مقاله منتشر نشده آیت الله خامنه ای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت پنجم
دوازدهم و بیست و پنجم محرم الحرام، دو قول مشهور شهادت حضرت امام سجاد علیهالسلام میباشد. به همین مناسبت، «روشنی خورشید» مقالهی نوشتهشده توسط حضرت آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام را در شش قسمت پیاپی منتشر میکند، که این تقسیمبندی، بر اساس تقسیمبندی حضرت آیتالله خامنهای در انتشار مقالهی مزبور میباشد.
این مقاله در شش شمارهی پیاپی در سال ۱۳۶۱ در ماهنامهی پاسدار اسلام و با عنوان «پژوهشی در زندگانی امام سجاد» منتشر شد و در اسفند ۶۱ نیز به صورت جزوهای با همین عنوان، از طریق دفتر حزب جمهوری اسلامی منتشر و توزیع گردید.
تاریخ انتشار: آبان ۱۳۶۱
شرح:
[بسماللهالرّحمنالرّحیم]
برخورد شدید امام سجاد (۱) با علمای درباری
در ادامهی بحث از مسائل مربوط به شرح حال امام سجاد و شیوههای آن حضرت - در اینجا (۲) زمینهی مساعد برای یک حرکت عظیم اسلامی که میتواند منتهی به حکومت علوی و حکومت اسلامی بشود - هستیم و آن را بیان میکنیم:
بهطور خلاصه، این شیوهها در «تبیین و توضیح» برای عدّهای و در «سازماندهی» برای جمعی دیگر و در «راهنمایی و راهگشایی» برای گروهی دیگر خلاصه میشد؛ یعنی امام سجاد را در تصویری که کردیم، به صورت انسان بردبار و صبوری مییابیم که در طول ۳۰ تا ۳۵ سال سعی میکند تا زمینهی شدیدا نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهد که در آن میان، خود آن حضرت و یا جانشینانش بتوانند فعّالیتها و تلاشهای اصلی و نهایی را برای ایجاد جامعهی اسلامی و حکومت اسلامی به وجود آورند. اگر ۳۵ سال تلاش امام سجاد را از زندگی ائمه قطع کنیم، قطعا به آنجایی نخواهیم رسید که امام صادق رفتاری آنچنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا - بعدها - با حکومت عباسی داشت.
برای ایجاد یک جامعهی اسلامی، زمینهی فکری و ذهنی از همه چیز لازمتر و مهمتر است و این زمینهی ذهنی و فکری در آن شرایطی که آن روز در عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همهی زحمت و توانفرسایی به عهده گرفت.
در کنار این، تلاشهای دیگری را در زندگی امام سجاد مییابیم که در حقیقت، نشاندهندهی پیشرفت آن حضرت در زمینهی قبلی است. قسمت عمدهی این تلاشها، سیاسی و گاهی بسیار حاد است که یک نمونهی آن را، در برخورد امام سجاد با علمای وابسته و محدّثین بزرگی که برای دستگاه حکومت فعالیت میکردند، میتوانیم بیابیم. این بحث، در زمینهی این برخورد است:
یکی از شورانگیزترین مباحث زندگی ائمه علیهمالسّلام، بحث از برخورد این بزرگواران با سررشتهداران فکر و فرهنگ در جامعهی اسلامی یعنی علما (۳) و شعرا است. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت میکردند و آنان را با وضعی که خلفای بنیامیّه و بنیعبّاس میخواستند در جامعه حاکم باشد، عادت میدادند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم میساختند. این طرز برخورد در زندگی امام سجاد - همانند دیگر امامان - یک بخش جالب و مهم بود.
