روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

روشنی خورشید

فضایی جهت نشر بیانات، مصاحبه ها، پیام ها و آثار منتشر نشده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با مسئولان‌ سیاست خارجی جمهوری‌ اسلامی‌ ایران - ۱۳۷۹/۵/۲۵

ثبت‌شده در يكشنبه، ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ
بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در دیدار با مسئولان‌ سیاست خارجی جمهوری‌ اسلامی‌ ایران - ۱۳۷۹/۵/۲۵

در سال‌های زعامت حضرت امام خامنه‌ای، بارها در رسانه‌ها و در میان سیاست‌مداران، بحث مذاکره و رابطه با امریکا مطرح شده، که هربار حضرت امام خامنه‌ای در بیانات مختلف آن را رد کرده‌اند و مضرات آن را برشمرده‌اند، که برخی از این بیانات منتشر شده و برخی نیز منتشر نشده‌اند.

به بهانه‌ی مطرح شدن مجدد بحث رابطه با امریکا، تأکید چندباره‌ی رهبر انقلاب بر خطر نفوذ امریکا، و نیز دور جدید مبارزات مردم فلسطین علیه رژیم اشغالگر قدس، «روشنی خورشید» متن بیانات منتشرنشده‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع سفرای جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۹ را منتشر می‌کند

مخاطب: مسئولان‌ وزارت‌ امور خارجه‌، سفیران‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در خارج‌ از کشور و خانواده‌های ایشان

تاریخ: ۲۵ مرداد ۱۳۷۹

شرح:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

اولا خوش‌آمد عرض می‌کنم به یکایک خواهران و برادرانی که لطف کردید و این فرصت مغتنم را در اختیار ما گذاشتید. این جلسه‌ی شما فعالان سیاست خارجی، در همه‌ی نوبت‌ها که من توفیق داشتم با شما دیدار بکنم، در ذهن من خاطره‌ی خوب و شیرینی باقی گذاشته است. البته جلسه‌ی امروز یک امتیازی هم دارد و آن این که خانواده‌ها هم تشریف دارند و جلسه را در واقع یک جلسه‌ی خانوادگی کردید؛ بر صمیمیت و صفای جلسه، حضور خواهران عزیزمان افزوده است. ان‌شاءالله که این جلسه برای شما و برای ما مفید باشد و آنچه که می‌گوییم و نیت می‌کنیم و به دنبالش -ان‌شاءالله- عمل می‌کنیم، برای خدا باشد و در راه خدا باشد.

من قبل از این که مطالبی را که یادداشت کرده‌ام، با شما عزیزان مطرح کنم، لازم می‌دانم از وزارت خارجه تشکر کنم؛ زیرا مجموعه‌ی شما -چه خودهایتان، چه خانواده‌هایتان و همسرانتان که با شما همکار زندگی هستند و شما را یاری می‌دهند در راه تحقق بخشیدن به اهدافی که مورد نظرتان است- حقوق زیادی به گردن نظام دارد. در حقیقت با تعبیری که آقای دکتر خرازی(۱) بیان کردند و دیپلماسی را به یک میدان جنگ تعبیر کردند که حقیقت هم همین است: میدان جنگ دشوار و پیچیده‌ای با ظواهری غیر از ظواهر جنگی؛ در این میدان، سربازان خط مقدم شمایید. ابتکار شما، جرأت شما، ایمان شما، تصمیم شما، خصلت‌ها و خصوصیات اخلاقی‌ای که خدای متعال در شما قرار داده، یا خودتان در خودتان به وجود آوردید، همه‌ی این‌ها، وسایلی هستند که در حقیقت شوکت و عزت و اقتدار نظام اسلامی را به اقصا نقاط عالم منتقل می‌کنند. تلاشی که شما می‌کنید، بدون این که من بخواهم ارزیابی‌ای از آن تلاش بکنم -که این ارزیابی کار وزارت خارجه و کار دستگاه‌های خودتان است- مجموعه‌ی این تلاش به نظر من یک مجموعه‌ی ارزشمند و قیمتی است و جا دارد که من از شما تشکر کنم؛ همچنانی که از هر مجموعه‌ای که در خطوط دشوار مشغول کارند، ما باید تشکر کنیم.

بحمدالله امروز هم وزارت خارجه از یک مدیریت مؤمن، پرهیزکار، پایبند و مصمم بر اجرای طرح‌های اسلامی و جهت‌گیری اسلامی برخوردارند و بی‌شک این نیت صالح در مدیریت به سرتاسر مجموعه‌ی وزارت شمول پیدا می‌کند و این هم نعمت دیگری است که ما باید آن را شکرگزاری کنیم.

یک مطلب در باب اهمیت مسأله‌ی دیپلماسی است. در این زمینه، شماها مطالب زیادی را خودتان می‌دانید و چون در میدان عمل هستید، بیش از ما هم می‌دانید؛ چون تأثیر کار دیپلماسی را در مسائل کشور تجربه می‌کنید؛ لیکن آنچه که من می‌خواهم عرض بکنم، در واقع یک نوع جمع‌بندی محسوب می‌شود. من یک وقتی این را گفتم که سیاست خارجی و دستگاه اداره‌کننده‌ی سیاست خارجی، در حقیقت نیمی از نظام سیاسی است؛ نیمی به مسائل داخل کشور رسیدگی می‌کند و نیمی رابطه و حدود و منافع کشور را در اقطار عالم دنبال می‌کند؛ سیاست خارجی جایگاهش این است. هرچه هم که دنیا از ارتباطات بیشتر و نزدیک‌تری برخوردار بشود، این نقش اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

خیلی از مشکلات کشورها را دیپلماسی توأم با ابتکار و اقتدار می‌تواند حل کند؛ در واقع دیپلماسی ابزار کارآمد اقتدار نظام سیاسی است. اقتدار نظام سیاسی را بیش از بسیاری از دستگاه‌هایی که حافظ و موظف به حفظ امنیت ملی هستند، دستگاه دیپلماسی و دستگاه اداره‌کننده‌ی سیاست خارجی می‌تواند به عهده بگیرد و تحقق ببخشد. چه قدر جنگ‌هایی که می‌توانسته شروع بشود، اما با اقتدار دیپلماسی شروع نشده، چه قدر تهاجم‌ها و توطئه‌هایی که شکل گرفته بوده، اما با اقتدار دیپلماسی جلوی آن‌ها سد شده، چه قدر توطئه در زمینه‌ی افکار عمومی دنیا -که امروز بخصوص نقش کارآمدی در وضعیت و سرنوشت نظام‌های سیاسی دارد- طراحی شده بوده و ابتکار دستگاه‌های دیپلماسی، پُرکاری آن‌ها، توجه آن‌ها، به روز بودن آن‌ها، بهنگام عمل کردن آن‌ها، توانسته این توطئه را خنثی کند و از بین ببرد. یعنی وقتی که حمله به صورت جسمانی و حقیقی به یک کشور شروع شد، دستگاه‌های نظامی می‌آیند، اما قبل از این مرحله، مراحل فراوانی وجود دارد. آن دستگاهی که می‌تواند جلوی حمله را سد کند و منافع کشور را تأمین کند و پیام دنیاپسند کشور را به دنیا برساند و دوست فراهم بکند و اعتماد ایجاد بکند و رابطه به وجود بیاورد و مجموعه‌های کارآمد درست کند، دستگاه دیپلماسی است؛ دست توانایی است برای حل مشکلات کشور، ما نمی‌شود بگوییم که وزارت خارجه، وزارتی است مثل فلان وزارت و فلان وزارت و فلان وزارت دیگر که به کارهای تخصصی و مهم خودشان در داخل کشور سرگرمند و هر کدام هم در جای خود اهمیتی دارند؛ نه، این نیم، در قبال آن نیم دیگر است. نیم سیاست خارجی، نیم امنیت خارجی، در مقابل نیم امنیت و اقتدار و اداره‌ی داخلی! دستگاه دیپلماسی کشور چنین نقش و شأن و جایگاهی دارد.

من عرض می‌کنم که اگر مهارت دیپلماتیک به کار گرفته بشود، بسیاری از تهدیدها می‌تواند به فرصت‌ها تبدیل بشود. نه فقط تهدید تحقق پیدا نکند، بلکه حتی همان چیزی که نقطه‌ی اساسی تهدید محسوب می‌شود، درست صد و هشتاد درجه عکس، به نقطه‌ی فرصت تبدیل شود؛ که البته من بعدا در خلال بحث، یک مثال عمده در این مورد عرض خواهم کرد.

