بیانات منتشر نشده امام خامنه ای در جمع دستاندرکاران کنگرۀ بزرگداشت ثقةالاسلام کلینى - ۱۳۸۸/۱/۳۱
نوع سند: متن
نوع اثر: بیانات
مخاطب: اعضای شورای عالی سیاستگذاری، کمیتۀ علمی و کمیتۀ اجرایی کنگرۀ بینالمللی بزرگداشت ثقةالاسلام کلینی
زمان: ۱۳۸۸/۱/۳۱
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
از این اقدام جنابعالی، جناب آقای ریشهری و مؤسسهی دارالحدیث، خیلی تشکّر میکنیم، هم به خاطر تجلیل از شخص شیخ کلینی - رضواناللهتعالیعلیه - و هم به خاطر تجلیل از کتاب کافی. تجدید چاپ این کتاب، با این تصحیح فنّی - که بسیار خوب انجام گرفته - از جمله کارهای بسیار لازم بود. کتاب کافی، اگر از وفات کلینی در ۳۲۹ هجری حساب کنیم، الآن نزدیک به هزار و صد سال است که در دست مردم است و بیش از هزار سال است که مرجع است و بین جوامع شیعه، دست به دست میگردد و هرگز هیچ فقیه یا متکلّم یا مفسّر شیعه، از این کتاب، مستغنی نبوده است. کافی، کتابِ خیلی مهمّی است و چاپهای فراوانی هم دارد؛ امّا چاپ مصحّح، فنّی و با مراجعهی دقیق به نسخههای اصلی و ذکر گسترده نسخه بدلها، به این صورت، تابهحال نداشتهایم و این کار شما، به نظر من، کار برجسته و مهمّی است.
آن نکتهای هم که پیش از این، با جنابعالی صحبت بود که اسناد کافی، تحلیل و حَیلوله و تعلیق و... دارد و اینها را باید تبیین کرد، این کار هم ظاهرا انجام شده و انصافا خیلی با سلیقه هم چاپ شده است. جدا کردن اَسانید از متن روایات، یکی از آن کارهای بسیار خوبی است که انجام گرفته؛ چون خودِ ملاحظه اَسانید کافی، یک دانش است. یعنی اگر کسی نگاه محققانهای به اَسانید کافی داشته باشد و فقط اَسانید آن را بخواند و بررسی کند و کاری به روایات آن هم نداشته باشد، بعد از مطالعهی دویست - سیصد صفحه، شَمّ رجالی پیدا خواهد کرد. یعنی نفس ملاحظه اَسانید کافی، یک چنین خصوصیتی دارد. البته کتب مرجع بزرگ، همه همینطورند، منتها در آن کتابها، اَسانید، عمدتا به این صورتی که در کافی درج است، نیامدهاند. صدوق (۱) و شیخ (۲)، اَسانید را بجز در یک بخشهایی، به مَشیخههایی که در آخر منلایحضر و تهذیب آمده، محوّل کردهاند، درحالیکه کلینی، همه اَسانید را به ضبط، ذکر کرده است. به نظر من، این، کار مهمّی است. البته چند جلد از این کتاب را آوردند و من مرور مختصری کردم. انشاءالله تمام مجلدات آن، چاپ شود. این یقینا یادگار باارزشی خواهد بود.
شخصیّت شیخ کلینی هم به نظر من، یکی از موضوعات قابل توجّه است. شما ملاحظه کنید که ریِ آن دوره، شهر بزرگ و معروفی بود و فِرَق مختلف اهل سنّت در آنجا حضور فعّال داشتند و نه فقط در آن دوره، که قبل از آن و حتّی قرنها بعد از آن هم، براساس خبرهایی که داریم، در این شهر، منازعات شدیدی بین شافعیها و حَنَفیها وجود داشته و در روستاهای ری هم تا دوره سلاجقه - که ری را در اختیار گرفتند - ، اختلافات خونینی پیش میآمد و بیشتر هم بُرد با شافعیها بود و حَنَفیها و شیعهها را میکشتند و شیعه در این شهر و روستاهایش در اقلیت بود. ری، مثل قم نبود که شیعیانش در اکثریت باشند، درعینحال، از همین ری و فقط از یک دِهِ ری - که کُلین باشد - شخصیتی مثل محمّد بن یعقوب کلینی بروز میکند. فقط او هم نیست. او شخصیت برجستهی درجه یکِ دنیای اسلام آن روز است. پدرش از علماست. برادرش اسحاق بن یعقوب، از علماست. داییاش محمّد بن عَلّان رازی - که جزء مشایخ خود کلینی است - از علماست و این، پدیدهی عجیب و مهمّی است که از یک دِهِ کلینی - که الآن هم هست و ما در میان دوستانمان کلینی هم داشتهایم - این همه عالم و محدّث برخاستهاند.