نیاز ستمگران به جعل حدیث
همانگونه که میدانیم، خلفای ستمگر و جائر، برای اینکه بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چارهای نداشتند جز اینکه ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه که میخواستند انجام دهند، جلب کنند. زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام به قوت خود باقی بود و اگر مردم میفهمیدند بیعتی که با این ظالم کردهاند، بیعت درستی نیست و این ظالم شایستهی خلافت رسولالله نیست، بدون شک تسلیم او نمیشدند. اگر این مطلب را نسبت به همهی مردم نپذیریم، مطمئنا در جامعهی اسلامی افراد زیادی بودند که از روی ایمان قلبی، وضع غیر اسلامی دستگاه خلفا را تحمل میکردند؛ یعنی تصور میکردند که این وضع، اسلامی است. به همین جهت بود که خلفای جور، حداکثر استفاده را از محدّثین و علمای دینی آن زمان میکردند و آنها را به آنچه که خود مایل بودند، وادار میساختند؛ و از آنها میخواستند [که] احادیثی را از زبان پیامبر و صحابهی بزرگ آن حضرت، طبق میل و خواستهی آنها جعل کنند.
نمونههایی از جعل حدیث
در این زمینه مواردی داریم که خیلی تکاندهنده است. به عنوان نمونه این حدیث را نقل میکنم:
در زمان معاویه، یک نفر با کعبالاحبار (۴) برخورد کرد. کعبالاحبار برای اینکه با معاویه و زمامداران شام رابطهای صمیمانه داشت، از این شخص پرسید: اهل کجا هستی؟
- اهل شام هستم.
- شاید تو از آن لشکریانی هستی که هفتاد هزار نفر آنها بدون حساب وارد بهشت میشوند!!
- آنها چه کسانی هستند؟
- آنها اهل دمشق اند.
- نه، من اهل دمشق نیستم.
- پس شاید تو از آن لشکریانی هستی که خدا هر روز دو بار به آنها نگاه میکند!!
- آنها چه کسانی میباشند؟
- اهل فلسطین!
شاید اگر آن مرد میگفت: اهل فلسطین نیستم، کعبالاحبار برای هر یک از اهالی بعلبک، طرابلس و بقیه شهرهای شام احادیثی نقل میکرد که حاکی از این بود که اینها مردم برجسته و شایستهای هستند! و اینها اهل بهشتند! کعبالاحبار این احادیث را یا برای تعلّق به اُمرای شام جعل میکرد که از این طریق کمک بیشتری از آنها دریافت کرده و محبت آنها را جلب کند، یا اینکه باید ریشهی این عمل را در دشمنی و عناد او نسبت به اسلام بدانیم که میخواست احادیث اسلامی را تخلیط کند تا اینکه اقوال پیامبر به آسانی شناخته نشود.
در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل داستانها زیاد است. از آن جمله است داستان آن امیری که پسرش به مکتبخانه رفته بود و مکتبدار، پسر او را زده بود. وقتی پسر گریان به منزل برگشت و به پدرش گفت که امروز مکتبدار مرا زده است، پدر عصبانی شده گفت: الان میروم و میگویم یک حدیثی علیه این مکتبدار بسازند که دیگر این مکتبدار از این غلطها نکند!!
از این داستان معلوم میشود که آنقدر جعل حدیث برای آنها آسان بود که حتی به خاطر ترحّم بر اشک کودکشان، یک حدیث علیه مکتبدار یا شهری که مکتبدار از آنجا است، درست میکردند. در هر صورت، این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از اسلام، در جهان اسلام وجود داشته باشد؛ و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدّثین و علمایی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحبمنصبان آن زمان بودند. بنابراین، در چنین وضعیتی، برخورد با این دسته، یک عمل بسیار مهم و تعیین کننده است.
چند حدیث جعلی از محمد زهری
اینک نمونهای از این برخورد، در زندگی امام سجاد ذکر میکنیم: این برخورد مربوط است به برخورد امام با محمد بن شهاب زهری (۵). محمد بن شهاب زهری نخست یکی از نزدیکان و شاگردان امام سجاد بوده است، یعنی از کسانی است که علومی را از امام فرا گرفته و احادیثی را نیز از امام سجاد نقل کرده است، ولی تدریجا - به خاطر جرأتی که داشته - به دستگاه خلافت نزدیک میشود و در خدمت این دستگاه قرار میگیرد، و از زمرهی علما و محدّثینی در میآید که ائمه در مقابل آنها قرار میگرفتند. برای اینکه بیشتر به وضع محمد بن شهاب زهری آشنا شویم، چند حدیث دربارهی او نقل میکنیم.