البته دیپلماسی کار مجموعه‌ی نظام است؛ یعنی اختصاص به وزارت خارجه ندارد. مجموعه‌ی مدیریت کلان نظام، متصدی مسأله‌ی دیپلماسی است؛ اما دستگاه تخصصی و کارخانه‌ی دیپلماسی و ستاد اصلی دیپلماسی، وزارت خارجه است. طراحی، تحقیق، بررسی، پیدا کردن روش‌ها، اعمال آن روش‌ها در زمینه‌های گوناگون، به وزارت خارجه نگاه می‌کند. بنابراین وزارت خارجه بسیار مهم است و من از این جهت همواره تأکید کردم، باز هم تأکید می‌کنم. به خاطر همین اهمیت، همواره عناصر تأثیرگذار و تعیین کننده در وزارت خارجه، باید نسبت به آرمان نظام سیاسی و جهت‌گیری نظام سیاسی، جزو وفادارترین انسان‌های کشور باشند، باوفاترین، صمیمی‌ترین، خوش‌فکرترین، پرانگیزه‌ترین انسان‌ها باید این‌جا مجتمع بشوند؛ چون کار، کار مهمی است. ممکن است ما در بعضی بخش‌های این کشور آدم‌هایی را بیاوریم که به انگیزه‌شان کاری نداشته باشیم -حالا اگر انگیزه‌ی دیگری دارند، برای ما کار می‌کنند؛ ما دنبال کارشان هستیم- اما بعضی از بخش‌های کشور چنین چیزی را برنمی‌تابد؛ یکی از آن‌ها وزارت خارجه است، چون این‌جا انگیزه نقش ایفا می‌کند. حتی آن کارشناسی هم که دارد تحقیق می‌کند، بررسی می‌کند، طرح می‌دهد، پیشنهاد می‌دهد، او هم باید جزو مؤمن‌ترین و بااخلاص‌ترین و وفادارترین عناصر به جهت‌گیری و روح و محتوا و آرمان نظام سیاسی کشور باشد. ارادتی هم که ما به شما داریم، از این باب است، این را هم عرض کرده باشیم.

مطلب دیگری که من دنبال این می‌خواهم عرض بکنم، این است که این شعار سه پایه‌ای که آقای دکتر خرازی هم اشاره کردند شعار «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» شعار پرمغزی است؛ حرف اولش «عزت» است. عزت یک چیز لمس کردنی نیست که آدم آن را بخورد، بپوشد و در زندگی شخصی خودش از آن قضای حاجت کند؛ اما پشتوانه‌ی همه‌ی برخورداری‌ها و موفقیت‌ها در زندگی یک جامعه است. اگر جامعه‌ای عزت را از دست داد، دیگر هیچ چیز ندارد. اگر علم او هم بالا برود، چنانچه این علم توانست برای او عزت به وجود بیاورد، فبها، عزت را که شاخص اصلی است، به دست آورده؛ اما گاهی حتی این علم نمی‌تواند برای او عزت به وجود بیاورد؛ کمااین‌که الان در دنیا کشورهایی داریم -من دیگر حالا مثال نمی‌زنم؛ خود شماها هم می‌توانید راحت پیدا کنید- که از پیشرفت‌هایی در دانش و در فناوری و این چیزها برخوردارند؛ محصول کار فناوریشان هم پُرحجم است، حتی به کشورهای بزرگ دنیا صادرات صنعتی و فنی دارند؛ اما عزتی ندارند، این جور کشورها از همه جهت گرفتارند. یک ملت اگر نتواند عزت خود را که پشتوانه‌ی آن، افتخارات و پایه‌ها و مایه‌های اصیل و حقیقی است، فراهم بکند -عزت، زبانی نیست و با ادعا نمی‌شود آن را به دست آورد؛ عزت پشتوانه می‌خواهد- همه چیز از دست او رفته است؛ حتی دانش که وسیله‌ی پیشرفت است، برای او سودی نخواهد بخشید. عزت مهم است.

ما در ایران اسلامی پایه‌ها و مایه‌ها و پشتوانه‌های عزت ملی، عزت جهانی و عزت بین‌المللی را داریم؛ اگر چه از کاروان دانش خیلی عقب افتادیم و اگر چه سیاست ما در طول دورانی طولانی تا قبل از انقلاب همیشه سیاست منفعل و زایده‌ای از سیاست‌های جهانی بوده؛ چه در اوایل دوره‌ی قاجار که فرنگی‌ها به نیت نفوذ و اثرگذاری وارد کشور شدند- البته قبل از آن رفت‌وآمدها داشتند، اما از آن وقتی که آمدند در این‌جا تأثیر بگذارند و توانستند و موفق شدند- چه در اواخر دوران قاجار که شما گرفتاری‌ها و محنت‌های ایران را در مقابل سیاست‌های خارجی -چه روس و انگلیس که دو تا نقطه‌ی اصلی بودند، چه حتی کشورهای کوچک- می‌دانید؛ و چه در دوران پهلوی که به شکل دیگری و بسیار سخت‌تر و عمیق‌تر این عزت دستخوش قرار گرفت؛ دستخوش اهانت‌ها، دستخوش تحقیرها و ملت ایران تحقیر شد. در طول این تقریبا صد و پنجاه سال که حالا این تعبیر صد و پنجاه سال یا دویست سال را ما به اعتبارات مختلف تکرار می‌کنیم؛ عمدتا آن قسمت فعالش از اوایل قرن اخیر هجری است، یعنی از هزار و سیصد و خرده‌ای شروع شده این رفت‌وآمدهای به شدت تحقیر کننده و مواجه شدن با انفعال محض در دستگاه‌های حکومتی، وضع بسیار بدی را به وجود آورده بود؛ که آن گذشته در وضع کنونی ما یقینا اثرهای منفی داشته است.

خود انقلاب و سپس شعارهای انقلاب و آن اصولی که انقلاب اعلام کرد و سپس ماحصل این اصول که عبارت بود از استقلال ملی و ایستادگی -که بعدا درباره‌ی این ایستادگی مختصری توضیح خواهم داد- و همچنین نماد اصلی این استقلال و ایستادگی که شخص امام بود، یک الگوی کامل از عزت، عزت نفس، اعتماد به نفس، ایمان به سخن خود و راه خود و نیز تجربه‌هایی که در طول این دو دهه پیش آمد -که یک تجربه، تجربه‌ی جنگ بود؛ بعد هم تجربه‌های دیگری تا امروز داشتیم- مجموع این‌ها توانسته یک مقداری از آب رفته را به جوی برگرداند.

ما امروز در دنیا از عزتی برخورداریم که بسیاری از کشورهای هم‌سطح ما در خیلی از مسائل برخوردار نیستند. شما شاخص را حرف فلان روزنامه و فلان خبرنگار و فلان تلویزیون قرار ندهید؛ این معلوم است. اتفاقا وقتی شما می‌بینید که حملات مطبوعاتی و رسانه‌ای و جوسازی‌ها و امثال این‌ها علیه نظام سیاسی کشور و علیه ملت و دولت و مجموعه پُرحجم شده است، باید کشف کرد که در این‌جا اقتداری وجود دارد؛ قلعه و حصار محکمی وجود دارد که برای آن مجبورند آتشبارها را تند کنند، این نشانه‌ی بی‌عزتی ما نیست که حالا فرض کنید فلان استاد دانشگاهِ پول‌گرفته‌ی صهیونیست، فلان گوشه‌ی دنیا علیه جمهوری اسلامی مصاحبه‌ای بکند و حرفی بزند؛ بعد هم این را پوشش خبری بدهند و همه جای دنیا پخش کنند؛ این چیزی نیست که خیلی اهمیت داشته باشد ما این را ملاک و شاخص قرار بدهیم.

ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی و ایران اسلامی از پایه‌های عزت برخوردار است؛ اولا یک آرمان حکومتی قوی در دست دارد. ما در باب حکومت حرف داریم، تفکر داریم، طرح داریم، و آن طرح اسلامی است. این طرح هم در کتاب نیست؛ در واقعیت خارجی است و جلوی چشم همه است. آن طرح چیست؟ مردم‌سالاری دینی! تعبیر دمکراسی را نمی‌خواهم به کار ببرم؛ چون من اصرار دارم واژه‌ها را آن چنان باید انتخاب کنیم که همه‌ی معنای خودش را ببخشد. ما وقتی می‌گوییم دمکراسی، این واژه‌ای است که یک مفهوم و مفاد خاصی دارد در آن حوزه‌ای که این واژه در آن‌جا خلق شده است. ممکن است ما بعضی از آن بخش‌های گوشه و کنارش را قبول نداشته باشیم؛ چرا بیخودی واژه‌ی بیگانه‌ای را که نمی‌توانیم همه‌ی محتوای آن را تضمین بکنیم، به کار ببریم؟ آن چیزی را که خودمان داریم، عرض می‌کنیم: مردم‌سالاری.