من در مباحثهی چند روز پیش از این، یک روایتی را میخواندم که در میان راویانش، به چندین محدّث بزرگ بر میخوریم که همگی از «خورِ» نیشابورند. این، خیلی برای ما درس آموز است که گاه در یک روستا یا یک گوشهی دور، آن هم با آن شرایط تقیّهی شدیدی که در آن زمان وجود داشته، چندین عالم و محدّث بزرگ، پرورش پیدا کردهاند. به آن دورهی محدودی که آلبویه بر ری مسلّط شدند و رکنالدوله، حاکم ری بود، نگاه نکنید؛ چرا که بجز آن برههی زمانیِ محدود، در غالب اوقات، شیعیان ری، روزگار سختی داشتهاند و با این حال، اینطور علما و محدّثین بزرگ در اینجا پرورش پیدا کردهاند.
به نظر من، یکی از اغلاط مشهور در مورد شخصیت کلینی، این است که کلینی را فقط محدّث میدانند، درحالیکه به نظر من، شیخ کلینی، یک متکلّم است. هر کس کافی را نگاه کند، میفهمد که این مرد، یک متکلّم است، در عین این که مسلّما محدّث بزرگی هم هست؛ امّا کیفیت تبویب ابواب کافی و تقدیم و تأخیر این ابواب، از همان اوّل که شروع میکند، ناظر به مسائل کلامیِ رایج در آن دوره است. کلینی، حقّا و انصافا شخصیت بسیار عظیمی است. مشایخ فراوانی دارد. نزدیک به پنجاه استاد دارد که این اساتید، در کافی، مشخّصاند و مرحوم آیهالله بروجردی، در اوّل کتاب «اَسانیدُ الکافی»، به تفصیل، آنها را ذکر کردهاند و به نظر من، یکی از کتابهای انصافا خیلی خوب که باید مورد توجّه مجموعهی شما قرار بگیرد، همین کتاب اَسانیدُ الکافی است که مرحوم آقای بروجردی تنظیم کردهاند. البته یکی از فضلای قم هم این را به شکل دیگری چاپ کردهاند؛ لیکن این کتاب، کتاب مهمّی است و بخصوص از مقدّمهای که خود مرحوم آقای بروجردی، درباره کافی و ابواب آن و مشایخ کلینی بر این کتاب نوشتهاند، به نظر من، ملاییِ مرحوم آقای بروجردی در این رشته، روشن میشود، که البته وضع ایشان روشن است.
به نظر من، تجلیل از کلینی، تجلیل از علم است؛ تجلیل از دین است؛ تجلیل از تشیّع است. کلینی در زمان خودش هم شخصیت علمی برجستهای بوده است، هم در ری و هم در بغداد. ایشان، سالهای زیادی، شاید حدود بیست سال را در بغداد بودهاند و در آنجا، شاگردان زیادی از ایشان استفاده کردهاند و این، نشان دهنده شخصیت بارز و برجستهی شیخ کلینی است.
عصر کلینی هم، زمان حسّاسی بوده است. حیات شیخ کلینی، منطبق است با دورهی غیبت صغرا. سال وفات شیخ کلینی، ۳۲۹ هجری است و با این که سال ولادت ایشان معلوم نیست، اما اگر - آنطور که مشهور است - حدود هفتاد سال عمر کرده باشد، حوالی سال ۲۶۰ هجری به دنیا آمده است که سال وفات حضرت عسکری علیهالسّلام و شروع غیبت صُغراست. پس قاعدتا حیات شیخ کلینی، کاملاً منطبق بر دورهی غیبت صُغراست. به نظر من، برای کسانی که میخواهند روی حرکت علمی شیعه فکر و بحث کنند، خیلی مهم است که بدانند این بزرگان، در چه دورهای از دورانهای امامت، زندگی میکردهاند.