یکی از آن احادیث، این است که وی میگوید: «کنّا نکره کتابه العلم حتی اکرهنا علیه هؤلاء الأمراء فرأینا ان لا یمنعه احد من المسلمین» (۶). در آغاز ما از نگارش دانش خشنود نبودیم تا اینکه امیران و حکمرانان، ما را وادار به نوشتن آنچه از دانش میدانستیم نمودند تا به صورت کتاب در آید. سپس ما چنین اندیشیدیم که هیچ مسلمانی را از این کار منع نکنند و همواره علم و دانش نوشته شود. از این سخن چنین بر میآید که تا آن وقت، بین این دسته از محدّثین معمول نبوده که آنچه را از احادیث میدانند بنویسند، و همچنین به روشنی مشخص میشود که محمد بن شهاب زهری در خدمت امرا بوده و آنها او را وادار به نگارش احادیث به میل خودشان میکردند.
یک نفر به نام «معمر» میگوید: ما خیال میکردیم که از زهری حدیث بسیاری نقل کردهایم تا اینکه ولید (۷) کشته شد. پس از کشته شدن ولید، دفترهای زیادی را دیدیم که بر چهارپایان حمل و از خزائن ولید خارج میشد، و میگفتند که اینها دانش زهری است! (۸) یعنی زهری آنقدر کتاب و دفتر - برای ولید و به خواستهی او - از حدیث پر کرده بود که وقتی میخواستند آنها را از خزائن ولید خارج کنند، ناچار بر چهارپایان حمل میشد. این دفاتر و کتابهایی که به امر ولید پر از حدیث شده و متعلّق به او است، چگونه احادیثی خواهد بود؟ بدون شک یک حدیث هم در محکومیت ولید ندارد، بلکه عبارت از احادیثی است که بر اعمال ولید و امثال او صحه گذاشته شده است.
حدیث دیگری دربارهی زهری هست که بدون شک مربوط میشود به دوران وابستگی زهری به دستگاه خلافت: یعقوبی در تاریخش چنین میگوید: «ان الزهری نسب الی رسولالله انه قال: لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجدالحرام و مسجد المدینه و المسجدالاقصی، و ان الصخره التی وضع رسولالله قدمه علیها تقوم مقام الکعبه» (۹) یعنی زهری به پیامبر خدا نسبت داده که پیامبر فرموده است: با ایمان و قداست نباید کوچ و عزیمت کرد مگر به سوی سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد مدینه و مسجدالاقصی و آن سنگی که در مسجدالاقصی رسول خدا پای خود را روی آن سنگ گذاشته، جای کعبه قرار میگیرد!! همین قسمت آخر حدیث مورد توجه من است که این سنگ را بجای کعبه حساب میکند و برای آن، همان شرف و ارزش کعبه را قرار داده است! این حدیث مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم میخواستند به حج بروند، مجبور بودند در مکه - منطقهای که زیر نفوذ عبدالله زبیر است - چند روزی بمانند و این فرصت بسیار خوبی به عبدالله زبیر میداد که علیه دشمنان خودش - و از همه مهمتر عبدالملک مروان - تبلیغات کند؛ و چون عبدالملک مایل بود که مردم تحت تأثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه را در این دید که حدیثی جعل کند که آن حدیث، شرف و منزلت مسجدالاقصی را به اندازهی مکه و مدینه بداند، و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد! درحالیکه میدانیم - در عرف و فرهنگ اسلامی - هیچ نقطهای از دنیا به اندازهی کعبه شرافت ندارد و هیچ سنگی در دنیا جایگزین سنگ خانهی کعبه و حجرالاسود نمیشود. ازاینرو، انگیزهی جعل این حدیث، همین است که مردم را از رخت بستن و کمر همت بستن به سوی خانهی خدا و مدینه - که آنجا هم احتمالا مرکز تبلیغات علیه دستگاه عبدالملک بوده - منصرف کرده و رهسپار فلسطین سازند، زیرا فلسطین جزئی از شام و تحت نفوذ عبدالملک بوده است، حال چقدر مردم به این حدیث مجعول ترتیب اثر دادند، باید در لابلای تاریخ جستجو کرد که آیا اتفاق افتاد که در برههای از زمان، مردم بجای رفتن به مکه، به بیتالمقدّس برای زیارت صخره میرفتند یا چنین چیزی اتفاق نیافتاده است؟! اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، باید مجرم اصلی یا یکی از مجرمین را محمد بن شهاب زهری دانست که با جعل این چنین احادیثی، مردم را اینطور دچار اشتباه میکرد و این فقط به خاطر مقاصد سیاسی عبدالملک مروان بوده است.