مردم‌سالاری یعنی چه؟ یعنی کل نظام سیاسی، جوشیده‌ای از مردم است. از چه چیز مردم؟ فقط از رأی مردم؟ که قابل خرید و فروش و معامله و این چیزهاست و شما در دنیا ملاحظه می‌کنید، الان در دمکرات‌ترین کشورهای دنیا که افتخار این را برای خودشان پرچمی قرار داده‌اند، شما می‌بینید نقش احزاب که در آن احزاب، نقش افراد متکی به سرمایه‌دارها و ثروت‌های کلان کاملا بارز است [و] تعیین کننده است. مگر این جور نیست؟ کیست که نداند در کشورهای غربی -حالا نماد کاملش، امریکا- انتخابات به معنای این که مردم چیزی را فهمیدند، دانستند، انتخاب کردند و تصمیم گرفتند، به‌هیچ‌وجه نیست؟ این چیزی است که امروز خود منتقدان امریکایی می‌گویند؛ در کتاب‌هایشان می‌نویسند؛ در گزارش‌هایشان می‌گویند؛ در مقالاتشان ذکر می‌کنند و ما هم از آن مطلع می‌شویم. اگر چه رأی هم البته یکی از نمودارهای مردم‌سالاری است، لیکن مردم‌سالاری به معنای جوشیده شدن و پدید آمدن نظام سیاسی و متصدیان نظام سیاسی از سوی مردم است. این به معنای حقیقی کلمه‌اش آن‌جایی است که هم تصمیم مردم، هم عواطف مردم، هم ایمان مردم، هم عشق مردم، هم احساس مصلحت جویی مردم، همه اشتراک پیدا می‌کنند در این که این نظام سیاسی به وجود بیاید؛ این می‌شود مردم‌سالاری حقیقی. ما امروز در ایران این را داریم. دوستان این روابط عاشقانه و محبّت‌آمیز پرشور مردم با مسئولان کشور را دست کم نگیرید؛ این چیزی کمی نیست؛ این چیز بسیار مهمی است؛ نظیر این را در هیچ جا مشاهده نمی‌کنید.

گاهی در بعضی از کشورها توانسته‌اند سمبل‌هایی برای ملیّت درست کنند؛ البته درگذشته بیشتر بوده، حالا به شدت ضعیف هم شده است. مثلا فرض کنید که سمبل سلطنت یا امثال این‌ها را درست کنند؛ یک رابطه‌ی اعتقادی درست کنند برای این که بگویند این نماد ملیّت ماست؛ مردم را نسبت به آن حساس و علاقه‌مند کنند؛ لیکن به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه‌ی با آنچه که امروز در ایران وجود دارد، نیست. این علاقه‌ی پرشور مردم به مسئولان، یک نمونه‌اش امام بزرگوار ما بود که شما دیدید برای امام چه کار کردند. کجای دنیا چنین چیزی وجود دارد؟ هر جایی هم که نمونه‌هایی از این به وجود می‌آید، نمونه‌های بسیار نادر و گذراست؛ آن‌جایی است که رهبران توانسته اند از مسأله‌ی آرا تجاوز کنند و خودشان را به عواطف و دل‌ها متصل بکنند. البته خیلی کم، کوتاه‌مدت و گذرا وجود داشته؛ با این وسعت، با این شمول و با این ماندگاری هیچ جا نبوده است. آن وقت این مردم‌سالاری، مردم‌سالاری دینی است؛ که اتفاقا راز ماندگاری و راز کارآمدی آن هم همین دینی بودنش است؛ چون به ایمان مردم متصل و مرتبط است؛ این یکی از پایه‌ها و پشتوانه‌های عزت ملی است.

برای هر کشوری اتّکاء به آرای مردم، عواطف مردم، دل مردم، تصمیم و اراده‌ی مردم خیلی چیز مهمی است. با وجود این که قومیّت‌های مختلفی داریم، اما ملتمان ملت منسجمی هستند. شما الان این قومیّت‌ها را ببینید؛ در همین برهه‌ی اخیر، دو سفر به دو نقطه‌ی مرکز قومیّت‌ها اتفاق افتاده؛ یک سفر بنده کردم (۲)، یک سفر آقای رئیس‌جمهور کردند. حالا شما ببینید مردمی که وابسته‌ی به آن قومیّت‌ها هستند، با مسئولان نظام چه می‌کنند؛ چه جور اظهار ارادت و علاقه می‌کنند؛ این انسجام است؛ این چیز خیلی مهمی است. این انسجام ملی، پدیده‌ی کوچکی نیست. این انسجام ملی وجود نداشته است. یک روزی بود که در همین مراکزِ قومیّت‌ها هیچ صدایی بلند نمی‌شد؛ اما از ترس و بر اثر فشار. من خودم در منطقه‌ای از مناطق این قومیّت‌ها مدّت‌ها تبعید بودم و در آن‌جا زندگی کردم؛ دیدم که در آن‌جا با مردم چگونه رفتار می‌کردند. من در دل‌های مردم آن‌جا کاوش کردم و یافتم که آن‌ها رابطه‌شان با آن نظامی که در مقابلش ساکت بودند، چگونه رابطه‌ای بود؛ با امروز خیلی فرق دارد؛ امروز همان رابطه‌ی عشق و محبت و علاقه و اعتماد و امثال این‌هاست.

ما ملتی داریم باایمان. ایمان هم عامل بسیار مهمی است؛ چون ایمان یک عامل درونی است و به حرکت‌ها انگیزه و جهت می‌دهد؛ بنابراین ایمان بسیار خوب است. اگر فرض بشود که ملتی از ایمان برخوردار نباشد، جهت دادن به آن‌ها بسیار دشوار خواهد بود؛ باید تک تک منافع مادّیشان تأمین بشود؛ و الّا کنار هم قرار نمی‌گیرند؛ پشت سر نظام قرار نمی‌گیرند؛ اما آن‌جایی که ایمان هست، ایمان این کارها را می‌کند.

ما کشور بزرگی داریم. از لحاظ ثروت‌های انسانی و طبیعی، کشور ثروتمندی هستیم، موقعیت جغرافیایی منحصربه‌فردی داریم؛ همچنان امروز ایرانی که چهار راه است؛ از لحاظ موقعیت جغرافیایی، یک نقطه‌ی بسیار حساس است، ما وارث یک تمدن و فرهنگ بسیار غنی و عمیق هستیم؛ چه در دوران اسلام و چه البته کمتر در دوران قبل از اسلام. در دوران اسلام بیشترین عظمت و اعتلای فرهنگ اسلامی به وسیله‌ی مردم ما اتفاق افتاده است. در همه‌ی علوم اسلامی این ملت سابقه دارد و کار کرده است؛ ملتی است روشن بین، عمیق، با فرهنگ؛ این‌ها چیزهای بسیار مهمی است.

استقلال در مواضعمان را همه‌ی دنیا شناخته‌اند. ما در مواضع خودمان استقلال داریم؛ تابع هیچ قدرتی نیستیم، شما الان ملاحظه کنید، ببینید این نظام و این دولت، در کدامیک از مواضع سیاسیش و در عملکردهایش، از قدرتی، از مرکزی، اشاره‌ای دریافت می‌کند و طبق آن اشاره عمل می‌کند یا خودش را موظف می‌داند عمل کند؛ آن چنانی که نظیر آن را شما در همه‌ی کشورهای دنیا مشاهده می‌کنید؛ حتی در کشورهای قوی اروپایی. آن‌جا اگرچه یک قدرت سلطه‌گر به صورت بارز و واضح به آن‌ها زورگویی نمی‌کند و تحمیل نمی‌کند -آن چنانی که نسبت به بعضی از کشورهای کوچک می‌کند- اما آن‌جا هم باندهای قدرت که در همه جا دست دارند، صهیونیست‌ها، سرمایه‌دارهای صهیونیست اثر می‌گذارند. لذا این موضع‌گیری‌هایی که شما می‌بینید فلان رئیس کشور درباره‌ی چند نفر یهودی می‌کند، خیال می‌کنید این‌ها چیست؟ این‌ها مواضع آن رئیس کشور است، یا مواضع آن دولت است، یا مواضع آن کشور است؟ ابدا، این جوری نیست؛ این‌ها همین تأثیرپذیری‌هایی است که بالاخره یک مجموعه‌ی سرمایه‌دار کلان صهیونیست بده بستان دارند، کار دارند، حرف دارند؛ می‌گوید آقا باید این کار را بکنی؛ این خواست را باید برآورده کنی.

