بیانات کنایی و ادبی و لطیف داریم. «الرّحمن علی العرش استوی» یعنی چه؟ یعنی خدا روی تخت نشسته و چهار زانو زده، که حنابله این‌طور فهمیده‌اند؟! در محاورات ادبی و ذوقی، این یک معنای متعارف است. گاهی اوقات انسان با دقت در مضمون روایات، معانی بسیار لطیف، ذوقی و جالبی درک می‌کند.

ائمه، اُمَراء الکلام بودند -«و بعد، فنحن اُمَراء الکلام» - و حرف‌هایشان، حرف‌های ذوقی، شیرین، شیوا و برجسته بوده است. اگر انسان بخواهد عامیانه نگاه کند، معانی الفاظ دگرگون می‌شود. در شعر امام: «چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم» ، اگر بنا باشد همین معنای عادی را استنباط کنیم، معلوم می‌شود کسی بوده که چشمش مثلاً بیماری تراخم داشته و امام -رضوان‌الله‌علیه- چشم او را دیده اند و بیمار شده اند! این است معنای واقعی شعر؟! انسان اگر با دید شعرفهمی نگاه کند، معنایش این نیست؛ اما اگر با دید عوامانه محض نگاه کند، معنایش همین است؛ امام چشم تراخمی را دیده‌اند و لابد از غصه بیمار شده‌اند! بنابراین، نمی‌شود کلمات کسانی را که آیات بلاغت و اُمرای بیان و کلام بودند، این‌طوری معنا کرد.

امیدواریم خداوند -ان‌شاءالله- شما را موفق بدارد. شماها جوان و -الحمدلله- بااستعدادید و خدا را شکر که اساتید خوبی هم دارید. کاش در دوره‌ی جوانی ما هم چنین اساتید خوبی می‌بودند و ما از آن‌ها استفاده می‌کردیم، که متأسفانه چنین چیزی پیش نیامد! مدیر دلسوز دنبال‌گیر خسته‌نشویی مثل جناب آقای ری‌شهری -الحمدلله- دنبال این قضیه هستند. خدا را شکر می‌کنیم؛ هم بر وجود شماها، و هم بر وجود این بزرگواران.

والسلام‌علیکم‌ورحمه‌الله‌وبرکاته

 

پانوشت:

۱- در منبع ذکر نشده

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حدیث نت

پیوندهای مرتبط:

خبر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای

تصاویر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر امام خامنه‌ای

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: ما باید یک عده محدّث داشته باشیم؛ هیچ لزومی هم ندارد که محدّث حتماً فقیه و اصولی هم باشد؛ فقط باید حدیث بلد باشد؛ چون خود غور در حدیث این قدر ابعاد و زوایای گوناگونی برای انسان مطرح می‌کند که می‌بیند اصلا این باب واسعی است. خیلی اوقات محصول آن، نقدتر و قابل خرج کردن‌تر است از حتّی محصول دانش فقه ما که به صورت رساله در اختیار مردم قرار می‌گیرد.