پس از اینکه محمد بن شهاب، وابسته به دستگاه خلافت میشود، هیچ مانعی نداشته است که علیه امام سجاد و تشکیلات خاندان علوی هم احادیثی جعل کند، که در این مورد دو حدیث را در کتاب «اجوبه مسائل جارالله» تألیف مرحوم سید عبدالحسین شرفالدین یافتم که در یکی از این دو روایت، محمد بن شهاب ادعا میکند که امیرالمؤمنین جبری بوده! و به پیغمبر استناد میدهد که مراد از «انسان» در آیهی «و کان الانسان اکثر شیءٍ جدلا » امیرالمؤمنین است! العیاذ بالله.
در روایت دیگری نقل میکند که حمزهی سیّدالشهدا، شراب خورده بود. جعل این دو روایت، فقط برای این است که از جبههی قدرتمندان سیاسی - که همان عبدالملک و خاندان بنیامیّه میباشند - در مقابل ائمهی هدی علیهمالسّلام حمایت شود و خاندان پیامبر و سلسله اولاد آن بزرگوار را - که در مقابل امویّون قرار داشتند - از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و آنان را اینچنین معرفی کند که از جهت دلبستگی و عمل به احکام دین یا در حد متوسّطند و یا قاصر و در سطح مردم معمولی و یا پایینتر از آنانند!
این روایت هم نشان دهندهی وضعیت محمد بن شهاب زهری در دوران وابستگی او به دربار حکومت است که البته اگر در زندگی زهری مطالعه شود، وضعیت اجتماعی و فکری او کاملا مشخص میشود و من این را موکول میکنم به کتابهای رجال که شرح حال او را به تفصیل نقل کردهاند.
خوب، چنین شخصی که در دستگاه حکومت قرب و منزلت زیادی دارد و از جاه و جلال و نفوذ فکری در میان مردم برخوردار است (۱۰) بهطور حتم برای انقلاب اسلامی، موجود خطرناکی است و بایستی در برابر او موضعگیری کرد.
موضعگیری کوبندهی امام سجاد
امام سجاد موضعگیری بسیار سخت و تندی در برابر این شخص کرده که این موضعگیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد میتواند نشاندهندهی این موضعگیری تند باشد، اما با توجه به اینکه مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمیشود، بلکه به دست دیگران نیز میافتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان میگردد و در تاریخ برای همیشه میماند - همچنانکه در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از هزار و سیصد سال، ما دربارهی این نامه بحث میکنیم - با توجه به این امور، میتوان فهمید که این نامه چه ضربهی کاری میتواند بر قداست شیطانی و مصنوعی اینگونه علماء وارد آورد. البته این نامه خطاب به محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر میگیرد. معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان - به خصوص شیعیان آن زمان - برسد و دست به دست بگردد، چه بیاعتباری شدیدی برای اینگونه افراد درباری به وجود میآورد.