بههرحال، کار بر روی کافی، بسیار کار خوبی است. البته ظاهرا شیخ کلینی، کتابهای دیگری هم داشتهاند که ما آنها را ندیدهایم و من نمیدانم که سایر آثاری که در الذریعه و کتابهای دیگر به ایشان نسبت داده شده، در اختیار هست یا نیست؛ امّا شاید به اندازه کافی مهم نبودهاند. ضمنا مقدمهی شیخ کلینی بر کافی، به نظرم خیلی مقدمهی مهم و درخشانی است و نشان میدهد که این مرد، چه تسلّطی بر عبارات و کلمات و مطالب و مفاهیم کلامی و... داشته است.
با این که شیخ کلینی با غیبت صغرا هم عصر بوده، اطّلاعی در دست نیست که آیا با نوّاب اربعه، ارتباط داشته یا نه. در کتاب ایشان، چنین چیزی نیست. لابد اگر ارتباط داشت، نقل میکرد. ایشان در بغداد بوده و نوّاب خاص هم در بغداد بودهاند؛ امّا فقط در یک جا از کافی، توقیعی به نام اسحاق بن یعقوب - که گفتهاند برادرِ شیخ کلینی و استادِ اوست - آمده و کلینی آورده که او یک نامهای نوشت و به عَمْری (۳) - که نایب خاصّ جضرت و وکیل ناحیه مقدّسه بود - داد و گفت برسان به حضرت و جواب را برای من بیاور و او رساند و به خطّ امام علیهالسّلام جواب آورد و امام زمان علیهالسّلام آنجا، اسحاق را دعا کرد که: «اَرشَدَکَ الله» و پولهایی را هم که از طرف شیعیان فرستاده بود، امام علیهالسّلام قبول نکرد و گفت: «این پولها حرام است و قبول نمیکنم». این، تنها مطلب از ارتباط با نوّاب است که به کلینی مربوط است و در کافی آمده است و خود شیخ، ظاهرا هیچ روایتی از نوّاب، در کافی نقل نکرده است و این، خیلی ابهامی ندارد؛ امّا بههرحال، خوب است که در این زمینهها کار بشود و روی همین مسأله هم کار شود که چرا ایشان از آن چهار بزرگوار، روایتی نقل نکرده و این هم خودش یک مسألهی قابل توجّه است، گرچه به نظر من، خیلی چیز مهمّی نیست؛ چرا که در اَسانید دیگر روایات در سایر کتب هم خیلی از آن بزرگوارها خبری نیست. پیداست که کار آنها، این نبوده که بیایند حدیث بگویند و حدیث بشنوند. پیداست که کار دیگری داشتهاند و کارهای اجرایی بر عهدهشان بوده است و به این کارهای علمی نمیرسیدهاند و لازم هم نبوده است؛ چون اهل علم، زیاد بودهاند. بههرحال، کلینی، بیست سال از اواخر دورهی غیبت صغرا را در بغداد بوده و از اسحاق بن یعقوب، نقل میکند و بزرگانی که در علم رجال هستند، اسحاق بن یعقوب را برادر ایشان دانستهاند و گرچه در مورد او گفتهاند که «لم یُوَثَّق»؛ امّا «اَرشَدَکَ الله» و امثال اینها، قرینه بر حُسن اوست و عَلی اَیِّ حالٍ، ما کاری به وثاقت او و این که روایاتش چه قدر معتبر است، نداریم. در این بحث، آنچه مهم است، این است که این روابط با نوّاب، وجود داشته است.
بههرحال، به نظر من، هر چه روی این اثر ارزشمندْ کار بشود و هر چه از این شخصیّتْ تجلیل بشود، جا دارد و ما به نوبهی خودمان، از جنابعالی و بقیهی دستاندرکارانی که در این قضیّه، سهیم بودهاند و کار کردهاند، تشکّر میکنیم.
انشاءالله که موفّق باشید.
پانوشت:
۱- ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق، صاحب کتاب حدیثی «من لا یحضره الفقیه» از کتب اربعهی شیعه ۲- ابوجعفر محمد بن حسن طوسی مشهور به شیخ طوسی، صاحب دو کتاب حدیثی «تهذیب الاحکام» و «الاستبصار» از کتب اربعهی شیعه ۳- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری دومین نائب خاص حضرت ولی عصر ارواحنافداهمنبع: کتاب گفتگو ها و گفتارها درباره کلینی و الکافی؛ ناشر: مؤسسۀ دارالحدیث؛ ص ۹