ما در ملاقات‌هایی که همیشه داشتیم -حالا با بنده که کمتر این چیزها را معمولا در میان می‌گذارند؛ یعنی جرأت هم نمی‌کنند؛ اما با بعضی از مسئولان کشور در میان می‌گذارند و گزارش آن پیش ما هست- غالبا یک کلمه می‌گویند، برای این که ادای تکلیفی کرده باشند؛ بگویند که بله، ما به فلان مسئول ایرانی راجع به فلان قضیه که شما خواسته بودید، گفتیم. این‌ها دنبالش نیستند و برایشان اهمیتی ندارد؛ اما تحت تأثیر و تحت نفوذند.

دولت ایران، رئیس‌جمهور ایران، وزیر خارجه‌ی ایران، چه موقع ناگزیر بوده‌اند به خاطر سفارش فلان قدرت، یک موضع سیاسی را در فلان محفل بزرگ دنیا مطرح کنند؟ یا در فلان ملاقات دیپلماتیک مطرح کنند یا با اصرار از کسی بخواهند؟ چنین چیزی اصلا اتفاق می‌افتد؟ شما خیال نکنید که مردم این را نمی‌دانند -مردم که عرض می‌کنم، یعنی مردم سیاسی، دستگاه‌های دولتی، محافل صاحب نظر- برای همه آشکار است و این را می‌بینند؛ می‌بینند که این کشور و این دولت، جایی است که نه رئیسش، نه وزیرش، نه سفیرش، سفارش‌پذیر نیست که بگویند آقا شما باید درباره‌ی فلان قضیه -مثل بخشنامه‌ای که صادر می‌کنند- بایستی به فلان کشور فشار بیاورید، پس آن‌ها هم فشار بیاورند؛ نخیر، چنین چیزی نیست. البته یک وقت خودمان مصلحت می‌دانیم و لازم می‌دانیم که با صدایی همنوا شویم؛ یک وقت هم مصلحت نمی‌دانیم؛ ما مصالح خودمان را ملاحظه می‌کنیم؛ از کسی هم سفارش نمی‌پذیریم. این استقلالِ مواضع، بسیار مهم است.

آن ایمانی هم که توانسته سلطه‌گران و متجاوزان و باج‌گیران عالم را نزدیک به ربع قرن پشت در نگه دارد، مهم است. کِی ایران از حضور قدرت‌های خارجی در این دویست سالی که عرض کردیم، فارغ بوده است؟ این‌ها که از ایران دست بردار نبودند؛ این‌ها که ایران را مال خودشان می‌دانستند؛ این‌ها که به خیال خودشان این همه سرمایه‌گذاری در این‌جا کرده بودند؛ این‌ها امروز نمی‌توانند بیابند در این‌جا اعمال نفوذ بکنند؛ پشت در مانده‌اند. چه چیزی این‌ها را پشت در نگه داشته است؟ همین ایمان قوی که بر کل نظام سیطره دارد. الان به آقای دکتر خرازی عرض می‌کردم: ایمان در خیلی از ملّت‌های دنیا هست، اما در خدمت نظام سیاسی نیست؛ نظام سیاسی متکی به آن نیست. این‌جا نظام سیاسی متکی به ایمان مردم است؛ این یکی از رازهای اعتزاز و عزت اسلامی است. بنابراین می‌بینید که همه‌ی این‌ها عوامل عزت ایران اسلامی است. شما چنین کشوری با این همه امکانات عزت و پشتوانه‌های عزت در اختیار دارید. شما با این همه امکانات، سفیر و مأمور دیپلماسی این کشورید.

من تصوّرم این است که اگر ما برنامه‌ریزی بکنیم -که لابد هم مقدمات و زمینه‌های این برنامه‌ریزی علی‌القاعده در وزارت خارجه وجود دارد- می‌توان فرض کرد که ایران اسلامی را به یک قدرت حقیقی منطقه‌ای و به تدریج به یک قدرت حقیقی بین‌المللی تبدیل کنیم؛ یعنی این زمینه امروز در کشور ما وجود دارد؛ در گذشته در پیش از انقلاب این زمینه وجود نداشت؛ امروز هست؛ به خاطر همین چیزهایی که عرض کردم. البته این فقط نمی‌تواند در میدان و حوزه‌ی سیاست خارجی باشد؛ باید با تلاش علمی و فنی و عملی و اداری و مدیریتی در مسائل داخلی به سرعت هماهنگ بشود. خیلی از مشکلات باید برطرف بشود و این زمینه به‌هرحال وجود دارد.

الان هم در بعضی از نوشتجات -که لابد ملاحظه کرده‌اید- وقتی که قدرت‌های منطقه‌ای دنیا را می‌شمارند، در این منطقه ایران را یک قدرت منطقه‌ای به حساب می‌آورند. در این منطقه‌ای که هستیم، کشور ترکیه هست با ابعاد جمعیتی و مساحتی شبیه ما و با نزدیک‌تر بودن به اروپا؛ کشور پاکستان هست؛ اما این‌ها هیچ‌کدام در نظر تحلیل‌گرانی که در این زمینه مطلب نوشتند، قدرت‌های منطقه‌ای به حساب نیامدند؛ اما ایران چرا؛ به عنوان یک قدرت منطقه‌ای به حساب آمده، حق هم همین است. عوامل عزت و اعتلا در نظام ما بسیار است؛ بسیاری از آن‌ها بالفعل است که باید ما همین حالا از آن‌ها استفاده کنیم و می‌کنیم، برخی از آن‌ها هم بالقوه است که بایستی آن‌ها را به کار بگیریم و استخراج کنیم.

نکته‌ی سومی که در دنبال این مطلب می‌خواهم عرض کنم، این است که جهت سیاست خارجی ما باید چه باشد؟ این سوال مهمی است. البته این دید کلان است، شما در محافل کارشناسی و در بحث‌هایی که در داخل وزارت خارجه می‌شود، این مبحث کلان را در اجزا و جزئیّاتش کاملا بررسی می‌کنید؛ به خود این قضیه هم یقینا می‌پردازید. آنچه که من می‌خواهم عرض بکنم، این است که این سوال باید مطرح بشود: جهت کلی سیاست خارجی برای نظام جمهوری اسلامی چیست؟ ما باید ببینیم بزرگ‌ترین تهدید از چه ناحیه است؛ از هر طرفی که تهدید بزرگ‌تری بود، این برای جهت‌گیری سیاست خارجی تعیین کننده است؛ یعنی بلاشک یکی از عوامل تعیین کننده این است؛ تا بتوانیم در مقابله‌ی با آن تهدید عمل بکنیم.

من نگاه می‌کنم امروز به وضع کشور خودمان و وضع دنیا و آنچه که در زمینه‌های سیاسی و در گفتگوها و در روش‌ها و در تبلیغات و این‌ها با ما عمل می‌شود، می‌بینم مهم‌ترین چالشی که امروز ما با آن مواجه هستیم، از این ناحیه است که ما خواسته‌ایم در مقابل الگوهای تحمیلی در زمینه‌های مختلف ایستادگی کنیم و تسلیم آن‌ها نشویم؛ نظام اسلامی چنین حالتی را داشته و الان هم دارد. ما نظامی را به وجود آوردیم؛ تفکّری را به میدان نظام سیاسی و اجتماعی آوردیم؛ براساس آن. همه‌ی دستگاه‌های خودمان را و اطراف قضایا را تجهیز کردیم و نخواستیم چیزی را قبول کنیم. البته نمی‌خواهم ادعا کنم که ما هیچ الگوی بیگانه را قبول نکردیم و نپذیرفتیم؛ نه، بعضی از الگوها را قبول کردیم، به خاطر این که در آن‌ها حسنی مشاهده کردیم؛ بعضی از الگوها را قبول کردیم، به خاطر این که نتوانستیم خودمان را از آن‌ها خلاص کنیم یعنی بر ما تحمیل شده که مطمئنا این نوع دوم باید در برنامه قرار بگیرد که این‌ها را ارائه کنیم و از مجموعه‌ی کار خودمان بزداییم. درعین‌حال با وجود این که برخی از الگوها یا به خواست خود ما. یا بدون خواست و میل ما در سیستم و در تشکیلات ما وجود دارد، شاخصه‌ی عمده این است که ما الگوهای تحمیلی دنیا -که باید گفت الگوهای تحمیلی غرب- را در مورد نظام سیاسی، در مورد نوع ارتباطات دیپلماتیک، در مورد نوع تعامل با مسائل جاری عالم، حاضر نشدیم قبول کنیم. چند تا شاخص اصلی هم دارد: مسأله‌ی اسرائیل است؛ مسأله‌ی ملّت‌ها و بعضی از نهضت‌هاست؛ خود مسأله‌ی امریکاست.