اینک بخشهایی از این نامه را نقل میکنیم. در اول نامه آمده است: «کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النّار» خدا ما و تو را از فتنهها نگاه دارد و «تو را از آتش رحم کند». در بخش دوم این جمله، تنها او را مورد خطاب قرار میدهد، زیرا دچار فتنه شدن برای همه است و امام سجاد هم ممکن است به نوعی دچار فتنه شود ولی در فتنه غرق نمیشود و محمد بن شهاب دچار فتنه میشود و در فتنه غرق میشود، اما آتش جهنم به امام سجاد نزدیک نمیشود، لذا این نسبت را به محمد بن شهاب میدهد. شروع نامه با چنین لحنی، دلیل نوع برخورد امام با او است که هم تحقیرآمیز و هم خصمانه است. سپس میفرماید: «فقد اصبحت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک» تو در حالتی قرار گرفتهای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است که به حال تو رحم کند.
دقت کنید که این خطاب به چه کسی است؟ این خطاب به کسی است که همه به حال او غبطه میخورند؛ او یکی از علمای بزرگ محبوب دستگاه حکومت است ولی امام آنقدر او را خوار و ضعیف میکند که میفرماید هر کس تو را به این حال بشناسد، باید به تو رحم کند.
پس از آن، امام به نعمتهایی که خدا به او داده و حجتهایی که برای او اقامه شده، اشاره میکند و بعد میفرماید: با وجود این همه نعمتها که خدا به تو داده، آیا در مقابل پروردگار میتوانی بگویی چگونه از این نعمتها شکرگزاری کردی یا نه؟ بعد از آن آیاتی از قرآن ذکر میکند و میگوید: خدا هرگز از تو راضی به قصور و تقصیر نخواهد شد، زیرا خداوند از علما خواسته است که حقایق را برای مردم بیان کنند: «لتبیننه للناس و لا تکتمونه».
پس از این مقدمه، به ادعانامهی بسیار سخت و گزندهای نسبت به محمد بن شهاب میپردازد: «و اعلم ان ادنی ما کتمت و اخف ما احتملت ان آنست وحشه الظّالم و سهلت له طریق الغَی بدنوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت» بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبکترین چیزی که تحمل کردی، این است که وحشت ستمگران را تبدیل به راحتی و انس کردی و راه گمراهی را برای آنها هموار ساختی؛ و این را بدینگونه انجام دادی که به او نزدیک شدی و هر بار تو را دعوت کرد، او را اجابت نمودی. در اینجا نزدیکی او به دستگاه سلطنت و خلافت را اینطور به رخ او میکشد و همچون تازیانهای بر سر او فرود میآورد. «... انّک اخذت ما لیس لک ممّن اعطاک» چیزهایی را که به تو دادند و متعلّق به تو نبود، از آنها گرفتی. «و دنوت ممّن لم یرد علی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادناک» و نزدیک شدی به کسی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده - یعنی خلیفهی ستمگر - و هنگامی که تو را به خودش نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی. یعنی این بهانه را نمیتوانی بیاوری که من به او نزدیک شدم برای اینکه احقاق حق و ابطال باطل کنم! تو در مدتی که با او بودی، هیچ باطلی را از بین نبردی درحالیکه دستگاه او پر از باطل بود. «و أحبَبت من حاد الله» کسی را که دشمن خداست، تو او را به دوستی خود برگزیدی.
جملهی بسیار تکاندهندهی حضرت، در این ادعانامه، این است که میفرماید: «او لیس بدعائه ایاک - حین دعاک - جعلوک قطبا اداروا بک رحی مظالمهم و جسرا یعبرون علیه الی بلایاهم و سلما الی ظلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم، یدخلون بک الشک علی العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم» آیا چنین نبود و تو ندانستی که وقتی آنها تو را به خودشان نزدیک کردند، از تو محوری و قطبی به وجود آوردند که آسیای مظلمههای آنان بر آن قطب میگردد و پلی را ایجاد کردند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور میکنند و نردبانی ساختند که به سوی ضلالت خودشان از آن بالا میروند. تو دعوت کنندهای بودی به سوی گمراهی آنان و رَوَندهای بودی در راه آنان. آنها به وسیلهی تو در علما ایجاد شک کردند و به وسیلهی تو دلهای جاهلان را به سوی خودشان جذب نمودند. یعنی تو موجب شدی که هم علما دچار تردید شدند که آیا اشکالی ندارد ما به دستگاه دولت نزدیک شویم؟ و احیانا برخی در این دام افتادند؛ و تو - نیز - موجب شدی که جاهلان خیلی راحت به سوی خلفا میل کرده و مجذوب آنها شدند.
بعد میفرماید: «فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم ...» نزدیکترین وزرای آنها و نیرومندترین یارانشان به قدری که تو فساد آنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی، نتوانستهاند به آنها کمک کنند ....
در این نامه که بسیار تند و پُرمضمون و پُرمحتوا است، امام سجاد این جریان اقتدار فکری و زمامداری علمی را که به کمک اقتدار سیاسی و زمامداری اجتماعی رفته بود، رسوا کرد؛ و کسانی را که حاضر به سازش با این دستگاه بودند، دچار سوال کرد و این سوال همواره در جامعهی اسلامی آن زمان مطرح بوده و در طول تاریخ هم مطرح خواهد بود.
من این را یکی از بخشهای مهم زندگی امام سجاد میدانم و احساس میکنم که آن حضرت، به یک حرکت علمی و تربیتی در میان جمع محدودی اکتفا نکرده، بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این حد دست زدند. البته بخش دیگری هم در این زمینه وجود دارد که مربوط به شعر و شاعری است و در آینده مورد بحث قرار خواهیم داد. (۱۱)
پانوشت:
۱- در این مورد و موارد مشابه، که در متن اصلی به جای «علیهالسّلام» و عبارات مانند آن، علامت اختصاری «(ع)» و به جای «صلّیاللهعلیهواله» علامت اختصاری «(ص)» درج شده است، برای یکنواختی متن، این علائم اختصاری حذف شدهاند. ۲- احتمالا ایجاد۳- وقتی میگوییم علما، منظورمان علمای دین در آن زمان است که عبارت بودند از محدّثین، مفسرین، قرّاء، قضات و زهّاد.
۴- کعبالاحبار یک نفر یهودی بود که در زمان خلیفهی دوم مسلمان شد و شدیدا نسبت به احادیث او سوءظن وجود دارد. نه فقط در بین شیعیان، بلکه حتی بسیاری از اهل سنت نیز نسبت به احادیث او همین گمان را دارند که او از روی دشمنی و عناد با اسلام، احادیثی را جعل کرده است. البته برخی از اهل سنت او را قبول دارند.
۵- گاهی محمد بن مسلم زهری نیز به او میگویند؛ یعنی اسم پدر او گاهی شهاب و گاهی مسلم ذکر میشود و احتمالا یکی اسم پدرش و دیگری لقب پدرش میباشد.
۶- طبقات ابن سعد، ج ۲، صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶
۷- ولید پسر بزرگ عبدالملک مروان است که پس از او به خلافت رسید.
۸- ... فاذا الدفاتر قد حملت علی الدّواب من خزائنه و یقال هذا من علم الزهری!
۹- تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۸ به نقل از کتاب «دراسات من الصحیح و الکافی»
۱۰- در جایی دیدم که یک بار محمد بن شهاب وارد مسجدالحرام شد و هیأت حاکمه، آنقدر برای او تشریفات چیده بود که وقتی آن عده از علماء و محدّثین دیگری که در مسجد بودند این دستگاه را دیدند، همه دچار شگفتی شدند.
۱۱- پانوشتهای ۳ تا ۱۰ از اصل مقاله ذکر شدهاند و نوشتهی خود حضرت آیتالله خامنهای میباشند.
منبع: ماهنامهی «پاسدار اسلام» وابسته به «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»؛ شمارهی ۱۱؛ صفحهی ۹
پ
پیوندهای مرتبط:
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت اول
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت دوم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت سوم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت چهارم
مقاله منتشرنشده آیتالله خامنهای پیرامون زندگانی امام سجاد علیهالسلام - قسمت ششم