یک روزی در قبل از فروپاشی شوروی در بخشی از دنیا مسأله‌ی شوروی بود؛ حتی کشورهای متمایل به غرب هم با شوروی تعامل‌های متناسب با وضع خودشان را داشتند؛ ما نداشتیم. نظام جمهوری اسلامی در مقابل الگوهایی که می‌خواهد با فشار، با قدرت، با ارعاب، با زورگویی و با باجگیری تحمیل بشود، از خودش استقلال و ایستادگی نشان داده است.

حالا در اصل نظام سیاسی هم همین جور است. در شکل نظام سیاسیمان، در فرهنگ عمومیمان، در نوع نگرشمان به مسائل اصلی، در قطب‌بندی‌های جهانی، ما آن نظام دو قطبی را -آن روزی که بود- رد می‌کردیم؛ یعنی براساس اصل «نه شرقی، نه غربی» عمل می‌کردیم، در کنفرانس‌های جهانی درحالی‌که نیمی طرفداران غرب بودند، نیمی طرفداران شرق. همین رئیس آن دوره‌ای که بنده شرکت کردم (۳)، به خود من گفت که در این جماعتی که من می‌بینم، غیر از شما هیچ کس دیگر غیرمتعهد نیست؛ بقیه یا به راست یا به چپ متعهّدند! در آن‌جایی که یا به راست یا به چپ متعهد بودند، ما ایستادیم و مواضعمان را اعلام کردیم و اصل «نه شرقی، نه غربی» را با صدای بلند، با احساس افتخار، بدون این که از کسی خجالت بکشیم یا رودربایستی گیر کنیم، بیان کردیم؛ یعنی ما قطب‌بندی دوگانه‌ی آن روز را عملا رد کردیم. این خیلی چیز مهمی است. امروز هم که بخشی از دنیا به شدت و به‌طور جدی دنبال قطب‌بندی یک پایه با محوری امریکا هستند!

البته امریکا حقیقتا صلاحیت اخلاقی و سیاسی و فکری برای رهبری دنیا را ندارد. این را بسیاری از خود امریکایی‌ها هم می‌دانند؛ خیلی از مردم دنیا هم می‌دانند؛ بسیاری از سیاستمداران این را قبول دارند. واقعا امریکا به دنیا چه می‌خواهد بدهد؟ فقط به استناد صنعت برتر، فناوری پیچیده و بالا، پیشرفت علمی و ثروت -که قدرت نظامی و دیپلماتیک هم دنبالش هست- می‌خواهد رهبری دنیا را به عهده بگیرد. ما این را هم قبول نداریم. مسئولان دولتی ما بارها و بارها گفته‌اند و صریحا هم اعلان کرده‌اند که ما با نظام تک‌قطبی مخالفیم؛ این مخالفت را هم در عمل نشان می‌دهیم. الان هیچ نقطه‌ای بین ما و امریکایی‌ها در هیچ‌یک از مسائل دنیا به‌طور عملی وجود ندارد؛ ما هیچ بده بستانی با امریکایی‌ها نداریم؛ این نشان‌دهنده‌ی تمایز کامل است؛ دنیا دارد این را می‌بیند. این، استقلال در مسأله‌ی مهم قطب‌بندی جهان است.

و اما استقلال در مسأله‌ی بسیار مهم خاورمیانه که جزو مسائل درجه‌ی یک دنیاست. الان سی، چهل سال است که مسأله‌ی فلسطین جزو مسائل طراز اول دنیاست. ما در این مسأله حرف یگانه‌ای داریم؛ استقلال داریم؛ حاضر نشدیم الگوهای دیگران را قبول کنیم. کشورهای همسایه، یک روز همین شعارها را می‌دادند؛ منتها آن‌ها تحت ضرورت‌های گوناگون و به خاطر گرفتاری‌های فراوانی که داشتند -واقعا گرفتاری داشتند- مجبور شدند و رفتند تسلیم همان الگوهایی که آن‌ها می‌خواستند، شدند؛ حالا با اختلافاتی که طبعا باقی می‌ماند. البته ملاحظه می‌کنید که این نرمش و این گرایش، مشکلی از مشکلات این کشورها را حل نکرد؛ همچنانی که هیچ مشکلی از فلسطینی‌ها را حل نکرد. این گرایش ذلت‌آمیز و تن دادن ذلت‌آمیزی که این‌ها در مقابل فشار امریکا و صهیونیست‌ها از خودشان نشان دادند، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند؛ این هم یک بحث دیگر است که حالا جایش الان نیست.

من به شما عرض بکنم، در مقابل قدرتی که شما قرار گرفتید مثل قدرت امریکا هرچه که شما امتیاز بدهید، یک امتیاز بعدی هم وجود دارد که باید بدهید؛ اگر ندادید، همین هیاهو و جنجال هست. این جوری نیست که اگر شما این امتیاز را دادید، دیگر جنجال تمام بشود؛ حالا بیایید مثلا مذاکره کنید! بعضی‌ها می‌نشینند فکر می‌کنند که ما بر اثر مذاکره نکردن با امریکا چه ضررهایی را داریم متحمل می‌شویم؛ یا بر اثر رابطه نداشتن با امریکا چه ضررهایی را داریم متحمل می‌شویم! من از این آقایان سوال می‌کنم: خوب، شماها دیپلماتید، سیاسی هستید، روی این مسأله باید فکر بکنید کدام امتیاز را اگر شما دادید، این مشکلات برطرف خواهد شد؟ اگر مذاکره کردید، مشکلات برطرف می‌شود؟ پشت میز مذاکره نشستید، این مشکلات برطرف می‌شود؟ مشکلاتی که فرض می‌شود از ناحیه‌ی امریکاست، آن‌ها هم جای خدشه و مناقشه‌ی فراوان دارد. یا این که نه، پشت میز مذاکره، او وسیله‌ای پیدا می‌کند که حرف خودش را از همان موضع ابرقدرتی به شما بگوید که امروز نمی‌تواند بگوید. امروز حداقل این هست که اگر بخواهند چیزی به ما بگویند، باید یک برنامه‌ی بی‌نام و بی‌نشان و بی‌عنوان و بی‌امضا از طریق دور قمری حافظ منافع بفرستند تا برسد دست یک نفری؛ این‌ها هم با همان لحن می‌فرستند می‌رود آن‌جا، انگار نه انگار! آن روزی که با شما پشت میز مذاکره بنشینند و چشم در چشم و احساسات نزدیک به هم، هدفشان این است که احساس ابرقدرتی آن‌ها برطرف مذاکره غلبه بکند! خودشان هم الان می‌گویند. البته این حرف را بنده دو، سه سال قبل گفتم (۴)؛ گفتم این‌ها هدفشان از مذاکره، امکان تحمیل بیشتر است؛ آن روز نمی‌گفتند، الان می‌گویند. الان در همین حرف‌های مقامات امریکایی این هست که ما برای این که حرف‌هایمان را به ایرانی‌ها بقبولانیم، باید حتما مسأله‌ی مذاکره را حل کنیم. مذاکره که مشکلی را حل نمی‌کند. رابطه چه طور؟ حالا بعد از آن که مذاکره کردید و این حجاب از بین رفت و این چهره‌ی متشخّص ممتنع شکسته شد، حالا نوبت شماست که بگویید بیاییم رابطه برقرار کنیم و آن‌ها بگویند: نه، ما افکار عمومیمان دیگر متناسب با رابطه با شما نیست؛ مگر فلان کار را بکنید، فلان تغییر را بدهید! این کدام مشکل را برطرف می‌کند؟ گیرم که مشکلاتی از ناحیه‌ی قطع رابطه وجود داشته باشد. البته معلوم است؛ این بدیهی است؛ هرگونه توسعه‌ی رابطه، یک مقدار گشایشی برای انسان در یک بخشی به وجود می‌آورد، منتها باید دید به چه بهایی. یک دیپلماسی قوی و کامل و کارآمد و مسلط بر خود و غیر منفعل، آن دیپلماسی‌ای است که می‌نشیند محاسبه می‌کند؛ می‌گوید در مقابل این گشایش که برای من خواهد شد، من چه بهایی باید بپردازم؛ و آن گشایش را مشخص کند که چه قدر گشایش است. البته این‌ها کارهایی است که به نظر ما شده؛ استنتاج هم شده است. وقتی گفته می‌شود ما رابطه را نمی‌خواهیم یا مذاکره را نمی‌خواهیم، خیلی ساده‌لوحانه است که کسی خیال کند یکی نشسته چشم‌هایش را روی هم بسته و گفته که نه، رابطه و مذاکره را نمی‌خواهیم؛ این جوری نیست، کار شده، بررسی شده، مطالعه شده، جوانبش سنجیده شده؛ این محصول کار است. بنابراین می‌خواهم این را عرض بکنم که نفس این امتناع در زمینه‌ی مقاومت در مقابل قطب‌بندی جدید دنیا مثل امتناع در مقابل قطب‌بندی گذشته‌ی دنیا ممکن است دشواری‌هایی به وجود بیاورد؛ اما آن از آن چیزهایی است که اساس نظام و محور نظام است؛ یکی از آن مسائل اصلی و از چالش‌ها ست؛ از چیزهایی است که حساسیت را علیه نظام اسلامی برمی‌انگیزد.

نسبت به فلسطین ما سخن مستقل خودمان را داشته‌ایم. نسبت به نهضت‌های اسلامی در هر جای دنیا ما حرف مستقل خودمان را داشته‌ایم. در مورد لبنان حرف ما حرفی بود که هیچ کس دیگر در دنیا به‌طور کامل آن حرف را قبول نداشت و ما پای آن حرف ایستادیم و امروز شما ببینید که آن حرف چگونه در دنیا تابلو شد. این پیروزی لبنانی‌ها (۵) -حزب‌الله و مقاومت اسلامی در لبنان- حادثه‌ی خیلی مهمی است؛ این را دست کم نگیرید؛ خیلی قضیه‌ی بزرگی است؛ سعی می‌شود در دنیا کوچک جلوه داده بشود. هر چه انسان در این حادثه فکر می‌کند، از جهات مختلف این حادثه مهم است. چه طور می‌شود که یک دولتِ قلدرِ زورگویِ پُررویِ تسلیم‌نشویِ در مقابل همه‌ی فشارهای سیاسی دنیا، مثل دولت اسرائیل - اسرائیل این جوری است؛ تا الان در مقابل هیچ فشار سیاسی تسلیم نشده - مجبور می‌شود با این وضعیت، جنوب لبنانی را که نیامده بود تا ترک بکند، آمده بود که آن‌جا بماند، رها می‌کند؟ بارها این را خودشان گفتند که قصد ترک منطقه را ندارند. اصلا طبق سیاست و نقشه‌ی صهیونیست‌ها، جغرافیای منطقه و اقلیم منطقه این را حکم می‌کند. آن‌جا برای آن اسرائیل بزرگ، جنوب لبنان حتما جزء اصلی است. نهر لیتانی و بقیه‌ی امکاناتی که آن‌جا هست، حتما جزو لوازم وجود یک اسرائیل آن‌چنانی است. این‌ها نیامده بودند تا برگردند؛ چه طور می‌شود که از این‌جا برمی‌گردند، چرا؟ این کدام نیروی عظیمی است که می‌تواند با ایستادگی خود، با مقاومت خود، با خسته نشدن خود، با قبول استشهادها، با قبول سختی‌ها و زدن ضربه‌های متقابل کاری به طرف مقابل، این باور را در آن دشمن عنود به وجود بیاورد که نمی‌شود در این‌جا بماند؛ این‌جا منافعش دارد از بین می‌رود؛ این‌جا در داخل دارد مشکلات برایش به وجود می‌آید؛ لذا برمی‌گردد و می‌رود؟ مجبور شده این را قبول کند. هیچ‌کس شکست را با میل و رغبت که قبول نمی‌کند؛ اجبار او را وادار می‌کند. این اجبار کننده کیست؟ نهضت اسلامی، و این همان حرفی است که ایران اسلامی از روز اول گفته است.

آن حرفی که امام با این‌ها داشت، آن نظری که امام در مورد این‌ها داشت و نظام همان را دنبال کرد، محقق شد. بنابراین، این‌ها آن الگوناپذیری‌های ما و آن مصادیق بارز ایستادگی و استقلال نظام جمهوری اسلامی است، از این قبیل باز هم زیاد است، که دیگر حالا نمی‌خواهم مسائل منطقه‌ای و جهانی را مطرح کنم. این ایستادگی در مقابل الگوها و مدل‌های تحمیلی غرب، چالش اصلی است؛ این را هم ما از اسلام گرفته‌ایم؛ یعنی اسلام به ما گفته است که بایستی بایستید.

ما برای اداره‌ی جامعه، برای حیات اجتماعی و نظام اجتماعی، روش را از اسلام گرفته‌ایم. این ایمان ماست، دین ماست، بر طبق آن می‌خواهیم عمل کنیم؛ البته یک مقدار هم پیش رفته‌ایم. خیلی هم ناقصیم؛ الگوی کاملش را هم در اسلام داریم؛ برای ما هم روشن است که چه کار باید بکنیم. ان‌شاءالله اگر خودمان را تربیت کنیم، یک خرده بیشتر همت کنیم، بیشتر به خدا توکل کنیم، بیشتر در راه علم و عمل تلاش کنیم، تنبلی نکنیم، می‌رسیم به آن‌جاهایی که قابل قبول باشد؛ یعنی چهره، یک چهره‌ی اسلامی کامل باشد، لااقل در تناسب دنیای امروز؛ ما می‌توانیم به آن‌جا برسیم. البته مقداری پیش رفته‌ایم؛ ادعای زیادی هم نداریم. ما این الگوهای تحمیلی را قبول نکردیم. البته تحمیل این الگوها یک سابقه‌ی تاریخی دارد که من این‌جا یادداشت هم کرده‌ام؛ منتها اگر بخواهم تفصیل بدهم، وقت خواهد گذشت.

غربی‌ها از آن روزی که استعمار را شروع کردند، شما می‌دانید که اول با شمشیر و شلّاق و آدم‌دزدی و ثروت‌دزدی و کشتار و ششلول‌بندی و امثال این‌ها شروع کردند؛ چه در آسیا، چه در آفریقا، چه در امریکای لاتین، بعد از گذشت اندکی فهمیدند این خیلی پُرهزینه است؛ اگر بخواهند ماندگار باشند و منافعشان را تأمین بکنند، یک راه نزدیک‌تر دارند و آن این است که الگوهای فرهنگی و فکری خودشان را که شامل الگوهای سیاسی هم هست به این کشورها تحمیل و صادر کنند. وقتی آن کشوری که شما می‌خواهید بر آن حکومت بکنید، مثل شما فکر می‌کند؛ آنچه را که در نظر شما خوب است، خوب می‌داند؛ آنچه را که در نظر شما بد است، بد می‌داند؛ دیگر حکومت کردن بر آن، شلّاق و شمشیر نمی‌خواهد؛ هزینه نمی‌خواهد؛ همان کاری که شما می‌خواهید، او خودش انجام می‌دهد. تحمیل فرهنگی، تهاجم فرهنگی، تحمیل الگوهای گوناگون، فرهنگی و سیاسی از این‌جا آغاز شده است. در هند، جزو اولین کارهایی که کردند، زبان فارسی را که زبان حکومتی بود حذف کردند؛ زبان اردو را هم تضعیف کردند؛ به جایش زبان انگلیسی را آوردند؛ یعنی بجای زبان فارسی، زبان انگلیسی آمد؛ یک روز همه‌ی این‌ها فارسی حرف می‌زدند، آمدند زبان فارسی را عوض کردند. این اولین قدم بود. . و بعد بقیه‌ی الگوهای خود را تحمیل کردند. همان شکل دمکراسی مورد قبول خودشان، همان شکل معاملات، همان مفاهیم، این‌ها را تا آن‌جایی که توانستند، تحمیل کردند؛ و این ادامه داشته؛ اول دوران استعمار بود، بعد دوران کشورهای زیر نفوذ بود؛ در همه‌ی این دوران‌ها کار این‌ها تحمیل الگوها بوده است. هر جا توانسته‌اند مفاهیم مورد نظر خودشان را -چه مفاهیم سیاسی، چه مفاهیم حقوقی، چه مفاهیم فرهنگی [و] فرهنگ عمومی- به آن مردم منتقل کنند و بباورانند، آن‌جا کارشان آسان بوده؛ راحت توانسته‌اند زندگی بکنند؛ تا وقتی که ظلم و جور به نهایت برسد و مردمی مثل الجزایر قیام کنند. حالا جمهوری اسلامی در مقابل این تحمیل الگوهای سیاسی و الگوهای حقوقی و الگوهای فرهنگی ایستاده؛ این مسأله‌ای اصلی است. در واقع تهدید اصلی جمهوری اسلامی از این ناحیه است؛ از ناحیه‌ی این ایستادگی است؛ که این ایستادگی هم از اسلام است.

البته این‌ها با اسلام به معنای یک عقیده هیچ معارضه‌ای ندارند؛ به عنوان یک عمل فردی هیچ معارضه‌ای ندارند. امام از قول آن انگلیسی نقل می‌کردند (۶) که وقتی انگلیسی‌ها عراق را گرفتند، یک نفر از آن‌ها دید یکی اذان می‌گوید؛ گفت این چه می‌گوید؟ چون داشت فریاد می‌کشید، ترسید که نبادا یک چیزی باشد گفتند دارد اذان می‌گویید؛ گفت به سیاست انگلیس کاری ندارد؟ گفتند نه؛ گفت هرچه می‌خواهد اذان بگوید، بگوید! حالا هم اخیرا شنیده‌ام که یک امریکایی شبیه همین حرف را زده؛ که هرچه می‌خواهند ذکر بگویند، هرچه می‌خواهند سجده کنند که پوست پیشانی و دستشان کلفت بشود، ما به آن‌ها کاری نداریم! معلوم است، کاری ندارند. آن‌ها به چه چیزی کار دارند؟ آن‌ها به آن چیزی کار دارند که بیست و یک سال است آن‌ها را پشت در نگه داشته؛ یعنی اسلام سیاسی؛ یعنی نظام سیاسی اسلامی؛ یعنی ایمانی که در خدمت نظام سیاسی قرار می‌گیرد؛ یعنی آن برداشت سیاسی و اجتماعی از اسلام که آیات و روایات و منابع اسلامی، آن را تأیید می‌کنند؛ آن‌ها با این مخالفند، آن‌ها با حکومت اسلامی مخالفند. تهدید اصلی، از ناحیه‌ی اسلام و حکومت اسلامی است. من عرض می‌کنم، این از همان مواردی است که می‌توان این تهدید را به یک فرصت بزرگ تبدیل کرد؛ همچنانی که خوشبختانه شماها این کار را هم تا حدود زیادی کرده‌اید؛ در دوره‌های مختلف وزارت خارجه این کار شده است.

ما از اعتقاد اسلامی و از زمینه‌ی اسلامی حکومتمان خیلی در دنیا سود برده‌ایم. البته ما اسلام را برای این سودش نخواسته‌ایم؛ اسلام برای ما برنامه‌ی جامع زندگی است؛ اسلام برای ما ایمان است؛ اسلام برای ما فلاح است؛ «قد افلح المؤمنون»؛ مؤمنین به اسلام به فلاح می‌رسند؛ و انسان فلاح می‌خواهد عزیزان من، انسان رستگاری می‌خواهد؛ بقیه‌ی حرف‌ها سرگرمی است؛ برای گذران چند صباح زندگی است که اگر این جور گذران نشد، یک جور دیگر خواهد گذشت. آن چیزی که برای من و شما اصل است، آن فلاح و رستگاری است؛ مال آن نشله‌ای است که «و ان الدار الاخره لهی الحیوان»؛ حیات اصلی آن‌جاست؛ اسلام برای ما این است. اسلام تأمین کننده‌ی ابدیت ماست؛ تأمین کننده‌ی عاقبت ماست؛ اساس این است؛ ولی درعین‌حال همین اسلام تأمین کننده‌ی عزت ما هم هست؛ تأمین کننده‌ی قدرت ما هم هست؛ تأمین کننده‌ی سلامت اجتماعی ما هم هست؛ تأمین کننده‌ی روابط صحیح اجتماعی ما هم هست؛ تأمین کننده‌ی نظام اقتصادی و مالی ما هم هست و می‌تواند باشد. اسلام برای ما یک مجموعه‌ی کامل است. بنابراین ما اسلام را برای این انتخاب نکرده‌ایم که ما را در مقابل ابرقدرت‌ها حفظ کند؛ نه، ما اسلام را انتخاب کرده‌ایم به عنوان راه صلاح، راه نجات، راه فلاح؛ ولی این راه فلاح که راه خداست ما را هم در مقابل دشمنانمان حفاظت خواهد کرد.

این ایمانی که در نظام اسلامی وجود دارد، حصار امنی برای امنیت ملی است. آقای دکتر خرازی بحث امنیت ملی را مطرح کردند؛ گفتند در این نشست شما بحث امنیت ملی مطرح است. بله، البته در مقابله‌ی با تهدیدهای امنیت ملی با روش‌های علمی و الکترونیکی و ارتباطات و غیره، بدون شک باید کار علمی بکنید؛ بدون کار علمی و بدون تلاش علمی نمی‌شود ایستاد؛ اما آن چیزی که مثل یک کمربند دور این مجموعه را گرفته، مثل یک حصار امنیت این ملت را حفظ کرده، ایمان این ملت است؛ این کمربند را هرچه ممکن است، باید محکم‌تر کرد.

ما می‌توانیم از این چیزی که به عنوان تهدید مطرح می‌شود، به عنوان یک فرصت بزرگ استفاده کنیم و اقتدار خودمان را زیاد کنیم. البته من می‌توانم تا حدود زیادی نشانه‌های این را هم نشان بدهم. همین پیروزی بزرگی که گفته شد -پیروزی در لبنان- یقینا بازتاب سیاست خاورمیانه‌ای صریح جمهوری اسلامی بود. آنچه که امروز در داخل اراضی فلسطین در جریان است یعنی نهضت فلسطین با نام اسلام، که به آن ماندگاری و اصالت داده و نسل به نسل به جوان‌ها دارد منتقل می‌شود و با دست خالی در داخل دارند مبارزه می‌کنند؛ که این تقریبا از اوایل نهضت فلسطین تا حالا بی‌سابقه است، به خاطر بازتاب سیاست خاورمیانه‌ای جمهوری اسلامی و ندای صریح انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بود. آن اوایلِ نهضت فلسطین، درگیری‌های مختصری در داخل شد؛ مرتب سرکوب شد و تمام شد؛ بعد از آن، کسانی که با صهیونیست‌ها مبارزه می‌کردند، با دولت صهیونیستی مبارزه می‌کردند، مهم‌ترین هنری که داشتند، این بود که بیرون بروند، متمرکز بشوند، بیایند ضربه‌ای بزنند و برگردند؛ هیچ وقت شکل توده‌ای پیدا نکرد.

من یک وقت در اوایل انقلاب از یکی از بزرگان سازمان آزادی‌بخش فلسطین پرسیدم: شماها چرا اسلام را نمی‌آورید؟ چرا نهضت را اسلامی اعلان نمی‌کنید؟ او یک بهانه‌ی بی‌خودی آورد: بین ما مسیحی هست، چه هست! حالا همان کسانشان که بعضا مسیحی و کمونیست بودند، اعلان کردند که ما به اسلام امام اعتقاد آوردیم! بله، وقتی اسلام زنده، اسلام پویا، اسلام متحرک و اسلام برانگیزاننده وارد میدان می‌شود، آن کسی که اهل مبارزه است، به آن عشق می‌ورزد؛ اما این‌ها نمی‌کردند؛ دلشان مؤمن به اسلام نبود. از وقتی که نهضت فلسطین صبغه‌ی اسلامی پیدا کرد، شد یک مشکل لاینحل! الان شما ببینید این انتفاضه در داخل سرزمین‌های فلسطین اشغالی چند سال است که هست؛ استدامه پیدا کرده، مستمر است و تمام نمی‌شود. اگر این انتفاضه نبود، قضیه‌ی بیت المقدس مدّت‌ها بود که حل شده بود. اگر انتفاضه نبود، سخت‌گیری‌های بر لبنان و سوریه به مراتب بیشتر بود. انتفاضه در داخل، اوضاع را برای حکام صهیونیست غاصب فلسطین اشغالی غیر قابل اعتماد کرده است. انتفاضه از اسلام سرچشمه گرفت و این بازتاب سیاست خاورمیانه‌ای جمهوری اسلامی بود؛ الان بعد از این هم همین جور است.

شما ببینید از نام اسلام، از شعار صریح اسلام، از سیاست‌های اعلام شده‌ی صریح خودمان، چه نتایجی مترتب شده؛ این‌ها را در تنگنا گذاشته است. در بقیه‌ی نقاط دنیا هم همین جور است؛ هویت اسلامی را احیا، کرد؛ مسلمان‌ها را با نشاط کرد؛ در مناطق گوناگون دنیا مسلمان‌ها احساس کردند حضور دارند. در بعضی از کشورهای جنوب آفریقا که بنده در زمان ریاست جمهوری به آن‌جاها سفر کردم، چند میلیون مسلمان بودند؛ اما تا قبل از آن، آمار این‌ها را دروغی می‌گفتند؛ مثلا فرض کنید که اگر یازده میلیون آن‌جا مسلمان بود، می‌گفتند یک میلیون و نیم مسلمان هست! کتمان می‌کردند، نمی‌گفتند، به مناطق آن‌ها هم اصلا رسیدگی نمی‌کردند. بعد جمهوری اسلامی وارد میدان شد، وضع جوری شد که نخیر، آن‌ها توانستند هویت خودشان را به دست بیاورند؛ تا حدود زیادی به حقوقشان رسیدگی بشود؛ این یک اثر عمومی در دنیا گذاشت؛ این شد عمق استراتژیک جمهوری اسلامی. شما ببینید، همین شعار اسلامی، همین بلند کردن پرچم نهضت اسلامی که از آن طرف دشمنی‌ها را متوجه می‌کند و به صورت یک تهدید مطرح می‌شود، از این طرف موجب و وسیله‌ای می‌شود برای پیدا شدن یک عمق استراتژیک برای نظام جمهوری اسلامی.

این تبلیغاتی که این روزنامه‌های عربی وابسته‌ی به بعضی از دستگاه‌ها علیه شما می‌کنند، حتی روزنامه به وجود می‌آورند برای این، این‌ها بی‌خود نیست؛ می‌خواهند این را خنثی کنند؛ چون شما آن‌جا حضور دارید. اگر آن‌جا حضور نداشتید، اگر نفوذ نداشتید، اگر نام شما نبود، اگر شعار شما آن‌جا کار نمی‌کرد، این‌ها به این همه دشمنی و تبلیغ، احساس احتیاج نمی‌کردند؛ اما احساس احتیاج می‌کنند؛ چون شما این‌جا هستید؛ این یکی از موارد تبدیل تهدید به فرصت است؛ و اساس کار هم همین است.

در پایان صحبتم می‌خواهم چند تذکر به عزیزان بدهم:

ایستادگی در مقابل تفکر صهیونیستی و خیانتی که صهیونیست‌ها به این منطقه کردند؛ این بایستی یک عَلَم شاخص و همیشه در دست شما باشد. حمایت بی‌دریغ امریکا از صهیونیست‌ها هم به نظر من از آن چیزهایی است که غیر قابل مناقشه و تردید است. کوتاه آمدن در مقابل این فاجعه‌ی بزرگ، با هیچ اصلی از اصول ما منطبق نیست؛ و این کاری است که در دنیا قابل قبول است. اگر می‌بینید که بعضی از بخش‌ها دچار سستی‌هایی شدند، طبیعی است وقتی به سستی راه دادند، سستی می‌آید؛ وقتی ایستادند، ایستادگی مقاومت ایجاد می‌کند؛ باید در این قضیه بایستید. در همه‌ی مذاکرات، هر جا قضیه‌ای مطرح می‌شود، شما نظر خودتان را بگویید؛ نظر اسلام، نظر ایران اسلامی این است.

ما ایده‌ی روشنی داریم؛ مردم حقیقی فلسطین خودشان درباره‌ی مسأله‌ی فلسطین تصمیم‌گیری کنند. فلسطینی‌های مهاجر بیایند، فلسطینی‌های آن‌جا اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی هم بیایند بنشینند راجع به نظام سیاسی این کشور -یک کشوری است دیگر! از جغرافیا محو که نشده- تصمیم‌گیری کنند؛ درباره‌ی مهاجرانی هم که از اروپا و امریکا و روسیه و ایران و جاهای دیگر رفتند، بنشینند تصمیم‌گیری کنند؛ این یک ایده است، این یک فکر است، فکر قابل قبولی هم هست، با معیارهای امروز دنیا هم سازگاری دارد. اگر قبول نکنند، معلوم است، نتیجه‌ی قهریش می‌شود انتفاضه؛ ملّت‌ها را علیه خودشان تحریک می‌کنند، غرض، این مسأله را با قدرت بایستید.

توصیه‌ی بعدی این است که ما تقویت روابط با اروپا را باید جدی بگیریم. البته من تقویت روابط با آسیا را هم یک اصل بسیار مهمی می‌دانم، بارها هم به دوستان در وزارت خارجه این را گفته‌ام که ما باید به آسیا یک نگاه جدی بکنیم. البته این هم سیاست امروز ما نیست؛ این سیاست از اواخر زمان امام -رضوان‌الله‌علیه- است که ما بارها بر آن تأکید کرده‌ایم. ما باید به اروپایی‌ها تفهیم کنیم که غرب مساوی با امریکا نیست؛ که اگر چنانچه امریکا حذف شد، ما با غرب قهریم؛ نه، خود اروپایی‌ها هم قبول ندارند؛ شما این را لابد می‌دانید.

البته من به سفرای عزیزمان عرض می‌کنم که کوشش کنید همسرانتان و خانواده‌هایتان را در جریان مسائل سیاسی مهمی که برای شما مهم است، قرار بدهید تا آن‌ها در فضای کشور کاملا قرار بگیرند. آن روح ایمانی ماندگار و مصونیت بخش را در فرزندانتان تقویت کنید، بخصوص تأکید می‌کنم که مدارس ایرانی را برای فرزندانتان حتما تشکیل بدهید؛ همه‌جا احتیاج دارید به مدارس ایرانی؛ ولو پُرخرج هم باشد، باید تشکیل بشود. هم وزارت آموزش و پرورش باید کمک کند، هم خود وزارت خارجه باید کمک کند، هم خود شما سفرا. بچه‌هایتان را ایرانی و مسلمان بار بیاورید. صرف این که فلان کالج و مدرسه‌ی خارجی، فرنگی، محلی زبان یاد می‌دهد، فلان آموزش را می‌دهد، این‌ها هیچ‌کدام نمی‌تواند و نباید مشوّق برای این باشد که ما برویم بچه‌مان را دست آن‌ها بدهیم. زبان را هم خودتان یادشان بدهید، اصلا محیط، زبان درست می‌کند.

ان‌شاءالله آنچه که به شما عرض کردیم که جز از انگیزه‌ی اخلاص به شماها و به مرامتان و به راهتان و به مجاهدتتان، از هیچ منشأ دیگری برنمی‌خیزد، خدای متعال آن را برای خودش قرار بدهد؛ در راه خودش قرار بدهد؛ به فضلش آن را از شما و ما قبول بکند و همه‌ی ما را موفق بدارد که بتوانیم در این راه حرکت کنیم.

والسلام‌علیکم‌ورحمه‌الله‌وبرکاته

 

پانوشت:

۱- وزیر امور خارجه
۲- سفر به استان اردبیل
۳- هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد
۴- احتمالا خطبه‌های نماز جمعه تهران مورخ ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
۵- عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب لبنان
۶- امام چندین بار این حکایت را نقل کرده‌اند از جمله در دیدار با ائمه‌ی جمعه‌ی آذربایجان ۱۳۶۱/۱/۲۴

 

منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

پیوند مرتبط: خبر دیدار در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیامک‌های این دیدار

  • رهبر انقلاب: مهم‌ترین چالشی که امروز ما با آن مواجه هستیم، از این ناحیه است که ما خواسته‌ایم در مقابل الگوهای تحمیلی در زمینه‌های مختلف ایستادگی کنیم و تسلیم آن‌ها نشویم.
  • رهبر انقلاب: مقابل قدرتی مثل قدرت امریکا هرچه که شما امتیاز بدهید، یک امتیاز بعدی هم وجود دارد که باید بدهید؛ اگر ندادید، همین هیاهو و جنجال هست/ این‌ها هدفشان از مذاکره، امکان تحمیل بیشتر است.
  • رهبر انقلاب: ما برای اداره‌ی جامعه، برای حیات اجتماعی و نظام اجتماعی، روش را از اسلام گرفته‌ایم. یک مقدار هم پیش رفته‌ایم. خیلی هم ناقصیم؛ الگوی کاملش را هم در اسلام داریم؛ برای ما هم روشن است که چه کار باید بکنیم./اگر خودمان را تربیت کنیم، بیشتر همت کنیم، بیشتر به خدا توکل کنیم، بیشتر در راه علم و عمل تلاش کنیم، تنبلی نکنیم، می‌رسیم به آن‌جاهایی که قابل قبول باشد.
  • رهبر انقلاب: غربی‌ها فهمیدند اگر بخواهند ماندگار باشند و منافعشان را تأمین بکنند، یک راه نزدیک‌تر دارند و آن این است که الگوهای فرهنگی و فکری خودشان را که شامل الگوهای سیاسی هم هست به این کشورها تحمیل و صادر کنند. تحمیل فرهنگی، تهاجم فرهنگی، تحمیل الگوهای گوناگون، فرهنگی و سیاسی از این‌جا آغاز شده است/جمهوری اسلامی در مقابل این تحمیل ایستاده؛ این مسأله‌ای اصلی است. در واقع تهدید اصلی جمهوری اسلامی از این ناحیه اس.
  • رهبر انقلاب: ایستادگی در مقابل تفکر صهیونیستی بایستی یک عَلَم شاخص و همیشه در دست شما باشد./ کوتاه آمدن در مقابل این فاجعه‌ی بزرگ، با هیچ اصلی از اصول ما منطبق نیست.